Telegram Web Link
#لاطالائیل

از عمر دراز ستم‌پیشه‌گان اندوه‌ناک مباش. عمر دراز بیش‌تر، عذاب الیم است و غالبن طوق لعنت و نفرین. مخصوصن برای اهالی قدرت و ثروت و شهرت..
عمر دراز اغلب مجال دیدن خواری خویش است و فرصت شنیدن چیزهایی که هرگز گمان نمی‌کرده‌ای
گاه جهان،انسان ِستم‌پیشه را عمری بیش‌تر می‌دهد تا شاهد کین و نفرت بیش‌تر ستم‌دیده‌گان باشد و طعم دوزخ جان‌سوز خویش را در همین جهان بچشد..

@niyazestanbsrani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️خزانیه‌ای برای بهار



هزار و سیصد و پنجاه و درد، خالی بود
که سال قتل غزل در همین حوالی بود

گرفت آتش حرمان گلوی دریا را
و سوخت هرچه ترانه و هرچه شالی بود

به سَم سُمِ اپوش، ابر بارور پوسید،
دروغ و دشمن و ایام خشک‌سالی بود

چنان بساط طرب سوخت از شراره‌ی غم
که رنگ شعله‌ی این عود هم خیالی بود

گره گره همه‌ی عمر ما طلسم شده
به دار حسرت سرخی که رنگ قالی بود

قفس‌قفس همه جا دام و دشنه و مضراب
بگو پریدن ما را کجا مجالی بود

نه گل شکفت و نه سبزه و بعد از آن تاریخ
عبور درد بر این خاک در توالی بود

نرُست واحه‌ی پرواز در سپهر امید
نصیب هرچه پرنده شکسته بالی بود

ملول و خسته گذشتیم از خیابان‌ها
و باز در خم هر کوچه ای ملالی بود

اگر چه داس وقاحت کویر می‌جوشد
خیال با تو شکفتن هنوز عالی بود

و هرچه نخل ترنم جنوب می‌رقصد
که ساز و نغمه‌ی باران ما شمالی بود

#محسن_یارمحمدی ۲۳ اسفند ۱۴۰۳

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️یادداشت_همیشه
از تاریخ زبان فارسی
درستایش زبان ملی

وقتی از ریشه‌های زبان فارسی سخن می‌گویند معمولن به اسناد برجای مانده از دوره‌ی هخامنشیان اشاره می‌کنند
این زبان، شاخه‌ی جنوب غربی زبانهای ایرانی‌ست و اسناد مکتوبش غالبن در شوش، همدان، تخت جمشید، میان رودان، سوریه و آناتولی یافت شده
آجرهای پخته، الواح زرین و سیمین، سردرها، نقوش برجسته، مهرها و..که گاه یک زبانه‌اند و گاه درکنار فارسی به زبان‌های عیلامی یا بابلی یا مصری(گاه هرچهار زبان) ترجمه شده‌اند
مهمترین کتیبه‌ی این دوران سنگ نبشته‌ی سه زبانه‌ی داریوش اول است که بخشهایی از ترجمه‌ی آرامی آن در پاپیروس‌های مصری بدست آمده
این زبان ربط محکمی با مادی دارد اما رد پای آرامی، سامی و مصری نیز در آن پیداست حضور پر رنگ واژگان و نحو زبان پارتی شمال غربی نیز در این نوشته ها مشهود است
در دوره‌ی اردشیر اول نشانه‌های تغییر زبان درنوشته‌ها آشکارست این امر نشان فاصله گیری زبان گفتار از نوشتار است(در روزگار ما نیز متنهایی چنین وجود دارد مثلا با چنین جمله ای رو به رو میشویم:
سردار اعظم را بردن و وی را گفتن ای چریک، ازچه روی شایستگان های_کلاس از حامدان یزدان نیستند)
جدای از متون مکتوب، با بررسی زبانهای ایرانی و غیر ایرانی منطقه میتوان دریافت مجموعه هایی غنی از روایات حماسی وجود داشته که شفاهن به دوره‌های بعد منتقل شده بازتاب این امر در نوشته های مورخان یونان و نوشته‌های بعدی ایران‌زمین دیده می‌شود
زبان_پارتی از زبانهای میانه گ‌ی شمال غربی است.اشکانیان در اصل شاخه‌ای از سکاها بودند از قبیله‌ی پرنی یا أپرنی که با چیرگی بر استان پارت (۲۴۷پ.م) زبان پارتی را گسترش دادند.البته در آغاز بسیار تحت تاثیر خط و زبان یونانی بودند پلوتارخ نقل می‌کند هنگامی‌که سربریده‌ی کراسوس را برای اُرد دوم آوردند او مشغول تماشای نمایشی یونانی بود
آثار برجا مانده‌ی این زبان بیشتر در نسا پایتخت قدیم اشکانیان، یافت شده و این زبان تا قرن ۶میلادی رایج بود و کم‌کم فراموش شد هرچند تا سده‌ی ۱۳مورد استفاده‌ی مانویان آسیای مرکزی بود و سرانجام با یورش دیووار مغولان به کلی از رواج افتاد اما تاثیر خود را در زبان دری گذاشت
حضور پررنگ واژگان پارتی در زبانهای فارسی میانه،سغدی،آرامی،سریانی، مندایی،گرجی و بویژه ارمنی بسیار آشکارست
نوشته‌هایی به این زبان در سراسر آسیا از هند وترفان تاسوریه و کرانه های فرات موجود است
زبان دری اصطلاحی‌ست که زبان فارسی پس از اسلام را بدان نامیده‌اند اما سابقه ی کاربردش بی‌شک پیشااسلامی‌ست
ابن مقفع شهید پاسداری از زبان و فرهنگ ایران معتقد است دری برگرفته از در به معنای پایتخت است او زبانهای ایرانی را پنج زبان دانسته؛
پهلوی،دری، فارسی،خوزی و سریانی
پهلوی منسوب به پهله( پنج منطقه ی سپاهان، ری، همدان ، ماه نهاوند و آذربایجان)
دری زبان اهل مداین(هفت شهر کنار تیگره) و زبان اهل خراسان و بلخ برآن غالب است
فارسی زبان موبدان و دانشمندان و مردم فارس و..
این موقعیت یابی روزبه قطعا توصیفی شماتیک از اواخر حکومت ساسانیان است زمانی که هنوز آسورستان جزء ایران بود درحالی‌که پهله در زمان اشکانیان به خراسان و قومس اطلاق می‌شده
زبان پهلوی و فارسی بومی پهله و فارس است و زبان دری صورت گفتاری فارسی(فارسی میانه) است
زبان فارسی زبان اصلی پادشاهان ساسانی‌ست که از اصطخر برخاستند و آن را به جای پهلوی زبان رسمی کردند‌ هردو یک زبان با دو‌گویش‌اند یکی شمال غربی ایران بزرگ و دیگری جنوب غربی آن
زبان دری حدود صد سال در تیسفون زبان واسط بود زیرا مردم این منطقه به احتمال زیاد همچنان سریانی حرف می زده‌اند
درچه‌گونه‌گی انتقال این زبان به خراسان و فرارودان سخن بسیار است برخی حضور پررنگ سپاهیان و دیوانیان ساسانی پیش از اسلام را دلیل این امر می دانند و برخی کوچ بزرگ ایرانیان را در زمان حمله‌ی اعراب
این زبان بعدن به ماوراءالنهر و سغد هم رفت و به‌نظر می‌رسد گسترش در این حوزه‌ی بزرگ جغرافیایی و همه فهمی آن، کم‌کم موجب پذیرش آن ازسوی مردم شد از فرغانه و سغد تا سمرقند و بخارا و ازخراسان تا آران و آذربایجان و نیز سراسر جبال وعراق عجم و عرب
#دکترمحسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
" چهار آیینه " جلسه‌ی اول
دکتر محسن یارمحمدی
● " چهار آیینه "
● نگاهی به چهره‌ی انسان در شعر گذشته و معاصر
● جلسه‌ی اول
● توسط دکتر محسن یارمحمدی
در موسسه سروای باران🌱
۲۶ دی ۱۴۰۳
T.me/sarvayebaran
Instagram.com/sarvayebaran
Instagram.com/mitraosanloo
0998 130 72 70
" چهار آیینه " جلسه‌ی دوم
دکتر محسن یارمحمدی
● " چهار آیینه "
● نگاهی به چهره‌ی انسان در شعر گذشته و معاصر
● جلسه‌ی دوم
● توسط دکتر محسن یارمحمدی
در موسسه سروای باران🌱
۲۷ دی ۱۴۰۳
T.me/sarvayebaran
Instagram.com/sarvayebaran
Instagram.com/mitraosanloo
0998 130 72 70
" چهار آیینه " جلسه‌ی سوم و چهارم
دکتر محسن یارمحمدی
● " چهار آیینه "
● نگاهی به چهره‌ی انسان در شعر گذشته و معاصر
● جلسه‌ی سوم و چهارم
● توسط دکتر محسن یارمحمدی
در موسسه سروای باران🌱
۴ بهمن ۱۴۰۳
T.me/sarvayebaran
Instagram.com/sarvayebaran
Instagram.com/mitraosanloo
0998 130 72 70
#یادداشت_های_پریشانی
- راز نوروز

     نقل است نشابور در زیر سم اسبان کوتاه بالای مغول و سواران تنگ‌چشم و خون‌خوارش و بی‌شک حماقت حاکمان و پریشانی مردمان از رمق افتاده بود و زیر روپوش سیاهی از سوگ و درد خفته ... که صدای ترانه خوانی و چنگ نوازی پیری خنیاگر، در کوچه و خیابانش طنین انداخت.. غم‌دیده‌ای الم رسیده و ستم چشیده و لابد متفکر بر پیرچنگ‌نواز گذشت و به عتاب ، خطاب کرد:
این چه وقت ساز نکیسا و نغمه‌ی باربد و... است؟
پیر گفت : نوروز آمده...

در باره ی شگفتی‌های نوروز و چرایی‌ها و چه گونه‌گی‌هاش سالها ، که قرن‌هاست دارند حرف می‌زنند. اما به‌راستی #رازنوروز چیست که از پس هزاران سال همچنان در فلات ایران و ایران فرهنگی ارجمند است و زنده ترین؟
- این‌که نوروز هیچ ربطی به هیچ انسانی ندارد؟! اگر یکباره نسل انسان همین الان منقرض شود باز زمین یک‌دور که بچرخد دور خورشید نوروز خواهد آمد و زمین از پس خوابی مرگ‌رنگ بیدار خواهد شد و اعجاز رستن و رستن را برای خویش به نمایش خواهد گذاشت ؟!
- این که نوروز ربطی به تولد انسان‌های نبوده در قبل و نخواهدبود در بعد ندارد تا مثلا تولد فلان بزرگ و مرگ بهمان کلان بشود سرآغاز سال مردمان ؟!
- این که نوروز هیچ ربطی به ایده‌ئولوژی‌های همیشه کودکانه ی انسان ندارد که پس از گذر چند سال یا چند دهه و حتا سده تق‌شان درآید و زمان‌شان  به سرآید؟!
- اینکه ربط نوروز نه با آسمان که با زمین است ؟ درست است زمین و آسمان را از هم جدایی و سوایی نیست اما گردش‌های چرخ چنین موقع ای را پدید می‌آورد منتها در این موقع ، موقعیت و وضعیت زمین مهم است نه آسمان گویا آسمان در این مورد کارگزار زمین است و نه مثل همیشه‌های بلاهت برعکس...

آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جویی خوشه‌ی پروین به دو جو

درآمدن خورشید به برج بره و تابیدن‌اش بر خط استوا از آن جهت مهم است که زمین ( نیمکره‌ی شمالی ) سبز می‌پوشد و در آستانه‌ی آغاز قرار می‌گیرد...
- این که نوروز آیین زنده‌گی است و مرگ گریزی و حتا مرگ‌ستیزی و این نخستین و طبیعی ترین وجه وجودی انسان است‌ و همین است که تمام انسان‌ها حتا خادمان مرگ هم در اتصال و اتصاف به نوروز از هم سبقت می گیرند و...
- این‌که طبیعی بودن محض نوروز بیشتر او را به ساحت تاویل درمی‌ آورد و تفسیر نه صرفن شرح ِ عقل‌محور..
البته که تاویل را هم علمی است و دانشی اما این‌جا شستن اوراق لازم است که؛
علم عشق در دفتر نباشد..

- این‌که نوروز در فلات پاکوب شده ی ایران به لگدهای سکندر و اعراب و مغولان و... پا به عرصه ی نمادها گذاشته،بر زمان خروج کرده و نماد امید ِ دگرگونی و پایان تاخت و تاز سیاهی و تباهی شده تا مردم بخوانند:
سراومد زمستون
شکفته بهارون...

- این‌که مردمان این دیار ( از ازبک وهزاره و تاجیک و تات و ترک و کرد و لر و عرب...) همه و همه خود را به پیش قراولی نوروز به تاریخ تحمیل کرده‌اند.
- این‌که نوروز خط و مرز خودی و غیرخودی ایرانیان است که جنگنده‌گان با نوروز نوکران مرگ و جدایی و...اند و ستاینده‌گانش خدمتگزاران زنده‌گی و شادی وطرب و رقص‌..‌
- این‌که نوروز همیشه آمدنی ، مرگ پایان نیست و هیچ چیز توان ایستانیدن و متوقف کردن زنده‌گی و رشد را ندارد
- این‌که موکل نوروز اسپندارارمئی‌تی است. بانوی عشق و مهر و زایش و رویش و پرستاری و.. زنده‌گی..
- و این‌که...
نوروزهاتان سرشار از رویش‌های همیشه‌گی و زنده‌گی باد ...
                  #محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#ایران_جان


همه می‌دانیم که انسان مجمع‌الاضداد است.این دست‌کار شگفت هستی از تیره‌ترین تا روشن‌ترین ابعاد وجود را در خویش دارد
به گمانم به جز داستان انسان، ایران ما نیز همین است‌‌ درست است همه‌ی جهان به رنگ انسان درمی‌آید اما به گمانم کم‌تر سرزمینی‌ست که مثل ایران این‌همه مجمع‌الاضداد باشد.نگاهی به تاریخ و فرهنگ این دیار نشان می‌دهد عاشق‌ترین عشاق از سرزمین برخاسته‌اند و قاتل‌ترین قتال(!) نیز.
آزادی‌خواه و عدالت‌جو کم نداشته این دیار اما مستبد ظالم هم بسیار پرورده..اصلن به یکی از نمادهای ایران دقت کنید
دماوند باشکوه، سربه آسمان، دیرینه، زیبا، یگانه و.. اما محبس ضحاک، اژدهاک، کوهی که بهشت را تداعی می‌کند اما دوزخ را در خویش حبس کرده.آتشفشان سرد
آیا شگفت نیست؟آیا هنوز این کوه آیتی نیست برای ما که بگوید:فرزندان عزیزم ما همه همینیم هرکداممان ضحاکی در زنجیر داریم که اگر ول شود ایران وجود ما را چنان به تباهی خواهد کشاند که نجاتش فقط و فقط از دست سوم برادران سوشیانت برمی‌آید و هفت تن جاوید ورجاوندی که در راستی و درست‌کرداری کم نظیرند
نگاهی به روزگار خویش می‌افکنم؛ آیا ضحاک هنوز دربند است؟

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،

#مشکل_اصلی جوامع، هرگز حکومت‌ها و حاکمیت‌ها نیستند، حکومت‌ها و حاکمیت‌ها هرچند ظالم و سیاه ، هرچند پلید و تباه، هرچند ویران‌گر یا مرگ‌آور و... دیر یا زود خواهند رفت. مشکل بنیادین جوامع خود مردمند، به همین سبب بیش از حکومت‌های مستبد و خودبین یا فاسد و پرکین باید از مردم جاهلی ترسید که چنین‌اند. این مردمند که از پس سرنگونی حاکمان پیشین کسانی را بر تخت قدرت می‌نشانند که به مراتب تباه ‌تر از پیشینیانند...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
صدای سخن عشق (1).aac
3.5 MB
⭕️⭕️عیدانه فراوان..


هر که شد مَحرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد

اگر از پرده برون شد دلِ من عیب مکن
شُکرِ ایزد که نه در پردهٔ پندار بِمانْد

صوفیان واسِتَدَنْد از گروِ مِی همه رَخْت
دلقِ ما بود که در خانهٔ خَمّار بِمانْد

محتسب شیخ شد و فِسقِ خود از یاد بِبُرد
قصّهٔ ماست که در هر سرِ بازار بِمانْد

هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد

جز دلِ من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بِمانْد

گشت بیمار که چون چشمِ تو گردد نرگس
شیوهٔ تو نَشُدَش حاصل و بیمار بِمانْد

از صدایِ سخنِ عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که دراین گنبدِ دَوّار بِمانْد

داشتم دلقی و صد عیبِ مرا می‌پوشید
خرقه رهنِ مِی و مطرب شد و زُنّار بِمانْد

برجمالِ تو چنان صورتِ چین حیران شد
که حدیثش همه‌جا در در و دیوار بِمانْد

به تماشاگَهِ زلفش دلِ حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بِمانْد

موسیقی شامگاه(افشاری)از مجموعه‌ی سلانه استاد حسین علیزاده

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل

فرق بسیار بسیار بزرگی‌ست میان زمین و سرزمین. برای این‌که زمینی سرزمین شود هزاره‌ها بارش ِ انسان لازم است. تاریخ، فرهنگ، دانش، شعر و خیال، رنج، تاب‌آوری و ...و سرانجام #اهلیت ضروری است تا زمینی سرزمین بشود. وقتی که میگویند: «ایران سرزمینی است که...» همه‌ی این‌ها را به یاد دار...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️علیه مدرسه
#پایان_عصر_مدرسه


هیچ دقت کرده‌اید که خاطرات خوش و تاثیرگذار و اغلب آموزنده‌ی ما از دوران مدرسه و دانش‌گاه، بیشتر مربوط به حاشیه و بیرون کلاس و مدرسه است؟ اگر به اردویی جمعی رفته باشیم اگر با بچه‌ها و معلمانمان به نمایش‌گاهی رفته باشیم و حتا اگر با همکلاسی‌هامان در حیاط یا بیرون مدرسه دانش‌گاه کارهایی کرده باشیم( از ورزش وکار گروهی تا شیطنت و دعوا و...) آنها به مراتب برای ما بیشتر خاطره انگیز و در نتیجه آموزنده و لذت‌بخش بوده است.
همین یک موضوع نشان میدهد که مدرسه باید و باید فقط یک ایست‌گاه باشد برای جمع شدن ما. اتفاقات بزرگ بعد از ترک این ایستگاه رخ میدهد.
ذهن مرکزگرای انسان به‌ویژه انسان رشدنیافته وزرات خانه و وزیر و معاونان و... اغلب تهی مغز، بعد ادارات و نهایتن خود ِ مدرسه و کلاس، و سرانجام کتاب و مدرس ِ کتاب را اصل و مرکز مهم فرض میکند و نتیجه این می‌شود که می‌بینیم میلیاردها ساعت از عمر انسانها در کوره‌ی استعداد سوزی مدارس نابود شده است بدون این‌که خاطره‌ای ، آموزشی، مهارت یا توامندی لذت بخشی به دست آید...
من همچنان اعتقاد دارم کل بنیان‌های آموزشی انسان باید تغییر اساسی کند. در این جا در واقع به اصل مرکززدایی از مدرسه و دانشگاه اشاره کردم تا بعدن مفصل تر بدان بپردازم.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

...بانو، شتاب کن
بیا و مرا از دست این فرشته‌گان تر و تمیز نجات بده
زنی که درد نکشیده
زنی که در اضطراب آب و باد و آتش و خاک
بر بالای خویش نپیچیده
زنی که قبلش به شور و شوق یکی مرد
در گلویش نتپیده
زنی که عشق ندیده
زنی که عاشق نیافریده
زنی که زنده‌گی‌ست و از مرگ نترسیده
نصیب شهوت بی‌انتهای خوک‌های خدایان باد
بیا
مگذار در آغوش بی‌درد دختران اله بگندم
بیا تا در گریه‌های خاک و آب و آتش و باد
با لب‌های تو که مسیح/خدای من است
در طلوع همیشه‌گی درد
هماره بخندم
و راه زمین‌ را
بر ره‌زنان ملکوتی آسمان ببندم....

#محسن_یارمحمدی فروردین ۱۴۰۴

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل،

هرگز و هرگز ، هیچ حرف دروغی به سخن درست، و هیچ کژراهه‌ای به راه راست نخواهدپیوست.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️زبان ِ ایران‌جان

#عبید_رجب*

هر دم به روی من
گوید عدوی من

کاین لفظ دری تو چون دود می رود
نابود می شود

باور نمی‌کنم باور نمی‌کنم باور نمی‌کنم

لفظی که از لطافت آن جان کند حضور
رقصد زبان به سازش و آید به دیده نور
لفظی به رنگ لاله‌ی دامان کوهسار
از تنگ شکرست

قیمت تر و عزیز
از پند مادرست

زیب از بنفشه دارد و نازبوی, بوی
صافی ز چشمه جوید و شوخی ز آب جوی

نو نو طراوتی بدهد
چون سبزه‌ی بهار

فارم چو صوت بلبل و دلبر چو آبشار

با جوش و موج خود
موجی چو موج رود
با ساز و تاب خود
با شهد ناب خود
دل آب می کند
شاداب می کند

لفظی که اعتقاد من است و مرا وجود
لفظی که پیش هر سخنم آورد سجود

چون خاک کشورم
چون ذوق کودکی

چون بیت رودکی
چون ذره‌ی نور بصر می‌پرستمش

چون شعله های نرم سحر می پرستمش

من زنده و زدیده ی من
چون دود می رود؟
نابود می شود؟
باور نمی کنم

نامش برم،
به اوج سما می‌رسد سرم
از شوق می پرم

صد مرد معتبر
آید بر نظر
کان را چو لفظ بیت و غزل
انشا نموده ام
با پند سعدی ام
با شعر حافظم
چون عشق عالمی به جهان
اهدا نموده ام

سرسان مشو، عدو
قبحی زمن مجو

کاین عشق پاک در دل دل‌پرور جهان

ماند همی جوان

تاهست آدمی
تا هست عالمی......


*عبید رجب شاعر بزرگ فارسی زبان به سال ۱۳۱۱ در پنجکند استان سغد چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۸۳ در گذشت. برنده‌ی جایزه‌‌ی هانس کریستین آندر سن و... بود و دل‌نگران زبان فارسی ....

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
⭕️⭕️پرسش_همراهان

🟢🟢سلام خدمت دکتر یارمحمدی عزیز
مدتی پیش برنامه شما به همراه دکتر سرگلزایی در مورد داستان ««ضحاک و فریدون»» را گوش کردم و بسیار لذت بردم و از شما کمال تشکر را دارم.
بنده جسارتا یک در خواست دارم؛
اینکه موضوعی ذهن من را به کل درگیر کرده
اینکه جناب فردوسی اشعار نژاد پرستانه دارد و به قوم یا اقوام خاصی در اشعار توهین میکند.
اگر برایتان ممکن است یک برنامه در این مورد بسازید یا اندکی ما را در این زمینه یاری کنید
من به شخصه دوست دارم حقیقت را بدانم بدون اینکه طرفدار آقای فردوسی یا مخالفش باشم.
و اینکه آیا فردوسی و شاهنامه باید در فرهنگ ما باشد یا خیر
با تشکر از شما...


سلام و درود
بسیار سپاس از لطفتان و طرح پرسش. ورود به این بحث طبعن مفصل و دامنه دار است و امید که بتوانم دیدگاه خودم را جایی و در وقتی به طور کامل‌تر ارائه کنم اما به طور خلاصه خدمتتان بگویم :

برای رسیدن به وجه روشن تری از حقیقت باید تعریف پرست و مشترک از واژه‌ها داشت.
مثلن نژاد پرستی یک تعبیر از جهان مدرن و یک واژه‌ی مبتنی بر علوم زیستی به ویژه در روزگار هیتلر و نازیسم است که باید حسابی آن را فهمید.
به راحتی میتوان فهمید که اطلاق چنین چیزی به ۱۰۰۰یا ۱۲۰۰ سال ل قبل کاملن احمقانه است پس کل موضوع غلط است...
حال ممکن است کسی بگوید فردوسی در شاهنامه به دشمنان و تازنده‌گان به ایران فحش‌ها و ناسزاهای ناجور داده.
خب اول باید دید گوینده کیست؟ مثلن رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایران تازیان را « زاغ سر و اهرمن چهره و... » نامیده.
خب شما انتظار دارید به بیابانگردانی که تار وپود یک فرهنگ و سرزمین را آتش میزنند و مردمانش را کافر و واجب القتل می‌دانند و زنان و کودکانشان را به برده‌گی می‌برند سلام و تعارف کنند؟!
حتا اگر فردوسی هم با خشم و نفرت از دشمنان ایران حرف بزند کجایش مشکل دارد؟!
منظورم این است در بررسی چیزی باید موقعیت تاریخی و فرهنگی و اجتماعی و .. آن پدیده را در نظر گرفت و با معیارهای قرن بیست نرفت سراغ قرن دهم ...
ضمن اینکه اغلب منتقدان شاهنامه و فردوسی در تمام این زمینه‌ها بی‌سوادند به این اعتبار که از بافت موقعیت شاهنامه ، از زمین ، زمینه و زمانه‌ی فردوسی بی اطلاع یا کم اطلاع اند و بسیار گاه موضعشان موضع شخصی و گاه دشمنایه‌گی است نه دانش‌جویی و نقد..که پیش فرض اولی ها دانای کل بودن است و «منم که می‌دانم» و دومی ها (دانش‌جویی و نقد) جست‌وجوگری است .
در ضمن کم کسی را دیده‌ام که کل شاهنامه را خوانده باشد و هنگام حرف زدن و فتوا دادن در باره ی شاهنامه کسی‌که کلیت شاهنامه را نخوانده و درک نکرده معلوم است چه‌قدر نظرش صائب خواهد بود.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#لاطالائیل ،

در میان انسان‌ها، نه هنرمند محبوب وجود دارد و نه روشن‌فکر مشهور. اگر چنین چیزهایی را بتوانی نشان دهی مطمئن باش که یک جای کار می‌لنگد و بدجور هم می‌لنگد.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

کاش می‌شد
زودتر یا دیرتر
زخم های خویش را
چه سترون چه بارور
چه سرخ یا که زرد
مثل لباسی بدون دکمه
از سر درآورد
و پرت کرد
پرت کرد جایی
میان گنجه‌ی تاریک و سرد خاموشی

یا مثل خسته‌گی
سپرد به رودخانه‌ی بزرگ هماغوشی
آن هم رودخانه‌ی پر انحنای تن تو
کهکشان بلورین بدن تو

دریغا زخم‌های خاطر انسان
- از بی زمان
نشسته بر پیکر جهان -
لباس نبودند
در نهان‌ترین پستوهای هزار توی تن ما
نشستند
ـ گریزی نبود
جوان عشق تو پیر شد -
بلورها شکستند
زخم‌ها تکثیر شد

#محسن_یارمحمدی فروردین ۱۴۰۴

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#کتاب_خواندن

آیا کسی نشسته است پشت ابر
که نی می‌زند
یا سه‌تار، نمی‌دانم
آوازی ،
اما آوازی

از گوشه‌ی آسمان جمعه می‌ریزد...


@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
#عیدانه_فراوان

در هوایت بی‌قرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب

روز و شب را همچو خود مجنون کنم
روز و شب را کی گذارم روز و شب

تا که عشقت مطربی آغاز کرد
گاه چنگم گاه تارم روز و شب

می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود
تا به گردون زیر و زارم روز و شب

ای مهار عاشقان در دست تو
در میان این قطارم روز و شب

تا بنگشایی به قندت روزه‌ام
تا قیامت روزه دارم روز و شب

چون ز خوان فضل روزه بشکنم
عید باشد روزگارم روز و شب

جان روز و جان شب ای جان تو
انتظارم انتظارم روز و شب

تا به سالی نیستم موقوف عید
با مه تو عیدوارم روز و شب

زان شبی که وعده کردی روز وصل
روز و شب را می‌شمارم روز و شب

بس که کشت مهر جانم تشنه است
ز ابر دیده اشکبارم روز و شب

#غزلیات_شمس مولانای بلخ و روم

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
2025/06/15 00:42:06
Back to Top
HTML Embed Code: