Telegram Web Link
نقد خاطرۀ جمعی: بازخوانی رویداد ۲۸ مرداد

سخنرانان:
دکتر سید حسین موسویان
دکتر صادق زیباکلام
مهدی تدینی
دکتر شروین وکیلی

علی رضا افشاری (مدیر نشست)

زمان: پنجشنبه ۲۸ مرداد، ساعت: ۲۳:۰۰-۲۱:۰۰

دوستان برای حضور در نشست هم از فضای گوگل میت می‌توانید استفاده کنید و هم در لایو اینستاگرام می‌توانید ببینید: هم در اینستاگرام موسسه‌ی خورشید و هم انتشارات ندای تاریخ.

در ساعت نشست روی این لینک‌ها بزنید، می‌توانید در نشست حاضر باشید. ورود برای همگان آزاد است.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«طالبان تغییر نکرده، جامعۀ افغانستان تغییر کرده!»


هیچ مردمی در دنیا ــ تأکید می‌کنم، «مردم»، نه سیاستمداران و دولت‌های پلشتشان! ــ به اندازۀ مردم ایران در روزهای اخیر نگران و غصه‌دار مردم افغانستان نبودند. آن‌قدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بگویم... کم پیش می‌آید ذهنم چنان آشوب‌زده باشد و چنان در هجوم کلام باشم که ندانم کدام را بگویم، از کجا شروع کنم و چه نتیجه‌ای بگیرم. در این میان، هدفم پاسخ به یک پرسش اساسی است: «ما در قبال مسائل افغانستان چه باید بکنیم؟» در این‌جا نیز منظورم از «ما»، همان مردم ایران است. تکلیف سیاست و سیاستمداران هم مثل همان است که بود: صلاح کار خویش خسروان دانند.

ما خسرو نیستیم، شهروندانی هستیم که این سوی مرز باشیم یا آن سو درد مشترک داریم. دیدن صحنه‌های فرودگاه کابل برای هر بینندۀ انساندوستی دردناک بود. نمی‌توان بر مردمی که از بدنۀ هواپیما آویزان می‌شوند چندان خرده گرفت، چون مسئله دردی است که از درمانش درمانده‌اند. اما برای درمان خاورمیانه فقط یک نسخه وجود دارد و تکلیف ما را هم همان نسخه مشخص می‌کند: «تقویت جوامع مدنی». جامعۀ مدنی کجاست؟ جامعۀ مدنی گستره‌ای بیرون از حکومت است، بیرون از دامنۀ اختیارات و نفوذ سیاست است و نیروهای اجتماعی درون آن ساخته می‌شوند. راه‌حل ایران و افغانستان و عراق و سوریه و مصر یکسان است. هر قدر این جامعۀ مدنی در این کشورها جاندارتر، غنی‌تر، نیرومندتر و مستقل‌تر باشد، معضلات سیاسی هم در ابعاد خرد و کلان در آن‌ها کاهش می‌یابد.

چیزی که افغانستان را از این مرحلۀ تاریک گذر خواهد داد، چه از مداخلۀ خارجی و چه از بنیادگرایی، جامعۀ مدنی است. اگر طالبان ترسناک است، به این دلیل است که جامعۀ مدنی را به رسمیت نمی‌شناسد، زیرا می‌خواهد قوانین خود، یعنی سیاستگذاری اجتماعی خود را به تمام شئون جامعه بسط دهد. طالبان با جامعۀ مدنی جمع‌شدنی نیست؛ جایی که جامعۀ مدنی باشد، طالبان نمی‌تواند کار کند و جایی که طالبان باشد، جامعۀ مدنی از هر طرف نرفته به بن‌بست می‌رسد.

شاید سیاستمداران و دولت‌ها و تحلیلگران و روزنامه‌نگاران حامی‌شان بخواهند از دایرۀ تنگ سیاسی‌ـ‌امنیتی خود به مسائل نگاه کنند. اما نگاه ما، یعنی نگاه جامعۀ مدنی ایران (به ویژه بخشِ الیت آن)، باید معطوف به این باشد که هدف فقط یک چیز است: دفاع از جامعۀ مدنی نوپای افغانستان؛ و این همان کاری است که ما دربارۀ خودمان هم باید بکنیم و این اصلاً نسخۀ همۀ دردهای خاورمیانه است. البته این نسخه در کوتاه‌مدت جواب نمی‌دهد، زیرا اسلحه و زور در کوتاه‌مدت به سادگی پیروز است. اما در بلندمدت جامعۀ مدنی با فرهنگ‌سازی و ریشه‌سازی سرنیزۀ زور و تبر سرکوب را کُند می‌کند.

به همین دلیل شک نکنید طالبان به زودی فکری برای تخریب و تحدید و سرکوب تمام‌عیار جامعۀ مدنی افغانستان خواهد کرد. اگر امروز طالبان نمی‌تواند بی‌درنگ همه چیز را از ریشه درآورد، اتفاقاً به این دلیل نیست که تغییر کرده است: نه! چیزی که طالبان می‌خواهد آن را از ریشه درآورد، ریشه‌دارتر شده و دیگر نمی‌تواند به سادگی آن را ریشه‌کن کند. ویژگی‌های زیست مدرن (از مسائل فرهنگی تا امور زنان) در این سال‌ها در افغانستان به سرعت رشد کرده و ریشه دوانده و دیگر نمی‌توان همه چیز را به سادگی خراب کرد. در واقع طالبان تغییر نکرده، جامعۀ افغانستان تغییر کرده و طالبان برای ریشه‌کن کردن مدنیت و مدرنیتۀ این جامعه به زمان و برنامه‌ریزی بلندمدت نیاز دارد.

در این هفته‌های اخیر که روند رخدادها شتاب گرفت و صدای هشدارهای امثال بنده بلندتر شد، برخی از من می‌پرسیدند: «چاره چیه؟ چه کار کنیم؟ بریم افغانستان بجنگیم؟» طبعاً سرنوشت مردم افغانستان را باید خودشان رقم بزنند. وظیفۀ ما فقط این است که با توجیهات سیاسی، با بی‌تفاوتی و مصلحت‌اندیشی‌های نابخردانه جبهۀ جامعۀ مدنی افغانستان را تضعیف نکنیم؛ طالبان را توجیه و بزک نکنیم. طالبان اگر تغییر کرده بود، اسلحه‌اش را زمین می‌گذاشت، بدون خونریزی در انتخابات شرکت می‌کرد و دولت را تصاحب می‌کرد. آن چیزی که تغییر کرده جامعۀ افغانستان است که دیگر نمی‌توان یک‌شبه سر آن را برید.

تمکین به رأی مردم! این ساده‌ترین شعار و درست‌ترین شعاری است که می‌توان در مورد افغانستان ــ و سایر خاورمیانه ــ مطرح کرد. تنها «یک» تغییر است که «به راستی» تغییر است: دادن حق رأی به مردم. اگر طالبان تغییر کرده است، رأی مردم را جویا شود و بپذیرد. در غیر این صورت تغییری در کار نیست، فقط چون جامعۀ افغانستان قوی‌تر شده و طالبان چاره‌ای جز مدارای موقت ندارد، کمی تظاهر پیشه کرده است تا به مرور با ابزارهای حکومتی (و پشتیبانی خارجی) نقاط ضعف خود را در برابر این جامعه جبران کند و آن‌گاه نقاب تاکتیک از چهره بردارد.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«نامۀ سرگشاده به احمد مسعود»

احمد جان سلام.

به نقشۀ افغانستان که می‌نگرم، هنوز کورسوی امیدی در آن تابان است که فانوس‌دارش تویی. یقین دارم در باورت نمی‌گنجد که چه امیدهایی به نام تو گره خورده است. ناگهان شب شد. شب نه، کسوف شد. همه‌چیز به داستان‌های اساطیری شبیه شده است که ناگهان زمین می‌غرد و آذرخشی بر سینۀ خاک می‌کوبد و بادی سهمگین تیرگی را بر همه‌جا می‌گستراند. بدان! بدان که در این شب نابهنگام، چشم‌های بی‌شماری خیره به توست و بی‌شمار قلب‌ها امروز به امید تو می‌تپد...

پیش از هر چیز دوست داشتم بدانی این همه همدلی و غصه‌داری هموطنان ایرانی‌ام برای مردم افغانستان حیرت‌زده‌ام کرد. این همدلی دلایل متعدد دارد که از شرح آن در این نامۀ مختصر می‌گذرد... شاید در آینده‌ای نه چندان دور که از این کارزار سهمگین سربلند بیرون آمدی، حضوری دیدمت و از امروز و حال ایرانیان برایت بیش‌تر گفتم. اما مختصر بگویم دلیل همدلی من و جامعۀ مدنی و فرهیختۀ ایران با تو به دلیل همزبانی و همفرهنگی ما نیست. آنچه ما را به هم پیوند می‌دهد، معناست؛ ارزش‌های مشترکی که همۀ ما در این قلمروی دردمند و پررنج برای آن مبارزه می‌کنیم. آرزوهای یکسان ما را به هم پیوند می‌دهد و البته بیم‌ها و نگرانی‌های یکسانی که نتیجۀ پروراندن همان آرزوهاست.

احمد عزیز، دشوارترین و پرمخاطره‌ترین لحظه‌ها را سپری می‌کنی و آنچه برایت می‌نویسم، اول برای بیان همدلی من و برادران و خواهر ایرانیِ هم‌اندیشِ توست و هم برای ثبت در تاریخ. برای من تو تاریخ‌ساز شدی، فارغ از این‌که از این پس چه خواهد شد. در روزهایی که همه، به معنای واقعی کلمه همه، شرق و غرب، آشنا و غریب، به آزادی خیانت کردند، خود و دیگران را فریفتند و به جای پایبندی به انسانیت، شرافت و اصول بالندگی انسان به دامان مصلحت‌اندیشی‌های کوته‌بینانه و فریبکارانه آویختند، تو به انسان و آزادی پایبند ماندی. در زمانه‌ای که دولتمردان ناپاک و بی‌هویت نشان دادند یک کشور را با مردمانش مانند کالایی بی‌جان خرید و فروش می‌کنند، تو صدای مردم شدی. برای همین است که صدای تو صدای افغانستان نیست، صدای هر کسی است که به این صحنه‌گردانی اهریمنی نه می‌گوید.

روزگار غریبی است برادر؛ غریب‌تر از هر زمان... بارها گفته‌ام و نوشته‌ام که نسخۀ درمان همۀ ما در این جغرافیای دردمند یکسان است: «تقویت جوامع مدنی و پذیرش حداقلی از اصول لیبرال». امروز هم امید دارم از دل همین جامعۀ مدنیِ نوپا اما ریشه‌دار افغانستان جنبشی مردمی و مدنی برای مبارزه با این تاریک‌اندیشی و تاریک‌کرداری برخیزد که البته نشانه‌های آن را هم در همین چند روز اخیر دیده‌ایم. چارۀ ما جنگ نیست، اما در برابر قوای اسلحه‌به‌دستِ جهل که با اغماض و حمایت سیاستمداران پوشالیِ جهانی مدرن راه خود را با خشونت باز می‌کند، چاره چیست؟ جنگ تو امیدبخش و ناگزیر است زیرا برای زنده نگاه داشتن جامعۀ مدنی و ارزش‌های انسانی است.

احمد عزیز، تو سربلند شدی و در صفوف روسیاهان ارزش‌ها را نفروختی. بیش از هر چیز جان و تندرستی و بعد راه تو برای ما مهم است و یقین دارم چون فانوس‌دار شدی، سپاه تاریکی سخت کینه‌ات را به دل گرفته است. عهد کرده‌ام کتاب بعدی‌ام را تقدیم تو کنم. پس به امید دیدار در آینده‌ای نزدیک. تا آن روز، هر روز اولین خبری که جویا می‌شوم خبر سلامتی توست.

دست حق نگهدارت

مهدی، تهران، بیست‌وهشتم مرداد ۱۴۰۰

پی‌نوشت: دست به دست کنید تا برسد به دست بچه‌شیر پنجشیر.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«شکست آمریکا در افغانستان: حماقت یا توطئه؟»


از هیچ منظر و با هیچ منطقی نمی‌توان عملکرد آمریکا در افغانستان را موفقیت‌آمیز توصیف کرد. تردیدی نیست آمریکا شکستی فاحش و فاجعه‌بار و حتی بی‌سابقه خورده است. طبعاً رئیس‌جمهور آمریکا برای لاپوشانی این شکست توجیهاتی می‌تراشد و می‌کوشد با بازتعریف اهداف جنگ در افغانستان و انداختن ناکامی به گردن دولت و مردم افغانستان شکست را پنهان کند. اما واقعیت این است که کشور افغانستان برگشته است به بیست سال پیش! آمریکا هزاران کشته داد، هزاران میلیارد دلار هزینه کرد، زیرساخت‌های افغانستان را تا حدی تقویت کرد، کمک کرد تا سازوکار مدرن برای ادارۀ کشور ایجاد شود و آن‌گاه همه را تحویل طالبان داد و رفت! آمریکا کشوری عقب‌مانده را تصرف کرد، تا حد امکان ساخت و بعد دوباره تحویل دشمنش داد!

همۀ این‌ها عقل سلیم را می‌آزارد. در این‌جا یا یک بی‌برنامگی، سوءمدیریت و «بی‌عرضگی» احمقانه در کار است یا توطئه‌ای که هنوز ابعاد آن روشن نیست. احتمال بی‌عرضگی و حماقت اصلاً منتفی نیست، زیرا آمریکا نشان داده در برخی مسائل بسیار ناآگاه است و به عنوان کشوری دموکراتیک که دولتمردانش برای کسب رأی ناگزیرند از خواست مردم پیروی کنند، به سادگی گرفتار روزمرگی‌های دموکراسی می‌شود؛ یعنی دولتمردان به جای اقناع رأی‌دهندگان زود به آن‌ها امتیاز می‌دهد. اما این جواب قانع‌کننده نیست! پس تکلیف ۲.۳۵۴ آمریکایی که در افغانستان کشته شدند چه می‌شود؟ آن هزاران مجروح و هزاران میلیارد هزینۀ جنگ با طالبان چه می‌شود؟ به ویژه این‌که آمریکا در افغانستان گرفتار و زمینگیر نبود. با کمی تدبیر می‌توانست دستاوردهایش را حفظ کند.

از ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۰ تعداد کشته‌های سالانۀ آمریکا از این قرار بود: ۲۲ (نفر)، ۱۴، ۱۵، ۱۷، ۲۲ و ۹. یعنی حضور آمریکا در افغانستان در این پنج سال ماهانه بین یک تا یک‌ونیم کشته در پی داشته است. این تعداد کشته و حضور نظامی کم‌شمار آمریکا در افغانستان اصلاً به میزانی نبود که حساسیت جامعۀ آمریکا را برانگیزد. در این شرایط آمریکا می‌توانست پیش از خروج از افغانستان تکلیف صلح میان طالبان و دولت مرکزی را روشن کند. یعنی پس از تشکیل دولت فراگیر و حضور طالبان در قدرت از افغانستان خارج شود، نه این‌که مانند فراری همه چیز را رها کند و برود. شاید بگویید این مشکل خود افغانستانی‌ها بود، اما آمریکا وقتی این همه هزینۀ انسانی و مالی کرده نمی‌تواند دستاوردهایش را به فنا دهد و افزون بر این، ماشین جنگی و زیرساخت‌های مناسبی را هم برای دشمن خود بگذارد! این شکست نیست، حماقت است!

مگر آمریکا با طالبان مذاکره نمی‌کرد؟ مگر آمریکا همزمان متحد دولت افغانستان نبود؟ خروج آمریکا از افغانستان بزرگ‌ترین امتیازی بود که می‌توانست به طالبان بدهد و آن‌قدر جذاب بود که بتوان دولت و طالبان را به توافقی رساند تا دولت ــ یا حتی «حکومت» ــ جدید ابتدا مشخص شود و بعد آمریکا کشور را ترک کند. آمریکا حکومتی ساخته بود که در سایۀ آن جامعۀ مدنی افغانستان در حال رشد بود و می‌توانست به امیدی برای خاورمیانه تبدیل شود، اما خود این درخت را از ریشه برکند!

برنامۀ معقول سخت نبود: ابتدا مذاکره میان دولت و طالبان تا حصول توافق، سپس تشکیل دولت فراگیر در چارچوب جمهوری ضمن لحاظ کردن ملاحظات طالبان تا در نهایت در سایۀ این توافق برادرانه طالبان (اگر صداقت داشت) اسلحه‌اش را کنار بگذارد. اینک آمریکا به وعدۀ خود عمل می‌کرد و افغانستان را ترک می‌کرد. چنین صلحی راستین بود، اما آنچه رخ داد یک شکست نظامی تمام‌عیار و فضاحتی باورنکردنی بود. خوش‌خیالی است اگر فکر کنیم طالبان در این شرایط سرسوزنی از اهداف خود کوتاه بیاید. بر حسب ملاحظات تاکتیکی قدری رأفت و مسامحه نشان خواهد داد تا کامل سوار بر قدرت شود و مقاومت داخلی و خارجی بی‌دلیل برای خود نتراشد. اما به غیر از جبهۀ نومیدانۀ احمد مسعود در پنجشیر (و چند فرمانده مانند علیپور در وردک) دیگر هیچ مانعی سر راه طالبان نیست.

انتظار برای تشکیل یک دولت فراگیر واقعی خواب و خیال است! فقط ابلهان می‌توانند باور کنند نیرویی که پس از بیست سال با زور اسلحه پیروز شده و کل کشور را زیر سرنیزۀ خود دارد، امتیازی بدهد، فقط شاید برای ظاهرسازی چند شخصیت سیاسی را در حاشیۀ امارت اسلامی خود بر کرسیِ بی‌اهمیتی بنشاند. اما حاکم کشور همان هبت‌الله خواهد بود و بعد با کمک ماشین اداری و نظامی که آمریکا برایش به ارث گذاشته و کمک چین و روسیه حاکمیتی یکدست و پایدار ایجاد خواهد کرد که دیر یا زود دوباره بلای جان آمریکا هم می‌تواند شود.

پس در این‌جا از دو حالت خارج نیست، یا حماقت و شکستی تاریخی رخ داده (که محتمل‌تر است) یا توطئه‌ای در کار است که هیچ بعید نیست ایران را نشانه گرفته باشد...

مهدی تدینی

#افغانستان
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«گفتگوی زنده دربارۀ لیبرالیسم و روشنفکری ایرانی»

پنجشنبه شب در گفتگو با صفحۀ کانون ایرانشهر دربارۀ لیبرالیسم و نسبت آن با روشنفکری و روشنفکران ایرانی صحبت می‌کنم.

به صفحۀ اینستاگرام بنده مراجعه بفرمایید:
https://instagram.com/mehditadayoni


@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
دوستان عزیزِ تاریخ‌اندیش...

هر رسانه‌ای کارکرد و امکانات خاص خودش رو داره، فضای تلگرام جای مناسبی برای متن‌های بلند و پیگیری مباحث گسترده است. تقریباً دربارۀ تمام موضوعاتی که در کانال مطرح شده، مجموعه‌ای از پست‌ها رو می‌تونید بخونید و در طول چند سال اخیر این مباحث دائم مفصل‌تر شده. این مباحث رو در آینده هم همچنان پیگری خواهم کرد.

اما اینستاگرام فضا و امکانات دیگری داره که محتوای دیگری هم می‌طلبه. مطالبی که در اینستاگرام منتشر می‌کنم در این‌جا منتشر نمی‌کنم. صفحۀ اینستاگرام بنده رو در این لینک پیدا می‌کنید. خلاصه اونجا هم یه شرارت ریزی می‌کنم:

https://instagram.com/mehditadayoni

#اینستاگرام
‍ «بیست‌وهشت مرداد، استعمارستیزی و زاهدی»


در نشستی که به مناسبت سالروز بیست‌وهشتم مرداد برگزار شد، بنده سخنرانی کوتاهی انجام دادم و به ذکر دو نکته بسنده کردم. در فایل پیوست می‌توانید صحبت‌های بنده را بشنوید و فایل کامل این نشست هم به صورت صوتی و هم به صورت تصویری در پست‌های بعدی تقدیم می‌شود.

از منظر ایدئولوژی استعمارستیزی یکی از نقاط عطف بسیار مهم ماجرای ملی شدن صنعت نفت و سپس سقوط دولت دکتر مصدق است. در این‌که همه‌چیز پس از شکست مصدق گام در مسیر رادیکال شدن نهاد تردیدی نیست. ما دیگر به پیش از مصدق بازنگشتیم و مسیر تاریخ دستخوش تغییری اساسی شد. رویکرد شاه در حاکمیت رادیکال شد و مخالفان او نیز که البته تا سال‌ها "الیت انقلابی" کوچک را تشکیل می‌دادند، هر روز رادیکال‌تر از دیروز می‌شدند. رخدادهای سیاسی در تأملات ایدئولوژیک پسین صورت‌بندی می‌شود و تردیدی نیست که رویکرد مصدق و بخش بزرگی از ایرانیان به مسئلۀ نفت و ملی شدن آن و جدال با انگلستان سر این مسئله بازتاب ایدئولوژیک خود را در انگاره‌های استعمارستیزانه یافته است.

در این‌جا به گمان من باید با چرخش زاویۀ دید و دور شدن از موضع خودی، موضع حریف را هم در نظر گرفت. تا زمانی که در مناقشات یک طرف صرفاً موضع خود را مبنای هر گونه اندیشه و عملی قرار دهد، همیشه به همان نتیجۀ تکراری آغازین می‌رسد. به همین دلیل پیشنهاد می‌دهم ما هم گاهی زاویۀ دیدمان را بچرخانیم و در جایگاه حریف بنشینیم، بدون این‌که خیال داشته باشیم از این طریق جفاهایی را که در حقمان شده است، نادیده بگیریم. اما تا زمانی که دنیا را با چند چشم نبینیم، میلی هم به سازش با کسی پیدا نمی‌کنیم، در حالی که رقابت و خصومت باید در جایی تمام شود و همکاری آغاز شود، بدون این‌که این دشمنی را در انگاره‌های ایدئولوژیک تا ابد نهادینه و سپس تبلیغ کنیم. در صحبتم این موضع را با مثالی شرح داده‌ام.

اما در ادامه جا دارد دو پرسش مطرح کنم، بدون آن‌که جوابی به آن‌ها بدهم: اول این‌که اگر از مرداد سال ۳۲ یازده سال به عقب برویم ماجرای بسیار عجیب و انزجارآوری رخ داده است... انگلیسی‌ها یک سال پس از اشغال ایران در جریان جنگ جهانی دوم، در عملیاتی شرم‌آور افسری بلندپایه به نام زاهدی را از اصفهان ربودند و سه سال به فلسطین تبعید کردند، زیرا زاهدی برایشان خطرناک بود. این همان زاهدی است که ده سال بعد دولت مصدق را سرنگون کرد. چرا این فصل از زندگی زاهدی یادآوری نمی‌شود؟

پرسش دوم این‌که بسیاری از ایرانی‌ها هیچ‌گاه آمریکا را به دلیل سرنگونی دولت مصدق نبخشیده‌اند. این سرنگونی به روایتی با کودتایی که با مداخله آمریکا رخ داد، محقق شد. پرسش دیگر من این است که دوازده سال پیش از آن، سرنگونی بسیار زشت‌تر و خصمانه‌تری رخ داد و نهایتِ آسیب را به حاکمیت ملی ما زد: یعنی شهریور ۱۳۲۰ که با اشغال ایران رضاشاه سرنگون شد. فارغ از این‌که ما رضاشاه را بپسندیم یا از او بیزار باشیم، حکومت او را مشروع بدانیم یا نه، او را حاکمی کشورساز یا دیکتاتوری خودکامه بدانیم... در یک کلام فارغ از نگرش ما نسبت به او، در شهریور بیست حاکم ایران سرنگون شده است. چگونه کسانی که داعیه ملی‌گرایی دارند نسبت به این سرنگونی پرهزینه بی‌تفاوتند، در حالی که به مراتب شنیع‌تر از سرنگونی مصدق بوده است، اگر فرض را اصلاً بر این بگیریم که حاکمیت رضاشاه مشروعیت لازم را نداشته است، این جواز مشروعیت به قوای متجاوز می‌دهد تا او را سرنگون کند؟ این رخداد هر چه هست، بسی شنیع‌تر از سرنگونی مصدق است (با روایت کودتا و با در نظر گرفتن این‌که فعلیت اصلی در این‌جا دست بیگانگان بوده است).

و البته یادآوری می‌کنم، به گمان من ضرورتی برای برچیدن دودمان قاجار وجود نداشت و این یعنی نیازی به تأسیس سلطنت جدید نبود. پس نمی‌توان گفت این حرف را از سر طرفداری از رضاشاه می‌گویم. رضاشاه در مقام رئیس‌الوزرا اکثر کارهایی را که کرد می‌توانست بکند... بدون تغییر سلطنت راه او برای مدرنیزاسیون ایران باز بود، مگر این‌که فرض کنیم او می‌ترسید به سرنوشت امیرکبیر دچار شود که احتمال کمرنگی به نظر می‌رسد، زیرا احمدشاه در سایه او گم بود.

البته این را هم بگویم که جناب حسین موسویان، رهبر کنونی جبهه ملی، در نشست حضور داشتند و به این پرسش‌های بنده کمی با برافروختگی پاسخ گفتند و می‌توانید در پست بعد، صحبت ایشان را بشنوید. در این نشست جناب شروین وکیلی هم سخنرانی داشتند.

مهدی تدینی

#سخنرانی #28_مرداد #مصدق #زاهدی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Audio
فایل شنیداری نشست «بازخوانی رخداد بیست‌وهشتم مرداد»

این نشست به همت مؤسسۀ خورشید راگا و مؤسسۀ ندای تاریخ در بیست‌وهفتم مرداد ۱۴۰۰ برگزار شد. سخنرانان به ترتیب:

▪️مهدی تدینی
▪️شروین وکیلی
▪️حسین موسویان
▪️مدیر نشست: علیرضا افشاری

فایل تصویری را در این پست ببینید.

#سخنرانی #28_مرداد #مصدق

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
فایل تصویری نشست «بازخوانی رخداد بیست‌وهشتم مرداد»

این نشست به همت مؤسسۀ خورشید راگا و مؤسسۀ ندای تاریخ در بیست‌وهفتم مرداد ۱۴۰۰ برگزار شد. سخنرانان به ترتیب:

▪️مهدی تدینی
▪️شروین وکیلی
▪️حسین موسویان
▪️مدیر نشست: علیرضا افشاری

فایل شنیداری را در این پست بشنوید.

#سخنرانی #28_مرداد #مصدق

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«مصاحبه با احمد مسعود»

ساعتی پیش احمد مسعود مصاحبۀ مفصلی با بی‌بی‌سی انجام داد. کل این مصاحبه را در این ویدئو می‌توانید ببینید. بسیار شنیدنی‌ست.

پست موقت

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«شهریور بیست»

پیام بسیار ساده و صریح بود! پیامی که انگلیسی‌ها پس از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور ۱۳۲۰ به رضا شاه دادند.

«ممکن است اعلیحضرت لطفاً از سلطنت کناره‌گیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راه‌حل دیگری وجود دارد.»

با این پیام رضاشاه که در ۱۳۰۴ خود را به مقام سلطنت رسانده بود از پادشاهی کناره‌گیری کرد و قدرت را به ولیعهد واگذار کرد. کشور از شمال و جنوب به اشغال متفقین درآمده بود. جنگ جهانی دوم جهان را درنوردیده بود و متفقین برای شکست دادن آلمان از هیچ فرصتی چشمپوشی نمی‌کردند، از جمله این‌که بی‌طرفی ایران را نقض کردند و به شیوۀ قهرآمیز نیروهای خود را وارد کشور کردند.

محمدرضاشاه هم در این باره روایت خودش را دارد که در این ویدئو می‌توانید ببینید. اما یک نکتۀ تاریخی مهم این است که از این رهگذر، ایران با تحمل تجاوز آشکار، به پل پیروزی متفقین تبدیل می‎شود.

پیش‌تر در مجموعه‌ای مفصل این مسئله را شرح دادم: بنگرید به این پست: «دالان ایران، پل پیروزی»

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«چاپ پنجم کتاب لیبرالیسم»


کتاب «لیبرالیسم»، اثر لودویگ فون میزس، که اوایل مرداد منتشر شد، امروز به چاپ پنجم رفت. شاید برایتان جالب باشد که کل فرایند چاپ را ببینید، به همین دلیل ویدئوی کوتاهی از کل فرایند چاپ فراهم کرده‌ام که می‌توانید آن را ببینید.

و اما پست‌هایی دربارۀ کتاب:

در گفتگوی زندۀ مفصلی با آقای محمد ماشین‌چیان دربارۀ کتاب «لیبرالیسم» صحبت کردم که فایل صوتی آن را همراه با توضیحی در این لینک می‌توانید بشنوید: «ماشین کاپیتالیسم و روح لیبرالیستی آن»؛ فایل تصویری آن را هم در این لینک می‌توانید ببینید.

همچنین صفحات ابتدایی کتاب تا پایان «یادداشت مترجم» را در این لینک می‌توانید بخوانید: «لیبرالیسم»

#گفتار_لایو #معرفی_کتاب،
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«آزادی و غرب‌گرایی»


«آزادی» یکی از بزرگ‌ترین پرسش‌های بشر در عصر مدرن بوده است. اگر به تاریخ یک‌ونیم قرن اخیر نگاهی بیندازیم، در ایران نیز از میانۀ عصر ناصری رفته‌رفته مفهوم آزادی مطرح شد، البته ته به معنای امروزی آن. کشاکش سر آزادی مسئله‌ای نبود که فقط متعلق به ایران باشد؛ مسئله‌ای جهانی بود. شعار اول انقلاب‌های بزرگ اروپا آزادی بود. «آزادی، برابری، برادری» شعار انقلاب فرانسه بود. انقلاب‌ها یکی پس از دیگری با شعار آزادی سر برمی‌آوردند، البته هر یک با تعریف ایدئولوژیک خود از آزادی. انقلاب‌های مارکسیستی‌ـ‌سوسیالیستی هم هدفی جز آزادی به آن معنای مورد نظر خود نداشتند. ممکن بود تعریف واحدی از آزادی وجود نداشته باشد، اما ارزش کانونی آزادی بود.

همین هم کار محافظه‌کاران را دشوار می‌کرد، زیرا حفظ موضعی که با آزادی در تضاد و تقابل به نظر رسد، کار بسیار دشواری بود. البته به زودی انقلاب‌های آزادی‌خواهانه خود چنان آزادی‌کُش و سرکوبگر از کار درآمدند که محافظه‌کاران می‌توانستند حس کنند روسفید شده‌اند و خوش‌بینیِ آزادی‌خواهان را به سخره گیرند. در این اثنا مشخص شد دریافت آزادی‌خواهان نسل‌های اول از مفهوم آزادی رومانتیک و عجولانه بوده است. رفته‌رفته کسانی که با شعار آزادی آمده بودند به دندان‌تیزترین سرکوبگران تبدیل شدند. اما این مسئله دعوا سر مسئلۀ آزادی را خاتمه نداد، بلکه آن را بیش از پیش پیچیده و غامض کرد.

با این مقدمه یادآوری می‌کنم در انقلاب ایران نیز آزادی شعار محوری بود. الیت اصلی انقلابی سر سه مفهوم «استقلال»، «آزادی» و «جمهوری» اتفاق نظر داشتند، اما آزادی محور بود، زیرا جوهرۀ استقلال و جمهوری نیز آزادی است. اما یکی از بزرگ‌ترین مشکلات نظری از اینجا شروع شد که به غلط این تصور جا افتاد که آزادی مفهومی غربی است. از آن‌جا که فُرم آزادی پیش‌تر در غرب تجربه شده بود، این گمان هم پدید می‌آمد که محتوای آزادی نیز امری غربی است. اما مسئله این است که آزادی امری «انسانی» است و یک پدیدۀ فرهنگی متعلق به گسترۀ جغرافیای خاصی نیست. جناح محافظه‌کار یا سنت‌گرا در ایران خیلی زود این شائبه را مطرح کرد که آزادی امری غربی است و از تن دادن به آزادی باید خودداری کرد، زیرا سرشتی بیگانه دارد و تن دادنی به امر بیگانه به زودی ما را به «ازخودبیگانگی» و «هویت‌سوزی» می‌کشاند. پیشرو بودن غرب در ایجاد نهادهای آزادی نیز در ظاهر امر مهر تأییدی بر این شائبه بود.

آزادی یک امر غربی نیست، بلکه امری کاملاً انسانی است. اما در عوض نکتۀ مهم و اساسی این است که آزادی «زمانمند» و «مصنوع» است. این دو مسئله به ما کمک می‌کند تا آن نگاه رومانتیک و شیداگونه به آزادی را اصلاح کنیم. آزادی هم مانند علم و تکنولوژی در عصر جدید تحقق پیدا کرده است. مگر در غرب سیصد سال پیش آزادی وجود داشت؟ مگه تا 1860 در آمریکا برده‌داری وجود نداشت؟ در غرب نیز آزادی رفته‌رفته «پدید آمد». همون‌طور که زمان لازم بود تا انسان ماشین را اختراع کند، آزادی هم برای تولد خودش باید تا عصر جدید در زهدان تاریخ می‌ماند...

مخالفان آزادی چون در برابر اصل آزادی انسان پاسخ درخوری نداشتند، ادعا کردند آزادی مفهومی غربی است. آیا خودرو، هواپیما و پزشکی چون اول‌بار در غرب ساخته شدند، «غربی»‌اند و با خو و فرهنگ سایر مردمان سازگار نیستند؟ مسئله این است که آزادی هم نوعی «مصنوع» است که در فرهنگ مدرن ساخته شده است. اما این‌که آزادی امری «انسانی» است، به معنای «مطلق» بودن آن نیست؛ یعنی چنین نیست که در هر زمان و مکانی لازم‌الاجرا یا ممکن‌الاجرا باشد، زیرا آزادی «اجراشدنی» نیست، بلکه «آفریدنی» است و وقتی ملزومات وجود ندارد، «آفرینش» بی‌معناست. خطای آزادی‌خواهان مطلق‌نگری بود و نفهمیده بودند آزادی «مصنوع» است، نه «صانع». همین خطای شناختی باعث شد تمایل یابند آزادی را شتابزده «اجرا» کنند، در حالی که «جوهر» آزادی هنوز وجود نداشت و اجرای بی‌جوهر محال است.

در این‌جا نمی‌خواهم وارد این بحث مفصل شوم که «جوهر» آزادی چیست، اما به همین ادعا بسنده می‌کنم که «آزادی مصنوع و زمانمند است» و این یعنی باید آن را به مرور «ساخت». این «ساختن» دوشادوش سایر «مصنوعات» پیش می‌رود و تابع آن‌هاست. بنابراین، نتیجه‌گیری روشن است: هر چه مصنوعات جامعه فزونی یابد، آزادی هم باید «متعاقب آن» فزونی یابد، زیرا آن مصنوعات «جوهر» آزادی را پیشاپیش فراهم آورده است. و نتیجه‌گیری دیگر این‌که «نقض آزادی» و ممانعت از آن از سوی حاکم روزبه‌روز به خطای بزرگ‌تری تبدیل می‌شود. یعنی سرکوب آزادی امروز خطای انسانیِ به مراتب بزرگ‌تری است، تا سرکوب آزادی در صد سال پیش از این.

هنر نخبگان یک جامعه این است که «روند آزادی» را در خردی جمعی و با همکاری یکدیگر «تنظیم» کنند. کاری که بسیار دشوار است. ما در این کار کارنامۀ موفقی نداریم.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«سرنوشت پنجشیر»

دعوت می‌کنم حتماً این مصاحبۀ آقای جعفریان را ببینید. این تحلیل پر از نکات مهم و قابل تأمل است. به نظر نوعی سردرگمی در مواجهه با طالبان در ایران وجود دارد. شتاب رخدادها هم به این سردرگمی دامن زده است. می‌دانیم ایران هم با طالبان در ماه‌های گذشته مذاکراتی داشته، اما تردیدها و بیم‌ها حتی در کسانی که با طالبان مذاکره کردند نیز پیداست.

اما پرسش این است که نسبت به جبهۀ پنجشیر چه موضعی باید داشت؟ آیا طالبان به وعده‌هایی می‌دهد وفا می‌کند؟ آیا طالبان یکدست است؟ آیا طالبان چنین مرزهای روشنی با گروه‌های خطرناک‌تر دارد؟ آیا دستۀ رهبری طالبان عوض نمی‌شود و احتمال کودتاهای درونی در طالبان وجود ندارد؟ آیا امکان ندارد طالبان به سادگی به مهرۀ یک بازی خطرناک تبدیل شود؟

چین خیز برداشته تا به متحد طالبان بدل شود و از آب گلالود کنونی یک معاهدۀ اقتصادی فراگیر برای خود بگیرد. اما به نظر می‌رسد لحن روسیه عوض شده و حتی از پنجشیر حمایتی تلویحی کرده است.

ما چه باید بکنیم؟ تکلیف برای من روشن است و بارها گفته‌ام... اما به شما توصیه می‌کنم این مصاحبه را حتماً ببینید.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
لیبرالیسم ــ دکتر غنی‌نژاد
فایل صوتی نشست دربارۀ «لیبرالیسم»

به همت مؤسسۀ بومرنگ، نشستی دربارۀ کتاب «لیبرالیسمِ» فون میزس برگزار شد. صحبت‌های بنده را در این فایل می‌توانید بشنوید.

جناب دکتر موسی غنی‌نژاد هم در این نشست دربارۀ لیبرالیسم صحبت کردند که آن را می‌توانید بشنوید.

همچنین پیش‌تر گفتگویی با جناب محمد ماشین‌چیان با محوریت این کتاب داشتم و دربارۀ کاپیتالیسم و لیبرالیسم بحث کردم که فایل صوتی آن را همراه با توضیحی در این لینک می‌توانید بشنوید: «ماشین کاپیتالیسم و روح لیبرالیستی آن» | فایل تصویری در این لینک

صفحات ابتدایی کتاب تا پایان «یادداشت مترجم» را در این لینک می‌توانید بخوانید: «لیبرالیسم»

#گفتار_لایو #معرفی_کتاب،
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Audio
پیام احمد مسعود، در واکنش به پیشروی طالبان در پنجشیر.

با این پیام چند چیز مشخص شد: یکی اینکه او از میدان به در نشد. حالا یا دستگیر یا کشته خواهد شد، یا این‌که ــ احتمالاً به زودی با خروج از کشور ــ به رهبر یک مقاومت ضدطالبانی بدل خواهد شد. اما در عین حال پیشروی طالبان در پنجشیر هم مسجل شده که آن را تکذیب نکرده.

این‌که سرنوشت چه خواهد بود یک بحث است، اما این‌که در اوج خیانت‌های داخلی و خارجی مسعود ایستاد و چراغی افروخت و نشان داد در قرن بیست‌ویکم هم همچنان می‌توان مردانه زیست، خود یک درس بزرگ تاریخی بود. از اول هم انتظار پیروزی از او نداشتیم. وقتی کل دنیا برای طالبان فرش قرمز پهن می‌کنند و دولت هم خیانت می‌کند و طالبان هم از انواع کمک‌های خارجی برخوردار است، پیروزی ناممکن است، در اینجا نفس مقاومت مهم است... نفس افروختن چراغی، در شبی سرد و توفانی... از این به بعد بر عهدۀ تاریخ است.

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«من مخالفم!»


من به عنوان یک ایرانی راضی نیستم دولت ایران در مراسم اعلام حکومت طالبان شرکت کند. گویا طالبان قصد دارد مراسمی برای اعلام حکومت خود برگزار کند و از چند کشور از جمله ایران دعوت کرده است. وقتی هنوز شکل آیندۀ این حکومت مشخص نیست، وقتی مشخص نیست قانون‌اساسی این حکومت چیست، وقتی هنوز مشخص نیست آیا همۀ جریان‌های سیاسی، قومی و همۀ اندیشه‌ها و اقشار جامعه در این حکومت نمایندگی دارند، حضور در مراسم اعلام حاکمیت طالبان اشتباه است.

این نیز به گمان من تلۀ طالبان برای همسایگان است تا از این طریق برای خود دست‌کم در میان همسایگان مشروعیت بین‌المللی پیدا کند. اما شرکت در مراسم اعلام حکومتی که محتوای آن مشخص نیست، خطای محض است. طالبان هیچ نیازی به برگزاری چنین مراسمی و دعوت از همسایگان و دیگر کشورها ندارد، مگر این‌که بخواهد از این طریق برای خود مشروعیت مفت‌ومجانی بخرد.

طالبان اول باید سلاحش را زمین بگذارد، با همۀ طرف‌های کشور وارد مذاکرات جدی و قابل باور بشود، همۀ سلایق و جریان‌ها را به رسمیت بشناسد و سپس با ایجاد مجلس مؤسسان و با رأی عمومی مردم شکل حکومت آتی مشخص شود. در غیر این صورت، چیزی که طالبان دنبال آن است، چیزی مگر بیعت‌گیری از سیاستمداران و رهبران اقوام نیست.

اما عملاً به نظر می‌رسد طالبان همین الگوی بیعت‌گیری را در مورد همسایگان نیز می‌خواهد پیاده کند. شرکت در مراسم اعلام حاکمیت طالبان، معنایی مگر بیعت ندارد. منافع ملی ایران و سرنوشت ایرانیان و سایر همسایگان افغانستان و همچنین سرنوشت مردم افغانستان به طور مستقیم در این میان دخیل است. دولتمردان ما باید توجه داشته باشند که با مشروعیت دادن نسنجیده به حکومتی که محتوا او برنامۀ آن مشخص نیست و کاری فراتر از چند ژست توخالی انجام نداده است، دچار خطای بزرگی خواهند شد. اکنون که مردم افغانستان خود به رغم خطر جانی به خیابان‌ها آمده‌اند، دیگر ما اجازه نداریم با مشروعیت بخشیدن به حکومتی نامعلوم به این مردم ظلم کنیم. تأیید این حاکمیت ظلم به مردمی است که نگران آیندۀ خود هستند و فردایی نامعلوم پیش روی آن‌هاست.

طالبان تغییر نکرده است. تغییر راستین این است که اسلحه را زمین بگذارد و بدون زور با دیگران مشورت کند، وگرنه هر هولاکوخان و هر سردار فاتحی «مذاکره به قصد تحمیل صلح مورد نظر خود و بیعت‌گیری» را بلد است. اگر در اروپا و آمریکا دولتمردان نادان و ریاکار برای توجیه فاجعه‌ای که به بار آورده‌اند، سعی دارند حقایق و واقعیات را نبینند، ما با افغانستان ۸۵۰ کیلومتر مرز مشترک داریم و سرنوشتمان به آن گره خورده است و از دیگر سو، به صد دلیل فرهنگی و همسایگی، دلبستۀ مردم افغانستانیم. سرنوشت مردم افغانستان برای ما مهم است.

این مطالبۀ روشن من از دولت ایران است. من به عنوان ایرانی، از هر گونه همدلی و همراهی با طالبان که برای آن مشروعیت شتابزده و نسنجیده ایجاد کند، مخالفم.

مهدی تدینی

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
«تهران ــ ۱۳۵۱»


مستند کوتاه «تهران ۱۳۵۱» ــ ساختۀ خسرو پرویزی ــ به شکلی فشرده و البته شگفت‌انگیز تصویری از تهران در ابتدای دهۀ پنجاه شمسی (اوایل دهۀ هفتاد میلادی) ترسیم می‌کند. شهری که سراسر مدرن شده و در پشت ویترین مدرن و شیک آن دنیایی صنعتی خوابیده که از دید پنهان است. پشت این زندگی شهری کارخانه‌هایی است که دستگاه‌های پرس و جوش، خط‌های تولید و بازوهای مکانیکی، چرخ‌دنده‌ها و غلتک‌ها مانند اندام‌های داخلی پیکر فعالند. ما از شهر، پوستۀ بیرونی‌اش را می‌بینیم و این مستند ما را به درون می‌برد.

ماشین‌ها جایگزین آدم‌ها شده‌اند و انسان‌ها چیزی بیش از اوپراتوری محض که «مکمل» ماشینند، نیستند. در کارخانۀ شیر پاستوریزه، حتی دیگر دست هیچ انسانی دیده نمی‌شود؛ همه‌اش ماشین و خط‌تولید مکانیکی است. اما قضیه فقط این نیست. همۀ ویژگی‌های مدرنیزاسیون شهر را تسخیر کرده است؛ از رسانه تا امواج و سیگنال‌ها.

اما چیزی که در این میان برای ما بیش از هر چیز مهم است، مواجهۀ مردم این شهر با این «مدرنیتۀ ناگهانی» بود. مردان و زنان سی تا چهل‌ساله که در این کارخانه‌ها کار می‌کردند، دو تا سه دهۀ پیش را به یاد می‌آوردند و اینک دنیایی ناشناس را پیش روی خود می‌دیدند. نوستالژی روستا به عنوان یکی از شایع‌ترین موتیف‌های آثار هنری دهۀ پنجاه از همین غربت می‌آید که البته تأثیر سیاسی خود را هم در پی داشت.

البته در این تردیدی نیست که تهران در این تصاویر خلاصه نمی‌شد و سویۀ سنتی‌تری هم داشت که برای مردمش آشناتر و گرم‌تر به نظر می‌رسید، اما می‌شد فهمید که حرکت به کدام سمت است. این شهر روزبه‌روز برای بخشی از مردمانش گنگ‌تر و ناشناخته‌تر می‌شد. البته این گذار از یک زندگی آشنا، روستایی‌ـ‌ـ‌نیمه‌روستایی که روندی و ریتمی کُند دارد به دنیای شتابزده و ناآشنای مدرن و ماشینی چیزی نیست که فقط مختص ایران باشد. این گذار دردآور و بیگانه‌ساز در همه‌جای دنیا رخ داده است. صنعتی‌شدن، مدرن‌شدن و کنده‌شدن فرد از دنیای سنتی به دنیای ماشینی همواره نارضایتی محافظه‌کارانه‌ای را پدید آورده است؛ البته گاهی این ناخرسندی محافظه‌کارانه شکلی حتی مدرن و مترقی به خود گرفته است (مانند آنچه در پسِ ناپیدای مارکسیسم نهفته است).

در نهایت، در محاسبات جامعه‌شناختی و سیاسی از آنچه در نیمۀ دوم دهۀ پنجاه شمسی رخ داد، این تحول زیستی را باید در نظر گرفت. بخشی از آنچه در انقلاب پنجاه‌وهفت نمود پیدا کرد، نوعی مقاومت محافظه‌کارانه در برابر این تحول بود... البته شاید این مقاومت در لایه‌های ناپیداترِ روانِ جمعی نهفته باشد و با واکاوی‌های روان‌شناختی بتوان آن را پیدا کرد. در واقع، شاید در ادبیات و هنر و ابرازهای فرهنگی بهتر بتوان آن را پیدا کرد تا در شمایل آشکار سیاسی؛ گرچه قطعاً در فحوای سیاسی نیز، به ویژه در حرکت توده‌ها، می‌شود آن را یافت.

خسرو پرویزی (۱۳۱۱-۱۳۹۱)، در آبادان چشم به جهان گشود و در لس‌آنجلس درگذشت. او بین سال‌های ۱۳۳۸ تا ۱۳۵۵ فیلم‌های سینمایی پرشماری ساخت. اما در کنار آن چند فیلم مستند هم ساخته است که یکی از آن‌ها همین «تهران ۱۳۵۱» است.

در پیوست می‌توانید این مستند دیدنی و کوتاه را تماشا کنید.

#مستند، #انقلاب

@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«آبادان ــ ۱۳۵۰»

در ابتدای ۱۳۵۰ آبادان به یکی از بزرگ‌ترین قطب‌های نفت و پتروشیمی خاورمیانه تبدیل شده بود. شهری صنعتی که با استخراج و فرآوری نفت و صادرات گستردۀ محصولات نفتی شریان اصلی اقتصاد ایران در آن سال‌ها بود. یکی از بزرگ‌ترین پالایشگاه‌های جهان در این شهر تأسیس شده بود و هزاران کارگر بومی و خارجی در صنایع این شهر مشغول به کار بودند.

یکی از بهترین مستندهایی که تصویری دیدنی از آبادان در ابتدای دهۀ ۱۳۵۰ ترسیم می‌کند، مستندی است که زنده‌یاد منوچهر طیّاب ساخته است. توصیه می‌کنم حتماً این مستندِ نسبتاً کوتاه را ببینید تا از آبادانِ آن سال‌ها ــ دست‌کم از بخش و وجه صنعتی شهر ــ تصویری دست‌اول در ذهن داشته باشید.

در این مستند اطلاعات مختصر، اما جالب و مهمی نیز از میزان توسعۀ صنایع نفت در این شهر ارائه می‌دهد که می‌تواند مفید باشد.

طیّاب، متولد ۱۳۱۶، از مستندسازان خوب ایرانی که درس‌خواندۀ اتریش بود، شهریور ۱۳۹۹ در وین چشم از جهان فروبست.

برای خواندن داستان نفت در ایران به این پست بنگرید: «نفتی که نان شبمان شد»

این فیلم را در کانال «فیلم‌های فاخر» یافتم.

#مستند #نفت
@tarikhandishi | تاریخ‌اندیشی
2025/07/13 18:19:58
Back to Top
HTML Embed Code: