این یکی از بزرگترین آزمونهای رهبری است: آیا افراد چیزهای جدید یاد میگیرند؟ چون اگر اینطور نیست، یعنی که آنها در پی رشد و توسعه نیستند و این ممکن است به خاطر زیادی آسانگیرانه بودن سبک مدیریتی شما باشد.
حصول اطمینان از یادگیری افراد کار سختی نیست. ماهی یک بار از اعضاء تیمتان بپرسید: «این ماه چی یاد گرفتی که ماه پیش بلد نبودی؟» اگر جوابی نداشتند این بار بپرسید: «خب، ماه دیگه دوست داری چی یاد بگیری؟» یا «سال آینده میخوای چه مهارتی رو در خودت پرورش بدی که بتونی به اهدافت برسی؟»
به افراد خود اهداف سختی بدهید که آنها را به چالش بکشد و از محدودهی امنشان خارج کند. به آنها نشان بدهید که فکر میکنید از عهدهی آن چالش برخواهند آمد. جالب اینجا است که اگر از رهبران بپرسید: «شاخصترین هدفی که در زندگی به آن رسیدهاید چه بوده؟ سخت بوده یا آسان؟» همیشه پاسخشان «سخت» است. با این حال، همین مدیران اهداف زیادی آسانی برای کارمندانشان تعریف میکنند که دستیابی به آنها آسان و واقعگرایانه است و بعد میپرسند چرا آنها «بزرگ» نمیشوند.
بهترین هدفها آنهایی نیستند که کاملا در محدودهی آسایش شما قرار داشته باشند. بهترین اهداف، مغز شما را فعال کرده و اکثر فعالیتهای ذهنی، شما را در جهت مثبت هدایت میکنند. اینها اهدافی هستند که ۲۰ تا ۳۰ درصد خارج از محدودهی آسایش شما قرار دارند. باید بتوانید بعد از دسترسی به این اهداف به عقب نگاه کنید و بگویید: «راستش اصلا مطمئن نبودم بتونم همچین کاری انجام بدم. همینجوری رفتم جلو، ولی کلی چیز یاد گرفتم.»
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدیران تصادفی کسانی هستند که به یک تصادف، به پست مدیریت رسیدهاند. برخی از این تصادفها که من با آنها مواجه شدهام به شرح زیر است:
- پدری که کارآفرین بوده و مدیر یک کسب و کار است، به صورت ناگهانی فوت یا مهاجرت میکند و فرزندی که تا دیروز سرگرم زندگی شخصی خود و گشت و گذار در خیابانها بوده است، ناگهان خود را پشت میز مدیریت میبیند.
- مدیر ارشد یک سازمان یا شرکت به دلایل سیاسی یا اقتصادی یا شخصی، ناگهان از کار برکنار شده یا شغل خود را ترک میکند و یکی از مدیران میانی، بدون طی شدن فرایند رسمی و توسعهی توانمندیها، ناگهان میزی بزرگتر از میز قبلی خود را تصاحب میکند.
- یک سرمایهگذار، سهام غالب شرکتی را میخرد و تصمیم میگیرد مدیر معتمد خود را در آن شرکت منصوب نماید.
- یک مدیر در سازمان با لابی کردن و تخریب دیگران، عملاً تمام گزینههای دیگر را حذف کرده و مسیر را برای تصاحب پستهای مدیریتی ارشد، تسهیل میکند. فردی به دلیل داشتن تعهد بالا و اعتبار زیاد، بدون داشتن دانش و تخصص، در یک پست مدیریتی قرار میگیرد.
مستقل از اینکه مدیران تصادفی با چه فرایندی در این موقعیت قرار میگیرند، ویژگی مشترک آنها این است که: در موقعیتی قرار گرفتهاند که به آن تعلق ندارند… من در جلسات مشاوره، با مدیران زیادی برخورد کردهام که از «مدیران تصادفی همرده» یا «مدیران تصادفی زیردست» یا «ارشد» شکایت میکنند. مستقل از تاریخچه و جنس این مدیران، بر اساس آنچه تا کنون دیده و شنیدهام، رفتارهای زیر در میان مدیران تصادفی، زیاد دیده میشوند (الزاماً نه همهی آنها):
1️⃣ مدیران تصادفی، بیشتر کارکنان سازمان را «تهدید» میدانند و همواره احساس میکنند همه در صدد هستند جایگاه آنها را تصاحب کنند.
2️⃣ مدیران تصادفی، تصمیمهای پراکنده میگیرند و روند یکسانی در تصمیمهای آنها مشاهده نمیشود. گاه برای یک بخش به طرز گستردهای هزینه میکنند و گاه برای مدت طولانی، سرمایهگذاری برای یک واحد را فراموش میکنند.
3️⃣ مدیران تصادفی، بسیار دهن بین هستند. از آنجا که آنها تخصصی در حوزهی مدیریت خود ندارند، معمولاً نظرشان، نظر آخرین فردی است که از اتاقشان خارج شده است.
4️⃣ مدیران تصادفی، تصمیمهای تکانشی میگیرند. به سادگی افراد را جذب یا اخراج کرده و گاه به سادگی ارتقاء یا تضعیف میکنند. آنها استراتژی بلندمدت ندارند و تصمیمهای آنها غیر قابل پیشبینی است.
5️⃣ مدیران تصادفی، به نظام جاسوسی بسیار علاقمند هستند. آنها ترجیح میدهند هر یک از کارمندان، مدام اطلاعاتی از سایر کارمندان را برای آنها افشا کنند و حتی حاضرند سازمان را چاقتر کنند تا مطمئن باشند به ازاء هر کارمند، یک ناظر وجود دارد.
6️⃣ مدیران تصادفی، معیار انتخاب اطرافیان خود را «وفاداری» میدانند و نه «تخصص». چرا که وجود نیروی متخصص، وجود آنها را زیر سوال میبرد اما وجود متعهدان بیتخصص، میتواند چتر حمایتی مطمئن برای آنها باشد.
7️⃣ مدیران تصادفی، تشنهی عنوان، مدرک، تقدیرنامه و … هستند و هزینههای جدی برای خریداری این نوع اسناد پرداخت میکنند.
8️⃣ مدیران تصادفی، سازمان را محل تفریح میدانند و نه محل کسب و کار. به همین دلیل گاه کارمندانی را در اطرافشان میبینی که هرگز نمیتوانی توانمندی خاصی در آنها یافته و یا دلیل خاصی برای حضور آنها بیابی.
9️⃣ مدیران تصادفی از کارکنان رده پایینتر فاصله گرفته و خود را ایزوله میکنند. چون درک چندانی از وضعیت سازمان، مشکلات، دغدغهها و … ندارند و عملاً زبان مشترکی بین آنها و کارکنان وجود ندارد.
🔟 مدیران تصادفی از جلسات متعدد استقبال میکنند. در جلسههای میان کارکنان، میتوانند لغتهای جدید بیاموزند و تا حدی با کار آشنا شوند و جملاتی را در حافظهی خود، برای استفادههای آتی و توبیخ سایر کارکنان ثبت کنند
1️⃣1️⃣ مدیران تصادفی، کارکنان خود را فقط در زمانی که نیازمند آنها هستند، «میبینند». گاه کارمندی ماهها در محل کار دیده نمیشود. برای یک جلسه یا یک پروژه صدا زده میشود و به محض اینکه کار مدیر با او تمام شد به فراموشی سپرده میشود. جالب اینجاست که بسیاری از همین مدیران، انتظار اولشان از کارکنانشان، دیده شدن است. آنها بیش از اینکه نگران کیفیت کار، خروجی یک جلسه یا سود سازمان باشند، میخواهند دیده شوند.
مدیران تصادفی در کشور ما رو به گسترش هم هستند. تزریق نقدینگیهای زیاد به افراد و شرکتهایی با ظرفیت کم، موجب شده که از کنار هر شرکت و سازمانی که به رانت اقتصادی دسترسی دارد، دهها شرکت قارچ گونه سبز شده و در راس بسیاری از این سازمانها، مدیران تصادفی منصوب میگردند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برای به دست آوردن KPI های لازم، تیم شما باید از اصول اولیه شروع کند و اهداف سازمانی شما را بشناسد. اگر در تشخیص هدف KPI درست عمل نکنید، هدفی را که به عنوان هدف قرار داده اید، نمیتواند نتیجه کسب و کار را بهبود دهد. این بدان معنی است که ، در بهترین حالت ، شما در حال رسیدن به هدفی هستید که هیچ تأثیری برای سازمان شما ندارد و در بدترین حالت، این هدف، منجر به اتلاف وقت ، پول و سایر منابع کسب و کار شما می شود.
📌مراحل انتخاب KPI
تعریف شاخص های کلیدی عملکرد می تواند کار مشکلی باشد زیرا هر KPI باید به یک نتیجه خاص در کسب و کار مرتبط باشد. KPI ها باید با توجه به اهداف مهم یا اصلی کسب و کار تعریف شوند. هنگام تعریف KPI این مراحل را دنبال کنید:
نتیجه دلخواه شما چیست؟
چرا این نتیجه مهم است؟
چگونه می خواهید پیشرفت را بسنجید؟
چگونه می توانید بر نتیجه تأثیر بگذارید؟
چه کسی مسئول نتیجه به دست آمده است؟
چگونه خواهید فهمید که به نتیجه رسیده اید با خیر؟
هر چند وقت یک بار پیشرفت خود را بررسی می کنید؟
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برخی مدیران که تعدادشان هم زیاد است، فکر میکنند داشتن رفتار بد با دیگران مسیری به سوی موفقیت شخصی است. بسیاری از کارشناسان هم این مدیران را تحسین میکنند.
مدیران قلدر به افراد و سازمانها آسیب میزنند. تحقیقات مختلف نشان میدهد افرادی که با بیادبی، توهین و تحقیر مواجه میشوند، عملکردشان تحتتاثیر قرار میگیرد؛ از جمله مهارتهای تصمیمگیری، بهرهوری، خلاقیت و تمایل به سختکوشی و کمک به همکاران.
🔸هرچقدر جایگاه شما در سازمان بالاتر رود، ریسک بیاحساس بودن نسبت به دیگران افزایش مییابد. تحقیقات زیادی نشان میدهند قدرتمند بودن و احساس قدرت داشتن باعث میشود افراد بیشتر بر خواستههای خودشان متمرکز شوند و نسبت به نیازها و احساسات دیگران بیتوجه باشند.
🔸انسان میل شدیدی به انکار و فریب دارد. اغلب ما اطلاعی در مورد نقصهای خودمان نداریم و حتی وقتی به کمبودها اعتراف میکنیم، شدت و اثرات منفی آن را دستکم میگیریم.
دنیل کانمن، برنده جایزه نوبل، معتقد است مشکل اعتمادبهنفس بیش از حد، مخربترین سوگیری بشر است. در این حالت، افراد دوست دارند تصویری تحریف شده و بیش از حد مثبت از خود به نمایش بگذارند و اطلاعات منفی در مورد خودشان را انکار کنند. بیشتر ما اگر میخواهیم بدانیم چه زمانی به افراد آسیبزننده تبدیل میشویم، باید بر جانبداریهایمان غلبه کنیم.
🔸اوضاع زمانی بدتر میشود که مدیران نخواهند واقعیت را بشنوند. اگر سعی کنید واقعیت را بشنوید، ریسک داشتن رفتار بد با دیگران را کم میکنید.
هرقدر شکاف بین دیدی که نسبت به خودمان داریم و دیدی که دیگران نسبت به ما دارند بیشتر شود، روابط بدتر خواهد شد. بنابراین پذیرفتن اینکه نظر دیگران نسبت به ما چیست، دستاورد خوبی محسوب میشود.
◀️ به هر حال، برای اینکه به چنین دستاوردی برسید، به افرادی نیاز دارید که شما را بشناسند و واقعیت را از شما پنهان نکنند؛ افرادی که هر بازخوردی را از آنها بپذیرید. اگر موضوع بدی را در موردتان میگویند، تشکر کنید و جبهه نگیرید.
نویسنده: Robert I. Sutton
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برگرفته از کتاب کد فکری نوشته دنیل کویل
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برخی مدیران عامل ممکن است نظرات مشاوران خود را نپذیرند، و این مسئله میتواند به دلایل مختلفی رخ دهد:
شناخت این دلایل میتواند به مشاوران کمک کند تا نظرات خود را به شیوهای ارائه دهند که احتمال پذیرش بیشتری داشته باشد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
✍️ ویکتور لیپمن
مدیریت سطحی واژهای است که من به مجموعهای از رفتارها اطلاق کردهام که طی ۲۴ سال مدیریتم شاهد رخ دادن آنها بودهام: مدیریت ضعیف در عملکرد، تمایل به اجتناب از تعارضها با کارمندان و بهطور کلی مسوولیتپذیری اندک. همان طور که این اسم نشان میدهد، در مدیریت سطحی، مدیریت کافی وجود ندارد و نتایج کار اغلب متحمل ضرر خواهد بود. اما در اغلب موارد، ممکن است مدیریت سطحی شناسایی نشود؛ چرا که مدیرانی که چنین ویژگیای دارند ضرورتا مدیرانی نالایق نیستند.
برعکس، آنها اغلب کسبوکارشان را به خوبی میشناسند، همکارانی خوب هستند و افرادی محبوب به شمار میروند. یکی از مدیران منابع انسانی که با او در مورد این مشکل وارد گفتوگو شدم تخمین زده است که حدود ۱۰ تا ۲۰ درصد مدیران شرکت او دچار مدیریت سطحی هستند و من به خوبی به یاد دارم که یکی از نایبرئیسان منابع انسانی شرکتم با عصبانیت فریاد میزد که «مشکل اصلی مدیران ما این است که آنها در اغلب موارد مدیریت نمیکنند.»
جیمی، یک مدیر توسعه محصول را در نظر بگیرید؛ او جزئیات تکنیکی محصولات تیمش را به خوبی میشناسد و با روسای سایر بخشها در بخش مربوط به خود همکاری بسیار خوبی دارد. او در ارتباطات نیز بسیار خوب عمل میکرد- برخلاف چند نفر از دیگر مدیران توسعه محصول در آن بخش، که در بخش تکنیکی در مقایسه با تعامل با انسانها قویتر بودند- و تیم جیمی کار کردن با او را دوست داشتند. آنها برخلاف بسیاری از تیمها در شرکت، روحیه بالاتر از حد متوسط را گزارش دادند.
اما تیم او برای ارسال نتایج در تلاش و کشمکش بود. بهعنوان مثال، آنها در پروژههای بزرگ دچار مشکل همیشگی در مواجهه با ضربالاجلها بودند. وقتی این مشکل در مورد رئیس جیمی و همتایان او طی جلسات مدیریتی تیم رخ داد، او مدعی بود که تیمش نمیتواند از این سختتر کار کند؛ گرچه سایر مدیران با او موافق نبودند. زمانی که رئیس جیمی او را در مورد اعضای تیمش- که ممکن بود عضوهای ضعیفتری باشند- تحت فشار گذاشت، جیمی قویا از آنها دفاع کرد.
«تیم من ضعیف نیست.» عوامل متعددی پشت این پدیده وجود دارند. یکی از این دلایل بسیار قوی، «میل شدید به دوست داشته شدن» است که میتواند از مدیریت کاملا بهرهور جلوگیری کند؛ چرا که این ویژگی میتواند شما را نسبت به انجام کارهایی که نیاز به انجام آنها دارید بیمیل کند.
اجتناب از منازعه (Conflict avoidance) یک المان مرتبط با این معادله است؛ درگیری بهطور ذاتی امری استرسزا و ناخوشایند است و آسان است که فکر کنیم اگر کسی در معرض منازعه کمتری باشد، در شرایط بهتری است.
فشار به افرادتان و مسوول نگه داشتن آنها برای عملکرد قوی برای شما محبوبیت ایجاد نمیکند و نیاز به مقداری راحتی و انعطاف در برابر درگیریها و منازعات دارد. اما گرچه حفظ روابط مثبت با کارمندانتان امری بسیار خوب و پسندیده است اما در بلندمدت اولویت شما ایجاد نتایج است.
اگر فکر میکنید دچار مدیریت ناکارآمد هستید، در اینجا سه گام محسوس برای رفع آن ارائه میکنیم. خبر خوب این است که بهبود عملکرد یک فرد در این نقاط ممکن است اما بهخاطر داشته باشید که اینها عمدتا مربوط به «خواست و اراده» شما هستند تا تواناییتان:
▪️از منازعهها اجتناب نکنید
▪️ایجاد هدف را بهعنوان یک ماموریت کلیدی ببینید
▪️«آیا این عملکرد بهترین کاری است که شما میتوانید انجام دهید؟»
منبع: HBR
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
◽️به دنبال کسی باشید که نسبت به وقایع پیرامونش آگاه باشد. شاید این موضوعِ پیش پاافتادهای به نظر برسد اما یک مساله اساسی است.
◽️به دنبال کسی باشید که داستانی برای روایت داشته باشد. بسیاری از مردم هیچ داستانی ندارند. آنها وقتی درباره حرفه خود صحبت میکنند، میگویند: «من در شرکت A استخدام شدم. ابتدا همه چیز به خوبی پیش میرفت تا اینکه عذرم را خواستند. خواهرم پیشنهاد کرد به شرکت B بروم اما آن شرکت نیز پس از مدتی تعطیل شد.»
به دنبال کسی باشید که خودش برای خودش تصمیم بگیرد.
◽️به دنبال کسی باشید که دارای عقیده باشد و پای آن عقیده بایستد و دنبال این نباشد که شما حرف او را تایید کنید. اینکه شما چه عقیدهای دارید، چه اهمیتی دارد؟
◽️کسی را استخدام کنید که میان شغل سابقش و شغل پیشنهادی شما، یک وجه اشتراک یا شباهت پیدا کند. ممکن است او در یک حوزه متفاوت فعالیت کرده باشد. اینکه او در چه زمینهای سابقه کار دارد، مهم است اما از همه مهمتر این است که بتواند خودش را جای مدیر استخدام بگذارد و بگوید:
«من فرمایش شما را متوجه شدم. ظاهرا شما با مشکل X مواجه هستید. من در گذشته با مشکل مشابهی روبهرو بودم و آن مشکل را اینگونه حل کردم.»
◽️به دنبال کسی باشید که شوخطبع باشد. ما بخش اعظمی از زمان خودمان را در محل کار و با جدیت میگذرانیم. اگر کار خشک و رسمی باشد، دیگر جذابیتی نخواهد داشت.
◽️افرادی را استخدام کنید که تواناییهای خود را باور دارند. کسی را که از اظهارنظر میهراسد استخدام نکنید. یک انسان ترسو چطور میتواند به شما در حل مشکلات بزرگ کمک کند؟ به دنبال یک کارمند بله قربانگو یا مطیع نباشید.
◽️به دنبال کسی باشید که برای زندگی شخصیاش ارزش قائل باشد.
◽️کسی را استخدام کنید که بداند از حرفهاش چه میخواهد. وقتی یک متقاضی میگوید: «من قصد دارم برای شرکتها کار کنم و سپس، کسبوکار خودم را راه بیندازم»، واقعا هیجان آور است.
این روزها، همه ما باید روحیه کارآفرینی داشته باشیم، چه کارمند باشیم، چه صاحب کسبوکار خودمان.
◽️کسی را استخدام کنید که انتظارش از یک شغل، فراتر از حقوق و مزایاست. با کسانی کار کنید که ایده دارند و دوست دارند چیزهای جدید را تجربه کنند.
◽️در نهایت، به دنبال کسی باشید که مسوولیت تصمیماتش را بر عهده بگیرد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
یکی از سندرومهای مدیریتی جدید که در سالهای اخیر توجه زیادی را به خود جلب کرده است، "سندروم مدیران همهکاره" یا "Superhero Manager Syndrome" است. در این سندروم، مدیران تمایل دارند خود را به عنوان فردی که میتواند تمام وظایف و مسئولیتها را بر عهده بگیرد، ببینند. آنها بهجای واگذاری وظایف به تیم و اعتماد به توانمندیهای دیگران، سعی میکنند تمامی جنبههای کار را به تنهایی مدیریت کنند.
این سندروم منجر به کاهش بهرهوری تیمی و ایجاد فشار کاری زیاد بر مدیران میشود. همچنین، باعث کاهش انگیزه و اعتماد به نفس اعضای تیم میشود، زیرا آنها فرصت انجام کارهای چالشبرانگیز و رشد حرفهای را از دست میدهند.
سندروم مدیران همهکاره یک چالش مدیریتی مهم است که برای حفظ سلامت روانی مدیران و افزایش بهرهوری تیمی باید به آن توجه ویژه داشت.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
برای گرفتن مشاوره مؤثر از کارمندان، میتوانید از روشهای زیر استفاده کنید:
این روشها به شما کمک میکنند تا از کارمندان خود بهطور مؤثر مشاوره بگیرید و فضایی برای مشارکت فعال و سازنده ایجاد کنید.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نسبت به تعریف ساختار تیم و نقش هر فرد، و نیز اختصاص قلمروی عملکرد به هر یک از اعضای تیم توجه کنید. تعیین یک استراتژی تصمیمگیری قبل از اتخاذ تصمیم میتواند تعارضهای خودخواهانه را در طول فرایند تصمیمگیری به حداقل برساند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
همه ما در مورد تغییر کردن و مراحل تغییر حرف میزنیم، اما کوبلر راس در نظریهاش در این رابطه تغییر را شامل هفت مرحله میداند که در طول زمان باید از آن عبور کرد.
1– مرحله انکار:
در وجود خود رفتار، اخلاق و یا نگرشی داریم که دوست نداریم، اما چون منشأ آن را نمیدانیم یا نمیخواهیم بدانیم و از طرفی هم وجودش را دوست نداریم، دست به انکار آن میزنیم.
2– مرحله درک تغییر:
مرحلهای که در آن پرده از آن چیزهایی که روزی انکار میکردیم، برداشته شده و اتفاقی افتاده که دیگر نمیتوانیم به مرحله قبل یعنی انکار بازگردیم.
3– مرحله خشم و مقاومت:
در این مرحله با سوال «چرا؟» روبرو خواهیم بود.
4- مرحله رها کردن:
بعد از این که هیجانهای منفی و خشم خود را بروز دادیم و به نوعی فهمیدیم که این بار که اکنون در پیش روی ماست، جایی نمیرود و همراه با ما شده و همین است که هست و دیگر به دنیا آمدهایم، دیگر در این جامعه تربیت شدهایم، دیگر با این خصوصیات در ظاهر و باطن شریک هستیم…گریبان خود و حتی اطرافیان را رها میکنیم.
5– مرحله جستجو:
ما در بیرون قدم خواهیم گذاشت بدون هیچ خشمی و فقط شبیه یک کودک که دریافتکننده محض است، جلو خواهیم رفت تا ببینیم چه میشود.
6– مرحله درک معنای تغییر:
روزی به این نتیجه رسیده بودیم که باید این بار و فشار و مسئله را تغییر بدهیم، اما زمان نیاز بود تا اکنون در این مرحله از «این را نمیخواهم!»
به «چه میخواهم؟ چرا میخواهم؟ و چگونه باید تغییر دهم؟» وارد شویم.
7– مرحله درونی شدن تغییر:
مسیر جدیدمان را انتخاب کردیم و به باری که در دست داشتیم شکل و فرم خاصی دادیم، اما همه چیز پویاست و هر لحظه اگر مراقب نباشیم دوباره سر از مسیرهای قبلی و انداختن بارهای اضافی بر دوش در خواهیم آورد. لازمه آن این است که آن ویژگیهای جدید که آگاهانه انتخاب کردهایم را تکرار کرده و گسترش دهیم. آنها را میان حلقه افکار، گفتار و رفتارمان قرار داده و بچرخانیم تا جزئی از ما بشوند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
طرز فکری که در رابطه با آموزش کارمندان وجود داشته تغییری نکرده. ولی امروزه برای رشد کارمندان به رویکرد آموزشی جامعتری احتیاج داریم که شایستگی را به بقیه مسائل ارجحیت بدهد. به مهارتها، دانش و رفتارهای لازم برای اجرای یک شغل خاص و در نتیجه موفق شدن در آن شغل، شایستگی میگویند.
شرکتها باید شایستگیهای لازم برای هر جایگاه شغلی را مشخص کنند تا همه کارمندان از انتظارات کارفرما آگاه باشند، بدانند که میتوانند برای رسیدن به این مقتضیات آموزش ببینند و در نتیجه حداکثر قابلیتشان را به معرض اجرا بگذارند. این کار روشی جامعتر برای استفاده از فرایند «توسعه و یادگیری» است که هم افراد را در رسیدگی به اهداف شخصیشان کمک میکند و هم به نفع کل سازمان است.
با این حال اینکه بتوانید آموزش افراد را در سازمان استانداردسازی کنید و سعی کنید همه را به بیشترین حد از شایستگی برسانید، اصلا کار آسانی نیست. در زیر به چند نمونه از دشواریهای این کار اشاره میکنیم:
📌 خلق برنامههای توسعه و یادگیری که بسته به علاقمندیها و ویژگیهای مختلف افراد (مثل سن، جنسیت، درآمد و غیره) استایلهای یادگیری متفاوتی را برای آنها فراهم آورد.
📌 توزیع موثر و کارامد این برنامهها در کل سازمان
📌 پیگیری نتایج برنامههای آموزشی؛ طوری که بتوانیم با توجه به این نتایج تصمیمگیریهای صحیحی داشته باشیم و کل سازمان را ارتقا دهیم.
همه سازمانها روشی برای ارزیابی این شایستگیها برای خودشان پیدا میکنند. لازم است بدانید اگر کارمندان یک سازمان حتی قسمتی از شایستگیهای لازم را نداشته باشند، کار شرکت تمام است!
برای اینکه بتوانید رویکرد آموزشی سازمان را از حالت سنتی به متدهای شایستگیمحور تغییر دهید، باید تفاوت بین شایستگی و مهارت را بدانید. تفاوت بین این دو بسیار جزئی و تشخیص آن دشوار است ولی دانستن آن برای موفقیت سازمان ضروری است.
تفاوت میان این دو، به شرایط کارمند بستگی دارد. شایستگیها در واقع مهارتهایی هستند که بسته به شرایط هر کارمند (یعنی مسئولیتهایی که دارد، نقشی که ایفا میکند و نهاد یا مکانی که در آن کار میکند) مشخص میشوند. برای مثال شایستگیهای مدیری که در مرکز توزیع کار میکند، با مدیر فروشی که در دفتر مرکزی شرکت فعالیت دارد، متفاوت است. توجه داشته باشید که:
📌این مقتضیات پیوسته تغییر میکنند. به همین خاطر مستندسازی و رسمیسازی آنها در سازمان اهمیت زیادی دارد.
📌شایستگی در هر صنعتی با صنعت دیگر متفاوت است.
منبع: cabem.com
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
خودکارآمدی (Self-efficacy) در محیط کار به معنای اعتقاد فرد به توانایی خود برای انجام وظایف خاص و مواجهه با چالشها است. این مفهوم به تفکر فرد در مورد توانایی شخصی او برای مواجهه با موقعیتها، حل مسائل، و دستیابی به اهداف مرتبط با شغل اشاره دارد. خودکارآمدی به عنوان یک ارزیابی از قدرت شخصی در مواجهه با چالشها و دستیابی به موفقیت در کارهایی که انجام میدهد، مورد توجه قرار گرفته است.
عناصر اصلی خودکارآمدی در محیط کار عبارتند از:
1. اعتقاد به توانایی فردی: این اعتقاد به توانایی فرد برای انجام وظایف مشخص مرتبط با شغل او را شامل میشود. اگر فرد احساس کند که میتواند یک کار را انجام دهد، احتمالاً انگیزه و تلاش بیشتری برای انجام آن کار خواهد داشت.
2. اعتقاد به توانایی تأثیرگذاری:این اعتقاد به توانایی فرد برای تأثیرگذاری بر محیط کار و افراد اطرافش مرتبط است. اگر کسی احساس کند که میتواند باعث تغییرات مثبتی در محیط کار خود شود، این اعتقاد میتواند به افزایش خودکارآمدی او منجر شود.
3. اعتقاد به توانایی مدیریت استرس: خودکارآمدی همچنین با اعتقاد به توانایی مدیریت استرس و مواجهه با فشارهای کاری مرتبط است. افراد با خودکارآمدی بالا ممکن است بهترین راهحلها را برای مدیریت استرسها و فشارهای کاری پیدا کنند.
4. اعتقاد به توانایی در مواجهه با چالشها:افراد با خودکارآمدی قوی، ممکن است چالشها و مشکلات را به عنوان فرصتها و موقعیتهای یادگیری ببینند و اعتقاد داشته باشند که میتوانند با مهارتها و تلاش خود به حل این چالشها بپردازند.
5. اعتقاد به توانایی تعیین و تنظیم اهداف:افراد با خودکارآمدی بالا معمولاً توانمندی در تعیین اهداف معقول و قابل دستیابی را دارند و اعتقاد دارند که میتوانند با تلاش مداوم به این اهداف دست پیدا کنند.
توسعه خودکارآمدی در محیط کار میتواند به بهبود عملکرد شغلی، افزایش انگیزه و افزایش حس رضایت شغلی افراد کمک کند. این اصول به عنوان یکی از مهمترین عوامل روانشناختی در توسعه شغلی و حرفهای فرد در نظر گرفته میشوند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
📕 از کتاب مدیران بزرگ قانون ها را می شکنند!
سه سوال کلیدی از ۲۰ نفر از مدیران بزرگ جهان که رهبری شرکتهای بزرگ سیلیکون ولی را برعهده دارند پرسیده شده و پاسخ آنها به این سوالات به این ترتیب است:
◀️ پرسش اول:
به عنوان یک مدیر کدام یک از موارد زیر را انتخاب میکنید:
فردی مستقل اما دارای روحیه تهاجمی که فروشی معادل ۲/ ۱ میلیون دلار را برای شرکت شما انجام داده، یا فردی که اهل کار تیمی و تعامل است اما نصف این فروش یعنی معادل ۶۰۰ هزار دلار را برای شما انجام داده است. لطفاً توضیح دهید، چرا؟
👈 پاسخ مدیران بزرگ: اغلب مدیران بزرگ اعلام کردند که فردی مستقل و دارای روحیه تهاجمی را به فرد حرف گوشکن با بهرهوری کمتر ترجیح میدهند، چرا که آن فرد مستقل دارای استعدادهای بیشتری است، اما مدیریت کردن او کاری دشوار است.
مدیران بزرگ میگویند هدف اصلی این نیست که افرادی را برگزینند که مدیریت آنها سادهتر باشد، بلکه بهدنبال یافتن افرادی با استعداد و توانمند در سطح جهانی هستند، حتی اگر افرادی بدقلق و دشوار به حساب آیند.
◀️ پرسش دوم:
کارمندی بسیار پربازده با بهرهوری بالا دارید که به طور دائم در انجام کاغذبازیها و امور دفتری دچار اشتباه میشود. شما برای افزایش بهرهوری چنین فردی چه کاری انجام میدهید؟
👈 پاسخ مدیران بزرگ: مدیران بزرگ تلاش میکنند به روشنی دریابند چرا و به چه علت چنین کارمندی در انجام کاغذبازیهای اداری دچار اشتباه میشود. شاید او در این زمینه، تازه کار و کمتجربه بوده که با کمی آموزش، بهتر شود.
اما اگر به این نتیجه برسند که دلیل این اشتباهات فقدان استعداد آن فرد در کاغذبازی است، باید به جای تلاش بیش از حد برای رفع این ضعف، در راستای تقویت نقاط قوت او گام برداشت و به این وسیله بر بهرهوری او افزود.
◀️ پرسش سوم:
شما دو مدیر دارید، یکی دارای بالاترین و بهترین استعدادهای لازم برای مدیریت است که تاکنون دیدهاید و دیگری، مدیری معمولی و متوسط است. شما باید یکی از این دو نفر را به عنوان مدیر یکی از دو منطقه زیرنظرتان انتخاب کنید:
یکی از مناطق منطقهای پر رونق و با عملکرد مطلوب در گذشته و دیگری منطقهای که دچار مشکل و چالشهای زیادی است. هیچ کدام از این دو منطقه تاکنون نتوانستهاند به طور کامل از پتانسیلهای موجود بهرهبرداری کامل کنند. شما مدیر برجسته و بسیار موفق را در کدام یک از این دو منطقه به کار خواهید گرفت؟ چرا؟
👈 پاسخ مدیران بزرگ: مدیر برتر و نخبه را در منطقه پر رونق و موفق به کار خواهند گرفت. مدیران بزرگ به درستی بر این مساله تاکید دارند که به کارگیری مدیر ضعیف در منطقه قویتر نه تنها دردی دوا نخواهد کرد، بلکه وضعیت آن بدتر خواهد شد.
اما در مورد منطقه ضعیفتر، مدیران بزرگ پیشنهاد میکنند بهتر است به جای بهکارگیری آن مدیر ضعیف یا متوسط، فرد دیگری با استعدادهای برتر شناسایی و انتخاب شود؛ چرا که در غیر این صورت، آن منطقه نخواهد توانست با مدیری معمولی و ضعیف از وضعیت نامطلوب خود خارج شود.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔻افراد درونگرا(introversion)
۱)از تنهایی انرژی میگیرند
۲)نمیخواهند کانون توجه باشند
۳)شنونده های خوبی هستند
🔻افراد برونگرا(extraversion):
۱)از تعامل با دیگران لذت میبرند
۲)بیش از انکه گوش بدهند حرف میزنند
۳)دوست دارند کانون توجه باشند
🔻افراد حسی(sensing)
۱)تمرکز بر دریافت اطلاعاتشان با حواس پنجگانه است
۲)به زمان حال توجه دارند
۳)از تکرار یک مهارت خسته نمی شوند
🔻ویژگی شهودی(Intuition)
۱)به الهام و دریافت قلبی معتقدند
۲)از تکرار یک مهارت خسته می شوند
۳)برای نوآوری و تخیل ارزش زیادی قائلند
🔻ویژگی افراد احساسی(feeling):
۱)به همدلی و درک دیگران اهمیت میدهند
۲)به راحتی از دیگران تشکر می کنند
۳)از طرف دیگران بیش از اندازه عاطفی ارزیابی میشوند
🔻ویژگی افراد منطقی(Thinking):
۱)بیش از حد برای منطق و عدالت بها قائل اند
۲)از طرف دیگران خشک و بی انعطاف ارزیابی می شوند.
۳)بزرگترین انگیزه ی آنها در کار موفق شدن است
🔻ویژگی افراد قضاوت کننده(judging):
۱)معتقدند اول کار بعد تفریح
۲)زمان را منبع تمام شدنی می دانند
۳)نتیجه گرا هستند
🔻ویژگی افراد دریافت کننده(perciving)
۱)اول تفریح بعد کار
۲)زمان را منبع تجدید شدنی می دانند
۳)نتیجه گرا نیستن
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
( C-Suite Leader)
یک رهبر سطح C به یک مدیر اجرایی در سطح ارشد سازمان اشاره دارد که عنوان شغلی او معمولاً با حرف "C" آغاز میشود، که مخفف "Chief" (به معنی رئیس یا مدیر ارشد) است. این رهبران بخشی از مدیریت ارشد سازمان هستند و مسئول تصمیمگیریهای استراتژیک، هدایت مسیر سازمان و نظارت بر عملکردهای کلیدی کسبوکار میباشند. کلمه "Suite" در "C-Suite" به گروهی از چنین رهبرانی اشاره دارد که برای مدیریت و هدایت شرکت به طور نزدیک با یکدیگر همکاری میکنند.
رهبران سطح C برای هدایت نوآوری، رشد و موفقیت سازمانی در عین مدیریت اولویتهای رقابتی در محیطهای پیچیده کسبوکار ضروری هستند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
نگرش مدیر در رهبری سازمان نقشی اساسی در تعیین مسیر و موفقیت سازمان ایفا میکند. نگرش مدیر نهتنها بر رفتار و عملکرد او، بلکه بر روحیه، انگیزه و تعاملات تیم نیز تأثیر میگذارد. در ادامه به اهمیت نگرش مدیر در رهبری سازمان پرداخته شده است:
الهامبخشی به کارکنان:
نگرش مثبت مدیر میتواند منبع الهام و انگیزه برای کارکنان باشد. مدیرانی که با اعتمادبهنفس، خوشبینی و نگرش سازنده عمل میکنند، محیطی ایجاد میکنند که کارکنان احساس امنیت، ارزشمندی و انگیزه بیشتری برای دستیابی به اهداف سازمانی دارند.
تأثیر بر فرهنگ سازمانی:
نگرش مدیر به طور مستقیم بر فرهنگ سازمان تأثیر میگذارد. نگرش مثبت و حمایتگرانه باعث ایجاد فرهنگ باز و خلاق میشود، درحالیکه نگرش منفی یا کنترلگر میتواند به بیاعتمادی و کاهش بهرهوری منجر شود.
تصمیمگیری بهتر:
مدیرانی که نگرشی متعادل و باز دارند، در مواجهه با چالشها تصمیمگیریهای دقیقتری انجام میدهند. نگرش مثبت به آنها اجازه میدهد راهحلهای خلاقانه پیدا کنند و از فرصتها به بهترین شکل استفاده کنند.
مدیریت تغییرات:
تغییرات بخشی جداییناپذیر از هر سازمان هستند. نگرش مدیر در پذیرش و مدیریت تغییرات بسیار مهم است. مدیران با نگرش سازنده میتوانند تیم خود را برای پذیرش تغییرات آماده کرده و از مقاومت کارکنان بکاهند.
ایجاد روابط مؤثر:
نگرش مدیر بر کیفیت روابط او با کارکنان، مشتریان و سایر ذینفعان تأثیر میگذارد. مدیرانی که نگرش مثبتی نسبت به دیگران دارند، محیطی تعاملی و حمایتگرانه ایجاد میکنند که در آن افراد احساس ارزشمندی میکنند.
در مجموع، نگرش مدیر میتواند موفقیت یا شکست یک سازمان را تعیین کند. مدیران با نگرش مثبت و رهبری الهامبخش میتوانند کارکنان خود را برای دستیابی به اهداف بلندمدت سازمانی توانمند سازند و محیط کاری مثبتی ایجاد کنند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مدیریت تحول دیجیتال به فرآیندی اشاره دارد که در آن سازمانها فناوریهای دیجیتال را بهطور جامع و استراتژیک در تمام جنبههای کسبوکار خود بهکار میگیرند تا عملکرد، رقابتپذیری و ارزشآفرینی خود را بهبود دهند. این تحول فراتر از استفاده از ابزارهای فناوری است و به تغییرات اساسی در مدلهای کسبوکار، فرهنگ سازمانی و فرآیندها منجر میشود.
استفاده از ابزارهایی مانند هوش مصنوعی (AI)، دادههای بزرگ (Big Data)، اینترنت اشیا (IoT)، و رایانش ابری (Cloud Computing) برای بهینهسازی عملیات و تصمیمگیری.
طراحی مجدد مدلهای سنتی کسبوکار برای تمرکز بر نوآوری، تجربه مشتری و ایجاد ارزش جدید.
تمرکز بر تجربه مشتری (Customer Experience):
بهکارگیری فناوری برای درک بهتر نیازهای مشتری، شخصیسازی خدمات، و بهبود رضایت مشتری.
تغییر نگرش کارکنان و مدیران برای پذیرش فناوری و یادگیری مداوم.
آموزش و بازآموزی نیروی کار، تغییر فرآیندهای کاری و ایجاد زیرساختهای مناسب برای تحول دیجیتال.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM