اینستاگرام، حساب چند نفر از مقامات کشور را بسته که کاریست محکوم و مخالفِ آزادی بیان. اما باید بدانیم که مسدود کردن تلگرام و فیسبوک و توییتر میلیونها هموطن هم حتماً با آزادی بیان منافات دارد.
مهلت دو ماههٔ ساخت اتاق پرو به فروشندگان روسری!
رئیس اتحادیه تریکو و خرازی:
«بخشنامهای مبنی بر لزوم ساخت اتاق پرو ظرف دو ماه آینده بهتمامی فروشندگان روسری ارسال خواهد شد و پس ازاین مهلت دوماهه با متخلفان برخورد جدی خواهیم کرد.»
⭕️بعدها آیندگان نمیگویند: در شرایطی که ایران درگیر سیل و تحریم و صدها مصیبت دیگر بود، عدهای دغدغهشان این بوده که در روسریفروشیها اتاق پرو نیست و شاید چند لحظه موی یک خانم موقع تعویض روسری دیده شود و حالا باید با این بخشنامه «مشکل» را حل کرد؟!
واقعاً به این عزیزان بابت این اشتغالات فکری تبریک میگویم...
رئیس اتحادیه تریکو و خرازی:
«بخشنامهای مبنی بر لزوم ساخت اتاق پرو ظرف دو ماه آینده بهتمامی فروشندگان روسری ارسال خواهد شد و پس ازاین مهلت دوماهه با متخلفان برخورد جدی خواهیم کرد.»
⭕️بعدها آیندگان نمیگویند: در شرایطی که ایران درگیر سیل و تحریم و صدها مصیبت دیگر بود، عدهای دغدغهشان این بوده که در روسریفروشیها اتاق پرو نیست و شاید چند لحظه موی یک خانم موقع تعویض روسری دیده شود و حالا باید با این بخشنامه «مشکل» را حل کرد؟!
واقعاً به این عزیزان بابت این اشتغالات فکری تبریک میگویم...
«... پس هرکس سنگی میانداختند، شبلی موافقت را گلی انداخت. حسین بن منصور آهی کرد. گفتند: «از اینهمه سنگ آهی نکردی، از گلی آه کردن چه سر است؟» گفت: «از آنکه آنها نمیدانند، معذورند، از او سختم میآید که میداند که نمیباید انداخت» ....
https://telegra.ph/%DA%AF%D9%84-%DB%8C%D8%A7-%DA%AF%D9%84-05-01
https://telegra.ph/%DA%AF%D9%84-%DB%8C%D8%A7-%DA%AF%D9%84-05-01
Telegraph
گِل یا گُل؟!
«... پس هرکس سنگی میانداختند، شبلی موافقت را گلی انداخت. حسین بن منصور آهی کرد. گفتند: «از اینهمه سنگ آهی نکردی، از گلی آه کردن چه سر است؟» گفت: «از آنکه آنها نمیدانند، معذورند، از او سختم میآید که میداند که نمیباید انداخت» (تذکرة الاولیاء، چاپ استعلامی،…
بسیاری از بخشهای بسیار مذهبی جامعهٔ ما هم از ممنوعیت رانندگی خانمها در عربستان تعجب میکنند و آن را عقلانی و شرعی نمیدانند و حتی مرتجعانه ارزیابیاش میکنند.
نمیدانم آیا ممنوعیت دوچرخهسواری زنان در ایران، برای آنها توجیهپذیر است؟
نمیدانم آیا ممنوعیت دوچرخهسواری زنان در ایران، برای آنها توجیهپذیر است؟
سخنگوی قوه قضاییه گفته که دوچرخهسواری زنان منع قانونی ندارد.
به نظرم باید این موضعگیری را به فال نیک گرفت، تا آقایان بفهمند اگر تصمیم غلطی گرفتند، راه اصلاح باز است و مجبور نیستند برای توجیه یک اشتباه، مرتکب اشتباهات بعدی در دفاع از آن شوند. این راهیست که در کشورهای متمدن، کموبیش طی میشود. ولی مردم و مسئولین ما عادت دارند که یکدیگر را به لجبازی وادارند و البته در این قضیه حکومتها بیشتر قدرت و نفوذ دارند.
با اینکه سکهٔ رایج این روزها یأس است و امید خریداری ندارد، ولی نمیتوانم خوشحالیام را پنهان کنم و از این حرف استقبال میکنم.
به نظرم باید این موضعگیری را به فال نیک گرفت، تا آقایان بفهمند اگر تصمیم غلطی گرفتند، راه اصلاح باز است و مجبور نیستند برای توجیه یک اشتباه، مرتکب اشتباهات بعدی در دفاع از آن شوند. این راهیست که در کشورهای متمدن، کموبیش طی میشود. ولی مردم و مسئولین ما عادت دارند که یکدیگر را به لجبازی وادارند و البته در این قضیه حکومتها بیشتر قدرت و نفوذ دارند.
با اینکه سکهٔ رایج این روزها یأس است و امید خریداری ندارد، ولی نمیتوانم خوشحالیام را پنهان کنم و از این حرف استقبال میکنم.
شعرِ شعرایِ صفوی در دیوان باباطاهر!
احسنی خوانساری
به دشتِ خاطرم جز غم نروید / ز خاکم جز گل ماتم نروید
به صحرای دل بی حاصل من / گیاه نا امیدی هم نروید
این دوبیتی را استاد شجریان (با اندک تغییری) در آلبومِ گلبانگ شجریان(۲) به نام باباطاهر خوانده. (که قاعدتاً با استناد به دیوانِ چاپیِ او صورت گرفته) ولی از «احسنی خوانساری» است، وی خیاط بوده و همان ایّام هم چندان شهرتی نیافته است.
در اعتراض به دزدی اشعار «ملا خضری»، «به شوخی» این بیت را گفته:
اشعارش را «زلالی» و «قاضیامین» / بردند و برادرانه قسمت کردند!
(تذکرۀ نصرآبادی،ص۴۵۲ چاپ ناجی نصرآبادی، انتشارات اساطیر).
البته اهل شناخت در می یابند که ترکیبِ «گیاهِ نا امیدی» جدیدتر از اینهاست که باباطاهر گفته باشد. اینجا هم «نرویَد» را به «نرویه» و «بی حاصلِ من» را به «بی حاصلِ مو» تبدیل کردهاند که لحنِ محلی و قدیمی بیابد.
«صفیای اصفهانی»
این شعر را نیز، استاد به زیبایی در آلبوم «شب سکوت کویر» خواندهاند، که با اندک تفاوتی از «صفیای اصفهانی» است:
شوره بختم که بختم سرنگون بی / تیره روزم که روزم تیره گون بی
شدم خواری کش کویِ محبت / ز دستِ دل، که یارب غرق خون بی
(تذکرۀهفت اقلیم، چاپ حسرت، انتشارات سروش، ج۲ ص ۹۸۸)
چاپشده در بخارا
https://www.tg-me.com/oragheparishan
احسنی خوانساری
به دشتِ خاطرم جز غم نروید / ز خاکم جز گل ماتم نروید
به صحرای دل بی حاصل من / گیاه نا امیدی هم نروید
این دوبیتی را استاد شجریان (با اندک تغییری) در آلبومِ گلبانگ شجریان(۲) به نام باباطاهر خوانده. (که قاعدتاً با استناد به دیوانِ چاپیِ او صورت گرفته) ولی از «احسنی خوانساری» است، وی خیاط بوده و همان ایّام هم چندان شهرتی نیافته است.
در اعتراض به دزدی اشعار «ملا خضری»، «به شوخی» این بیت را گفته:
اشعارش را «زلالی» و «قاضیامین» / بردند و برادرانه قسمت کردند!
(تذکرۀ نصرآبادی،ص۴۵۲ چاپ ناجی نصرآبادی، انتشارات اساطیر).
البته اهل شناخت در می یابند که ترکیبِ «گیاهِ نا امیدی» جدیدتر از اینهاست که باباطاهر گفته باشد. اینجا هم «نرویَد» را به «نرویه» و «بی حاصلِ من» را به «بی حاصلِ مو» تبدیل کردهاند که لحنِ محلی و قدیمی بیابد.
«صفیای اصفهانی»
این شعر را نیز، استاد به زیبایی در آلبوم «شب سکوت کویر» خواندهاند، که با اندک تفاوتی از «صفیای اصفهانی» است:
شوره بختم که بختم سرنگون بی / تیره روزم که روزم تیره گون بی
شدم خواری کش کویِ محبت / ز دستِ دل، که یارب غرق خون بی
(تذکرۀهفت اقلیم، چاپ حسرت، انتشارات سروش، ج۲ ص ۹۸۸)
چاپشده در بخارا
https://www.tg-me.com/oragheparishan
Telegram
اوراق پریشان-رضا ضیاء
ارتباط
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://www.tg-me.com/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
@mohamadrezazia
کانال حافظ خوانی:
https://www.tg-me.com/hafezxany
اینستاگرام:
https://instagram.com/m_reza_zia?igshid=1u70mkwsxl982
👍1
نمیدانم کسانی که دربارهٔ حجاب اجباری به این استناد میکنند که:«به هر حال حجاب قانون این کشور است»،
آیا به این نکته توجه دارند که زمانی کشف حجاب هم در حکومت پیشین «قانون» بوده؟
آیا به این نکته توجه دارند که زمانی کشف حجاب هم در حکومت پیشین «قانون» بوده؟
👍1
باز نمایندهٔ آیتالله محمدرضا گلپایگانی (مرجع تقلید بزرگ شیعه) آمده بود. همان حرفهای همیشگی را تکرار میکرد که؛ «پلیس زن یعنی چه؟ سپاه دانش زن یعنی چه؟ به عرض برسانید این کارها خوب نیست.»
گفتم: «آقا شیخ، این حرفها گذشته. در تمام ممالک اسلامی سپاهی زن هم هست. این حرفها دیگر خریدار ندارد. اینها چه ربطی به اسلام دارد؟ بگو ببینم خودت چه کار داری؟!»
یکی دو کار خصوصی داشت. انجام دادم، راضی شد!
(خاطرات عَلَم، ج۷، ص۲۴۶)
امروز برای ما عجیب است اگر مثلاً بشنویم علما به خانمهایی که در نیروی انتظامی هستند، اعتراض دارند. ولی از آن جالبتر برخورد علم است که گفته:«بگو ببینم خودت چه کار داری؟!»
گفتم: «آقا شیخ، این حرفها گذشته. در تمام ممالک اسلامی سپاهی زن هم هست. این حرفها دیگر خریدار ندارد. اینها چه ربطی به اسلام دارد؟ بگو ببینم خودت چه کار داری؟!»
یکی دو کار خصوصی داشت. انجام دادم، راضی شد!
(خاطرات عَلَم، ج۷، ص۲۴۶)
امروز برای ما عجیب است اگر مثلاً بشنویم علما به خانمهایی که در نیروی انتظامی هستند، اعتراض دارند. ولی از آن جالبتر برخورد علم است که گفته:«بگو ببینم خودت چه کار داری؟!»
عمریست که مداحی می، ورد من است
اسباب می است آنچه در گِرد من است
زاهد! اگر استاد طریقت عقل است،
خوش باش که استادِ تو شاگردِ من است!
🍷🍷🍷🍷
-------------------------------------------------------
این شعر همه جا(با اندک اختلافی) به اسم خیام روایت شده. خانم فاطمه شاملو با من تماس گرفتند و گفتند مشغول تصحیح دیوان «حافظ سعد» هستند و از من خواستند نگاهی به کارشان بیندازم. این شعر را الان در دیوان او دیدم و ازین جهت برایم بسیار جالب توجه بود. تا به حال ندیده بودم که کسی به این انتساب توجه کرده باشد.
اسباب می است آنچه در گِرد من است
زاهد! اگر استاد طریقت عقل است،
خوش باش که استادِ تو شاگردِ من است!
🍷🍷🍷🍷
-------------------------------------------------------
این شعر همه جا(با اندک اختلافی) به اسم خیام روایت شده. خانم فاطمه شاملو با من تماس گرفتند و گفتند مشغول تصحیح دیوان «حافظ سعد» هستند و از من خواستند نگاهی به کارشان بیندازم. این شعر را الان در دیوان او دیدم و ازین جهت برایم بسیار جالب توجه بود. تا به حال ندیده بودم که کسی به این انتساب توجه کرده باشد.
امان از «اما»
«اما» کلمهای است که برای نشان دادن تضاد در جملهای نسبت به جملهٔ قبل به کار میرود. به همین دلیل هم توصیه کردهاند که آن را در ابتدای جمله بیاوریم که مخاطب از آغاز متوجه شود که جملهٔ جدید با قبلی تضاد دارد. هرچند آوردن «اما» در اواسط جمله در شعر بیاشکال دانسته شده. بماند که امروز دیگر به این دقایق توجه نمیشود و حتی در نثر دکتر شفیعی کدکنی هم «اما»ی میان جمله دیدهام.
ولی بحث بنده این است که مرض جدید، استفادهٔ بیمورد ازین کلمه است.
به ویژه خبرنگاران مثل نقل و نبات، اما در جمله میریزند، بدون آنکه کوچکترین تضادی با جملهٔ قبلش داشته باشد. گویا تصور میکنند این «اما»ها نثرشان را شیک میکند!
نمونهاش گزارش همین امروز کانال بیبیسی است که خانم فرشته قاضی نوشته و بارها بیخود ازین کلمه استفاده کرده.
اینها چند نمونه ازین مد تازه است؛
اصلاح طلبان اما دو رویکرد در مواجهه با قتلی داشتند که...
در تازه ترین واکنش ها اما حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی در گفتگویی با روزنامه همشهری گفته است ...
یک مقام وزارت اطلاعات اما در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا ...
رسانه های ایران تاکنون اما به فراخور تعلقات و گرایشهای سیاسی و جناحی خود با این مساله برخورد کرده و....
---------------------------------------------------
اگر به متن گزارش مراجعه کنید، میبینید که هیچیک از این جملات تضادی با جملهٔ پیشین ندارد و طبیعتاً نیازی به استفاده از «اما» نبوده و نهایتاً گاهی میشد با کلماتی مثل «البته» تأکید مدنظر نویسنده، به دست داده میشد.
نیز برایم جالب بود که متنهای بیبیسی، اصلاً نیمفاصله ندارد! (دست کم در این گزارش)
«اما» کلمهای است که برای نشان دادن تضاد در جملهای نسبت به جملهٔ قبل به کار میرود. به همین دلیل هم توصیه کردهاند که آن را در ابتدای جمله بیاوریم که مخاطب از آغاز متوجه شود که جملهٔ جدید با قبلی تضاد دارد. هرچند آوردن «اما» در اواسط جمله در شعر بیاشکال دانسته شده. بماند که امروز دیگر به این دقایق توجه نمیشود و حتی در نثر دکتر شفیعی کدکنی هم «اما»ی میان جمله دیدهام.
ولی بحث بنده این است که مرض جدید، استفادهٔ بیمورد ازین کلمه است.
به ویژه خبرنگاران مثل نقل و نبات، اما در جمله میریزند، بدون آنکه کوچکترین تضادی با جملهٔ قبلش داشته باشد. گویا تصور میکنند این «اما»ها نثرشان را شیک میکند!
نمونهاش گزارش همین امروز کانال بیبیسی است که خانم فرشته قاضی نوشته و بارها بیخود ازین کلمه استفاده کرده.
اینها چند نمونه ازین مد تازه است؛
اصلاح طلبان اما دو رویکرد در مواجهه با قتلی داشتند که...
در تازه ترین واکنش ها اما حسین مرعشی، سخنگوی حزب کارگزاران سازندگی در گفتگویی با روزنامه همشهری گفته است ...
یک مقام وزارت اطلاعات اما در مصاحبه با خبرگزاری ایسنا ...
رسانه های ایران تاکنون اما به فراخور تعلقات و گرایشهای سیاسی و جناحی خود با این مساله برخورد کرده و....
---------------------------------------------------
اگر به متن گزارش مراجعه کنید، میبینید که هیچیک از این جملات تضادی با جملهٔ پیشین ندارد و طبیعتاً نیازی به استفاده از «اما» نبوده و نهایتاً گاهی میشد با کلماتی مثل «البته» تأکید مدنظر نویسنده، به دست داده میشد.
نیز برایم جالب بود که متنهای بیبیسی، اصلاً نیمفاصله ندارد! (دست کم در این گزارش)
پورِفریدون و باباطاهر
یک نکتهٔ عجیب دربارهٔ انتسابِ اشعارِ دیگران به باباطاهر این است که دوتا از دوبیتیهایی که در دیوانش هست، صراحتاً حاوی نامِ شاعرِ دیگری است:
بوره کز دیده جیحونی بسازیم /
بوره لیلی و مجنونی بسازیم
«فریدونِ» عزیزم رفتی از دست / بوره کز نو فریدونی بسازیم
---------------------------------------------------
عزیزی مردی از نامرد نایو ٫
فغان و ناله از بیدرد نایو
حقیقت بشنو از پور فریدون ٫
که شعله از تنورِ سرد نایو
این دوبیت همانگونه که از ظاهرش هم پیداست، از «پورفریدون» (شاعری گمنام، شاید در قرن هشتم) است. طرفه آنکه این شعرها نه تنها با وجود اسم شاعر به دیوان باباطاهر راه یافته، بلکه باعث اشتباهاتی در نسب شناسیِ باباطاهر هم شده است؛
آقابزرگ(صاحب الذریعه) گویا از دوبیتیِ دومی استنباط کرده که نامِ پدرِ باباطاهرِ «فریدون» است و بعد این گاف به دایرة المعارف بزرگ اسلامی هم راه یافته و نویسندۀ این مدخل همین اشتباه را نقل کرده است.
در دانشنامۀ جهان اسلام (در مدخل باباطاهر) نیز گفته شده که از دیگر شاعرانی که شعرشان به نام باباطاهر آمده شاطربیگ محمد و ملامحمدصوفی مازندرانی هستند. نیز دوبیتیِ «به هر الفی الف قدی برآید» را (که دکترپورجوادی هم در کتابشان دربارهٔ باباطاهر احتمال دادهاند می تواند اصیل باشد)، ساختۀ نقطویانی چون همین صوفی مازندرانی به شمار آورده اند.
(چاپ شده در بخارا)
یک نکتهٔ عجیب دربارهٔ انتسابِ اشعارِ دیگران به باباطاهر این است که دوتا از دوبیتیهایی که در دیوانش هست، صراحتاً حاوی نامِ شاعرِ دیگری است:
بوره کز دیده جیحونی بسازیم /
بوره لیلی و مجنونی بسازیم
«فریدونِ» عزیزم رفتی از دست / بوره کز نو فریدونی بسازیم
---------------------------------------------------
عزیزی مردی از نامرد نایو ٫
فغان و ناله از بیدرد نایو
حقیقت بشنو از پور فریدون ٫
که شعله از تنورِ سرد نایو
این دوبیت همانگونه که از ظاهرش هم پیداست، از «پورفریدون» (شاعری گمنام، شاید در قرن هشتم) است. طرفه آنکه این شعرها نه تنها با وجود اسم شاعر به دیوان باباطاهر راه یافته، بلکه باعث اشتباهاتی در نسب شناسیِ باباطاهر هم شده است؛
آقابزرگ(صاحب الذریعه) گویا از دوبیتیِ دومی استنباط کرده که نامِ پدرِ باباطاهرِ «فریدون» است و بعد این گاف به دایرة المعارف بزرگ اسلامی هم راه یافته و نویسندۀ این مدخل همین اشتباه را نقل کرده است.
در دانشنامۀ جهان اسلام (در مدخل باباطاهر) نیز گفته شده که از دیگر شاعرانی که شعرشان به نام باباطاهر آمده شاطربیگ محمد و ملامحمدصوفی مازندرانی هستند. نیز دوبیتیِ «به هر الفی الف قدی برآید» را (که دکترپورجوادی هم در کتابشان دربارهٔ باباطاهر احتمال دادهاند می تواند اصیل باشد)، ساختۀ نقطویانی چون همین صوفی مازندرانی به شمار آورده اند.
(چاپ شده در بخارا)
داستان جعلی مرد آبستنِ پایاننامه نویس!
این روزها حکایتی در تلگرام از زبان قطبالدین صادقی دست به دست میشود که:
در پایان نامهٔ یک آقای دانشجو نوشته شده: «در حال حاملگی این پایان نامه را نوشتم» و خلاصه نشان از کپی بودنِ تز دانشجو بوده و هیچ یک از استادان متوجه این گاف نشدهاند و...
در این که متأسفانه بعضی پایاننامهها کپی است، تردیدی نیست ولی گویا این حکایت ساختگی است و جوکی است که از سالها پیش در دانشگاه های مختلف، استادان گوناگون خود را شاهد این ماجرا میدانند.
این قضیهٔ عجیب هم سابقهٔ فراوان دارد که افراد برای باورپذیری و اثرگذاری بیشتر، خود را قهرمان داستان جوکها معرفی میکنند!
این روزها حکایتی در تلگرام از زبان قطبالدین صادقی دست به دست میشود که:
در پایان نامهٔ یک آقای دانشجو نوشته شده: «در حال حاملگی این پایان نامه را نوشتم» و خلاصه نشان از کپی بودنِ تز دانشجو بوده و هیچ یک از استادان متوجه این گاف نشدهاند و...
در این که متأسفانه بعضی پایاننامهها کپی است، تردیدی نیست ولی گویا این حکایت ساختگی است و جوکی است که از سالها پیش در دانشگاه های مختلف، استادان گوناگون خود را شاهد این ماجرا میدانند.
این قضیهٔ عجیب هم سابقهٔ فراوان دارد که افراد برای باورپذیری و اثرگذاری بیشتر، خود را قهرمان داستان جوکها معرفی میکنند!
Forwarded from مجلّه سفینه تبریز
بزرگداشت حافظ شناس بزرگ روزگار ما؛ زنده یاد دکتر منوچهر مرتضوی رحمه الله علیه در تبریز @safinehyetabriz
ضیاء.m4a
16.6 MB
سخنرانی بنده(رضا ضیاء) در «شب دکتر منوچهر مرتضوی» در تبریز، پیرامون حافظ.
https://www.tg-me.com/oragheparishan
https://www.tg-me.com/oragheparishan
آغا محمدخان قاجار را هم نوکرانش کشتند، چون چند قاچ خربزه اضافه خورده بودند و سلطانِ قَدَر قدرت که حسابِ خربزهها را داشت، از این ماجرا خشمگین شد و ازآنجا که میدانستند حکمِ شاه لازم الاجراست، ایشان خود پیشدستی کردند....
https://telegra.ph/%D8%AA%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D9%85-08-25
https://telegra.ph/%D8%AA%D8%B1%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AD%D8%A7%DA%A9%D9%85-08-25
Telegraph
ترس از حاکم
النّصرُ بالرّعب؟ «هرمز را گفتند: از وزیرانِ پدر چه خطا دیدی که بند فرمودی؟ گفت: خطایی معلوم نکردم [بر من معلوم نشد] ولیکن دیدم که مهابتِ [شکوه و عظمت] من در دلِ ایشان بیکران است و بر عهدِ من اعتمادِ کلّی ندارند. ترسدیم از بیمِ گزندِ خویش آهنگِ هلاکِ من کنند.…