Audio
معرفی و بررسی کتاب استراتژی توسعه ایران (چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟)

🔻علی سر زعیم
🔻مجتبی لشکربلوکی
🔻مهران صولتی


@kavosh_garan
Audio
توسعه حقوقی

🔻 محمدرضا ویژه
🔻 بیژن عباسی لاهیجی

@kavosh_garan
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
معرفی جامعه‌شناسی (از مهندسی به علوم انسانی )

دکتر محمد فاضلی

@kavosh_garan
هر گونه بیگانگی بشر از خود و از طبیعت در رابطه ای نمایان می شود که بین دیگر انسانها و خودش و طبیعت مسلم فرض کرده است. از این رو از خود بیگانگی مذهبی ضرورتا در مورد رابطه بین فرد معمولی و
کشیش آشکار میشود یا چون اینجا مسئلۀ جهان روحانی مطرح است این از خود بیگانگی بین فرد غیر روحانی و فرد میانجی شکل میگیرد. در دنیای واقعی و عملی این از خود بیگانگی در رابطه واقعی و عملی انسان با دیگر انسانها قابل نمود است. واسطه ای که از طریق آن از خود بیگانگی رخ می‌دهد، خود واسطه‌ای عملی است. پس بشر از طریق کار بیگانه نه تنها رابطه اش را با شیء و با روند تولید به مثابه مردمانی بیگانه و متخاصم شکل میدهد، او همچنین رابطه دیگر انسانها را با تولید و محصولش و رابطه بین خودش و دیگران را شکل میدهد.

#کارل_مارکس
دست نوشته های اقتصادی و فلسفی (۱۸۴۴)


@kavosh_garan
کلمه‌ی «دشمن» را در گوش‌شان زمزمه کن، این جماعتِ لعنتی آن‌چنان رفتار می‌کنند که گویی تیری در قلب‌شان فرو نشانده‌ای. فقط کافی‌ست به این آدم‌های معمولی بگویی ـــ فقط بگویی ـــ که فلانی یا فلان چیز آزادی‌ات را تهدید کرده است تا او به‌طور اتوماتیک دست به اسلحه‌ی خود ببرد.
و این آزادی چیست؟ این آزادی همان حقِ مالکیتِ خصوصی، مقدس بودنِ خانه، عضویت در کلیسا، حفظِ حزبِ سیاسی یا سیستمِ حکومتی است که به وی این امتیاز را می‌دهد که در تمامِ طولِ عمرش مثل سگ جان بکند و مثل الاغ کار کند. به‌عنوان یک موجودِ متمدن، انسان می‌تواند فکر و سنت و شیوه‌ی زندگیِ هزاران قبیله و کشور را مطالعه و بررسی کند، امّا فقط در دفاع از سنت و شیوه‌ی زندگی خودش اصرار می‌ورزد، حتی اگر بداند سنت و شیوه‌ی زندگی خودش احمقانه، غلط و بی‌کفایت است. این انسان از دیگرانی که سبب‌سازِ جنگ می‌شوند با طعنه یاد می‌کند اما خودش در موقعِ مقتضی به جبهه می‌رود و بر خلافِ میلِ باطنی‌اش هم‌نوعِ خود را می‌کُشد. او ترجیح می‌دهد هم‌نوعِ خود را بکشد تا این‌که مورد تمسخرِ هم‌وطنِ خود قرار گیرد.

#مدار_راس_السرطان
#هنری_ميلر

@kavosh_garan
خصوصیات فاشیسم از نگاه اومبرتو اکو


فرقه‌ی سنت‌گرایی؛ وقتی تمام حقیقت توسط سنت آشکار شده، دیگر هیچ دانش و یادگیری جدیدی اتفاق نمی‌افتد. این بخش به برداشت‌ها تفسیرهای خیالی از تاریخ اختصاص دارد.

مردودسازی مُدرنیسم؛ رد کردن خِردگرایی و علم و تفکرِ انتقادی. این بخش توسعه فرهنگِ غرب از زمانِ عصرِ روشنگری به بعد را سقوطی به درون تباهی می‌بیند.

کار کردن صرفا فقط برای اینکه یک کاری کرده باشیم؛ این بخش می‌گوید خودِ عمل ارزشمند است و نباید مورد بازتابِ فکری قرار بگیرد. به عبارت دیگر، ضدروشنفکری. دشمنی و بی‌اعتمادی به اندیشه. اگر یک نفر به اشتباهش اعتراف می‌کند، دیگر نپرسید چرا سه روز ساکت بودید؟


سیاستِ «مخالفت به معنی خیانت است»؛ فاشیسم از ترس افشای تناقض‌های سیستمش هر مخالفتی با سیاست‌هایش را دشمنی با خود قلمداد می‌کند.

ترس از تفاوت؛ در یک سیستم فاشیستی همه باید زیر چترِ یک باورِ کلی متحد شوند. هرکسی که جزو آنها نباشد، خارجی و بیگانه خوانده می‌شود و لایقِ تنفر و شکنجه و مرگ است.

جلب نظر طبقه‌ی متوسط؛ فاشیسم به اکثریتِ طبقه‌ی متوسط قول می‌دهد آنها به محض اینکه چیزهای دردسرسازی مثل دموکراسی، کاپیتالیسم و سوسیالیسم نابود شدند، به هر چیزی که طلب می‌کنند خواهند رسید. بدبختی فعلی شما تقصیرِ وجودِ آنهاست. پس دست به کار شوید.

تمام فکر و ذکرش درگیر توطئه است؛ بیگانه‌هراسی. بزرگ و واقعی جلوه دادنِ تهدید دشمن. فاشیسم بی‌وقفه تاکید می‌کند که باید از خیانت و خرابکاری گروهای داخلی وابسته به خارج در جامعه هراس داشته باشیم.

این یکی در تناقض با مورد قبلی قرار دارد؛ ضعیف و دست‌و‌پاچلفتی جلوه دادنِ دشمن. دشمن آن‌قدر قوی است که همیشه باید گوش به زنگ باشیم، اما همزمان آن‌قدر ضعیف است، آن‌قدر در مقایسه با ما عقب‌افتاده است که باید تحقیر شود.

صلح‌جویی به معنی خیانت است؛ فاشیسم باور دارد که زندگی یک جنگِ دائمی است. فاشیسم سوختش را از تنفر تامین می‌کند. جنگ برای حکومت خوب است. مثل ورزشِ صبحگاهی می‌ماند. پس، مذاکره یا هرگونه حرکتی به سمتِ صلح‌جویی در مغایرت با اصلِ سیستم قرار می‌گیرد.

تحقیر ضعیفان؛ فاشیسم ایدئولوژیِ همدلی و همدردی نیست. انسانیتِ انسان‌ها براساسِ مقدار تعلقشان به هسته‌ی مرکزی سیستم تعریف می‌شود. هرچه به مرکزِ سیستم نزدیک‌تر می‌شویم، انسانیتشان افزایش پیدا می‌کند. هرچه به مرکز نزدیک‌تر می‌شویم، آنها ابرانسان‌تر می‌شوند.

فرقه‌ی قهرمان‌گرایی؛ چیزی که به در آغوش کشیدنِ فرقه‌ی مرگ منجر می‌شود. اِکو می‌گوید: «یک قهرمانِ فاشیست بی‌صبرانه در انتظار مرگ است. بی‌تابی او برای مُردن به فرستادنِ دیگران به سوی مرگشان منتهی می‌شود». ‏فاشیسم می‌گوید تمام افرادِ جامعه صرفا به خاطر اینکه عضوی از سیستم هستند، قهرمان هستند. از نگاه آنها شما نباید برای قهرمان شدن تلاش کنید. شما از شانسِ خوبتان در جای درُستی متولد شده‌اید.

تاکید روی نوعِ سلحشور، قوی، عضلانی و خشنِ مردسالاری؛ این بخش ارتباطِ تنگاتنگی با خوار شمردن زنان، جنسیت‌گرایی شدید و عدم تحمل و محکومیتِ گرایش‌های جنسی غیرمعمول از جمله هم‌جنس‌گرایی دارد.

پولولیسم گزینشی؛ یا به عبارتِ خودمانی، گور پدرِ فردگرایی. فاشیسم مردم را به عنوانِ چیزی یکپارچه با یک باورِ مشترک می‌بیند که متفاوت و برتر از عقیده‌ی هر شخصی است؛ باوری که توسط یک نفر در نوک هرم برای اینکه دیگران آن را دنبال کنند تعیین می‌شود. ‏فاشیست‌ها با متهم کردنِ سازمان‌های دموکراتیکِ مخالفشان به اینکه آنها دیگر نماینده‌ی «صدای مردم» نیستند، از این ترفند برای غیرقانونی اعلام کردن آنها استفاده می‌کنند.

@kavosh_garan
از جهتی، می توان گفت که قوۀ بینایی تابعی از معرفت یا مفاهیم است، یعنی واژه هایی برای نامیدن اشیای محسوس در دسترس اند و برنامه هایی برای ادراک حسی فراهم می سازند. یک اثر هنری فقط برای کسی معنا و جذابیت دارد که صاحب توانش (قابلیت) فرهنگی است، یعنی رمزهایی را در اختیار دارد که این اثر با آنها رمزگذاری شده است. کاربست آگاهانه یا ناآگاهانۀ شاکله های آشکار یا ضمنی ادراک و ارزیابی که فرهنگ تصویری یا موسیقیایی را تشکیل می دهد، شرط پنهان برای تشخیص سبکهای ویژۀ یک دوره و مکتب یا هنرمند، و همچنین شرط مأنوس بودن با منطق درونی آثار هنری است که پیش فرض لذت زیباشناختی است.

پی ‌یر بوردیو، «تمایز: نقد اجتماعی قضاوت‌های ذوقی»، ترجمه حسن چاوشیان

@kavosh_garan
این روانریتی های مهربان


روانریتی‌ها (ترکیب روان‌شناس و سلبریتی) در شبکه‌های صدا و سیما، شبکه‌های ماهواره‌ای و اینستاگرام بازارشان حسابی سکه است. حتی اگر جوان‌ هم هستند ژست "حکیمی به فرزندش گفت" را می‌گیرند.اغلب صورت‌شان را مهربان و دوست‌داشتنی نشان می‌دهند.همه چیز می‌دانند و از هر دری سخنی می‌گویند.
حرف‌های محبت‌آمیز می‌زنند.اگر برای جمع صحبت می‌کنند گاهی لحن ملامت و سرزنش به خود می‌گیرند تا انگیزه ایجاد کنند.با غرّش بر سر مخاطبان، از همه آنان می‌خواهند با صدای بلند بگویند: "تو هیچیت نیست! تو هیچیت نیست!"

به‌جز سیاست، از هر دری سخنی می‌گویند.مرز‌های علوم‌شان مشخص نیست، جامع الاطراف‌اند. خودشان، خودشان را روان‌شناس می‌دانند ولی روان‌شناسانی که عمر خود را در دانشگاه و پژوهش صرف کرده‌اند و سهمی در علم روان‌شناسی دارند اینان را کاسب می‌دانند و می‌گویند این‌ها روان‌شناسی را به گند کشیده‌اند.

از نظر روانریتی‌ها حال مردم از دخالت‌های بی‌منطق و بی‌جای دیگران، از افزون‌طلبی و طمعی که دارند، داشتن تفسیر غلط از زندگی، جذب انرژی‌های منفی موجود در پیرامون، بد می‌شود. افراد باید نگاه‌شان را تغییر دهند تا دنیای‌شان "زیبا و زیباتر" شود.

روانریتی‌ها کاری به سیاست ندارند. حتی کاری به اقتصاد هم ندارند چون خوب می‌دانند که در این کشور اقتصاد هم گرفتار در سیاست است. اصلا آن‌ها کاری با قدرت کلانی که روان افراد را به این وضعیت دچار ساخته ندارند. سیاست که در ایران بر ذره ذره زندگی آدم‌ها سیطره دارد در حرف‌های آنان به حالت تعلیق درآمده است. از نظر آنان همه چیز در ایجاد یک روان ناآرام نقش دارد جز سیاستِ همه‌چیز خواه. از نظر آنان آدم‌ها گویی در خلا زندگی می‌کنند. برای مثال، برای یک فرانسوی، یا یک آرژانتینی یا یک رومانیایی همان حرف‌هایی را می‌زنند که برای یک ایرانی می‌گویند؛ نگاهت رو به زندگی تغییر بده عزیز دلم!

بعضی از آنان از مخاطبان خود می‌خواهند که در کل، خواندن یا گوش‌دادن به اخبار را از زندگی‌شان حذف کنند تا دنیای‌شان زیباتر شود. تنها احساس کنشگری یک ملت گوش‌کردن به اخبار است و آن‌را هم اینان توصیه می‌کنند ترک کنید.

روانریتی‌ها مانند قرص مسکّن عمل می‌کند. مخاطبان به حرف‌های آنان گوش می‌دهند و در لحظه نگاه‌شان زیبا می‌شود. بعد از یکی دو روز دوباره حالشان بد می‌شود. دوباره در اینستاگرام کلیپی از نصایح آنان می‌بینند و نگاه‌شان زیبا می‌شود. بعد از چند روز ... و این قصه همچنان ادامه دارد.به‌همین دلیل برنامه‌ها یا کلیپ‌های روانریتی‌ها مدام باید تولید و عرضه شود. مخاطبانی معتاد داریم که اگر محصول به آن‌ها نرسد درگوشه‌ای کز می‌کنند و به صفحه گوشی خیره می‌شوند.

روانریتی‌ها کارخانه تولید معنا شده‌اند. آنان نیک می‌دانند که آدم‌ها به‌ویژه در ایران که نقش دین در زندگی اجتماعی و فردی کم‌رنگ شده، دنبال جایگزین‌اند. به‌همین دلیل آنان سرمایه‌گذاری کرده‌اند و کارخانه‌های کوچک تولید معنا ساخته‌اند. آنان کپسول‌های متنوع معنا تولید می‌کنند در رنگ و لعاب‌های مختلف. سعی می‌کنند در خط تولید، تنوع را حفظ کنند تا مشتری دل‌زده نشود. به طعم آن‌چه می‌گویند یک‌بار از نیچه، یک‌بار از آلیس در سرزمین عجایب، یک‌بار از ویکتوهوگو، یک‌بار از مریم میرزاخانی و یک‌بار از معلم دوره ابتدایی‌شان چیزی اضافه می‌کنند تا غذایشان کسالت‌آور نشود.

به یقین اینان کشیشان عصر جدید هستند. کشیشان مردم را به خدا دعوت می‌کردند اینان آنان را به "خود" دعوت می‌کنند. ولی چه نوع خودی؟ این خود در واقع خودِ فردِ مخاطب نیست بلکه خودِ روانریتی است! خودی که در عوض کشیش با دستورالعمل‌های روانریتی‌ها پیش می‌رود و شدیدا به تولیدات صنعت رویاسازی و رویافروشی آنان وابسته است. کشیشان مدام نصیحت می‌کردند، اینان نیز نصحیت می‌کنند ولی پشت نیچه بخت‌برگشته، سعدی، شوپنهاور، وین‌ دایر و برایان ترسی پنهان می‌شوند. البته کشیش‌ها بعد از موعظه "پاکت" می‌گرفتند اما مخاطب روانریتی‌ها قبل از مراسم باید تصویر تراکنش را برای ادمین آنان ارسال کند، کاملا شیک و مدرن!

برخی از روحانیون در ایران هم سعی می‌کنند مانند روانریتی‌ها حرف بزنند. دو سال قبل نوشتم که در سال‌های آینده به‌تدریج شاهد ظهور پدیدۀ "آخوندریتی" (ترکیب آخوند و سلبریتی) خواهیم بود. این روز‌ها نشانه‌هایی از آن را خوب شاهدیم. تبلیغ محصولات تجاری توسط آنان، استفاده از زبانِ بدنِ خاص بازاریابی برای اثرگذاری بر مشتری، نمایش بخش‌هایی از زندگی خصوصی خودشان از آن جمله است که بسیار از روانریتی‌ها متأثر است. سخن پایانی آن‌که این روند همچنان تشدید خواهد شد.


#فردین_علیخواه

@kavosh_garan
ارائه محمدرضا آهنی
نقد و بررسی کتاب «استراتژی توسعه در ایران» نوشته مجتبی لشکر بلوکی

پیشنهاد گنجاندن این کتاب در دوره مطالعاتی توسعه، متعلق به محمدرضا آهنی گرامی بود. بنابراین زحمت و مسولیت ارائه کتاب را هم تقبل کرد. دغدغه این کتاب این است که چرا ایران به‌اندازهٔ دیگر کشورها توسعه را تجربه نکرد و چگونه می‌توان آن را در مسیر توسعه قرار داد. کتاب رویکردی فراتحلیلی دارد؛ یعنی تحلیل‌ها و تجویزهای اندیشمندان مختلف را مرور می‌کند و سپس آ‌ن‌ها را در یک مدل ترکیبی کنار هم می‌گذارد. در عین حال نقدهایی هم به این کتاب وارد است ...

جلسات کتابخوانی گروه فراگیری
دسترسی به جلسات توسعه

👈 فایل صوتی این جلسه

#توسعه
#استراتژی


@ArchiveOfLiberalism
Audio
از ایران باستان چه‌ آثاری باقی مانده؟

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
Audio
جامعه کوتاه مدت و روایت تاریخ توسعه نیافتگی ایران

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
Audio
تاریخ ایران و چرخه تغییرناپذیر استبداد

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
Audio
مشروطه ، انقلابی که برای قانون بود

🔻دکتر محمد علی همایون کاتوزیان

@kavosh_garan
پایین آمدن سن خودکشی


✍️زهرا نجاتی دانشجوی دکترای جامعه‌شناسی( گرایش مسائل اجتماعی ایران )


اقدام به خودکشی ممکن است در هر سنی اتفاق بیفتد ولی خودکشی وقتی از سوی کودکان انجام شود ،تبعات جدی تری برای جامعه به همراه دارد.
هر جامعه ای ،در هریک از دوره های تاریخی خود طرز تلقی معینی از خودکشی داراست.

زیرا خصایص درپی خصایص فردی خود جامعه تغییر می یابد. داده های آماری خودکشی گرایشی را نشان می دهند که هر جامعه ای به طور جمعی دچار آن است.‌هر جامعه ای آمادگی ابتلا به نرخ معینی از مرگ ارادی و داوطلبانه را دارد. از هم پاشیدگی جامعه جریانات خاصی پدید می آورد وهمین امر موجب تفاوت نرخ خودکشی از جامعه ای به جامعه ی دیگر یا دوره ای به دوره ی دیگر می شود.

بزرگترین موج خودکشی دربین کودکان ونوجوانان ۱۳ تا ۱۵ ساله بعد از جنگ جهانی ،در جوامع صنعتی بود. برخی دلایل این امر،بیکاری دسته جمعی و ناکامی ناشی از آن، کاهش اعتقادات مذهبی،  مدارا با رفتارهای انحرافی در خرده فرهنگ جوانان و اثرات طلاق بر کودکان را دانسته اند.
هر فرد باید این را بداند که همان گونه جسم بیمار می‌شود روح هم بیمار می‌شود و روح هم مانند جسم نیاز به دکتر دارد.

والدین درصورت درک افکار خودکشی فرزندشان، باید سریع فرزندشان را به یک درمانگر معرفی نمایند و اقدامات لازم زودتر شروع گردد. به وجود هر نشانه ای از افسردگی فرزند شان حساس بوده و پیگیری های لازم فراهم گردد. فرزند را از موقعیت های استرس زا دور نگه دارند. .

والدین هم باید بدانند که فرزندشان درسته دیگر نوزاد نیست و بالغ شده ولی درهمان حال که بزرگ شده پریشانی های زیادی را دارد تجربه می‌کند.

پدیده خودکشی یکی از عوارض مهم دنیای صنعتی عصر حاضر شناخته شده، که معلول نابسامانی ها و اختلالهای روانی و نابرابری های اجتماعی است.

امیل دورکیم از نابسامانی فقدان یا ازهم پاشیدگی هنجارها، سخن می گوید. که منجر به ، بر باد رفتن آرزوها رویاها و افسردگی، که جامعه فرد را برای خودکشی مستعد می گرداند.

کودکان ممکن است تجاربی از موضوع خودکشی داشته باشند ، چراکه احتمال دارد با نگاه کردن به فیلم ها صحنه های دیده باشد که در آن فردی جان خود را گرفته است.

در جریان بحران خودکشی کودکان برخی علائم رفتاری از خود نشان می دهند که می‌تواند هر نوع تغییری را شامل شود. ممکن است پرخاشگر شود و یا بی اشتها و پرخور شود. افت تحصیلی داشته باشد، از مدرسه فرار کند و بدون دلیل نافرمانی کند، اشتیاق و شوقی به بازی با همسالان خود نداشته باشد اسباب بازی ها و وسایل خودش را دور بیندازد و خراب کند و نوشته های در مورد مرگ بنویسد.
چنین وضعیت بحرانی در محیط خانواده ایجاد شده است. بعنوان نمونه اعتیاد والدین، مسائل و مشکلات اخلاقی نیز یکی از زمینه های خودکشی در بین افراد زیر ۱۸ سال (کودکان و نوجوانان )است.

مهاجرت، فقر وبیکاری تا اندازه زیادی با خودکشی رابطه دارد، زیرا مهاجران در مواردی ناگزیرند از پیوندهای نزدیک با دوستان، خانواده صرف نظر کنند وبه خودکشی روی آورند.

علاوه بر والدین باید سایر افراد خانواده و فامیل های نزدیک در امر مراقبت روزانه کودک وارد عمل گردند.
والدین هم بخاطر مشکل ایجاد شده در حضور کودک همدیگر را نباید سرزنش کنند آنها در حال حاضر با مشکلی روبه رو هستند و باید در سریع ترین زمان ممکن به یک روان درمان مراجعه نمایند تا در فرآیند درمان وارد شود.
افراد خانواده باید کودک را به بیان مشکلات خودش تشویق کنند تا او احساس کند کسانی را جهت کمک فوری نزد خود دارد. و برخورد با کودک باید توام با احترام باشد. کودک و نوجوان درگیر افکار خودکشی را باید جدی بگیرند و به حرفهای او به طور فعال گوش دهند.

از اقوام، خویشان و دوستانی که می‌توانند موثر باشند درخواست کمک نمایند. و به کودک و نوجوان تعهد بدهند که حرف هایش را جای فاش نمی کنند. از دوستان و همسالان کودک و نوجوان هم کمک بگیرند. ارتباط برقرار کردن با همسالانش در این لحظات خیلی مهم و اهمیت دارد.
بهترین کمک برای فردی که افکار خودکشی در سر دارد گوش دادن به حرفهای اوست و اگر درجریان گفتگو مشخص شد که افکارش جدی است سریع باید مراقبت های لازم صورت گیرد به ویژه مراقبت روان پزشکی.

خودکشی بعنوان یکی از ده عامل عمده ی مرگ در جهان صنعتی شناخته شده است.
از نظر دورکیم خودکشی یک پدیده اجتماعی است زیرا انگیزه خودکشی از شرایط اجتماعی زاده می شود واین ساخت اجتماعی است که رفتار اجتماعی را به فرد تحمیل می کند و تا به عمد به زندگی ش پایان دهد.

سی رایت میلز در کتاب پیمان جامعه شناسی خودش می نویسد: که وقتی مشکلی در تعداد وسیعی از مردم تاثیر دارد باید به ماورای افراد و از این رو به ساختار اجتماعی، الگوهای اجتماعی ،اقتصادی وسیاسی جامعه نظر افکنیم.

@kavosh_garan
Audio
معرفی کتاب راه باریک آزادی

🔻علیرضا بهشتی شیرازی

@kavosh_garan
Audio
معرفی کتاب راه باریک آزادی، علیرضا بهشتی شیرازی

🔻جعفر خیرخواهان


@kavosh_garan
امید به بینش‌مان وسعت می‌بخشد و از جهان پیش روی‌مان دور می‌سازد ولی زایش گرایشی سیاسی است که امکان کنش سیاسی را می‌دهد.
آرنت معتقد بود امید بر انسان غلبه می‌کند، چون افراد را از چیزی که درست جلویشان درحال وقوع است، دور می‌سازد.
این درحالی است که زایش فرد را مجبور به حضور در لحظه می‌کند.
از نظر مفهومی، زایش را می‌توان عکس امید دانست:
امید ضد بشر است، چون انسان‌ها را از این جهان دور می‌کند.
امید میل به نتیجه‌ای از پیش تعیین‌شده در آینده است.
امید ما را از لحظه کنونی بیرون می‌کشاند.
امید کنش پذیر است.
امید در کنار شر قرار می‌گیرد.

زایش اصل بشری است.
زایش نویدبخش آغازهای نو است.
زایش حضور در اکنون است.
زایش ریشه کنش‌هاست.
زایش معجزه تولد است.

#زمانی_که_امید_به_مانع_تبدیل_می‌شود
#سامانتا_رز_هیل

@kavosh_garan
پاس داشت فرمایشی روز معلم و جایگاهی فراموش شد،!!؟

محمد نجاتی فعال فرهنگی

🔷در سطح جهان ودرکشور های مختلف سال و روزها وهفته های  بسیاری را  به مناسبت و پاس داشت های های مختلف نام گذاری می کننددر ایران زمین هم  اقدامات مشابه فراوانی صورت گرفته  و می گیردیکی ازاین دست نام گذاری ها"می توان به روز معلم اشاره کرد . روز دوازدهم اردیبهشت هر سال بعنوان روز معلم در تقویم رسمی کشور نام گذاری کرده اندکه طی آن مثلاً تقدیر  و سپاسگزاری از  معلمان صورت میگیرد و این که جامعه به یاد آنان است و برای شان ارزش قائل می شوند. اما رفته رفته فقط و فقط نامی توخالی و پوچ  بصورت یادمانی نمایشی از این روز باقی مانده است و البته نانی هم برای دیگران!!  مشتی  شادباش و لوح سپاس و دیگر هیچ!!!
🔶کدام معلم روزش مبارک باشد؟!!  معلمی که در پیچ و خم روزگار افتاده و آن چنان گرفتار شده که تمام انگیزه و امید و اهداف خود را از دست داده است؟!!. معلمی که  به جای مطالعه تحقیق و پژوهش سیر مطالعاتی مجبور است برای تأمین نیازهای خانواده  دنبال دایر  جمع وجورکردن شغل دوم باشد تا بلکه نان و نوایی بیابد و در این روزگار بی فریاد جان سالم به در ببرد؟!! معلمی که اگر دچار بیماری یا هر مشکل دیگری شود باید بر تمام اندوخته دوران خدمت خود چوب حراج بزند  تا بلکه زنده بماند؟!! معلمی که دیگر هیچ جایگاه و منزلتی نزد هیچ فرد و گروه و سازمانی ندارد؟! ومعلمی که خیلی راحت از طرف شاگردانش بدون کوچکترین حمایت قانونی مورد بی مهری بی احترامی قرار میگیرد!!!؟معلمی که بعد سی سال کار کردن تازه در مقابل درخواست خانواده اش در نهایت شرمندگی جواب می دهد ندارم
🔶دیگر معلمی باقی نمانده است که به او شادباشی وتبریک گفته شود و لوح سپاسی نثار اَش!! معلم اکنون در چنان وضعیت برزخی به سر می برد که مگو و مپرس!! باید از مرگ معلمان سخن گفت چرا که تمام منزلت وجایگاه و توان و انگیزه و امید او بر باد رفته!! مشتی شعار و القابی که نثار معلم می کنند دیگر هیچ معنا و  ارزشی ندارد!!ا همواره در محافل مختلف این جمله  گفته می شود که اگر می خواهید بدانید کدام جامعه توسعه یافتۀ واقعی است به وضع آموزش و پرورش و نهاد تعلیم و تربیت و معلمان آن جامعه  نگاه کنید! همین و بس! دیگر سراغ هیچ چیز دیگری  نروید!
🔷در کشوری که مقام معلم با رهبران یکی است و مردم در مقابل دوشخصیت تعظیم می کنند «رهبر ومعلم» آن کشور چین می شود و جایگاه آن مشخص است.
در کشوری که رسیدن به جایگاه معلمی بالاترین نشان  وافتخارکشور می باشد آن کشور انگلیس می شود
🔶 درکشوری که برای معلم حقوق معینی تعیین نمی کنندآن کشور سرزمین آفتاب تابان  یا همان  ژاپن است.
در کشوری که در جریان جنگهای جهانی تمام اقشار به جبهه اعزام می شوند به جز قشر معلم  و بعد ازشکت در جنگ جهانی به دست توانمند معلمان دوباره در عرصه جهانی قد علم می کند و در زمره کشورهای صنعتی دنیا می باشد آلمان است
اما...
🔷در کشوری که مادری حاضر به ازدواج دخترش با یک معلم جوان نمی شود!
در کشوری که دانش آموزان یک مدرسه ساندویچ بعد از ظهرشان از دکه معلمشان خریداری می کنند!
🔷در کشوری که معلمش ناهار نخورده برای سرویس دادن در آژانس های تاکسی تلفنی واسنپ  وماکسیم و... عجله می کند!
در کشوری معلمان منتظر تصویب  و اجرای طرح ها ولایحه ها آنچنانی هستند تا شاهد تغییر ی در معیشت شان باشند
و غیره....
🔶دیگر آن روزگارانی که  آموختن و اندیشیدن و نوشتن و خواندن در کشور و جامعۀ ما از جایگاهی رفیع و بلند پایه ای برخوردار بود گذشت و اکنون زمانه و دورانی دیگر است!! دریغا و افسوس که دیگر بخت و اقبال با معلمان ما یار یاور و همراه نیست و دیگر هیچ سکّۀ نام و نشان داری را  ویا تمبر یاد بودی به نام معلم ضرب  چاپ نمی کنند!!
راستی چه نیاز و حاجت به معلمان است؟! اصلاً چه حاجت به دانستن و خواندن و یاد گرفتن  و پرورش فکر و اندیشه است؟ جامعه ای که مشتی رند و زرنگ و فرصت طلب تمامی امور را بر وفق مرادشان کرده اند بود و نبود معلم مگر توفیری دارد؟!!معلمان عزیزی  که جز خون دل و درد و رنج و افسوس چیز دیگری نصیب شان نشده است! نه دیگر برای شان موقعیت اقتصادی ای مانده و نه جایگاهی و ارزشی!! وقتی وضع  اقتصادی  شان آن چنان آشفته باشد که حتی از تأمین پیش پا افتاده ترین نیازهای روزمرّه هم ناتوان باشند آن گاه سخن گفتن از جایگاه معلم چه وجهی می تواند داشته باشد؟ باید برای جامعه معلم تسلیت فرستاد!!!!!!

@kavosh_garan
توتالیتاریسم:فرهنگ یا حاکمیت

محمدامین سلیمانی

🔻به زعم من انچه پیش از این در ارای صاحب‌نظران مفهوم "توتالیتاریسم" مغفول مانده بود و یا ابعاد دیگری تعمیق نشده بود,جوانب اخلاقی و ارزشی این مقوله است.چنانچه تحلیل های اینجانب از حاکمیت"توتالیتر" و ابزارهای اعمال قدرت اغاز می‌شود اما نه به قدرت سیاسی بلکه به فرهنگ ختم می‌گردد.لذا گمان بر این است که نوعی تقلیل‌گرایی ضمنی در ارای متفکران این عرصه به چشم می‌خورد و شرایط جامعه‌ای که قربانی توتالیتاریسم است,بسیار بغرنج‌تر می‌تواند باشد.

🔻انگاه که لفظ "تمامیت‌خواه" به حاکمیت معینی اتلاق می‌شود,این بدان معناست که حاکمیت تمامیت معنای تمامی ارزش‌ها و ضدارزش‌ها را متصرف شده و تحت انحصار خود درمی‌اورد.لذا چندان بعید به نظر نمی‌رسد که بدون قید و شرط, حاکمیت گفتمان خود را گفتمانی تماما ارزشی بداند و کلیه گفتمان‌ها و ایده‌های معارض را پادارزشی قلمداد کند.چنانچه در فضای جامعه سایر جریانات نه یک مکتب با مبانی معین و قابل بحث که انگ‌ها و دشنام‌هایی هستند که معرفی هر دگراندیشی با انها به معنای انزوا و اتمیزه شدن او از همنوعانش خواهد بود.به ویژه انکه در ساحت ادمی , کلیشه‌ها و کلیه عناصری که احساسات را تهییج می‌کنند,نسبت به عقلانیت محرکی قویتر هستند.چنانچه برخی محققان چون "ویلفرد تروتر" , "لی بون" و "ادوارد برنیز" بر این باورند عقلانیت تنها بازیگری فعال است که بین شکاف های احساسی بازی می‌کند و بشر نه در پی عقلانی فکر کردن که به دنبال یافتن توجیه عقلانی برای تصمیماتی احساسی است.

🔻این موضوع خود زمینه است برای انکه تلفیق دگر مکاتب با پادارزش‌های اخلاقی و کلیشه‌سازی منجر به انزوای دگراندیشان شود.چرا که در چنین شرایطی معرفی هر مکتب و بدیل دیگری , نه به معنای معرفی اصول مکتبی که به مثابه به جان خریدن فلان یا بهمان انگ اخلاقی است تا دگراندیش نه در مقام ارائه دهنده تئوری رهایی‌بخش,که در مقام نابهنجار اجتماعی شناخته شود.در چنین شرایطی کلیت اجتماع علی‌رغم انکه شرایط عینی جنبش را مهیا می‌بیند,اما از نظر ذهنی فاقد صلاحیت نظری است.به واسطه چنین فقدانی , وجدان جمعی عاری از ابزاری خواهد بود که بتواند موقعیت فکری خود را نسبت به مبدا خاصی یعنی شرایط عینی ترسیم کند.لذا جامعه با "ندانم‌گرایی فکری" دست‌وپنجه نرم خواهد کرد.بدان جهت که "بدون تئوری‌انقلابی , انقلاب موجود نخواهد بود."در صورت کامیابی , هر گونه تلاش برای تغییر رژیم سیاسی نه یک انقلاب بلکه یک براندازی خواهد بود.

🔻چندان بی‌مناسبت نیست که "هانا ارنت" قشر کثیری از جامعه که تحت سلطه "توتالیتاریسم" خنثی و سترون شده اند,"قشر خاکستری" می‌نامد. چه بسا وجه تسمیه این قشر می‌تواند بدین جهت باشد که فاقد ابزار نظری لازم و مستقل برای تحلیل و ارزش گذاری پیرامون وقایع حاضر هستند.این عدم توانایی در تحلیل و ارزش‌گذاری پیرامون اعمال حاکمیت , "ابتذال شر" است.

🔻باید به یاد داشته باشیم که هر مقوله با نقیض‌خود شناخته می‌شود.چنانچه ابتذال شر یا به عبارتی تهی شدن شر از معنای خود,ابتذال مقابل ان یعنی خیر را به دنبال خواهد داشت.ابتذال شر و خیر,ابتذال ارزش‌ها و پادارزش‌ها در نهایت توده‌ای را پدید می‌اورد که از جانبداری و خلق هدف عاجز است.این به معنای ویران‌شدن بنایی است که اخلاقیات جمعی را تعیین می‌کرد.ویرانی بنای ارزش‌های جامعه و فقدان کارکرد ان , تداعی کننده اصطلاحی است که "امیل دورکیم" انرا "انومی" یا "بی‌هنجاری"می‌نامد.

🔻ویرانی بنای ‌ارزشها شرایطی تراژدیک و یا تا حدی طنز را پدید می‌اورد.بدین ترتیب که نقد ملت بر دولت , بر خودشان وارد خواهد شد.به عبارتی دقیق‌تر انگاه که در فضایی غبار الود و اکنده از "ندانم‌گرایی" فکری,جامعه نمی‌تواند گفت‌وگو و مشورت را تمرین کند,هر یک از افراد جامعه بالقوه به یک "مستبد خرد" تبدیل خواهد شد.استبداد ضغیر مقابل استبداد کبیر در اسلوب ,روش و فقدان گفتمان مشابه‌اند.ولکن از انجایی که با گذر از استبداد خرد به کلان محتوای گنجانده شده در اسلوب دسخوش تغییر می‌گردد,معترضین و ناقدان شرایط موجود خود را نه در مقام ابژه ها و بازیگران فرهنگ توتالیتر که در مقام انقلابی خواهند دید.به عبارتی دیگر توتالیتاریسم شاید از حاکمیت سیاسی اغاز شود,اما در تحلیل نهایی نه به حاکمیت سیاسی که به فرهنگ خاصی بدل می‌گردد تا کلافی سر در گم را پدید اورد.

تمامیت خواهی قابل تکثیر است...

@kavosh_garan
2024/05/03 12:34:27
Back to Top
HTML Embed Code: