ای باد صبا سلام یاران برسان
شرح غم ما به غمگساران برسان
گر صبحدمی به شهریاران گذری
از ما خبری به شهریاران برسان
درد دل ما بگوی هم دردان را
راز دل ما به رازداران برسان
#فیض_کاشانی
شرح غم ما به غمگساران برسان
گر صبحدمی به شهریاران گذری
از ما خبری به شهریاران برسان
درد دل ما بگوی هم دردان را
راز دل ما به رازداران برسان
#فیض_کاشانی
و روبهان به ریا رخنه در حرم کردند
برادرانِ مرا خصمِ جان هم کردند
دوباره قومِ قسمخوردۀ برادرکُش
فریب پیرهنِ پاره را عَلَم کردند
رواست مرگِ کبوتر که خادمان سفیه
شغال را به حرمخانه محترم کردند
به هر که خامۀ تزویر زد دِرَم دادند
به هر که لودۀ خوکان نشد ستم کردند
هوای دیدن یاران رفته را دارم
که آهوانه از این چشمهسار رَم کردند
چه سروهای بلندی که پشت عزت خویش
به باد بندگی روزگار خم کردند
دلم پُر است، پر از شعرهای ناگفته
قلم کجاست، که دستان من ورم کردند
#محمد_علی_جوشایی (تولد: بم، ۱۳۴۸)
برادرانِ مرا خصمِ جان هم کردند
دوباره قومِ قسمخوردۀ برادرکُش
فریب پیرهنِ پاره را عَلَم کردند
رواست مرگِ کبوتر که خادمان سفیه
شغال را به حرمخانه محترم کردند
به هر که خامۀ تزویر زد دِرَم دادند
به هر که لودۀ خوکان نشد ستم کردند
هوای دیدن یاران رفته را دارم
که آهوانه از این چشمهسار رَم کردند
چه سروهای بلندی که پشت عزت خویش
به باد بندگی روزگار خم کردند
دلم پُر است، پر از شعرهای ناگفته
قلم کجاست، که دستان من ورم کردند
#محمد_علی_جوشایی (تولد: بم، ۱۳۴۸)
از غزلی در حال سرودن:
با هر که طمع برد به دل بردن از ما
گفتیم که با غیر تو ما را صنمی نیست
#مرتضی_سعیدی
با هر که طمع برد به دل بردن از ما
گفتیم که با غیر تو ما را صنمی نیست
#مرتضی_سعیدی
در هيچ پرده نيست، نباشد نوای تو
عالم پر است از تو و خالیست جای تو
هرچند کائنات گدای درِ توأند
يک آفريده نيست که داند سرای تو
#صائب_تبریزی
عالم پر است از تو و خالیست جای تو
هرچند کائنات گدای درِ توأند
يک آفريده نيست که داند سرای تو
#صائب_تبریزی
صد مُلکِ دل به نیم نظر میتوان خرید
خوبان در این معامله تَقصیر میکنند
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
#حافظ
خوبان در این معامله تَقصیر میکنند
قومی به جِدّ و جهد نهادند وصلِ دوست
قومی دگر حواله به تقدیر میکنند
فِی الجُمله اعتماد مَکُن بر ثباتِ دَهر
کاین کارخانهایست که تغییر میکنند
مِی خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
#حافظ
دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
خراب یک نظر از چشم نیمه خواب توئیم
به حال ما نظری کن که ما خراب توئیم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته ی عتاب توئیم
نه وسع ماست در آن حد که هم عنان تو شد
همین سعادت ما بس که در رکاب توئیم
به حال ما نظری کن که ما خراب توئیم
عتاب تو کشد و ناز تو هلاک کند
هلاک ناز تو و کشته ی عتاب توئیم
نه وسع ماست در آن حد که هم عنان تو شد
همین سعادت ما بس که در رکاب توئیم
نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم؟
در اين سراب فنا چشمهی حيات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آيی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهی رضات منم
#مولوی
در اين سراب فنا چشمهی حيات منم
وگر به خشم روی صدهزار سال ز من
به عاقبت به من آيی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی
که نقشبند سراپردهی رضات منم
#مولوی
هرمردشتردار اویس قرنی نیست
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست
#مولوی
هرشیشه گلرنگ عقیق یمنی نیست
هرسنگ وگلی گوهر نایاب نگردد
هراحمدومحمود رسول مدنی نیست
برمرده دلان پند مده خویش میازار
زیراکه ابوجهل مسلمان شدنی نیست
با مردخا پنجه میفکن که چو نمرود
این جسم خلیل است که آتش زدنی نیست
خشنود نشو دشمن اگر کرد محبت
خندیدن جلاد زشیرین سخنی نیست
جایی که برادر به برادر نکند رحم
بیگانه برای تو برادر شدنی نیست
صدبار اگردایه به طفل تو دهد شیر
غافل مشوای دوست که مادرشدنی نیست
#مولوی
