دل و دین در دیوان خطائی
یکی از پرسشهای مهم در حوزه اندیشه بشری مسئله منابع معرفتی آدمی است. به عبارت دیگر، منابع شناخت انسان چیست؟ اگر بخواهیم به صورت ساده و بدون استفاده از اصطلاحات پیچیده علمی سخن بگوییم شاید بتوان گفت معارف بشری یا از طریق حواس حاصل میشود یا از طریق عقل و یا از طریق قلب. بنابراین حس و عقل و قلب در وجود آدمی سه دریچه برای کسب معرفت هستند و انسان از این طریق به آگاهی و خودآگاهی و جهانآگاهی میرسد. اما ممکن است برای مخاطبان این پرسش مطرح گردد که پرداختن به منابع معرفتی بشر چه ربطی به "دیوان خطائی" دارد؟ به نظرم این پرسش مهمی است و باید برای یافتن پاسخ به "متن دیوان" رجوع کرد. به سخن دیگر، ما نیازمند این هستیم که متن را مورد استنطاق قرار دهیم و ببینیم که آیا شاه اسماعیل در متن دیوان خود به این پرسش پاسخ داده است؟ آیا در دیوان خطائی میتوان به این سنخ از دغدغهها برخورد؟
حواس پنجگانه در وجود آدمی روزنههایی هستند که انسان از طریق آنها میتواند به ادراکاتی در سطوحی برسد. اما منبع شناخت آدمی محدود به این سطح نیست بل آدمی قادر است بیندیشد و معلوماتی که از طریق حواس خویش درک کرده است را ترکیب و تجزیه و تجرید و تعمیم و تعمیق کند و این قابلیت فکری را با مفهوم عقل صورتبندی میکنند. اما منبع معرفتی دیگری در "وجود آدمی" هست که بیربط به حس و عقل نیست ولی نمیتوان کارکرد و حوزه آن را محدود به حس و عقل کرد و در ادبیات حِکمی (و سنت فلسفی علم حضوری) با مفهوم "قلب" یا "دل" (و در ترکی با واژه کونول) از آن یاد میکنند.
سیدجواد میری
(بخش اول)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
یکی از پرسشهای مهم در حوزه اندیشه بشری مسئله منابع معرفتی آدمی است. به عبارت دیگر، منابع شناخت انسان چیست؟ اگر بخواهیم به صورت ساده و بدون استفاده از اصطلاحات پیچیده علمی سخن بگوییم شاید بتوان گفت معارف بشری یا از طریق حواس حاصل میشود یا از طریق عقل و یا از طریق قلب. بنابراین حس و عقل و قلب در وجود آدمی سه دریچه برای کسب معرفت هستند و انسان از این طریق به آگاهی و خودآگاهی و جهانآگاهی میرسد. اما ممکن است برای مخاطبان این پرسش مطرح گردد که پرداختن به منابع معرفتی بشر چه ربطی به "دیوان خطائی" دارد؟ به نظرم این پرسش مهمی است و باید برای یافتن پاسخ به "متن دیوان" رجوع کرد. به سخن دیگر، ما نیازمند این هستیم که متن را مورد استنطاق قرار دهیم و ببینیم که آیا شاه اسماعیل در متن دیوان خود به این پرسش پاسخ داده است؟ آیا در دیوان خطائی میتوان به این سنخ از دغدغهها برخورد؟
حواس پنجگانه در وجود آدمی روزنههایی هستند که انسان از طریق آنها میتواند به ادراکاتی در سطوحی برسد. اما منبع شناخت آدمی محدود به این سطح نیست بل آدمی قادر است بیندیشد و معلوماتی که از طریق حواس خویش درک کرده است را ترکیب و تجزیه و تجرید و تعمیم و تعمیق کند و این قابلیت فکری را با مفهوم عقل صورتبندی میکنند. اما منبع معرفتی دیگری در "وجود آدمی" هست که بیربط به حس و عقل نیست ولی نمیتوان کارکرد و حوزه آن را محدود به حس و عقل کرد و در ادبیات حِکمی (و سنت فلسفی علم حضوری) با مفهوم "قلب" یا "دل" (و در ترکی با واژه کونول) از آن یاد میکنند.
سیدجواد میری
(بخش اول)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
دل و دین در دیوان خطائی
در مباحث معرفتی هنگامیکه از "قلب" به عنوان یکی از منابع شناختی در کنار "عقل" و "حس" سخن گفته میشود، مقصود این است که ما درباره کانون معرفتی سخن میگوییم که غیرحسی و غیرعقلی (اما نه ضد عقلی) است. به عبارت دیگر، دل یا کونول به مثابه کانون شناخت و آگاهیهایی است که از "عمق وجود" میجوشد. به عنوان مثال، عاشق در دل احساس محبت و علاقه به معشوق میکند نه در گوش و چشم و مغز. شناخت قلبی منجر به وجدان کردن و یافتن است و نه فقط دانستن. در بستر تحولات فکری بشر، ما شاهد صفآرایی پیروان حس و عقل و دل بودهایم و هرگاه متفکرانی مکتبساز پیدا شدهاند که توانستهاند این سه چشمه جوشان معرفتی را در چارچوب واحدی صورتبندی کنند آنگاه جهان و جامعه انسانی به نوعی از تعادل و تعامل و تبادل رسیده است. اما هرگاه بشر عاجز از ترکیب و سنتز این منابع معرفتی بوده است آثار مخرب آن بر تن و جان جامعه بشری در سطح جهانی منعکس شده و میشود. در کنار این سه منبع معرفتی در طول تاریخ بشر چشمه دیگری هم مطرح شده است که از آن با مفهوم "دین" و "تائو" و "دهارما" ... یاد کردهاند. البته نسبت حس و عقل و دل به عنوان منابع شناخت و "دین" -در چارچوب وحی یا اشراق و سروش- از مسائل بنیادینی بوده است که در طول تاریخ بشری موجبات تحولات و تنفرات و تصادمات و تعاملات درازدامنی تاکنون شده است. اما نظامهای فکری هم توانستهاند به انحاء گوناگون این چهار منبع معرفتی را با هم آشتی دهند و صلح بین آنها به نوعی ایجاد تعادل در وضع جامعه و جهان هم بوده است و هرگاه این توازن معرفتی بهم خورده است جهان و انسان هم دچار گسست و آشفتگی شده است.
سیدجواد میری
(بخش دوم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
در مباحث معرفتی هنگامیکه از "قلب" به عنوان یکی از منابع شناختی در کنار "عقل" و "حس" سخن گفته میشود، مقصود این است که ما درباره کانون معرفتی سخن میگوییم که غیرحسی و غیرعقلی (اما نه ضد عقلی) است. به عبارت دیگر، دل یا کونول به مثابه کانون شناخت و آگاهیهایی است که از "عمق وجود" میجوشد. به عنوان مثال، عاشق در دل احساس محبت و علاقه به معشوق میکند نه در گوش و چشم و مغز. شناخت قلبی منجر به وجدان کردن و یافتن است و نه فقط دانستن. در بستر تحولات فکری بشر، ما شاهد صفآرایی پیروان حس و عقل و دل بودهایم و هرگاه متفکرانی مکتبساز پیدا شدهاند که توانستهاند این سه چشمه جوشان معرفتی را در چارچوب واحدی صورتبندی کنند آنگاه جهان و جامعه انسانی به نوعی از تعادل و تعامل و تبادل رسیده است. اما هرگاه بشر عاجز از ترکیب و سنتز این منابع معرفتی بوده است آثار مخرب آن بر تن و جان جامعه بشری در سطح جهانی منعکس شده و میشود. در کنار این سه منبع معرفتی در طول تاریخ بشر چشمه دیگری هم مطرح شده است که از آن با مفهوم "دین" و "تائو" و "دهارما" ... یاد کردهاند. البته نسبت حس و عقل و دل به عنوان منابع شناخت و "دین" -در چارچوب وحی یا اشراق و سروش- از مسائل بنیادینی بوده است که در طول تاریخ بشری موجبات تحولات و تنفرات و تصادمات و تعاملات درازدامنی تاکنون شده است. اما نظامهای فکری هم توانستهاند به انحاء گوناگون این چهار منبع معرفتی را با هم آشتی دهند و صلح بین آنها به نوعی ایجاد تعادل در وضع جامعه و جهان هم بوده است و هرگاه این توازن معرفتی بهم خورده است جهان و انسان هم دچار گسست و آشفتگی شده است.
سیدجواد میری
(بخش دوم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
دل و دین در دیوان خطائی
اگر قائل به این باشیم که فلاسفه اهل عقلند و ساینتیستها اهل حسند و عرفاء اهل دلند و مفتیان اهل شریعتند آنگاه شاید بتوانیم مدعی گردیم که یکی از مصائب بشر این بوده است که نتوانسته به یک چارچوب نظری برسد که تمامی قوای معرفتی بشر در ذیل یک دستگاه واحد منسجم صورتبندی گردد. من این بحث را در کتاب "فراسوی معرفت سکولار و معرفت دینی" مطرح کرده بودم که مربوط به اقالیم هفتگانه معرفت از دیدگاه علامه جعفری است و قصد ندارم همان مباحث را اینجا تکرار کنم. مقصود من از طرح این بحث این است که بحث از منابع شناخت یکی از مسائل مهم در حوزه فکر و اندیشه است که شاه اسماعیل صفوی به عنوان یک عارف و صوفی نمیتوانسته نسبت به آن بیالتفات باشد و بهمین خاطر در دیوان خود به نوعی به این پرسش پاسخی باید میداده است. حال سوال اینجاست که آیا او به این سوال پاسخی داده است و اگر داده است پاسخ چیست؟ اما پیش از اینکه به این پرسش جواب بدهیم اجازه دهید به یک نکته به صورت موجز بپردازیم و آن این است که آیا در طریقت صفوی بحث از جایگاه "کونول" (دل) به عنوان مسئله معرفتی پیش از شاه اسماعیل مطرح بوده است یا خیر؟ اگر به "قارا مجموعه" که متعلق به شیخ صفیالدین اردبیلی است و توسط حسین محمدزاده صدیق تدوین شده است رجوع کنیم در بخش هشتم به رساله کونول (کونول رسالهسی) برمیخوریم که در آنجا به مبحث قلب و جایگاه آن در شناخت آدمی و رسیدن به حقیفت شیخ صفیالدین اردبیلی چنین میگوید:
"سوزون اصلی کونولدور. هر کیم کونول بحرینه یول بولدو، نه دئر ایسترسه، دالیب چیخاردی. اونلار کیم صورته باخدی، غفلت ایپین بوینونا تاخدی ... کونولو ... حق کندی ایچون یاراتدی" (۱۳۸۶. ۱۲۷).*
به عبارت دیگر، بنیاد اصلی هستی "قلب" است و حقیقت متعالی از طریق قلب ممکن است و هر کس به دریای دل متصل شد قادر خواهد بود که از ظواهر و صور عبور کند. همانطور که میبینید در طریقت صفوی "دل" جایگاه مهمی در تحولات وجودی سالک داشته است و شاه اسماعیل به عنوان مرشدی که در این طریقت رشد و نمو نموده بود نمیتوانست به این ظرافتهای معرفتی توجه نداشته باشد.
سیدجواد میری
(بخش سوم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
*اردبیلی، شیخ صفیالدین. قارا مجموعه. تدوینکننده دکتر حسین محمدزاده صدیق. نشر اختر، ۱۳۸۶.
@seyedjavadmiri
اگر قائل به این باشیم که فلاسفه اهل عقلند و ساینتیستها اهل حسند و عرفاء اهل دلند و مفتیان اهل شریعتند آنگاه شاید بتوانیم مدعی گردیم که یکی از مصائب بشر این بوده است که نتوانسته به یک چارچوب نظری برسد که تمامی قوای معرفتی بشر در ذیل یک دستگاه واحد منسجم صورتبندی گردد. من این بحث را در کتاب "فراسوی معرفت سکولار و معرفت دینی" مطرح کرده بودم که مربوط به اقالیم هفتگانه معرفت از دیدگاه علامه جعفری است و قصد ندارم همان مباحث را اینجا تکرار کنم. مقصود من از طرح این بحث این است که بحث از منابع شناخت یکی از مسائل مهم در حوزه فکر و اندیشه است که شاه اسماعیل صفوی به عنوان یک عارف و صوفی نمیتوانسته نسبت به آن بیالتفات باشد و بهمین خاطر در دیوان خود به نوعی به این پرسش پاسخی باید میداده است. حال سوال اینجاست که آیا او به این سوال پاسخی داده است و اگر داده است پاسخ چیست؟ اما پیش از اینکه به این پرسش جواب بدهیم اجازه دهید به یک نکته به صورت موجز بپردازیم و آن این است که آیا در طریقت صفوی بحث از جایگاه "کونول" (دل) به عنوان مسئله معرفتی پیش از شاه اسماعیل مطرح بوده است یا خیر؟ اگر به "قارا مجموعه" که متعلق به شیخ صفیالدین اردبیلی است و توسط حسین محمدزاده صدیق تدوین شده است رجوع کنیم در بخش هشتم به رساله کونول (کونول رسالهسی) برمیخوریم که در آنجا به مبحث قلب و جایگاه آن در شناخت آدمی و رسیدن به حقیفت شیخ صفیالدین اردبیلی چنین میگوید:
"سوزون اصلی کونولدور. هر کیم کونول بحرینه یول بولدو، نه دئر ایسترسه، دالیب چیخاردی. اونلار کیم صورته باخدی، غفلت ایپین بوینونا تاخدی ... کونولو ... حق کندی ایچون یاراتدی" (۱۳۸۶. ۱۲۷).*
به عبارت دیگر، بنیاد اصلی هستی "قلب" است و حقیقت متعالی از طریق قلب ممکن است و هر کس به دریای دل متصل شد قادر خواهد بود که از ظواهر و صور عبور کند. همانطور که میبینید در طریقت صفوی "دل" جایگاه مهمی در تحولات وجودی سالک داشته است و شاه اسماعیل به عنوان مرشدی که در این طریقت رشد و نمو نموده بود نمیتوانست به این ظرافتهای معرفتی توجه نداشته باشد.
سیدجواد میری
(بخش سوم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
*اردبیلی، شیخ صفیالدین. قارا مجموعه. تدوینکننده دکتر حسین محمدزاده صدیق. نشر اختر، ۱۳۸۶.
@seyedjavadmiri
Forwarded from باشگاه اندیشه
مدرسهٔ مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار میکند:
سلسله نشستهای سنت خطائی در بستر تحولات جهانی "حکمت ذوقی"
نشست نخست
با ارائهٔ
سیدجواد میری
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت۱۴۰۴
ساعت ۱۸
📝دربارهٔ نشست
در این سلسله نشستها "دیوان خطائی" را به عنوان نقطه عزیمت کند و کاوهای نظری خویش در نسبت با "تُراث حکمی" در جهان قرار خواهیم داد و درباره این موضوع بحث خواهیم کرد که "دیوان خطائی" در کجای جغرافیای مباحث ذوقی، حِکمی، باطنی، عرفانی و شهودی قرار میگیرد؟
سپس درباره اهمیت حکمت شیعی در بستر زبان ترکی و بسط آن از سوی ایران به سمت اروپا از طریق آناتولی تا بالکان و کرانههای دریای آدریاتیک به کنکاش خواهیم پرداخت.
ما به دنبال خوانش متن دیوان خطائی هستیم و میخواهیم به زبان هرمنوتیکی دیوان را مورد استنطاق قرار دهیم و مبتنی بر آن ببینیم شاه اسماعیل خطائی دارای چه چارچوب فکری و حِکمی و نظری بوده است. زیرا در روایتهای موجود از تحولات تصوف و حکمت و عرفان در اردبیل و آذربایجان و ایران هیچ اشارهای به "دیدگاههای حکمی" شاه اسماعیل مبتنی بر "دیوان خطائی" نشده است.
@bashgahandishe
سلسله نشستهای سنت خطائی در بستر تحولات جهانی "حکمت ذوقی"
نشست نخست
با ارائهٔ
سیدجواد میری
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت۱۴۰۴
ساعت ۱۸
📝دربارهٔ نشست
در این سلسله نشستها "دیوان خطائی" را به عنوان نقطه عزیمت کند و کاوهای نظری خویش در نسبت با "تُراث حکمی" در جهان قرار خواهیم داد و درباره این موضوع بحث خواهیم کرد که "دیوان خطائی" در کجای جغرافیای مباحث ذوقی، حِکمی، باطنی، عرفانی و شهودی قرار میگیرد؟
سپس درباره اهمیت حکمت شیعی در بستر زبان ترکی و بسط آن از سوی ایران به سمت اروپا از طریق آناتولی تا بالکان و کرانههای دریای آدریاتیک به کنکاش خواهیم پرداخت.
ما به دنبال خوانش متن دیوان خطائی هستیم و میخواهیم به زبان هرمنوتیکی دیوان را مورد استنطاق قرار دهیم و مبتنی بر آن ببینیم شاه اسماعیل خطائی دارای چه چارچوب فکری و حِکمی و نظری بوده است. زیرا در روایتهای موجود از تحولات تصوف و حکمت و عرفان در اردبیل و آذربایجان و ایران هیچ اشارهای به "دیدگاههای حکمی" شاه اسماعیل مبتنی بر "دیوان خطائی" نشده است.
@bashgahandishe
Audio
مدرسهٔ مطالعات هویت باشگاه اندیشه برگزار کرد:
سلسله نشستهای سنت خطائی در بستر تحولات جهانی "حکمت ذوقی"
نشست نخست
سیدجواد میری
پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت۱۴۰۴
ساعت ۱۸ الی ۱۹
@seyedjavadmiri
سلسله نشستهای سنت خطائی در بستر تحولات جهانی "حکمت ذوقی"
نشست نخست
سیدجواد میری
پنجشنبه ۲۵ اردیبهشت۱۴۰۴
ساعت ۱۸ الی ۱۹
@seyedjavadmiri
دل و دین در دیوان خطائی
در غزل شماره ۳۲۵ در دیوان خطائی، شاه اسماعیل اینگونه میسراید:
ای دل و دین! سیز چیخین ائودن کی، دلداروم گلیر
سنده ای جان دورماکیم، بیز وئرمیشوک رخصت سنه
به زبان ساده، خطائی دل و دین را خطاب قرار داده است و از آنها میخواهد که از خانه برون روند و دلیل این درخواست این است که "دلدار" میآید. سپس جان را هم خطاب قرار میدهد و از او میخواهد که او را رها کند؛ چرا که به او هم اذن رفتن داده است. اما واقعاً در اینجا خطائی درباره چه سخن میگوید؟ چه مضامین و مفاهیمی به صورت فشرده در این غزل بیان شده است؟ اجازه دهید از بیت دوم شروع کنم که خطائی در آنجا به نوعی به حدیث "موتوا قبل ان تموتوا" اشاره کرده است و به مخاطب میگوید که او به منزلی از سلوک رسیده است که جان و خمیرمایه وجودش قابلیت مفارقت از عالم مادی را به دلیل وصال به "دلدار" پیدا کرده است. برای درک این بیت که در آن شاه اسماعیل اشاره به حدیث قدسی کرده است اهل معرفت تفاسیر بیشماری کردهاند و یکی از آن تفاسیر مهم منتسب به سید حیدر آملی در کتاب "جامعالاسرار و منبعالانوار" (۱۳۶۸. ۳۷۸) است که سخن از دو سنخ از مرگ است؛ یکی مرگ طبیعی و دیگری مرگ اختیاری یا مرگ معنوی؛ و آن عبارت از ترک شهوات است. البته در نظر حکماء و عرفاء و صوفیان تحقق مرگ ارادی و اختیاری، دارای مقدماتی است که مبتنی بر ده اصل است. به سخن دیگر، عبارت موجز شاه اسماعیل در بیت دوم که به "جان" خود رخصت میدهد بدن را ترک کند اشاره به سنت عرفاء دارد که سالک را برای رهایی از جهان به سمت خودآگاهی وجودی سوق میدهند تا او به این آگاهی برسد-که به قول مارکوس اورلیوس- که "من" فانی هستم. "رخصت دادن" به جان خویش که سالک را ترک کند اشارت به "زندگی فضیلتمند" دارد که حکمای رواقی همچون مارکوس اورلیوس هم در تاملاتشان به آن اشارت داشتند. معانی و مضامین و مفاهیم پیچیدهای را خطائی به صورت فشرده در یک بیت و مصرع بیان کرده است و این به نظرم اوج اعجاز و حکمت است. البته ما میدانیم که مفهوم "بیت" در ادبیات دقیقاً همین کارکرد را داشته است. به عبارت دقیقتر، بیت یعنی خانه و شاعر میبایستی تمامی مضامین و مفاهیمی را که شعور میکرده است باید به صورت کامل در یک جا میگفته است و از آنجا که "خانه" بدون اینکه تکمیل باشد خانه خوانده نمیشود پس شاعر باید میتوانسته کلیت پیامش را در یک جا منتقل میکرده است و "بیت" از اینجا نشات گرفته است.
سیدجواد میری
(بخش چهارم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
*آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸.
@seyedjavadmiri
در غزل شماره ۳۲۵ در دیوان خطائی، شاه اسماعیل اینگونه میسراید:
ای دل و دین! سیز چیخین ائودن کی، دلداروم گلیر
سنده ای جان دورماکیم، بیز وئرمیشوک رخصت سنه
به زبان ساده، خطائی دل و دین را خطاب قرار داده است و از آنها میخواهد که از خانه برون روند و دلیل این درخواست این است که "دلدار" میآید. سپس جان را هم خطاب قرار میدهد و از او میخواهد که او را رها کند؛ چرا که به او هم اذن رفتن داده است. اما واقعاً در اینجا خطائی درباره چه سخن میگوید؟ چه مضامین و مفاهیمی به صورت فشرده در این غزل بیان شده است؟ اجازه دهید از بیت دوم شروع کنم که خطائی در آنجا به نوعی به حدیث "موتوا قبل ان تموتوا" اشاره کرده است و به مخاطب میگوید که او به منزلی از سلوک رسیده است که جان و خمیرمایه وجودش قابلیت مفارقت از عالم مادی را به دلیل وصال به "دلدار" پیدا کرده است. برای درک این بیت که در آن شاه اسماعیل اشاره به حدیث قدسی کرده است اهل معرفت تفاسیر بیشماری کردهاند و یکی از آن تفاسیر مهم منتسب به سید حیدر آملی در کتاب "جامعالاسرار و منبعالانوار" (۱۳۶۸. ۳۷۸) است که سخن از دو سنخ از مرگ است؛ یکی مرگ طبیعی و دیگری مرگ اختیاری یا مرگ معنوی؛ و آن عبارت از ترک شهوات است. البته در نظر حکماء و عرفاء و صوفیان تحقق مرگ ارادی و اختیاری، دارای مقدماتی است که مبتنی بر ده اصل است. به سخن دیگر، عبارت موجز شاه اسماعیل در بیت دوم که به "جان" خود رخصت میدهد بدن را ترک کند اشاره به سنت عرفاء دارد که سالک را برای رهایی از جهان به سمت خودآگاهی وجودی سوق میدهند تا او به این آگاهی برسد-که به قول مارکوس اورلیوس- که "من" فانی هستم. "رخصت دادن" به جان خویش که سالک را ترک کند اشارت به "زندگی فضیلتمند" دارد که حکمای رواقی همچون مارکوس اورلیوس هم در تاملاتشان به آن اشارت داشتند. معانی و مضامین و مفاهیم پیچیدهای را خطائی به صورت فشرده در یک بیت و مصرع بیان کرده است و این به نظرم اوج اعجاز و حکمت است. البته ما میدانیم که مفهوم "بیت" در ادبیات دقیقاً همین کارکرد را داشته است. به عبارت دقیقتر، بیت یعنی خانه و شاعر میبایستی تمامی مضامین و مفاهیمی را که شعور میکرده است باید به صورت کامل در یک جا میگفته است و از آنجا که "خانه" بدون اینکه تکمیل باشد خانه خوانده نمیشود پس شاعر باید میتوانسته کلیت پیامش را در یک جا منتقل میکرده است و "بیت" از اینجا نشات گرفته است.
سیدجواد میری
(بخش چهارم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
*آملی، سید حیدر، جامع الأسرار و منبع الأنوار، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۸.
@seyedjavadmiri
دل و دین در دیوان خطائی
اما در مصرع اول شاه اسماعیل سخنی بس نامتعارف میزند که حتی برای گوشهای امروزین هم ممکن است ثقیل به نظر بیاید. او از "دل" و "دین" هر دو میحواهد که از "ائو" (خانه و ماوای وجود) خارج شوند تا او بتواند به وصال دلدارش برسد یا درستتر بگوییم "دلدار" بتواند در "ائو" ماواء کند. برای ما که عادت کردهایم مفهوم "دین" را قداست بخشیم و تصورمان این است که برای رسیدن به وصال حق باید "دین" را در خانه دل نگه داریم این سخن خطائی سخت عجیب به نظر میرسد. آیا او به تفاسیر ظاهربینانه از دین و دیانت اشارت دارد و خروج آنها را از صحنه وجود آدمی خواستار است یا مقوله دیگری در میان است؟ البته او نه تنها از دین می.خواهد که از "ائو" خارج شود بل از "دل" نیز میخواهد که از "ائو" خارج شود تا چه اتفاقی بیفتد؟ او خروج این دو را از "ائو" خواستار است و حتی ممارست مرگ فیزیکی را هم چنان فضیلتمندانه درونی خود کرده است تا به وصال دلدار برسد اما این نوع نگرش به دل و دین را چگونه تفسیر کنیم؟ در اینجا به نظرم ما نیازمند فهم کلمات و مفاهیمی هستیم که شاه اسماعیل برای ترسیم "حکمت ذوقی" خویش استفاده کرده است و این کلمات در ساحت عرفان نظری و حکمت دارای معانی ویژهای هستند. اگر به این معانی آنگونه که عرفاء و حکماء و صوفیان از آنها استفاده کردهاند التفات نکنیم دچار خلط معرفتی از نوع ناهمزبانی پارادایمی میشویم که توماس کوهن در فلسفه علم با مفهوم (Incomensurability) از آن یاد کرده است.
سیدجواد میری
(بخش پنجم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
اما در مصرع اول شاه اسماعیل سخنی بس نامتعارف میزند که حتی برای گوشهای امروزین هم ممکن است ثقیل به نظر بیاید. او از "دل" و "دین" هر دو میحواهد که از "ائو" (خانه و ماوای وجود) خارج شوند تا او بتواند به وصال دلدارش برسد یا درستتر بگوییم "دلدار" بتواند در "ائو" ماواء کند. برای ما که عادت کردهایم مفهوم "دین" را قداست بخشیم و تصورمان این است که برای رسیدن به وصال حق باید "دین" را در خانه دل نگه داریم این سخن خطائی سخت عجیب به نظر میرسد. آیا او به تفاسیر ظاهربینانه از دین و دیانت اشارت دارد و خروج آنها را از صحنه وجود آدمی خواستار است یا مقوله دیگری در میان است؟ البته او نه تنها از دین می.خواهد که از "ائو" خارج شود بل از "دل" نیز میخواهد که از "ائو" خارج شود تا چه اتفاقی بیفتد؟ او خروج این دو را از "ائو" خواستار است و حتی ممارست مرگ فیزیکی را هم چنان فضیلتمندانه درونی خود کرده است تا به وصال دلدار برسد اما این نوع نگرش به دل و دین را چگونه تفسیر کنیم؟ در اینجا به نظرم ما نیازمند فهم کلمات و مفاهیمی هستیم که شاه اسماعیل برای ترسیم "حکمت ذوقی" خویش استفاده کرده است و این کلمات در ساحت عرفان نظری و حکمت دارای معانی ویژهای هستند. اگر به این معانی آنگونه که عرفاء و حکماء و صوفیان از آنها استفاده کردهاند التفات نکنیم دچار خلط معرفتی از نوع ناهمزبانی پارادایمی میشویم که توماس کوهن در فلسفه علم با مفهوم (Incomensurability) از آن یاد کرده است.
سیدجواد میری
(بخش پنجم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
دل و دین در دیوان خطائی
بین "واژه" و "مفهوم" باید تمایز قائل شد. واژه دلدار در اشعار شعرای کلاسیک از حافظ و سعدی و مولوی و خاقانی و عطار تا پوریای ولی و کمال اسماعیل و نظامی به کرّات به کار رفته است. به عنوان مثال، عطار درباره "دلدار" چنین میگوید:
دردا که ز یک همدم آثارنمیبینم
دل بازنمییابم دلدار نمی.بینم
یا نظامی که چنین میسراید:
همان بهتر که با آن ماه دلدار
نهفته دوستی ورزم پریوار
یا حافظ که به زیبایی درباره دلدار میگوید:
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل مینوشم ز باغ عیش گل چینم
یا در زبان خاقانی که چنین از دلدار میگوید:
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
یا پوریای ولی که در وصف دلدار اینچنین مینویسد:
چو پیدا شد ز پشت پرده دلدار
یقین دلاله شد معزول از کار
یا کمال اسماعیل معروف به "خلاق المعانی" که در باب دلدار اینچنین گفته است:
زلف تو که هم دلبر و هم دلدار است
هندو دزد است و پاسبانی داند
یا مولوی که اینگونه واژه دلدار را در اشعار خود به کار گرفته است:
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
همانگونه که مشاهده میکنید کلمه "دلدار" توسط شعرای بزرگ در زبان فارسی در ایران و شبه قاره هندوستان توسط بیدل دهلوی و علامه اقبال لاهوری مورد استفاده قرار گرفته است اما سوال اینجاست که کلمه دلدار در چارچوب مفهومی عرفاء و متصوفه و دروایش به چه معنایی به کار برده میشود؟ به عبارت دیگر، آیا کلمه دلدار دلالت معنایی در "سنت حکمت ذوقی" دارد و اگر پاسخ به این سوال ایجابی است آن دلالت یا دلالتها چیست؟ و سرآخر نکته مهم دیگر این است که آیا کلمه و مفهوم "دلدار" که در ادبیات عرفانی و حکمی در زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته است نسبتی با ادبیات و شعر فارسی دارد؟ به عبارت دیگر، وقتی شاه اسماعیل از کلمه "دلدار" در دیوان خطائی استفاده میکند این کلمه همان دلالتهای مفهومی را دارد که عرفاء و متصوفه در متون حکمی به زبان فارسی نوشته و صورتبندی نظری کردهاند؟ آیا نمیتوان از یک "مخزن مشترک حِکمی" سخن گفت که در تمدن اسلامی دارای شاکله نظری شده بود و به زبانهای عربی و فارسی و ترکی (و شاید هم زبانهای دیگر) دستگاه مفهومی عرفان و تصوف را مفصلبندی تئوریک کرده بود؟
سیدجواد میری
(بخش ششم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
بین "واژه" و "مفهوم" باید تمایز قائل شد. واژه دلدار در اشعار شعرای کلاسیک از حافظ و سعدی و مولوی و خاقانی و عطار تا پوریای ولی و کمال اسماعیل و نظامی به کرّات به کار رفته است. به عنوان مثال، عطار درباره "دلدار" چنین میگوید:
دردا که ز یک همدم آثارنمیبینم
دل بازنمییابم دلدار نمی.بینم
یا نظامی که چنین میسراید:
همان بهتر که با آن ماه دلدار
نهفته دوستی ورزم پریوار
یا حافظ که به زیبایی درباره دلدار میگوید:
گرم از دست برخیزد که با دلدار بنشینم
ز جام وصل مینوشم ز باغ عیش گل چینم
یا در زبان خاقانی که چنین از دلدار میگوید:
بس لابه که بنمودم و دلدار نپذرفت
صد بار فغان کردم و یک بار نپذرفت
یا پوریای ولی که در وصف دلدار اینچنین مینویسد:
چو پیدا شد ز پشت پرده دلدار
یقین دلاله شد معزول از کار
یا کمال اسماعیل معروف به "خلاق المعانی" که در باب دلدار اینچنین گفته است:
زلف تو که هم دلبر و هم دلدار است
هندو دزد است و پاسبانی داند
یا مولوی که اینگونه واژه دلدار را در اشعار خود به کار گرفته است:
قافیه اندیشم و دلدار من
گویدم مندیش جز دیدار من
همانگونه که مشاهده میکنید کلمه "دلدار" توسط شعرای بزرگ در زبان فارسی در ایران و شبه قاره هندوستان توسط بیدل دهلوی و علامه اقبال لاهوری مورد استفاده قرار گرفته است اما سوال اینجاست که کلمه دلدار در چارچوب مفهومی عرفاء و متصوفه و دروایش به چه معنایی به کار برده میشود؟ به عبارت دیگر، آیا کلمه دلدار دلالت معنایی در "سنت حکمت ذوقی" دارد و اگر پاسخ به این سوال ایجابی است آن دلالت یا دلالتها چیست؟ و سرآخر نکته مهم دیگر این است که آیا کلمه و مفهوم "دلدار" که در ادبیات عرفانی و حکمی در زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته است نسبتی با ادبیات و شعر فارسی دارد؟ به عبارت دیگر، وقتی شاه اسماعیل از کلمه "دلدار" در دیوان خطائی استفاده میکند این کلمه همان دلالتهای مفهومی را دارد که عرفاء و متصوفه در متون حکمی به زبان فارسی نوشته و صورتبندی نظری کردهاند؟ آیا نمیتوان از یک "مخزن مشترک حِکمی" سخن گفت که در تمدن اسلامی دارای شاکله نظری شده بود و به زبانهای عربی و فارسی و ترکی (و شاید هم زبانهای دیگر) دستگاه مفهومی عرفان و تصوف را مفصلبندی تئوریک کرده بود؟
سیدجواد میری
(بخش ششم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
دل و دین در دیوان خطائی
اگر به قاموس مفاهیم تصوف و عرفان و حکمت بنگریم آنگاه متوجه خواهیم شد که مفاهیمی که در این گفتمانها مورد استعمال قرار میگیرند معانی متفاوتی از معانی واژگانی که در فرهنگهای لغات موجود است، دارند. اجازه دهید برخی از کلماتی که در غزل ۳۲۵ توسط خطائی مورد استفاده قرار گرفته است را دوباره مرور کنیم. به عنوان مثال، کلمه "دل" در بیت سوم این غزل به چه معناست؟ دل وقتی به عنوان اسم استفاده میشود میتواند دلالت بر دو معنا داشته باشد؛ در معنای نخست مترادف قلب است که جایگاه عواطف و احساسات در انسان است و در معنای دوم اشاره به یکی از اندام درونی بدن دارد که ماهیچهای بوده و با حرکتی یکنواخت و پیاپی، خون را در بدن به گردش درمیآورد. البته "دل" معانی دیگری را همچون "خاطر"، "شکم" و "دلیری" و "ضمیر" را هم شامل میشود. اما در ادبیات عرفاء و حکماء و متصوفه "دل" اشارت به "نفس ناطقه که محل تفصیل معانی است" دارد و نفس ناطقه به معنای آن ساحت از وجود است که دارای اندیشه، خرد و سخن است. به عبارت دقیقتر، نفس ناطقه منبع تفکر، اراده و عقلانیت آدمی است و به واسطه آن است که انسان میتواند به "معرفت" و "حقیقت" برسد. در زبان اهل نظر، نفس ناطقه همان "من" یا "انا" است. اصطلاح دیگر که خطائی در غزل ۳۲۵ از آن استفاده کرده است کلمه "دین" است. خطائی در بیت سوم درخواستش این این است که "دل" و "دین" هر دو از "ائو" (خانه) بیرون بروند ولی سوال اینجاست که "دین" در زبان خطائی به چه معناست؟ دین در اصطلاح عرفاء و حکماء و متصوفه اشاره به "راهی به سوی حقیفت" یا "روش شناخت" برای رسیدن به حقیقت هستی است. اما سوال اینجاست که چرا باید این ابزار شناخت را بیرون انداخت؟ به نظرم این سخن نامفهوم باقی خواهد ماند اگر ما به مفهوم "دلدار" التفات نکنیم. زیرا دل و دین در جارچوب نظری خطائی "ابزاری" هستند برای رسیدن به حقیقت و هنگامیکه سالک به این منزل رسید آنگاه مرکب خویش را باید تغییر دهد. به نظرم میآید "ابزار" شناخت فینفسه قداست ندارند بل آنچه بنیادی است حقیقت است که به دلیل تقدس ابزارها از نظرها و توجهها غایب شده است و جهان و آدمیان را دچار سردرگمیهای بنیادی کرده است. اما کلمه سوم که در غزل ۳۲۵ مورد استفاده قرار گرفته است واژه "دلدار" است که خطائی به دلیل آمدن (یا دلدارون گلمکی) دلدار از دل و دین خواسته است که صحن خانه (یا ائو) را ترک کنند. این کلمه در اصطلاح عرفاء و حکماء به معنای "معشوق" است. به عبارت دیگر، هنگامیکه خطائی سخن از "دلدار" به میان میآورد اشارت به معشوق دارد و معشوق از آن جهت که مایه امید حیات عاشق است، صاحبِ "دل" یا دارنده دل میگردد. به سخن دیگر، در عرفان "معشوق" غالباً به خداوند یا تجلیات خدا اشاره دارد و هنگامیکه "دلدار" به صحن وجود ورود میکند یعنی آدمی به مقام فناء نائل شده است و در اینجا دیگر "ابزارها" -که برای رسیدن به مقصد مورد استفاده قرار میگرفت- بلاموضوع میگردند. به همین دلیل است که خطائی در مصرع دوم در بیت سوم غزل ۳۲۵ به جان یا همان روح خودش میگوید که تو هم اجازه داری قالب را تهی کنی و بروی. چرا؟ زیرا در مقام فناء که با ورود دلدار (که معشوق سالک است) عاشق به مقام فناء و وصول به معشوق میرسد. به عبارت دیگر، ما در دیوان خطائی با پنج جریان سترگ حکمت و عرفان و تصوف و فتوت و فلسفه روبرو هستیم که هر کدام از این جریانها ابعادی جهانی دارند که بدون درک ظرائف نظری هر یک از آنها امکان تفسیر و تاویل ناممکن خواهد بود. ما میدانیم که شاه اسماعیل به عنوان مرشدی در طریقت صفوی با مصطلحات تصوف آشنایی عمیقی داشته است. اگر این مفروض درست باشد آنگاه میتوان گفت کخ در اصطلاح تصوف، "دلدار" اشارهای معرفتی به "حکمت ذوقی" یا "علم حضوری" دارد. به عبارت دیگر، دلدار اشارت به قدرت وجودی انسان برای فرا رفتن از عالم محسوسات و درک معقولات دارد. البته لازم به ذکر است که خطائی در قالب شعری نمیتوانسته مبانی فلسفی و نظری را صورتبندی استدلالی هم بکند اما اشارات بیشمار او دلالت بر این دارد که مفاهیم و مضامین دیوان خطائی بدون درک مبانی حکمت ذوقی ناممکن است.
سیدجواد میری
(بخش هفتم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
اگر به قاموس مفاهیم تصوف و عرفان و حکمت بنگریم آنگاه متوجه خواهیم شد که مفاهیمی که در این گفتمانها مورد استعمال قرار میگیرند معانی متفاوتی از معانی واژگانی که در فرهنگهای لغات موجود است، دارند. اجازه دهید برخی از کلماتی که در غزل ۳۲۵ توسط خطائی مورد استفاده قرار گرفته است را دوباره مرور کنیم. به عنوان مثال، کلمه "دل" در بیت سوم این غزل به چه معناست؟ دل وقتی به عنوان اسم استفاده میشود میتواند دلالت بر دو معنا داشته باشد؛ در معنای نخست مترادف قلب است که جایگاه عواطف و احساسات در انسان است و در معنای دوم اشاره به یکی از اندام درونی بدن دارد که ماهیچهای بوده و با حرکتی یکنواخت و پیاپی، خون را در بدن به گردش درمیآورد. البته "دل" معانی دیگری را همچون "خاطر"، "شکم" و "دلیری" و "ضمیر" را هم شامل میشود. اما در ادبیات عرفاء و حکماء و متصوفه "دل" اشارت به "نفس ناطقه که محل تفصیل معانی است" دارد و نفس ناطقه به معنای آن ساحت از وجود است که دارای اندیشه، خرد و سخن است. به عبارت دقیقتر، نفس ناطقه منبع تفکر، اراده و عقلانیت آدمی است و به واسطه آن است که انسان میتواند به "معرفت" و "حقیقت" برسد. در زبان اهل نظر، نفس ناطقه همان "من" یا "انا" است. اصطلاح دیگر که خطائی در غزل ۳۲۵ از آن استفاده کرده است کلمه "دین" است. خطائی در بیت سوم درخواستش این این است که "دل" و "دین" هر دو از "ائو" (خانه) بیرون بروند ولی سوال اینجاست که "دین" در زبان خطائی به چه معناست؟ دین در اصطلاح عرفاء و حکماء و متصوفه اشاره به "راهی به سوی حقیفت" یا "روش شناخت" برای رسیدن به حقیقت هستی است. اما سوال اینجاست که چرا باید این ابزار شناخت را بیرون انداخت؟ به نظرم این سخن نامفهوم باقی خواهد ماند اگر ما به مفهوم "دلدار" التفات نکنیم. زیرا دل و دین در جارچوب نظری خطائی "ابزاری" هستند برای رسیدن به حقیقت و هنگامیکه سالک به این منزل رسید آنگاه مرکب خویش را باید تغییر دهد. به نظرم میآید "ابزار" شناخت فینفسه قداست ندارند بل آنچه بنیادی است حقیقت است که به دلیل تقدس ابزارها از نظرها و توجهها غایب شده است و جهان و آدمیان را دچار سردرگمیهای بنیادی کرده است. اما کلمه سوم که در غزل ۳۲۵ مورد استفاده قرار گرفته است واژه "دلدار" است که خطائی به دلیل آمدن (یا دلدارون گلمکی) دلدار از دل و دین خواسته است که صحن خانه (یا ائو) را ترک کنند. این کلمه در اصطلاح عرفاء و حکماء به معنای "معشوق" است. به عبارت دیگر، هنگامیکه خطائی سخن از "دلدار" به میان میآورد اشارت به معشوق دارد و معشوق از آن جهت که مایه امید حیات عاشق است، صاحبِ "دل" یا دارنده دل میگردد. به سخن دیگر، در عرفان "معشوق" غالباً به خداوند یا تجلیات خدا اشاره دارد و هنگامیکه "دلدار" به صحن وجود ورود میکند یعنی آدمی به مقام فناء نائل شده است و در اینجا دیگر "ابزارها" -که برای رسیدن به مقصد مورد استفاده قرار میگرفت- بلاموضوع میگردند. به همین دلیل است که خطائی در مصرع دوم در بیت سوم غزل ۳۲۵ به جان یا همان روح خودش میگوید که تو هم اجازه داری قالب را تهی کنی و بروی. چرا؟ زیرا در مقام فناء که با ورود دلدار (که معشوق سالک است) عاشق به مقام فناء و وصول به معشوق میرسد. به عبارت دیگر، ما در دیوان خطائی با پنج جریان سترگ حکمت و عرفان و تصوف و فتوت و فلسفه روبرو هستیم که هر کدام از این جریانها ابعادی جهانی دارند که بدون درک ظرائف نظری هر یک از آنها امکان تفسیر و تاویل ناممکن خواهد بود. ما میدانیم که شاه اسماعیل به عنوان مرشدی در طریقت صفوی با مصطلحات تصوف آشنایی عمیقی داشته است. اگر این مفروض درست باشد آنگاه میتوان گفت کخ در اصطلاح تصوف، "دلدار" اشارهای معرفتی به "حکمت ذوقی" یا "علم حضوری" دارد. به عبارت دیگر، دلدار اشارت به قدرت وجودی انسان برای فرا رفتن از عالم محسوسات و درک معقولات دارد. البته لازم به ذکر است که خطائی در قالب شعری نمیتوانسته مبانی فلسفی و نظری را صورتبندی استدلالی هم بکند اما اشارات بیشمار او دلالت بر این دارد که مفاهیم و مضامین دیوان خطائی بدون درک مبانی حکمت ذوقی ناممکن است.
سیدجواد میری
(بخش هفتم)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
به مناسبت صد سالگی مالکوم ایکس فردا ساعت ۹ الی ۱۲ سمیناری در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار خواهیم کرد. ورود برای عموم آزاد است.
@seyedjavadmiri
@seyedjavadmiri
در این "وضع ناترازی" یک اتفاق بزرگتری در حال وقوع است و آن این است که در کلان سیاستگذاری کشور برای مشکلات ساختاری، حاکمیت "راهحلهای روانشناختی" ارائه میدهد. اگر آب نیست، اگر برق نیست، اگر گاز نیست، اگر پول نیست .... نمیتوان از مردم خواست که کمتر مصرف کنند تا ناترازی حل شود. چارچوب مواجه با مسئله باید تغییر کند. ساختار یک واژه نیست بل یک واقعیت جامعوی است که اگر نادیدهاش گرفتی دیدههایت را کور میکند با حضورش و ظهورش.
سیدجواد میری
#ناترازی
#ساختار
@seyedjavadmiri
سیدجواد میری
#ناترازی
#ساختار
@seyedjavadmiri
هم اندیشی درباره مالکوم ایکس:
نگاهی به نظریات و آراء پسااستعماری «مالکوم ایکس»
سخنرانان:
مهدی خانعلی زاده
حامد ناصریان
برنا دانش
برزین جعفرتاش
شان کینگ
حسن حسینی
فؤاد ایزدی
ستاره صادقی محمدی
محمدمهدی صدرالدین
سارا لاریجانی
سیدجواد میری
زمان و مکان:
یکشنبه، 28 اردیبهشت ماه 1404
ساعت: ۹ تا ۱۳
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
سالن تمدن
پیوند ورود برخط(آنلاین) به نشست:
https://webinar.ihcs.ac.ir/rooms/nw2-lyw-mcb-gdf/join
نگاهی به نظریات و آراء پسااستعماری «مالکوم ایکس»
سخنرانان:
مهدی خانعلی زاده
حامد ناصریان
برنا دانش
برزین جعفرتاش
شان کینگ
حسن حسینی
فؤاد ایزدی
ستاره صادقی محمدی
محمدمهدی صدرالدین
سارا لاریجانی
سیدجواد میری
زمان و مکان:
یکشنبه، 28 اردیبهشت ماه 1404
ساعت: ۹ تا ۱۳
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
سالن تمدن
پیوند ورود برخط(آنلاین) به نشست:
https://webinar.ihcs.ac.ir/rooms/nw2-lyw-mcb-gdf/join
مفهوم "شهید" در نگاه خطائی
سیدجواد میری
(بخش اول)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
سیدجواد میری
(بخش اول)
#سنت_خطائی
#شاه_اسماعیل
#دارالارشاد_اردبیل
@seyedjavadmiri
Audio
حسن حسینی
حقوق سیاهپوستان: مقایسه مالکوم ایکس و دکتر کینگ
استاد دانشگاه تهران در دانشکده مطالعات جهان
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سمینار صد سالگی مالکوم ایکس
@seyedjavadmiri
حقوق سیاهپوستان: مقایسه مالکوم ایکس و دکتر کینگ
استاد دانشگاه تهران در دانشکده مطالعات جهان
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سمینار صد سالگی مالکوم ایکس
@seyedjavadmiri
Audio
ستاره صادقی
مالکوم ایکس و فرانتس فانون: خشونت انقلابی و مقاومت مسلحانه در جهان پسااستعماری
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سمینار صد سالگی مالکوم ایکس
@seyedjavadmiri
مالکوم ایکس و فرانتس فانون: خشونت انقلابی و مقاومت مسلحانه در جهان پسااستعماری
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سمینار صد سالگی مالکوم ایکس
@seyedjavadmiri
Audio
Shaun King
فعال سیاسی آمریکایی
عنوان سخنرانی ایشان
Malcolm X and The Unified Ummah
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سمینار صد سالگی مالکوم ایکس
@seyedjavadmiri
فعال سیاسی آمریکایی
عنوان سخنرانی ایشان
Malcolm X and The Unified Ummah
یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴
سمینار صد سالگی مالکوم ایکس
@seyedjavadmiri