Telegram Web Link
ای باد صبا سلام یاران برسان
شرح غم ما به غمگساران برسان
گر صبحدمی به شهریاران گذری
از ما خبری به شهریاران برسان
درد دل ما بگوی هم دردان را
راز دل ما به رازداران برسان

#فیض_کاشانی
و روبهان به ریا رخنه در حرم کردند
 برادرانِ مرا خصمِ جان هم کردند

دوباره قومِ قسم‌خوردۀ برادرکُش
فریب پیرهنِ پاره را عَلَم کردند

رواست مرگِ کبوتر که خادمان سفیه                   
 شغال را به حرمخانه محترم کردند

به هر که خامۀ تزویر زد دِرَم دادند
به هر که لودۀ خوکان نشد ستم کردند

هوای دیدن یاران رفته را دارم
که آهوانه از این چشمه‌سار رَم کردند

چه سروهای بلندی که پشت عزت خویش
 به باد بندگی روزگار خم کردند

دلم پُر است، پر از شعرهای ناگفته 
 قلم کجاست، که دستان من ورم کردند

#محمد_علی‌_جوشایی (تولد: بم، ۱۳۴۸)
از غزلی در حال سرودن:

با هر که طمع برد به دل بردن از ما
گفتیم که با غیر تو ما را صنمی نیست

#مرتضی_سعیدی
‌آتش زَن و نظّاره‌ ی  بی تابی ِ  ما کن
جز سوختن آخر به چه بایست دل ما

#بیدل_دهلوی
در هيچ پرده نيست، نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالی‌ست جای تو
هرچند کائنات گدای درِ توأند
يک آفريده نيست که داند سرای تو

#صائب_تبریزی
هرکجا یوسف رخی باشد چو ماه
جنت است آن؛ گرچه باشد قعر چاه
اهل مسجد ز خرابات سیه مست‌ترند
عوض رطل گران، خواب گران است اینجا!


#صائب_تبریزی
بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده..

#سعدی
کسم علی است
در آن بی کسی که می گویند
به عزت و شرف لا اله الا الله

#محمد_سهرابی
صد مُلکِ دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تَقصیر می‌کنند
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می‌کنند

#حافظ
صائب؛ تو را که طاقت دیدار یار نیست
از انتظار دوست چه حاصل؟ چه فایده؟

#صائب_تبریزی
گوهر پاک بباید که شود منبع فیض
ور نه هر خشت و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
هر آنکه پیرهن مهر تو به تن نکند
به صد کفن اگر آید به حشر، عریان است
خراب یک نظر از چشم نیمه خواب توئیم
به حال ما نظری کن که ما خراب توئیم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته ی عتاب توئیم
نه وسع ماست در آن حد که هم عنان تو شد
همین سعادت ما بس که در رکاب توئیم
من تماشای تو می کردم و غافل بودم
کز تماشای تو خلقی به تماشای منند
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟
در اين سراب فنا چشمه‌ی حيات منم

وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آيی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقش‌بند سراپرده‌ی رضات منم


#مولوی
‍ ‍ 💎

‌دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این

دیگر هوای دلبر دیگر نمی‌کنم


#فروغ_فرخزاد
‍ ‍
گَرَم بیایی و‌ پرسی چه بردی اندر خاک؟
ز خاک  نعره  برآرم که آرزوی تو را
!

#بیدل_دهلوی
هرمردشتردار اویس قرنی نیست
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده  خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست

#مولوی
2025/10/24 07:47:07
Back to Top
HTML Embed Code: