Telegram Web Link
چرا اصول الهیات؟
دکتر محمدرضا بهشتی
💫 - چرا اصول الهیات؟
+ چون اصول هندسه!

قسمتی از جلسه‌ی رونمایی و نقد کتاب «اصول الهیات»، دکتر محمدرضا بهشتی


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
«در آن مدت همه روزه عصر، منادى‌شان ندا درمى‌داد كه كوچ كوچ! مركب‌ها را بار مى‌كردند، و با حدى - آوازى كه براى شتران مى‌خوانند تا به سرعت بروند- و با زجر و شلاق مى‌راندند و شبانه راه طى مى‌كردند تا هنگام سحر و خداى عزوجل به زمين فرمان مى‌داد تا آنان را دور بچرخاند، همين كه صبح مى‌شد مى‌ديدند درست در همان نقطه ديروز هستند، با خود مى‌گفتند حتما راه را عوضى رفته‌ايم، دوباره نزديك غروب بار مى‌كردند، و اين وضع چهل سال ادامه يافت....»

محمدحسین طباطبایی
المیزان


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
ضربات جسورانه‌ی گذار دقیقا درجایی اتفاق می‌افتند که اضطرابِ محافظه‌کارانه حکم‌فرماست، مانند آنچه در نیکلاس کوزایی است، یا آنجایی که در طرح اساسی کتابِ مقدسْ مواد و موضوعات باستانی به‌کار گرفته می‌شوند مانند رساله‌ی «درباب کرامت انسانیِ» پیکو.

هانس بلومنبرگ
پیدایش جهان کپرنیکی


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
حلقه‌ی مطالعاتی تمنا ⛵️
«در آن مدت همه روزه عصر، منادى‌شان ندا درمى‌داد كه كوچ كوچ! مركب‌ها را بار مى‌كردند، و با حدى - آوازى كه براى شتران مى‌خوانند تا به سرعت بروند- و با زجر و شلاق مى‌راندند و شبانه راه طى مى‌كردند تا هنگام سحر و خداى عزوجل به زمين فرمان مى‌داد تا آنان را دور…
این جهان تیه‌ست و تو موسی و ما
از گنه در تیه مانده مبتلا

قوم موسی راه می‌پیموده‌اند
آخر اندر گام اول بوده‌اند

سال‌ها ره می‌رویم و در اخیر
همچنان در منزل اول اسیر

گر دل موسی ز ما راضی بدی
تیه را راه و کران پیدا شدی

مولوی
مثنوی معنوی


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
اگرچه این جنگ‌ها جز کشتار و دمار حاصلی دربرنداشت، اما سبب آشنایی مسیحیان و یهودیان اسپانیا با فرهنگ و تمدن مسلمانان شد. عرفان مسیحی و افکار عرفانی یهودی در عصری که ابن‌عربی می‌زیست، چنان بسط یافت و ترقی حاصل کرد، که ابداً قابل‌مقایسه با پیش از این واقعه نیست. شاید شروع عصر نوین در اروپا را باید با این حادثه مربوط دانست.

این عصر یعنی قرن ششم و هفتم هجری مصادف با قرن دوازدهم و سیزدهم میلادی عصری است که می‌توان آن را دوره‌ی طلایی ظهور مشاهیر فلسفه و عرفان در تمامی ادیان محسوب داشت. نفوسی نظیر عطار و شیخ اشراق و ابن‌عربی و مولانا و شمس تبریزی و اوحدالدین کرمانی، شیخ شهاب سهروردی، عبدالقادر گیلانی، ابن‌رشد، نجم‌الدین رازی، روزبهان بقلی، ابن‌طفیل، ابن‌باجه، و موسی بن میمون از جامعه‌ی اسلامی، و توماس آکویناس و فرانسیس قدیس و دومینیک قدیس، مایستر اکهارت، ریمون لول، برنار کلرویی، لوتگارد قدیس، گیللموس شامپویی، پطرس آبلارد و بوناونتوره، راجر بیکن، آلبرت کبیر، بوئتیوس داسیایی از تمدن مسیحی، و ابوالعفیا، موسی دی لئون، یهودای حسیدی، الیعزر بن‌يهودا، اليعزر ورمزی و یاکوب هَلوی از قوم یهود، و بسیار کسان دیگر که نامشان در این فهرست نیامد، در همین عصر ظاهر شدند و بر رونق دانش و فرهنگ و معرفت عالم افزودند.

فریدالدین رادمهر
سخنی از مترجم فارسی؛ در جستجوی کبریت احمر


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
🎓 برای اول شهریور همدان


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
اراده‌باوری نومینالیستی و تاکید اصلی آن بر تقدیر ازلی، دغدغه‌ی رستگاری را بی‌تاثیر کرد، چون رستگاری دیگر منوط به داشتن ایمانی نبود که درنتیجه‌ی فزونی اطاعت انسان [از خداوند] حاصل می‌شد.

هانس بلومنبرگ
مشروعیت عصر مدرن


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
عصر مدرن نه در هیئت دوران مرگ خدا بلکه به‌منزله‌ی دوران خدای پنهان شروع شد و خدای پنهان، عملاً خدای مرده است.

الهیات نومینالیستی رابطه‌ای را بین انسان و جهان رقم می‌زند که درون‌مایه‌ی ضمنی جهان در آن را می‌توان در قالب این اصل موضوعه صورت‌بندی کرد که انسان باید به نحوی رفتار کند که گویی خدا مرده است. این اصل موضوعه مستلزم تخمین‌و‌تقویم بی‌وقفه‌ی جهان است، چیزی که می‌توان آن را قدرت محرک عصر علم دانست.

هانس بلومنبرگ
مشروعیت عصر مدرن


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
ويليام اُکام (حدود ۱۳۴۹-۱۳۰۰) از این نکته‌ی صریح عزیمت کرد که عقل ابداً برای عرضه‌ی آنچه لازمه‌ی رستگاری است کفایت نمی‌کند. این نکته را به‌راحتی می‌شد چنین بازتفسیر کرد که #عجز_الهیاتی_عقل [درمواجهه با اراده‌ی فهم‌ناپذیر خداوند]، اصلاً به‌معنای #عجز_نظری_عقل در مواجهه با جهان نیست.

نتیجه‌ی ناخواسته‌ی ارتقای الهیات به رفیع‌ترین مرتبه دربرابر عقل، تقلیل نقش الهیات در توضیح جهان به نازل‌ترین مرتبه بود؛ همین نتیجه‌ی ناخواسته بود که راه را برای کسب صلاحیت عقل به‌مثابه‌ی اندام نوع جدیدی از شناخت هموار کرد، شناختی که می‌رفت تا از سنت بگسلد.

هانس بلومنبرگ
مشروعیت عصر مدرن


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
⚠️ ناخدا: «این انتقام رو با پول نمیشه مقایسه کرد مرد!»

هرمان ملویل
موبی دیک


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
بلا رمزی ز بالای ته باشد
جنون سرّی ز سودای ته باشد

بصورت آفرینم این گمان بی
که پنهان در تماشای ته باشد

#باباطاهر


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
فیلسوف: ارسطو ادعا کرده که هیچ مفهومی با ذهن و با روحِ ما ساخته نمی‌شود، بدین سبب که او ذهن را به یک لوحِ خالی تشبیه کرده بود. اما افلاطون بر این باور بود که مفاهیم با ذهن و روحِ ما محقق می‌شوند، لکن او می‌گفت که روح به دلیلِ بار و سنگینیِ بدنْ آن‌ها را فراموش کرده است. به نظر شما چه چیزی در این مورد صحیح است؟

مرد عامی: بی‌تردید ذهنِ ما توسط خدا و از برای توسعه و گسترشِ خودش درون این بدن قرار داده شده است. بنابراین، ضروری‌ست تا ذهن تمامی چیزهایی که بدون آن‌ها نمی‌تواند به این توسعه دست‌یابد را از خداوند داشته باشد. بنابراین، ما نباید بر این عقیده باشیم که مفاهیمی وجود داشتند که با روح محقق شده‌اند و روح آن‌ها را در وضعِ بدنی فراموش کرده است؛ درعوض، باید باور داشته باشیم که روح به بدن نیاز دارد تا قوه‌ی انضمامی‌اش بتواند به‌سوی فعلیت‌یافتن پیش‌رود. قوه‌ی بصری روح نمی‌تواند در عملِ خود (به‌نحوی که واقعا ببیند) موفق باشد، مگر اینکه توسطِ شئیی تحریک شود؛ و نمی‌توان آن را تحریک نمود، مگر توسط مواجهه با صورت‌هایی که به‌شیوه‌ای تکرارشدنی طی مداخله‌ی اندام حسی ابراز شوند؛ و بنابراین، روح نیازمند چشم است. به‌همین ترتیب، قوه‌ی ذهن – قوه‌ای که چیزها را درک می‌کند، فراچنگ می‌آورد و مفهومی است – نمی‌تواند در عملیات خود موفق باشد مگر اینکه توسط چیزهای محسوس تحریک شود؛ و آن را نمی‌توان تحریک نمود الا با مداخله‌ی تصاویرِ حسی. لذا، ذهن به بدنِ ابزاری نیاز دارد – یعنی، بدنی از گونه‌ای که بی آنْ تحریک نمی‌تواند اتفاق افتد. پس، با عنایت به این موضوع، به نظر می‌رسد #ارسطو برحق می‌اندیشید که هیچ مفهومی ملازم روح در آغازش وجود ندارد – مفاهیمی که روح به‌محض بدنمند شدن آن‌ها را از یاد بَرد.

اما از آنجایی‌که اگر ذهن فاقدِ تمام قوه‌ی حکم شود، نمی‌تواند بیاموزد (درست همان‌طور که یک انسان ناشنوا اصلا نمی‌تواند نوازدگیِ چنگ را بیاموزد، زیرا او هیچ قضاوت و حکمی درباره‌ی هارمونی ندارد – از طریق کدام حکم می‌تواند قضاوت کند که آیا درحال یادگیری است یا نه)، پس ذهنِ ما واجد – محقق‌شده با – قوه‌ی حکمی‌ست که بدون آن نمی‌تواند بیاموزد. این قوه‌ی حکم، طبیعتا، با ذهن محقق می‌شود. از طریق آن، ذهن درباره‌ی ملاحظاتِ عقلانی قضاوت‌های خود برپا می‌سازد – قضاوت درمورد قوی، ضعیف یا قانع‌کننده بودن آن‌ها. اگر منظور #افلاطون از «مفهومِ محقق‌شده» این قوه بوده است، پس او از این جهت اصلا مرتکب خطا نشده است.

فیلسوف: تو چقدر خوب تعلیم می‌دهی! هرکه سخنت را بشنود، ناگریزست با آن موافقت کند. بدون شک نکاتِ شما باید آویزه‌ی گوش قرار بگیرد. زیرا به‌روشنی تجربه می‌کنیم که یک قوه‌ی ذهنی درون ذهنِ ما صحبت می‌کند و بر این حکم می‌راند که این چیز خیر است، آن چیز عدالت است و دیگری صادق است – و اگر از آنچه عدالت است منحرف شویم، سرزنش‌مان می‌کند. ذهن به‌هیچ عنوان این گفتار و این قضاوت را نیاموخته است؛ بلکه، این‌ها ذاتی اویند.

نیکلاس کوزایی
مرد عامی، درباب ذهن


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
حلقه‌ی مطالعاتی تمنا ⛵️
فیلسوف: ارسطو ادعا کرده که هیچ مفهومی با ذهن و با روحِ ما ساخته نمی‌شود، بدین سبب که او ذهن را به یک لوحِ خالی تشبیه کرده بود. اما افلاطون بر این باور بود که مفاهیم با ذهن و روحِ ما محقق می‌شوند، لکن او می‌گفت که روح به دلیلِ بار و سنگینیِ بدنْ آن‌ها را فراموش…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرد عامی: از ملاحظات بالا می‌آموزیم که ذهن همان قوه‌ای است که وقتی تحریک می‌شود می‌تواند خودش را با هر فرمی همسان‌سازی کند و نیز می‌تواند از همه چیز مفهوم بسازد، ولواینکه، در ابتدا فاقد هرگونه فرم مفهومی باشد. این وضعیت به‌نحوی مشابه با بیناییِ متاثر نشده در تاریکی است – باصره‌ای که هرگز در حضور نور نبوده است. این بینایی فاقد هرگونه مفهومِ واقعی از اشیائی مرئی است؛ اما هنگامی که به حیطه‌ی نور می‌آید و تحریک می‌شود، آنگاه خود را با آنچه قابل‌مشاهده است همسان‌سازی می‌کند، به‌نحوی که مفهومی وابسته به آن را می‌سازد.

نیکلاس کوزایی
مرد عامی، درباب ذهن


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد

#حزین_لاهیجی


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
حلقه‌ی مطالعاتی تمنا ⛵️
مرد عامی: از ملاحظات بالا می‌آموزیم که ذهن همان قوه‌ای است که وقتی تحریک می‌شود می‌تواند خودش را با هر فرمی همسان‌سازی کند و نیز می‌تواند از همه چیز مفهوم بسازد، ولواینکه، در ابتدا فاقد هرگونه فرم مفهومی باشد. این وضعیت به‌نحوی مشابه با بیناییِ متاثر نشده…
خطیب: #افلاطون می‌گوید قضاوت زمانی مستلزم شهود (intellect) است که حواس پیام‌های متضادی را، در یک آن، مخابره کنند.

مرد عامی: او به‌راستی سخن گفته است. زیرا هنگامی که حس لامسه، به‌نحو گیج‌کننده‌ای، چیزی را به طور همزمان هم سخت و هم نرم یا، هم سنگین و هم سبک (متضاد درحضور متضاد) نشان می‌دهد، باید به شهود بازگشت تا بتوان درباره‌ی کیفیتِ هر دو قضاوت نمود که آیا آنچه به‌نحو گیج‌کننده‌ای دریافت شده است بیش از یک شئ مجزاست یا نه. به همین منوال، وقتی بینایی چیزی را به‌طور مبهم و سردرگم‌کننده‌ای هم بزرگ و هم کوچک نشان می‌دهد، آیا نیاز به قضاوتِ تمیزدهنده‌ی شهود نداریم که آیا آن چیز بزرگ است یا کوچک؟ لکن در مواردی که حواس به‌خودی‌خود بسنده باشند، اصلا نیازی به رجوع مجددِ به قضاوتِ شهود نخواهیم داشت – برای نمونه، درمورد دیدنِ انگشتی که هیچ ویژگیِ متضادی ندارد که باهم روی دهند.

نیکلاس کوزایی
مرد عامی، درباب ذهن


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
نیکولاس کوزانوس کشفِ دیرهنگامِ آگاهیِ تاریخیِ ماست.

هانس-گئورگ گادامر
کوزانوس و اکنون


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
صداهای گذشته همواره وقتی به گوش ما شنیدنی می‌شوند که متوجه‌ی پرسش‌هایی از اکنون باشند.

هانس-گئورگ گادامر
کوزانوس و اکنون


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
کوزانوس تعلیم می‌دهد: ماهیتِ (quidditas) شئ، که حقیقتِ آن را تشکیل می‌دهد، در خلوص و ناب‌بودنش دست‌یافتنی نیست. این گزاره‌ای است که در پرتوی علمِ مدرن، اهمیتِ بنیادی پیدا می‌کند. با این، بیش از هر چیز دیگر، بن و بنیادِ آموزه‌ی کلاسیکِ دانش پشتِ سر گذاشته و رها می‌شود. حصولِ معرفت دیگر نمی‌تواند انتزاعِ انواع در روحِ انسانی باشد. زیرا خصلتِ بازنمایی که به تمام موجوداتِ حساس تعلق می‌گیرد، اینک شامل یک عدم‌تجانسِ رادیکال است.

هرقدر که می‌شود این تقریب و تقربِ فزاینده‌ی معطوف به هستیِ اشیاء را پی‌بگیرید، [اما] دانش هرگز نمی‌تواند پُلی بر روی شکافِ هستی‌شناختی میان امر دقیق و نادقیق بزند. این موضوع یک نقش‌مایه‌ی (=موتیف) اصالتا افلاطونی است که پیش‌تر در پارمنیدسِ افلاطون به آپُریا (aporia) رسیده بود و درنتیجه باید یک علم برای خدایان و یک علم برای ما وجود داشته باشد. تاجایی که کوزانوس این نقش‌مایه‌ی افلاطونی را چنان قاطعانه برجسته کند، «#مدرن» می‌شود، هرچند که خودش هم آگاه نباشد: یعنی، تاآنجایی که فیزیکِ جزمی ارسطویی را زیر و رو می‌کند، نه‌تنها یک پیش‌شرطِ محدودکننده ایجاد می‌کند که براساس آن عمارتِ علمِ مدرن می‌تواند بنا شود، بلکه بازدارندگی‌هایی که از هستی‌شناسیِ جزمی ناشی می‌شوند را از میان برمی‌دارد و بدین‌ترتیب آن چشم‌پوشی که تصور می‌شد به‌واسطه‌ی آنْ غلبه‌ی جدیدی بر طبیعت اتفاق می‌افتد را آماده‌سازی می‌کند.

#گالیله از این حقیقت باخبر بود که از «جوهرِ» اشیاء چیزی نمی‌داند و می‌بایست به affezioni (صفات مشخصه‌ی اشیاء) رضایت دهد. هنگامی که کوزانوس تعلیم می‌دهد که تمامِ دانشِ ما صرفا یک حدس (coniecturari) است و به‌موجب آن، راه را برای تجربه، عدد، اندازه و وزن می‌گشاید، دیدگاهِ او قادر است تا با علاقه‌ی نوکانتی به بنیانِ علمِ مدرن وفق پیدا کند.

هانس-گئورگ گادامر
کوزانوس و اکنون


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
و گفت: مَثَلِ جان چون مرغی است که پری به شرق دارد و پری به مغرب و سرش جایی که صفت نتوان کرد و پایش به تحت الثری است «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی»

نوشته بر دریا
ابوالحسن خرقانی


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
همان‌گونه که واحد با هیچ عددی قابل‌شمارش نیست و خود، مبنای شمارشِ اعداد است، عددِ عقل (intellect) با عددِ فهم (reason) قابل شمارش نیست، درحقیقت عددِ عقل نوری است که عددِ فهم را روشن می‌کند. فهم، اعدادِ عقل را گنگ و فهم‌ناپذیر می‌یابد. کوسانوس از عدد پی و رادیکال ۲ (نسبتِ محیطِ دایره بر قطر و نسبتِ قطرِ بر ضلعِ مربعی با ضلعِ واحد) به‌عنوان اعدادی نام می‌برد که دست فاهمه از فهم‌شان کوتاه است. می‌دانیم که این اعداد از دیرباز به‌عنوان اعدادِ اصم یا گنگ معروف بوده‌اند و حدی بر توانای عقل به‌شمار می‌آمده‌اند و عقل‌گرایان آن‌ها را خوش نمی‌داشته‌اند.

اما کوسانوس این اعداد را دلیلی می‌گیرد بر امکان نحوه‌های دیگر تعقل. فاهمه به ما می‌گوید ۳+۲ برابر با ۵ است اما از دیدگاه عقل ۳+۲ برابر با ۵ نیست. درمورد حقایق هندسی نیز، فاهمه را حدی برناگذشتنی هست و کوسانوس با ارجاعِ قضایای محال به قلمروی عقل امکانِ ریاضیاتِ دیگری را پیش می‌کشد و حتی می‌توان گفت حساب دیفرانسیل را پیشگویی می‌کند.

هنگام سخن گفتن از عقل باید فهم را به اصطلاحاتِ عقلانی تجهیز کرد چراکه زبان فهم درمرتبه‌ی عقل دستخوش دگرگونی می‌شود. معنا در زبانِ فهم استوار بر تمایز و تفاوت است، آن‌جا که تفاوت‌ها و تمایزها از میان برمی‌خیزند و امورِ متفاوت سازگار می‌شوند چنین زبانی اعتبار خود را از دست می‌دهد.

عادل مشایخی
مفهوم دين نزد نيکلائوس کوسانوس با توجه به رساله‌ی جهل عالمانه


حلقه‌ی مطالعاتی تمنا
🌐 @TamanaCircle
2025/10/03 15:09:47
Back to Top
HTML Embed Code: