Telegram Web Link
⭕️⭕️نوغزل‌های_قدیمی

#محسن_بارانی

کوتاه ترین فاصله ی ِ لایتناهی
من هستم و دستان تو وچشم به‌راهی

شب رنگ دوچشمان تورا وام گرفته
تا موی تو رقصیده به دامان سیاهی

من ماندم و آشفتگی روز قیامت
آن شب که مرا برد به پابوس نگاهی

پرونده ی پاکیزه‌ی ما مایه‌ی شرم است
باید مددی جست هم از شوق گناهی

تاحسرت من هست و تنت،فاصله بهتر
تا بلکه نسوزد لبت از آتش ِ آهی

طوفان نگاه تو درخشید و پس از آن
درچشم تو سرگشته ترم از پر ِ کاهی

تا رستم مهر تو نجاتم دهد ای عشق
یوسف که نه اما شده ام بیژن چاهی

من تاب تجلی مدام تو ندارم
برجان و تنم جلوه بکن گاه به گاهی

تا جاری آغوش تو باید بشتابیم
باشد که نگندیم به مرداب تباهی

ای چشمه تر از ابر درآغوش بهاران
باران تر از آنی که مرا تشنه بخواهی

آغاز فروردین ۱۳۹۷

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه


ایستگاه را
به اشتباه
پیاده شدیم ما
و تا قطار بعدی
باید عمری به انتظار
این پا
آن پا....

#محسن_بارانی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from اتچ بات
#شعرهایی که باید حفظ کرد

#فروغ شعر معاصر

پاسخ

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند
هرچند ره به ساحل لطفش نبرده ایم
زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش
پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود
بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا
نام خدا نبردن از آن به زیر لب
بهر فریب خلق بگویی خدا خدا

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادی در بهشت
او می گشاید اوکه به لطف وصفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت

طوفان طعنه خنده ی ما را زلب نشست
کوهیم و در میانه ی دریا نشسته ایم
چون سینه جای گوهر یکتای راستیست
زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم

آن آتشی که در دل ما شعله می کشید
گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود
دیگر به ما که سوخته ایم ازشرار عشق
نام گناهکاره ی رسوا نداده بود

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان
درگوش هم حکایت عشق مدام ما
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما

@niyazestanbarani
Forwarded from اتچ بات
#کتاب_بخوانیم

#زیر_آسمانهای_جهان

#داریوش_شایگان (به تعبیر برخی بزرگترین فیلسوف ایرانی ِ ایران امروز) دوم فروردین پس از اغمایی تقریبا دوماهه در بخش مراقبتهای ویژه ی بیمارستان #فیروزگر جسمش را از #زیر_آسمانهای_جهان به در برد و نقاب خاکی را بر چهره کشید که بسیارش دوست میداشت، خاکی که یکی از اسباب اصلی تنوع آسمانهای جهان است.

رنگین_کمان #ایران ترکیبی است از رنگهای متنوع قومی، تیره ای، جغرافیایی، مذهبی، زبانی و...که در آسمان #ایران فرهنگی همچنان میدرخشد و شاید همین زیستنگاه بود که شایگان را مسافر ِ آسمانهای جهان کرد و به این نتیجه رساند که؛ اگر ایران اینهمه رنگارنگ توانسته طی قرون و اعصار به شیرازه ی زبان اهورایی فارسی مأمن زندگی مصالحت آمیز اینهمه تنوع باشد، چرا آسمانهای جهان نتواند در ذیل آسمان بشریت، آرام زندگی کنند؟!

#شایگان در نگاه من خلف همه ی متفکران ایرانی است. کسانی که تفکر برایشان چیزی ازجنس سلوک است و تجلی و نه سلوک را انتهایی است و نه کثرات تجلی واحده را نهایتی...

پرداختن به زندگی و گونه ی سلوک شایگان مجالی وسیع میخواهد اما اگر شما با همین چند سطر خارخار ِ جستجو را در خویش احساس میکنید، درایام باقیمانده ی تعطیلات حتما کتاب #زیر_آسمانهای_جهان را بخوانید که در واقع شرح ِ بخشی از سلوک این جان جستجوگر است در گفتگو با رامین جهانبگلو. کاری که #فرزان_روز آن را منتشر کرده است.و ۲۹۵ صفحه ویک مقدمه دارد.

پدرم نوعی پرستش شبه مذهبی به این زبان داشت...این مرد ِ آذربایجانی نسبت به رسالت زبان فارسی در ایجاد تمرکز، که پایه ی وحدت کشور بود، سخت هشیار بود. زیرا که ایران -چه بخواهیم و نخواهیم- همواره امپراتوری ای متشکل از قوم ها و زبانهای مختلف بوده است که بواسطه ی فرهنگ فاخر زبان فارسی به یکدیگر پیوند خورده است.

متن کتاب ص ۲

@niyazestanbarani
Forwarded from نیازستان
#کتابستان
۱- من چندان مدرن یا پسا مدرن یا ... نمیفهمم اگر منظور از اینها اندیشه یا نوع تفکر و نگاه باشد که خب یاد دارم یکبار یکی از همراهان غارنشین درآن صبح که داشتیم می زدیم بیرون از غار چیزهای مدرنی گفت و دیگری در پاسخش حرفهایی پسا مدرن زد
اما اگر منظور از اینها تغییر شکلها باشد در تبلوری عام ، خب موضوع فرق دارد
۲- به نظرم بزرگترین میوه ی مطالعه #فروتنی است اگر دیدید کسی صدها کتاب خوانده اما فروتنی نمیداند،او هرگز کتابی مطالعه نکرده
۳- میگویند لارنس استرن در ۱۷۵۹ پیش از #مدرنیته کتابی نوشته در عوالم #پسا_مدرن راستش اینکه کتابتان دگرگونی شگفت تمهیدات و شگرد باشد و چشم بندی های غریب و چند صفحه خالی و سیاه و خط خطی و نقاشی عجیب و.. آنهم در حدود دویست و شصت هفتاد سال پیش ، نباید چندان برای یک قرآن خوان یا شاهنامه دان یا مولانا و حافظ خوان عجیب باشد اما هست.
لارنس استرن هنگام مطالعه ی کتابش با خنده به من گفت : زیاد به خودت نگیر راستش من کتابی خوانده ام که زندگی و عقاید تریسترام شندی در برابرش چندان عجیب نیست.
او نیز گویا این راز را دریافته بود که توانسته بوده چنین اثری بیافریند
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️ازنگاه دیگران
(مشخص است که با برخی مطالب مطروحه در این بخش همراه نیستیم یا نظری دیگر داریم و...)

🔺رفوزه شدن " ایران"

میانگین پایین نمرات دانش آموزان در امتحانات نهایی خرداد 1403 موجی از بهت و نگرانی با خود آورد. آنچه این تاثر را دوچندان کرد "معدل نهایی کل ایران" بود: 9/96
این نمرەی پایین که با ارفاق 10 می شود،کیفرخواستی علیه نظام آموزشی کشورمان است.
چرا به اینجا رسیدیم؟
عوامل بسیاری در این امر دخیلند. اما تمرکز این یادداشت کوتاه روی علل ساختاری است.
150 سال قبل آموزش و پرورش همگانی در کنار احداث خط آهن در کانون مطالبات منورالفکران و اصلاح طلبان عهد قاجار قرار داشت.
احداث مدارس ابتدایی عملا تا زمان انقلاب مشروطه عقب افتاد و تازه در دوران پهلوی اول به طور جدی اجرا شد.
آموزش و پرورش نوین بر مبنای دو اصل بنیادین پا گرفت: هیچ کودکی از تحصیل نماند و رقابت بر مبنای استعداد و شایستگی باشد.
این یک دستور کار جهانی بود که راهی ساده جلو اهالی کشور قرار داد:
با ترکیبی از استعداد و پشتکار می توانید پیشرفت کنید و به موفقیت برسید!
دستور کاری جادویی که به موازات سیاست های اقتصادی و تحولات اجتماعی مربوطەی دیگر در قرن بیستم در تمام جهان، به شمول ایران انقلابی اجتماعی  پدید آورد.
تکوین طبقەی متوسط و گذار از ساختارهای اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر خون و اشرافیت و منزلت های اجتماعی کهنه به سوی نظمی عادلانه و فراگیرتر از گذشته.
صدها میلیون نفر در ایران و جهان از رهگذر این نردبان به سرآمدان طبقەی متوسطی تبدیل شدند که موتور محرکه و راهبر سایر تحولات در این زمینه گردید.
کار از کجا خراب شد؟
یحتمل از دهەی هفتاد شمسی کە زمزمەی مدارس خصوصی و غیرانتفاعی به میان آمد.
صد البته باز پای یک دستور کار جهانی در میان بود. زمان موصوف لحظەی تاریخی انفتاح نئولیبرالیسم جهانی و اعلام کاهش تصدی گری دولت و ایمان مطلق به عقل خودبنیاد بازار بود.
با هزیمت فکری و سیاسی سوسیالیسم واقعا موجود، اردوگاه پیروز جنگ سرد، دیگر احتیاجی به سپر بلاهایی چون دولت رفاه و مداخلات ضروری دولت در اقتصاد نمی دید.
این نگاه که دیری نپایید نادرستی آن به اثبات رسید، مانند هر پدیدار غربی دیگر به صورت کج و کوله و تحریف شده بدست ما رسید و سیاست تعدیل اقتصادی نام گرفت.
البته تاسیس مدارس خصوصی پیشینەای دراز در تخیل فرهنگی نگاه مذهبی حاکم داشت و پذیرش آن را آسان تر کرد.
در رژیم گذشته مدارس خصوصی چون رفاه، علوی و نیکان و ...بخشی از تقلای طبقەی متوسط سنتی برای در امان ماندن از چالش هنجاری و فرهنگی آموزش و پرورش عمدتا سکولار و آمیخته با هنجارهای غربی بود.
پیشینەی پیشگفته که هنوز در ذهن و عمل کارگزاران فرهنگی و آموزشی حی و حاضر بود، زمینەای مناسب برای همراهی با جنبش خصوصی سازی جهانی فراهم آورد.
به زودی کار به جایی رسید که انگارەی رستگاری و پرهیزکاری نخست به طاق نسیان نهاده شد و منطقی ساده و سرراست جای آن را گرفت:
مدرسه بنگاهی اقتصادی است و باید بر اساس منطق سود و زیان و هزینه و فایده تاسیس و مدیریت شود.

این درست لحظەای بود که منطق بازار حاکم و نطفەی نابرابری بسته شد.
به موازات کاستن از تخصیص اعتبار و بودجه به بخش دولتی، رقابتی بی پایان میان مدارس خصوصی راه افتاد و عملا به طبقاتی شدن نظام آموزش و پرورش انجامید.
کار به جایی رسید که محیط آموزش، تفریح و حتی فضاهای ورزشی و فرهنگی دانش آموزان دارا و ندار تفکیک و از اساس در دو محیط اجتماعی مجزا جای گرفتند.
داستان دراز فساد و رانت و تنعم برخی از مدیران و صاحب منصبان آموزش و پرورش در این میان مسالەی جداگانه است و در این مقال نمی گنجد.
اما آنچه مهم است، سویه های نابرابری ساز و تشدید شوندەی مساله است.

غیر از نابراری عمودی که در ایران امروز اظهر من الشمس است و به آسانی با ضریب جینی ردیابی می شود، نابرابری افقی که اغلب نادیده گرفته می شود، وجهی به مراتب بدتر و مخرب تر دارد.
نابرابری افقی وضعیتی است که در غیاب حاکمیت قانون و تسلط رابطه بر ضابطه، فرودستان به قربانی مضاعف ساختارهای نابرابری ساز تبدیل می شوند.
فقدان دسترسی برابر به فرصت های اقتصادی و شغلی، تسهیلات بانکی، معافیت و فرارهای مالیاتی و رانت ها و ارتباطاتی که عمدتا در دسترس توانگران مالی و سیاسی است، بخشی از نابرابری افقی شمرده می شود.
آموزش و پرورش طبقاتی سهمی بزرگ در تکوین و تشدید این نوع نابرابری دارد.
به طور ساده در نظام کنونی مانند گذشته آسان نیست که فرزندان دهک های پایین با استعداد و سخت کوشی بتوانند دست به تحرک اجتماعی و اقتصادی بزنند.
تمام رشته های دانشگاهی لوکس و پرطرفدار قابل خرید و فروش هستند. انواع و اقسام سهمیه ها و راه های میانبر برای دور زدن قانون تلاش و شایستگی وجود دارد و با تحصیل در یک دانشگاه نامعتبر خارجی می توان محدودیت کنکور را دور زد.
باید به سوگ میلیون ها استعدادی نشست که در این وانفسا هدر می روند.
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#یادداشت_های_پریشانی

#سرزمین_انسداد

همیشه باور داشته‌ام آن‌چه نمود عینی دارد ، هرآنچه در ساحت #نمود شخصی یا گروه و جامعه‌ای تظاهر مادی دارد بی‌شک رهنمون است به #بودی و بودهایی که در عرصه‌ی بزرگ‌تر درون و عالم نهان خانه دارد.
من سال‌هاست؛ - دست کم برای خودم- ایران را به همت عجیب آقایان «سرزمین انسداد» نامیده‌ام و جدای از هزار دلیل عینی در عرصه های اجتماع و فرهنگ و رسانه و ورزش و... همیشه مخاطب را به ولع سیری ناپذیر و آزمندی بی درمان عده‌ای کاسب ارجاع داده‌ام که از تمام مظاهر توسعه ( نه مفاهیم آن) سد سازی را یاد گرفته اند و از قضا خوب هم یاد نگرفته‌اند‌.
برای اثبات این نظر نگاهی به تعداد سدهای ساخته شده در قرن حدود هفتاد سال گذشته بیندازید.
اکنون برخی آقایان با شور و شعف کف می‌زنند که حدود ۶۷۲ سد داریم که حدود ۲۱۰ ان‌ها در سطح ملی تعریف و اجرا شده‌اند ( کشوری بی آب و ۲۱۰ سد؟! ) از این تعداد ساخت ۱۹ سد طی سالهای ۱۳۳۰ تا ۱۳۵۷ صورت گرفته و الباقی در سالهای ۱۳۶۰ تا ۱۴۰۲. یعنی حدود ۱۹۰ سد بزرگ طی ۴۰ سال ساخته شده است. جالب است بدانیم که حدود یک سوم این سدها در زمان ریاست معجزه‌ی هزاره‌ی سوم به بهره برداری رسیده از جمله بزرگترین آب‌شورکن جهان (سد گتوند) و جالب تر اینکه اکنون ۱۲۰ سد در حال ساخت و ۱۷۶ سد در دست مطالعه است.
من به عنوان یک شهروند معمولی طبیعتن حوزه ‌ی تخصصم سد و سدسازی نیست اما خوانده و شنیده و دیده ام بسیاری از اهالی فن سالهاست دارند فریاد می‌کشند که نکنید و گوش‌های کر نمی‌شنوند کشورهایی که روزگاری غول سدسازی بوده‌اند مشغول خراب کردن سدها هستند و نمی‌بینند و اثرات گوناگون و ویرانگر زیست محیطی آشکار شده و کاری نمی‌کنند.
حال نتیجه ی ابتدایی را به یاد بیاورید آیا آنان که پول و قدرت در دست دارند و جز سد سازی کار دیگری نمیدانند همین سدسازی ها را در عرصات بزرگ جان و روح و روان این سرزمین اجرا نکرده‌اند؟!

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#یادداشت_های_پریشانی

⭕️⭕️ما_و_بخارا_های‌مان

در ذهن و زبان من #فلات_ایران سرزمین مهاجرت‌هاست. سرزمینی که اساسن بی‌قرار است و نتیجتن سیال. مِهی فرّار که دست هیچ‌کس بدان نمی‌رسد.
یک ماهی لغزان که از دست هر بچه زبلی که سودای شکارش را دارد سُرمی‌خورد و حسرت اسارتش بر دل شکارچی می‌گذارد و البته لذت لمسش را.
من در جهان خودم مهاجرت آریایی‌ها به فلات مرکزی جهان ، ایران ، را مهاجرتی اسطوره‌ای و تمثیلی میدانم. اگر «اوستا» به عنوان یک متن مینویی از حمله‌ی دیوان سرما و ناگزیری مهاجرت آریایی‌ها سخن می‌گوید چرا نباید این سخن را یک سرنمون دانست؟ مگر نه این‌که چنین متون ِ اساسن مبتنی بر جهان ِ مینویی ، را باید به ساحت تفسیر و تاویل برد؟
چرا نباید اسطوره‌ی بریدن و جدا شدن و «هبوط» را پرورش یافته‌ی همین بن‌مایه‌ی وجودی ایرانیان دانست برای معنا دادن جهان و انسان؟!
و شگفتا که این بن‌مایه در تمام اسطوره و تاریخ این دیار جاری‌‌ست.
جمشیدیان از ستم ضحاک به چین مهاجرت می‌کنند.
فرانک فریدون زاده شده در ایران را به هند می‌برد.
سیاوش مهاجر است مهاجری ناچار و...بعد اینان در سودای بازگشت به میهن می‌سوزند کسانی باز می‌گردند و کسانی به تلخنای همین تاریخ، تن به خاک غربت می‌سپارند.
امیر سامانی از بخارا می‌رود سمت هرات و در نعمات و نغمات غرق می‌شود.ا بخارا ، مرکز سالاری و فرمانداری، را فراموش می‌کند تا این که رودکی خنیاگر با جادوی سخن و موسیقی بخارا را یاد او می‌اندازد و بازگشت به بخارا..
غزالی استاد در نظامیه روزی به سودایی از مدرسه فرار می‌کند و می‌رود طوس تا در وطن خویش کارهای سترگ کند.
مولانا جدای از آفرینش سرنمون «نی»، در همه‌ی عمر سودای بلخ و خراسان داشت و چون مردی خراسانی به دیدارش می‌رفت از ذوق مست می‌شد و آب به چشم می‌آورد و..‌ در یکی از زیباترین داستانهاش حکایت گریختن صدر جهان بخارا و بازگشت بی‌نظیر او را سرود که بی همانند است.
گر دم خلع و مبارا می‌رود
بد مبین ذمر بخارا می‌رود

آن طرف مه عشق می‌افزود درد
بوحنیفه و شافعی درسی نکرد

گرچه این عاشق بخارا می‌رود
نی به درس و نی با استا می‌رود

این بخارا منبع دانش بود
پس بخارایی‌ست هرکه آنش بود

در همان ایام «تبریز» هم بخارای شمس بود وگرنه در پیرانه سر راهی دیار پدری نمی‌شد تا در میانه‌ی راه..
بخارای سعدی و حافظ هم که شیراز است:

سعدی اینک به قدم رفت و به قدم رفت و به یر بازآمد..
یا حافظ:

*غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم**
روم به شهر خود و شهریار خود باشم

یا همین بیت وقتی برای استاد شهریار تفأل می‌شود تا تخلصش را از خواجه‌ی راز بگیرد و برگردد تبریز.
یا «محمد بهمن بیگی» تهران نشین که بخارایش ایل او می‌شود و بر می‌گردد و در روزگار خود کاری سترگ می‌کند.
شگفتا که این بازگشت‌ها در ساحات مینویی وجود انسان ایرانی نیز اتفاق می‌افتد.
از همان امام محمد غزالی و ناصرخسرو گرفته تا اقبال و شریعتی و حتا جلال و ..(عجالتن نتایج و تبعات این بازگشت‌ها را کاری ندارم)
گویا میل بازگشت به دوران کودکی نیز نمونه‌ی دیگری از بخاراهای ماست.
آن‌جاهایی که روزی روزگاری ذوقی رانده‌ایم همیشه در ماست و به قول سهراب : دورها آوایی است ...
یا به قول همان مولانا:
چشم هر قومی به سویی مانده‌است
کان طرف یک روز ذوقی رانده است

و چنین است که گویا همه‌ی ما #بخارایی هستیم و روزی باید به بخارامان بازگردیم.

راستی بخارای تو کجاست؟!

#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#دیوارنوشت‌ها

شب‌ها بلند
سیگارها کوتاه
دردها فراوان
و همه بی‌درمان‌...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،

دوست داشتن گسترش مرزهای ِ وجود ِ خویش است.
آن‌کس که انسان‌ها، موجودات یا پدیده‌های هستی را دوست می‌دارد در واقع وجود خود امتداد بخشیده است.
هرچه بیش‌تر دوست بداری سرزمین وجود خویش‌ را گسترده‌تر کرده‌ای و زخم هایت را نیز..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کوتابلندآه

جهان جلجتای جنون است
و به هر چشم به‌هم زدنی
در گوشه‌ای از آن
- بلند یا که پست -
فرزندی از قبیله‌ی انسان
مردی یا زنی
بر چلیپای لخته‌خون ِ نیاکان
مصلوب می‌شود..

چراکه خدا یا شیطان
- یا هرکه هست -
تشنه‌ی خون است
آری
جهان جلجتای جنون است..


#محسن_بارانی خرداد ۱۴۰۴

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️تبار دوزخ‌ساز
به بهانه‌ی قتل الههها

می‌گوید:واقعن چرا عده‌ای با پول مردم و صرف عمر می‌نشینند کلی خیال می‌بافند و خیال‌شان را به صورت جهنم برای ملت بازسازی می‌کنند؟
- می‌گویم: این کار دهها دلیل دارد
«الجنس الی جنسه یمیلُ» هرجنسی میل به اصل جنس خود دارد
دو این‌که ساختن بهشت دانایی و توانایی‌ و تلاش و.. بسیار می‌خواهد و خیلی دشواراست اما ساختن جهنم نه دانایی می‌خواهد، نه توانایی نه زحمتی دارد و نه..
با اندکی جهل، مقداری بی‌شعوری، با قدری بی‌شرفی و.. می‌توان دوزخ‌های بی‌انتها ساخت.
جدای از این مگر جامعه‌ی ما الان یک جهنم سوزان نیست؟ جهنمی که #فقر است و اتفاقن خیلی شبیه توصیفات قرآنی..
مردمانی که درآتش می‌سوزند بعد پوستشان تازه می‌شود و از نو.. انسان‌هایی که خاکستر می‌شوند اما نمی‌میرند جهنمی که درش ماء حمیم جاری‌ست و.‌.
راستی فقیرکردن انسانها راحت است یا غنی و ثروتمند کردنشان؟
بهشت مگر چیزی جز ثروت و تنعم و لذت است؟
فراهم کردن بهشت دشوار است و همین‌است که حاکمان برای مردمان جهنم می‌سازند و البته که مزد هم می‌گیرند؛ بهشتی که خود و ابلیس‌زاده‌گانشان به دست آورده‌اند.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،

گفته‌اند: «دروغ هرچه بزرگ‌تر، باور به آن ساده‌تر و عمیق‌تر»
راستی بزرگ‌ترین باور تو چیست لاطالائیل؟

Niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،

بهترین روش فرزندان شیطان برای فرو کوفتن انسان برای فروپاشیدن و تحقیر یک جامعه‌‌ی ریشه‌دار و بزرگ‌، آن است که فرومایه‌گان ِ پست‌طینت و جاهلان رذل را بر مسندهای مهم بنشانند
بدین‌سان نه فقط یک جامعه را دم‌به‌دم زخم می‌زنند که با اولین و کارآمدترین سلاح ابلیس* ریشه‌ی کرامت انسان را از بیخ می‌کنند...

*در داستان آفرینش، ابلیس با بیان خاک‌نهاد بودن آدم در واقع قصد تحقیر او و برکشیدن خود داشت.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل

سقوط بزرگ حکومت‌ها نه در عرصه‌ی حضور که در اذهان مردم اتفاق می‌افتد.
وقتی حاکمان عرصه‌ی ذهن و دل مردم‌شان را از دست داده باشند و مردم با بی‌توجهی به حاکمان راه خود بروند و کار خود بکنند، داستان حاکمیت‌ها پایان یافته است هرچند پوسته‌ای از حضور را بر سر جامعه کشیده‌باشند..

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کرشمه_برسرمنبر

⭕️⭕️نگاه دیگران

بدن، فرهنگ و عقل: نقد اظهارات نژادگرایانه‌ی محسن رنانی با تکیه بر نظریه‌ی ذهن بدنمند
دکتر متین‌پور پژوهش‌گر

مقدمه
در روزگاری که مطالعات بینارشته‌ای در حوزه‌های عصب‌پژوهی، روان‌شناسی شناختی، و فلسفه‌ی ذهن نشان داده‌اند که ذهن و فرهنگ رابطه‌ای پیچیده و تعاملی با بدن دارند، شاهدیم که برخی اظهار نظرها، از جمله سخنان اخیر محسن رنانی، با نگاهی ساده‌انگارانه و بازگشت به بیولوژی‌گرایی تقلیل‌گرا، تفاوت‌های فرهنگی را به ضخامت فیزیکی قشر مغز نسبت می‌دهند. رنانی ادعا کرده‌است که ضخامت کمتر کورتکس مغز در ایرانیان و آسیایی‌ها ــ به سبب عواملی مانند چندهمسری و ازدواج‌های فامیلی ــ علت عقب‌ماندگی فرهنگی این جوامع نسبت به اروپا است.
این مقاله درصدد است تا با تکیه بر نظریه‌ی ذهن بدنمند (Embodied Mind) و دانش معاصر در حوزه‌ی علوم اعصاب و فلسفه‌ی ذهن، نشان دهد که:
ضخامت فیزیکی کورتکس مغز حتی اگر میان ایرانی‌ها و اروپایی‌ها مقایسه شده بود اساسا نمی‌توانست شاخص قابل‌اعتمادی برای سنجش توانایی‌های عقلانی باشد.
ادراک، عقلانیت و رشد فرهنگی از تعامل پویای مغز، بدن و فرهنگ حاصل می‌شود،
تقلیل این تعامل پیچیده به یک متغیر آناتومیکی، نوعی نژادگرایی علمی‌نما و معرفت‌گریز است.

۱. ذهن بدنمند
نظریه‌ی ذهن بدنمند که طی دهه‌های اخیر توسط فیلسوفانی چون  مرلوپونتی، مارک جانسون، جورج لیکاف، اندی کلارک، فرانسیسکو وارلا و آنتونیو داماسیو توسعه یافته، دیدگاهی ارائه می‌دهد که در آن ذهن نه محصول صرفِ مغز، بلکه حاصلِ تعاملات زنده‌ی مغز، بدن، و محیط  است.
در این دیدگاه شناخت، تنها در مغز رخ نمی‌دهد؛ بلکه از نحوه‌ی حضور بدنمند در جهان شکل می‌گیرد.
معنا و ادراک، پدیده‌هایی صرفاً نورونی نیستند؛ بلکه پدیدارهایی هستند که در نتیجه‌ی درگیری بدنمند با محیط اجتماعی و فرهنگی پدید می‌آیند.
بنابراین، رشد عقلانی یا توانایی فرهنگی یک جامعه را نمی‌توان با بررسی ضخامت فیزیکی یک لایه‌ی خاص از مغز در افراد آن جامعه تبیین کرد.
تغییرات فکری، پیشرفت‌های علمی، یا شکوفایی‌های فرهنگی، پیامدهایی هستند که ریشه در تاریخ زیسته، ساختارهای اجتماعی، شیوه‌های آموزشی، و نحوه‌ی تجربه‌ی بدن در جهان دارند.

۲. فیزیولوژی عملکردی مغز، نه ضخامت آن، در مرکز تجربه قرار دارد
برخلاف تصور رنانی، ضخامت کورتکس مغز تنها یک داده‌ی آناتومیکی خام است و نمی‌تواند نماینده‌ی کیفیت ذهن یا ظرفیت عقلانی باشد. در دانش عصب‌شناسی معاصر، "شبکه‌های کارکردی مغز" که بر اساس ارتباط میان مناطق مختلف مغز و همچنین اتصال مغز به بدن عمل می‌کنند، عامل اصلی عملکردهای شناختی و احساسی محسوب می‌شوند.
مثلاً در نظریه‌های جدیدی مانند Predictive Coding یا Embodied Predictive Processing، مغز به عنوان نهادی پویا مطرح می‌شود که با استفاده از سیگنال‌های درون‌بدنی (interoception) و برون‌بدنی، مدام در حال پیش‌بینی وضعیت‌های آینده‌ی بدن در جهان است.
فعالیت مغز، و نه صرفاً ساختار آن، اهمیت دارد. این فعالیت نیز همواره در بستر فرهنگ و تجربه‌ی زیسته شکل می‌گیرد.
بنابراین، آن‌چه انسان را به تجربه‌ی عقلانی و تأمل فرهنگی قادر می‌سازد، تنظیم پویا و چندسطحی مغز با بدن در متن فرهنگی خاص است، نه ضخامت قشر مغز او.

۳. فرهنگ بدن را می‌سازد: تجربه‌ی اروپایی و تجربه‌ی شرقی
رنانی در استدلال خود مسیر را وارونه طی می‌کند. او می‌پندارد تفاوت در ضخامت مغز علت تفاوت در فرهنگ است، حال آنکه در چارچوب فلسفه‌ی بدنمندی و علوم اعصاب فرهنگی، دقیقاً برعکس است: فرهنگ، شیوه‌ی تجربه‌ی بدن و مغز را شکل می‌دهد.
مثلاً پس از عصر روشنگری در اروپا، انسان اروپایی با تجربه‌ی رهاشدگی از ساختارهای سنتی، نیازمند درک دقیق‌تر جهان برای پاسخ به نیازهای معنوی و مادی خود شد. این ضرورت، سبک خاصی از بودن در جهان را ایجاد کرد که مبتنی بر مشاهده، کنترل، و تحلیلی‌شدن ادراک بود. چنین شیوه‌ای می‌تواند اتصالات درون‌بدنی و نحوه‌ی فعالیت مغز را دگرگون کند. اما این تحول نه حاصل ضخامت کورتکس، بلکه حاصل تحولات فرهنگی، سیاسی و تاریخی است که در طول قرون شکل گرفته است.

۴. فکت‌سازی بدون فکت: فقدان شاهد تجربی در گفتار رنانی
از منظر روش علمی، اظهارات آقای رنانی نه تنها بی‌پشتوانه هستند، بلکه حاوی مغالطه‌ی پوزیتیویستی نیز می‌باشند: او یک فرض بی‌دلیل (ضخامت کمتر کورتکس) را به مثابه‌ی یک فکت (واقعیت تجربی) بیان کرده است.

تا کنون هیچ پژوهش جامع، دقیق و مورد تأیید علمی وجود ندارد که نشان دهد میانگین ضخامت کورتکس در ایرانیان و اروپاییان تفاوت معناداری دارد.
حتی اگر چنین تفاوتی وجود داشت، باز هم نمی‌توانست به‌طور مستقیم به عملکرد عقلانی یا فرهنگی تعمیم داده شود، چرا که همانطور که اشاره شد، ساختار تنها بخشی از ماجراست؛ کارکرد، تجربه و زمینه‌ی فرهنگی اهمیت بسیار بیشتری دارند....
ادامه 👇👇👇

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
👆ادامه نقد اظهارات دکتر رنانی

#کرشمه_برسرمنبر
⭕️⭕️نگاه دیگران

۵. نتیجه‌گیری: چرا این سخنان خطرناک‌اند؟
چنین اظهاراتی از سوی یک استاد دانشگاه، آن هم در فضای عمومی، نه تنها از نظر علمی فاقد اعتبار است، بلکه می‌تواند نوعی نژادگرایی پنهان‌شده در زبان علم‌نما به حساب آید. تحقیر فرهنگی یک ملت، آن هم با تکیه بر فرضیات زیستی بی‌پایه، هم شأن انسانی و هم شأن علمی را خدشه‌دار می‌کند.
دانش معاصر، به‌ویژه نظریه‌های بدن‌مند ذهن، به ما نشان می‌دهد که ذهن نه در مغز محبوس است، نه به ضخامت یک لایه‌ی خاص تقلیل‌پذیر است. ذهن از طریق بدن، در فرهنگ، در تجربه‌ی زیسته و در ارتباط با جهان شکل می‌گیرد. و تفاوت‌های فرهنگی را باید در تاریخ، ساختارهای اجتماعی، و شیوه‌های بودن جست‌وجو کرد، نه در ضخامت قشر مغز.
نوشته از بهمن متین پور،
دکترای روان شناسی بالینی و پژوهشگر

@nitazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️برای ایران‌جان

#خسروفرشیدورد

این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست
این خاک چه زیباست ولی خاک وطن نیست

آن دختر چشم آبی گیسوی طلایی
طناز سیه چشم چو معشوقه من نیست

این کشور نو آن وطن دانش و صنعت
هرگز به دل انگیزی ایران کهن نیست

در مشهد و یزد و قم و سمنان و لرستان
لطفی است که در کلگری و نیس و پکن نیست

در دامن بحر خزر و ساحل گیلان
موجی است که در ساحل دریای عدن نیست

در پیکر گلهای دلاویز شمیران
عطری است که در نافه ی آهوی ختن نیست

آواره ام و خسته و سرگشته و حیران
هرجا که روم هیچ کجا خانه من نیست

آوارگی وخانه به دوشی چه بلاییست
دردی‌ست که همتاش در این دیر کهن نیست

من بهر که خوانم غزل سعدی و حافظ
در شهر غریبی که در او فهم سخن نیست

هرکس که زند طعنه به ایرانی و ایران
بی شبهه که مغزش به سر و روح به تن نیست

پاریس قشنگ است ولی نیست چوتهران
لندن به دلاویزی شیراز کهن نیست

هر چند که سرسبز بود دامنه آلپ
چون دامن البرز پر از چین وشکن نیست

این کوه بلند است ولی نیست دماوند
این رود چه زیباست ولی رود تجن نیست

این شهرعظیم است ولی شهرغریب است
این خانه قشنگ است ولی خانه من نیست

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
2025/06/13 16:52:02
Back to Top
HTML Embed Code: