Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
شرقشناسی و مسئله حجاب
🖋️ مریم رضایی
در یک قرن اخیر در تاریخ معاصر ایران هرجا سخن از زن و زنان میشود مسئله رد یا وجوب حجاب زن نیز مطرح است؛ این مساله در تاریخ سیاسی ما آنقدر اهمیت داشته است که دو مقطع مهم تاریخ یعنی مدرنیزاسیون رضاشاهی و انقلاب ۵۷ را میتوان ذیل دو برنامهی کشف و اجبار حجاب خواند.
خلط مفهوم پوشش (که کلمهای عام و قابل اطلاق به انواع لباس است) با کلمهی حجاب (که یک کلمه حقوقی-فقهی- عرفانی است) تا امروز مصدر چالشهای سیاسی-اجتماعی گستردهای در ایران بوده است که خود، برآمده از نوعی خوانش شرقشناسی از پوشش زنان ایرانی است.
اغلب سفرنامهنویسان غربی از پوشش کامل بدن زنان سخن میرانند و این پوشش را یکسان میبینند، این درحالیست که بر طبق برخی از گزارشها زنان در طبقات، مناطق و اقلیمهای مختلف در ایران پوششهای متنوعی داشتهاند. تعارض در جایی خود را نشان میدهد که همین سفرنامهنویسان وقتی در مورد اقوام و طوایف بادیهنشین صحبت میکنند آنها را بیحجاب توصیف کردهاند.
از طرف دیگر، ما در این یک قرن تکاپو در مورد چیستی حجاب، شاهد تلقیهای متفاوت و متنوعی تحت نام حجاب و بیحجابی بودهایم. تلقیهایی که در هر دوره تغییر کرده است: در دورهی قاجار برداشتن روبنده و آشکار شدن صورت بهتنهایی کشف حجاب بوده است.
در دورهی رضاشاه برداشتن چادرهای سنتی کشف حجاب به حساب میآمد ولی استفاده از کلاههایی به سبک غربی با مانتوها و پالتوهای بلند حجاب تلقی نمیشد. حتی پیش از آن مهرتاج رخشان، موسس مدرسه امالمدارس، که برای آزاد بودن دستهایش لباسی شبیه مانتوهای بلند و پوشیده امروز طراحی کرده بود که آنرا با کلاه و روبنده می پوشید، به این دلیل توسط پلیس احضار و مواخذه می شود که چرا بیحجاب در انظار عمومی حاضر شده است؟ درحالیکه شیوهی پوشش او امروزه در جامعه ایران زیادهروی در مستوری تلقی خواهد شد.
پس از انقلاب نیز تلاشهای طولانی برای شناسایی حدود حجاب صورت گرفت و تا امروز مجموعه ی واژگانی وسیع تحت نام شل حجاب، بدحجاب و بی حجاب برای کدگزاری وضعیت پوشش زنان تولید شده است. بنابراین تبارشناسی واژه حجاب ما را با طیف وسیعی از نامگزاری شیوههای پوشش زنان در طول تاریخ معاصر روبهرو میکند که نشان میدهد این واژه تاچه حد با معیارهای سلیقهای در هر دوره تعریف شده است. مواجههی سلیقهای در مورد این واژه تاحدیست که ذیل کشف حجاب و بدنبال آن حجاب اجباری، بخش زیادی از الگوهای پوشش محلی و عرفی و سنتی مردم و بویژه زنان از دست رفته است.
در این یادداشت به این مسئله میپردازیم که ایدئولوژی حجاب چگونه در واکنش به یک خوانش شرقشناسی شکل گرفت و بدنبال آن به نابودی طیف وسیعی از سنتهای پوشش و تولید پارچه و لباس ایرانی انجامید.
این یادداشت را در سایت «زنان امروز» بخوانید.
🏌♂ رسانه ما شمایید. لطفاً به اشتراک بگذارید.
[ شبکه جامعهشناسی | رویدادنگار علوم انسانی | کاریابی علوم اجتماعی | انگاره ]
🖋️ مریم رضایی
در یک قرن اخیر در تاریخ معاصر ایران هرجا سخن از زن و زنان میشود مسئله رد یا وجوب حجاب زن نیز مطرح است؛ این مساله در تاریخ سیاسی ما آنقدر اهمیت داشته است که دو مقطع مهم تاریخ یعنی مدرنیزاسیون رضاشاهی و انقلاب ۵۷ را میتوان ذیل دو برنامهی کشف و اجبار حجاب خواند.
خلط مفهوم پوشش (که کلمهای عام و قابل اطلاق به انواع لباس است) با کلمهی حجاب (که یک کلمه حقوقی-فقهی- عرفانی است) تا امروز مصدر چالشهای سیاسی-اجتماعی گستردهای در ایران بوده است که خود، برآمده از نوعی خوانش شرقشناسی از پوشش زنان ایرانی است.
اغلب سفرنامهنویسان غربی از پوشش کامل بدن زنان سخن میرانند و این پوشش را یکسان میبینند، این درحالیست که بر طبق برخی از گزارشها زنان در طبقات، مناطق و اقلیمهای مختلف در ایران پوششهای متنوعی داشتهاند. تعارض در جایی خود را نشان میدهد که همین سفرنامهنویسان وقتی در مورد اقوام و طوایف بادیهنشین صحبت میکنند آنها را بیحجاب توصیف کردهاند.
از طرف دیگر، ما در این یک قرن تکاپو در مورد چیستی حجاب، شاهد تلقیهای متفاوت و متنوعی تحت نام حجاب و بیحجابی بودهایم. تلقیهایی که در هر دوره تغییر کرده است: در دورهی قاجار برداشتن روبنده و آشکار شدن صورت بهتنهایی کشف حجاب بوده است.
در دورهی رضاشاه برداشتن چادرهای سنتی کشف حجاب به حساب میآمد ولی استفاده از کلاههایی به سبک غربی با مانتوها و پالتوهای بلند حجاب تلقی نمیشد. حتی پیش از آن مهرتاج رخشان، موسس مدرسه امالمدارس، که برای آزاد بودن دستهایش لباسی شبیه مانتوهای بلند و پوشیده امروز طراحی کرده بود که آنرا با کلاه و روبنده می پوشید، به این دلیل توسط پلیس احضار و مواخذه می شود که چرا بیحجاب در انظار عمومی حاضر شده است؟ درحالیکه شیوهی پوشش او امروزه در جامعه ایران زیادهروی در مستوری تلقی خواهد شد.
پس از انقلاب نیز تلاشهای طولانی برای شناسایی حدود حجاب صورت گرفت و تا امروز مجموعه ی واژگانی وسیع تحت نام شل حجاب، بدحجاب و بی حجاب برای کدگزاری وضعیت پوشش زنان تولید شده است. بنابراین تبارشناسی واژه حجاب ما را با طیف وسیعی از نامگزاری شیوههای پوشش زنان در طول تاریخ معاصر روبهرو میکند که نشان میدهد این واژه تاچه حد با معیارهای سلیقهای در هر دوره تعریف شده است. مواجههی سلیقهای در مورد این واژه تاحدیست که ذیل کشف حجاب و بدنبال آن حجاب اجباری، بخش زیادی از الگوهای پوشش محلی و عرفی و سنتی مردم و بویژه زنان از دست رفته است.
در این یادداشت به این مسئله میپردازیم که ایدئولوژی حجاب چگونه در واکنش به یک خوانش شرقشناسی شکل گرفت و بدنبال آن به نابودی طیف وسیعی از سنتهای پوشش و تولید پارچه و لباس ایرانی انجامید.
این یادداشت را در سایت «زنان امروز» بخوانید.
🏌♂ رسانه ما شمایید. لطفاً به اشتراک بگذارید.
[ شبکه جامعهشناسی | رویدادنگار علوم انسانی | کاریابی علوم اجتماعی | انگاره ]
Telegram
attach 📎
👍10❤1
تو دیگری نیستی خواهرم! نمیگذارم که دیگری باشی!
کافهای در حوالی میدان انقلاب، و ازقضا، کافهای که وقتهای زیادی با دوستانم در آن قرار دیدار داشتهام، در صفحهاش اعلام کرده که به زنان محجبه ۳۰ درصد تخفیف میدهد. پایین این خبر هم، حدیثی از امام علی (ع) نوشته است.
لازم نیست فکر کنم، لازم نیست چشم بدوزم به آن عدد ۳۰ یا کلمهی زنِ محجبه که بفهمم چه احساسی دارم. برای خودم واضح و مبرهن است که ترسیدهام. من در این لحظهٔ مواجهه و چنین لحظههای مشابهی قبل از تجربهٔ خشم، بهشدت ترسیدهام. راحتترش را بگویم؟ خوف برم داشته است. آدمهای زیادی پایِ این نوشته مبتذل، خوشحالی کردهاند؛ من اما از همین آدمها و از خشونت مستتر در این پیغام و همه آن سیاستهای درظاهر ارزشی که به یک گزارهای دینی برای رسمیتیافتن سنجاق شدهاند، ترسیدهام.
گزاره ۳۰ درصد تخفیف برای زنان محجبه، همانقدر خشونت دارد که گزارهٔ ۳۰ درصد تخفیف برای زنانی که حجاب ندارند. فرقی ندارد «با حجاب» باشد یا «بی حجاب»؛ مسئله، دیگریپنداشتنِ انسانی است که همچون ما شهروند است، اما سیاستها و قوانین، با اختصاصِ امتیاز به گروهی که به آنها نزدیک است، او را از «انسان بودن» به «غیر/دیگری» تقلیل دادهاند.
بعد یادم آمد، کم نبودند لحظههای مواجهه با آدمهایی که این خشونت مستتر طوری به گزارهها و رفتارهایشان سنجاق شده است که دیگر نمیتوانی از آنها جدایشان کنی.
عصر یکی از همینروزها بود که با دخترخالهام حوالی یکی از میدانهای پررفتوآمد پایتخت پیگیر کاری بودیم. بهقدرِ نفستازهکردنی، گوشه پیادهرو ایستاده بودیم که مردی با عصبانیت نزدیکم ایستاد و خواست که به «این زن» تذکر بدهم تا حجابش را رعایت کند. «این زن»، دخترخالهام بود با موهای تُنُک کوتاه که وعده شکست سرطان و نتیجه شیمیدرمانیها بود.
مرد که رفت، نگاه کردم به «این زن» و فکر کردم چرا از من خواست به زنی که کنارم ایستاده و معلوم است با من نسبتی دارد، تذکر بدهم؟ چطور «مقابل هم گذاشتنِ آدمها» در ذهن و روانِ او آنقدر جاری و ساری است که اینطور خودش را سرِ بزنگاهها نشان میدهد؟
او «دیگری» است و من که تنها زنِ محجبه یک خانواده پرجمعیت هستم، باید «مقابل» او باشم.
پروژه حجاب در این نظام فکری و سیاسی «اویِ از ما» و «اوی دیگری» یک پروژه تماماً شکستخورده است و در آن شکی نیست؛ چراکه تمام ایده و قوایِ اجرایی آن با نامهای دهنپرکنی مثل کار فرهنگی، جهاد فلان و... بیش از هر چیزی با استواری بر دو ستون «امتیاز دادن به خودی» و «محرومیت دیگری»، به نوعی خشونت و ترویج «دیگری/غیرپنداریِ» کسی که همچون من نیست، دامن میزند.
ناگفته نماند که کم نبودند لحظههایی که من نیز بهخاطر «داشتن حجاب» دیگری پنداشته شدم، اما اگر چنین تجربههایی برای من بهاندازه انگشتهای دستاند، برای او که انتخاب دیگری جز من دارد، مکرر و پرتعداد است.
چه کاری از دستم برمیآید؟ گاهی هیچچیز و حالا تنها کاری که از دستم برمیآمد، این بود:
برای کافه کامنت گذاشتم؛ چرا که نهتنها این ایده زشت و مبتذلشان من را برای حضور مجدد ترغیب نکرد، بلکه من را مصممتر از قبل کرد که دیگر پایم را توی آن خرابشده نگذارم...
_ فاطمه بهروزفخر
کافهای در حوالی میدان انقلاب، و ازقضا، کافهای که وقتهای زیادی با دوستانم در آن قرار دیدار داشتهام، در صفحهاش اعلام کرده که به زنان محجبه ۳۰ درصد تخفیف میدهد. پایین این خبر هم، حدیثی از امام علی (ع) نوشته است.
لازم نیست فکر کنم، لازم نیست چشم بدوزم به آن عدد ۳۰ یا کلمهی زنِ محجبه که بفهمم چه احساسی دارم. برای خودم واضح و مبرهن است که ترسیدهام. من در این لحظهٔ مواجهه و چنین لحظههای مشابهی قبل از تجربهٔ خشم، بهشدت ترسیدهام. راحتترش را بگویم؟ خوف برم داشته است. آدمهای زیادی پایِ این نوشته مبتذل، خوشحالی کردهاند؛ من اما از همین آدمها و از خشونت مستتر در این پیغام و همه آن سیاستهای درظاهر ارزشی که به یک گزارهای دینی برای رسمیتیافتن سنجاق شدهاند، ترسیدهام.
گزاره ۳۰ درصد تخفیف برای زنان محجبه، همانقدر خشونت دارد که گزارهٔ ۳۰ درصد تخفیف برای زنانی که حجاب ندارند. فرقی ندارد «با حجاب» باشد یا «بی حجاب»؛ مسئله، دیگریپنداشتنِ انسانی است که همچون ما شهروند است، اما سیاستها و قوانین، با اختصاصِ امتیاز به گروهی که به آنها نزدیک است، او را از «انسان بودن» به «غیر/دیگری» تقلیل دادهاند.
بعد یادم آمد، کم نبودند لحظههای مواجهه با آدمهایی که این خشونت مستتر طوری به گزارهها و رفتارهایشان سنجاق شده است که دیگر نمیتوانی از آنها جدایشان کنی.
عصر یکی از همینروزها بود که با دخترخالهام حوالی یکی از میدانهای پررفتوآمد پایتخت پیگیر کاری بودیم. بهقدرِ نفستازهکردنی، گوشه پیادهرو ایستاده بودیم که مردی با عصبانیت نزدیکم ایستاد و خواست که به «این زن» تذکر بدهم تا حجابش را رعایت کند. «این زن»، دخترخالهام بود با موهای تُنُک کوتاه که وعده شکست سرطان و نتیجه شیمیدرمانیها بود.
مرد که رفت، نگاه کردم به «این زن» و فکر کردم چرا از من خواست به زنی که کنارم ایستاده و معلوم است با من نسبتی دارد، تذکر بدهم؟ چطور «مقابل هم گذاشتنِ آدمها» در ذهن و روانِ او آنقدر جاری و ساری است که اینطور خودش را سرِ بزنگاهها نشان میدهد؟
او «دیگری» است و من که تنها زنِ محجبه یک خانواده پرجمعیت هستم، باید «مقابل» او باشم.
پروژه حجاب در این نظام فکری و سیاسی «اویِ از ما» و «اوی دیگری» یک پروژه تماماً شکستخورده است و در آن شکی نیست؛ چراکه تمام ایده و قوایِ اجرایی آن با نامهای دهنپرکنی مثل کار فرهنگی، جهاد فلان و... بیش از هر چیزی با استواری بر دو ستون «امتیاز دادن به خودی» و «محرومیت دیگری»، به نوعی خشونت و ترویج «دیگری/غیرپنداریِ» کسی که همچون من نیست، دامن میزند.
ناگفته نماند که کم نبودند لحظههایی که من نیز بهخاطر «داشتن حجاب» دیگری پنداشته شدم، اما اگر چنین تجربههایی برای من بهاندازه انگشتهای دستاند، برای او که انتخاب دیگری جز من دارد، مکرر و پرتعداد است.
چه کاری از دستم برمیآید؟ گاهی هیچچیز و حالا تنها کاری که از دستم برمیآمد، این بود:
برای کافه کامنت گذاشتم؛ چرا که نهتنها این ایده زشت و مبتذلشان من را برای حضور مجدد ترغیب نکرد، بلکه من را مصممتر از قبل کرد که دیگر پایم را توی آن خرابشده نگذارم...
_ فاطمه بهروزفخر
👍33👎2❤1
Forwarded from ریشه
برگی از دفتر زندگی کودکان
✍🏼 رضا مقصودی
پیش از آغاز فیلمبرداری مستندمان (مثل یک کارگردان) در روزهای مطالعه و پژوهش پیرامون مفهوم "کودکی"، با بچههای بسیاری مصاحبه و گفتوگو کردیم. یک سوال را از تکتکشان پرسیدیم: 《مهمترین خواستهی تو چیه توی زندگی؟》
قبل از این که ادامه دهید مطالعهی متن را، از فرزندتان، یا کودکانی که با آنها ارتباط دارید، این سوال را بپرسید و به جوابهایشان دقت کنید.
طبق پاسخهایی که ما گرفتیم، مهمترین خواستههای کودکان از زبان خودشان را میشود در 5 بخش دستهبندی کرد:
1. داشتن ارتباط
- دیده شدن
- مهم بودن
- لمس شدن، مثلا آغوش یا نوازش
- بوسیده شدن
- مورد توجه واقع شدن
2. حرف زدن
- مکالمه با والدین
- شنیده شدن حرفهایشان
- شنیدن حرفهای دیگران
- گفتوگو با دوستان
- قصه گفتن و قصه شنیدن
3. بازی کردن
4. خانهی امن
- فضایی به دور از تهدید و تنبیه و ناامنی و شلوغی و ترس
- فضایی گرم و محبتآمیز و رنگارنگ و شاد
5. تشکیل اجتماع با همسالان
آن نقشی که دَرَش فرورفتهای به عنوان پدر یا مادر، صرفا محدود نمیشود به تامین غذا و خریدن پوشک و پوشاک.
زیستی دگر بباید.
همین.
#متن_مانا
📩 @Ri_sheh2 📩
www.instagram.com/Like_a_director
✍🏼 رضا مقصودی
پیش از آغاز فیلمبرداری مستندمان (مثل یک کارگردان) در روزهای مطالعه و پژوهش پیرامون مفهوم "کودکی"، با بچههای بسیاری مصاحبه و گفتوگو کردیم. یک سوال را از تکتکشان پرسیدیم: 《مهمترین خواستهی تو چیه توی زندگی؟》
قبل از این که ادامه دهید مطالعهی متن را، از فرزندتان، یا کودکانی که با آنها ارتباط دارید، این سوال را بپرسید و به جوابهایشان دقت کنید.
طبق پاسخهایی که ما گرفتیم، مهمترین خواستههای کودکان از زبان خودشان را میشود در 5 بخش دستهبندی کرد:
1. داشتن ارتباط
- دیده شدن
- مهم بودن
- لمس شدن، مثلا آغوش یا نوازش
- بوسیده شدن
- مورد توجه واقع شدن
2. حرف زدن
- مکالمه با والدین
- شنیده شدن حرفهایشان
- شنیدن حرفهای دیگران
- گفتوگو با دوستان
- قصه گفتن و قصه شنیدن
3. بازی کردن
4. خانهی امن
- فضایی به دور از تهدید و تنبیه و ناامنی و شلوغی و ترس
- فضایی گرم و محبتآمیز و رنگارنگ و شاد
5. تشکیل اجتماع با همسالان
آن نقشی که دَرَش فرورفتهای به عنوان پدر یا مادر، صرفا محدود نمیشود به تامین غذا و خریدن پوشک و پوشاک.
زیستی دگر بباید.
همین.
#متن_مانا
📩 @Ri_sheh2 📩
www.instagram.com/Like_a_director
👍4❤3
Forwarded from دختران حوا (Sobh)
📌دست در جیب و سرنوشت خود
«فعلا باید صبر کنم دارم دنبال کار میگردم» «اول باید کمی پسانداز کنم بعد میتونم تصمیم بگیرم» این جملات و جملات مشابه را بسیار در مواجهه با زنانی شنیدهام که در روابط ناخوشایند، خشونتبار و یا تمام شده از نظر عاطفی قرار دارند، اما به دلیل نداشتن استقلال مالی امکان خروج از آن را ندارند. زنانی که نداشتن استقلال مالی باعث شده توان تصمیمگیری مستقلانه برای زندگیشان را نیز از دست بدهند.
زنانی که گاهی در کنار مردان متمول زندگی میکنند و برای سالها فکر میکردند «نیاز مالی» ندارند، چون شریک زندگیشان این نیاز را برآورده میکند. بعدتر اما وقتی میخواستهاند از رابطه بیرون بیایند یا مورد خشونت و آزار قرار گرفتهاند فهمیدهاند که استقلالشان را با رفاه معاوضه کرده بودند. آنها در رفاه تامین شده از جانب شریک زندگیشان میزیستهاند و در برابر، استقلال عمل برای بیرون آمدن از رابطه را از دست دادهاند.
ممکن است فکر کنید چارهی کار تقسیم اموال به دست آمده در زندگی مشترک است. حتما این میتواند تا حدی مشکل برخی از زنان را برطرف کند اما همیشه اموالی برای تقسیم وجود ندارد و زنان به دلیل نداشتن حقوق و منبع درآمد ماهیانه، امکان جدا شدن، پرداخت اجاره و مستقل شدن ندارند. آنجاست که ماهها و یا سالها در رابطهای که نمیخواهندش میمانند تا بتوانند شرایط رفتن را فراهم کنند.
همچنین هرچند که هدف اصلی اشتغال کسب درآمد و استقلال مالیست اما حضور اجتماعی به واسطهی اشتغال به ساختن و داشتن گروههایی از دوستان و آشنایان و استقلال اجتماعی نیز کمک میکند و وابستگی زنان به منابع شریک زندگیشان را کاهش میدهد.
این وضعیت در مورد خانواده هم صدق میکند. زنانی که با خانواده زندگی میکنند و درآمد ندارند، هرچند مخالف باشند اما گاهی ناچارند قوانین و اوامر خانواده را اطاعت کنند چون از نظر مالی به آنها وابستهاند.
البته نباید فراموش کنیم که بیرون آمدن از چرخهی خشونت و روابط ناسالم هرگز آسان نیست و استقلال اقتصادی نیز تنها نیاز برای خارج شدن از این روابط نیست. کارکرد رابطهی خشونتبار، مخدوش کردن عزت نفس و از بین بردن توان خروج از رابطه است. استقلال اقتصادی نه شرط کافی برای خروج از این روابط اما لازم و تسهیلکنندهی این مسیر است./زن امروزی
#سمانهسوادی
@EveDaughters
«فعلا باید صبر کنم دارم دنبال کار میگردم» «اول باید کمی پسانداز کنم بعد میتونم تصمیم بگیرم» این جملات و جملات مشابه را بسیار در مواجهه با زنانی شنیدهام که در روابط ناخوشایند، خشونتبار و یا تمام شده از نظر عاطفی قرار دارند، اما به دلیل نداشتن استقلال مالی امکان خروج از آن را ندارند. زنانی که نداشتن استقلال مالی باعث شده توان تصمیمگیری مستقلانه برای زندگیشان را نیز از دست بدهند.
زنانی که گاهی در کنار مردان متمول زندگی میکنند و برای سالها فکر میکردند «نیاز مالی» ندارند، چون شریک زندگیشان این نیاز را برآورده میکند. بعدتر اما وقتی میخواستهاند از رابطه بیرون بیایند یا مورد خشونت و آزار قرار گرفتهاند فهمیدهاند که استقلالشان را با رفاه معاوضه کرده بودند. آنها در رفاه تامین شده از جانب شریک زندگیشان میزیستهاند و در برابر، استقلال عمل برای بیرون آمدن از رابطه را از دست دادهاند.
ممکن است فکر کنید چارهی کار تقسیم اموال به دست آمده در زندگی مشترک است. حتما این میتواند تا حدی مشکل برخی از زنان را برطرف کند اما همیشه اموالی برای تقسیم وجود ندارد و زنان به دلیل نداشتن حقوق و منبع درآمد ماهیانه، امکان جدا شدن، پرداخت اجاره و مستقل شدن ندارند. آنجاست که ماهها و یا سالها در رابطهای که نمیخواهندش میمانند تا بتوانند شرایط رفتن را فراهم کنند.
همچنین هرچند که هدف اصلی اشتغال کسب درآمد و استقلال مالیست اما حضور اجتماعی به واسطهی اشتغال به ساختن و داشتن گروههایی از دوستان و آشنایان و استقلال اجتماعی نیز کمک میکند و وابستگی زنان به منابع شریک زندگیشان را کاهش میدهد.
این وضعیت در مورد خانواده هم صدق میکند. زنانی که با خانواده زندگی میکنند و درآمد ندارند، هرچند مخالف باشند اما گاهی ناچارند قوانین و اوامر خانواده را اطاعت کنند چون از نظر مالی به آنها وابستهاند.
البته نباید فراموش کنیم که بیرون آمدن از چرخهی خشونت و روابط ناسالم هرگز آسان نیست و استقلال اقتصادی نیز تنها نیاز برای خارج شدن از این روابط نیست. کارکرد رابطهی خشونتبار، مخدوش کردن عزت نفس و از بین بردن توان خروج از رابطه است. استقلال اقتصادی نه شرط کافی برای خروج از این روابط اما لازم و تسهیلکنندهی این مسیر است./زن امروزی
#سمانهسوادی
@EveDaughters
👍10👌3
Forwarded from ️ شبکه جامعه شناسی ️
رستگاری در خیابان. امین بزرگیان.pdf
2.2 MB
📚 رستگاری در خیابان
🖋 امین بزرگیان
♾ توضیحات نویسنده:
نگارش کتاب رستگاری در خیابان از روزهای ابتدایی جنبش سبز تا سال ٩٨ ادامه یافت. در این متن تلاش داشتم با تکیه بر تجربه شخصی خود از جنبش، اثرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن واقعه عظیم را مکتوب کنم. برای خود من ثبت آن تجربه به خودی خود دارای اهمیت بود.
کتاب در سال ١٣٩٩ منتشر شد و آن را اکنون در سالگرد ٢۵ خرداد بصورت رایگان در اختیار همگان قرار میدهم.
🔁 بازنشر از کانال نویسنده
🏌♂ رسانه ما شمایید. لطفاً به اشتراک بگذارید.
[ شبکه جامعهشناسی | رویدادنگار علوم انسانی | کاریابی علوم اجتماعی | انگاره ]
🖋 امین بزرگیان
♾ توضیحات نویسنده:
نگارش کتاب رستگاری در خیابان از روزهای ابتدایی جنبش سبز تا سال ٩٨ ادامه یافت. در این متن تلاش داشتم با تکیه بر تجربه شخصی خود از جنبش، اثرات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آن واقعه عظیم را مکتوب کنم. برای خود من ثبت آن تجربه به خودی خود دارای اهمیت بود.
کتاب در سال ١٣٩٩ منتشر شد و آن را اکنون در سالگرد ٢۵ خرداد بصورت رایگان در اختیار همگان قرار میدهم.
🔁 بازنشر از کانال نویسنده
🏌♂ رسانه ما شمایید. لطفاً به اشتراک بگذارید.
[ شبکه جامعهشناسی | رویدادنگار علوم انسانی | کاریابی علوم اجتماعی | انگاره ]
👏4🥱2👍1
نمیدانم اولینبار چه کسی در گوش ما خواند که باید همیشه برنده باشیم، در واقع به ما آموختند که با برنده شدن چیزهای زیادی را به دست میآوریم، مثل محبت، تحسین، توجه، احترام.
همین شد که ما از باختن ترسیدیم و به گمانم بازندهشدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک میشود که ارادهی دوباره بلند شدن را از دست میدهیم و خودمان را سرزنش میکنیم. دروغ چرا، صادقانه میگویم که من بیشتر باختهام تا برنده شوم و با هربار باختن چیزهایی را از دست دادهام، آدمهایی را... حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفتهام که این باختن حقیقت زندگیست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده میشوم کسی باشد که حلقهی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند. حالا میدانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش میشود زندگی من!
آلن دو باتن
اضطراب موقعیت
@nabayad_mikhandim
نمیدانم اولینبار چه کسی در گوش ما خواند که باید همیشه برنده باشیم، در واقع به ما آموختند که با برنده شدن چیزهای زیادی را به دست میآوریم، مثل محبت، تحسین، توجه، احترام.
همین شد که ما از باختن ترسیدیم و به گمانم بازندهشدن ترسناک نیست، آنجا ترسناک میشود که ارادهی دوباره بلند شدن را از دست میدهیم و خودمان را سرزنش میکنیم. دروغ چرا، صادقانه میگویم که من بیشتر باختهام تا برنده شوم و با هربار باختن چیزهایی را از دست دادهام، آدمهایی را... حالا که سی و یک ساله هستم اما دیگر پذیرفتهام که این باختن حقیقت زندگیست، مثل مرگ که تلخ است اما واقعیت جهان است.
دیگر برایم مهم نیست که وقتی برنده میشوم کسی باشد که حلقهی گُلی به گردنم بیندازد و یا اگر ببازم، طردم کند. حالا میدانم که تنهای تنها باید با حقیقتِ برد و باخت کنار بیایم و برآیندش میشود زندگی من!
آلن دو باتن
اضطراب موقعیت
@nabayad_mikhandim
❤15👍2
فاطمه موسوی ویایه:
معرفی کتاب هنر شفاف اندیشیدن
خود را انسان خردمند مینامیم زیرا فرض می شود تصمیمگیری درباره هر چیز را بر اساس منطق و استدلال عقلانی انجام میدهیم، گزینههای مختلف را مشخص و مزایا و عواقب هر کدام را ارزیابی میکنیم تا بهترین گزینه انتخاب شود. تا قرن بیستم تصمیمگیری را فرایندی میدانستند که در آن عقل مهار احساسات را در دست دارد و میتواند مسیر درستی را انتخاب کند.
تحقیقات مختلف روانشناسی در دهه شصت میلادی نشان میدهد چنین تصویری درست نیست، تفکر به خودی خود خالص نیست و در معرض خطاست. استفاده ما از افکار نه برای کشف حقیقت که بیشتر برای متقاعد کردن دیگران به کار میرود و اساسا ما برای گرفتن بسیاری از تصمیمها، اطلاعات ضروری را نداریم. به همین سبب از میانبرهای ذهنی و ابتکارها استفاده میکنیم و دچار خطای شناختی هستیم.
سوگیریهای شناختی خطاهایی هستند ذهنی که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط منجر میشوند و در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر میگذارند. دلایل شکلگیری سوگیریهای شناختی را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد: یک) اطلاعات بیش از اندازه در جهان (ذهن ناچار است که مقدار زیادی از آن را فیلتر کند). دو) عدم درک جهان (ذهن ناچار است تا با ساختن ارتباطات بین پدیدهها و سایر چیزها راهی برای درک این جهان پیچیده بیابد). سه) نیاز به سریع عمل کردن و چهار) محدودیتهای حافظه.
در دانشگاه و درس روش تحقیق با تعدادی از این سوگیریها آشنا شدیم: خطای مرجعیت، خطای همزمانی به جای علیت، خطای علت واحد، خطای جایگزینی معلول به جای علت، خطای فرض بتا (فرض رابطه نادرست) خطای تجانس و عدم توجه به فرضیههای رقیب، خطای گزینش دادهها، خطای سوگیری انتخاب جامعه آماری، خطای نمونه در دسترس و خطای میانگین در نمونههای کوچک.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن رولف دوبلی حدود صد خطای شناختی را فهرست کرده و درباره هر کدام حدود دو سه صفحه نوشته و مثالهایی از روانشناسی تا اقتصاد آورده است. کتاب خوب و خوشخوانی است و آموزنده. شستهرفتهتر از سایر کتابها توضیح داده است و ترجمه نیز خوب و روان است. کتاب را نشر چشمه منتشر کرده و بارها تجدید چاپ شده.
@women_socialproblems
معرفی کتاب هنر شفاف اندیشیدن
خود را انسان خردمند مینامیم زیرا فرض می شود تصمیمگیری درباره هر چیز را بر اساس منطق و استدلال عقلانی انجام میدهیم، گزینههای مختلف را مشخص و مزایا و عواقب هر کدام را ارزیابی میکنیم تا بهترین گزینه انتخاب شود. تا قرن بیستم تصمیمگیری را فرایندی میدانستند که در آن عقل مهار احساسات را در دست دارد و میتواند مسیر درستی را انتخاب کند.
تحقیقات مختلف روانشناسی در دهه شصت میلادی نشان میدهد چنین تصویری درست نیست، تفکر به خودی خود خالص نیست و در معرض خطاست. استفاده ما از افکار نه برای کشف حقیقت که بیشتر برای متقاعد کردن دیگران به کار میرود و اساسا ما برای گرفتن بسیاری از تصمیمها، اطلاعات ضروری را نداریم. به همین سبب از میانبرهای ذهنی و ابتکارها استفاده میکنیم و دچار خطای شناختی هستیم.
سوگیریهای شناختی خطاهایی هستند ذهنی که به صورتی نظاممند به گرایش، نگرش، وهم یا باوری غلط منجر میشوند و در تصمیمگیری، استدلال، ارزیابی، یادآوری، ادراک و شناخت افراد تاثیر میگذارند. دلایل شکلگیری سوگیریهای شناختی را میتوان به چهار بخش تقسیم کرد: یک) اطلاعات بیش از اندازه در جهان (ذهن ناچار است که مقدار زیادی از آن را فیلتر کند). دو) عدم درک جهان (ذهن ناچار است تا با ساختن ارتباطات بین پدیدهها و سایر چیزها راهی برای درک این جهان پیچیده بیابد). سه) نیاز به سریع عمل کردن و چهار) محدودیتهای حافظه.
در دانشگاه و درس روش تحقیق با تعدادی از این سوگیریها آشنا شدیم: خطای مرجعیت، خطای همزمانی به جای علیت، خطای علت واحد، خطای جایگزینی معلول به جای علت، خطای فرض بتا (فرض رابطه نادرست) خطای تجانس و عدم توجه به فرضیههای رقیب، خطای گزینش دادهها، خطای سوگیری انتخاب جامعه آماری، خطای نمونه در دسترس و خطای میانگین در نمونههای کوچک.
کتاب هنر شفاف اندیشیدن رولف دوبلی حدود صد خطای شناختی را فهرست کرده و درباره هر کدام حدود دو سه صفحه نوشته و مثالهایی از روانشناسی تا اقتصاد آورده است. کتاب خوب و خوشخوانی است و آموزنده. شستهرفتهتر از سایر کتابها توضیح داده است و ترجمه نیز خوب و روان است. کتاب را نشر چشمه منتشر کرده و بارها تجدید چاپ شده.
@women_socialproblems
👏5👍1
Forwarded from ویدلش | weedlashiha
بعد از مدتها اومدم تا همه ماجراهای تلخی که واسم اتفاق افتاد رو تعریف کنم. مخاطب این رشته توییت همه آدمهایی هستن که نیاز به امید دارن. همه اونایی که حس میکنن به بن بست رسیدن و آرزو میکنن کاش نمیبودن. اومدم بگم جای شما بودم، توی سیاه ترین و تلخ ترین روزهای زندگیم.
ادامهی مطلب
- Manzar Sezavar -
乙ɦÆƄz @weedlashiha🍁
ادامهی مطلب
- Manzar Sezavar -
乙ɦÆƄz @weedlashiha🍁
Telegraph
رشته توییتی از @ManzarSezavar
1. بعد از مدتها اومدم تا همه ماجراهای تلخی که واسم اتفاق افتاد رو تعریف کنم. مخاطب این رشته توییت همه آدمهایی هستن که نیاز به امید دارن. همه اونایی که حس میکنن به بن بست رسیدن و آرزو میکنن کاش نمیبودن. اومدم بگم جای شما بودم، توی سیاه ترین و تلخ ترین روزهای…
❤11👍3😢2
Forwarded from جامعه شناسی"زنان و خانواده" بر بستر مسائل اجتماعی ایران (Alieh Shekarbeigi(Iauctb))
خانواده در معرض از هم گسستگی یا رسیدن به ارزش های مدنی
عالیه شکربیگی ؛ دانش آموخته ی جامعه شناسی
✍️چندی پیش برای انجام تحقیقی؛ سعادتی دست داد تا به چند روستا در سه استان کشور مسافرتی چند روزه داشته باشم و این سفر از حیث دیدن واقعیت های اجتماعی برایم بسیار تاثیرگذار بود. مهم ترین مسئله ای که در این سفر با آن مواجه شدم؛ آمار بالای طلاق در خانواده های روستایی یود و همین طور بالا رفتن آسیب های اجتماعی در درون خانواده های خویشاوند.
همیشه تصورم بر این بود که خانواده های روستایی تا حد زیادی از مبحث طلاق دورند و اگر هم طلاقی رخ دهد؛ آمارش پایین است. اما این سفر، تصورات من را به هم ریخت؛ وارد هر خانواده ای می شدم؛ یک زن طلاق گرفته بود . قضیه برایم مهم شد و تصمیم گرفتم یک مصاحبه ی میدانی با این عزیزان که مشتاقانه دلیل طلاق گرفتن خود را برایم توضیح می دادند و چقدر جسورانه به چنین تصمیمی دست یازیده بودند. در ادامه فرصت وار؛ دلایل طلاق را از زبان آن بزرگواران نقل می کنم و در نهایت تحلیلی جامعه شناسانه در باره ی این رخداد اجتماعی خواهم داشت. رخدادی که آمارش چه در شهر و چه روستا؛ علیرغم تمام تلاش های ساختار؛ سیر صعودی خود را طی می کند.
دلایل طلاق در مشاهده میدانی در روستاهایی که مورد مطالعه قرار گرفت:
۱- مشروب خواری همسر و دست یازیدن به خشونت علیه اعضای خانواده
۲- فقدان رضایت زناشویی در روابط زوجین
۳-مشکلات اقتصادی
۴- بی پناهی و بی خویشاوندی زن و نداشتن همراهی خانواده در برابر مشکلات پیش رو
۵- دخالت اطرافیان در زندگی زناشویی
۶- حضور در فضای مجازی
۷- رخداد طلاق عاطفی بیش از طلاق رسمی در روابط عاطفی زوجین
در تحلیل بیشتر بررسی طلاق در روستاهای کشور، به نظر می رسد که علل به وجود آمدن امر طلاق در روستاهای کشور جدا از عوامل شهری نیست و سبک زندگی در روستاها به طرف شهری شدن حرکت کرده و در این راستا، رخدادهای زندگی شهری را تجربه می کند و در این میان ، سبک زندگی در شهر و روستا، تنگاتنگ در کنار هم حرکت می کنند.
نکته ی دیگر، حرکت خانواده ها به سوی ارزش های مدنی در نهاد خانواده است، به همین دلیل، زن ایرانی به دلیل آگاهی به حقوق خود، وقتی همه ی راهکارهای کاربردی برای حل بحران در زندگی زناشویی اثربخش نیست، در نتیجه، گزینه ی نهایی یعنی طلاق را بر می گزینند و دیگر از داغی که پیامد طلاق در جامعه ی ایران است، ترسی ندارند و آگاهانه برای ساختن زندگی بهتر تلاش می کنند و این یعنی نهادینه کردن ارزش های مدنی در زندگی خصوصی و اجتماعی زنان در ایران که امری مبارک است.
#طلاق
#زندگی روستایی
#زندگی شهری
# سبک زندگی
https://www.tg-me.com/Aliehshekarbeigi
عالیه شکربیگی ؛ دانش آموخته ی جامعه شناسی
✍️چندی پیش برای انجام تحقیقی؛ سعادتی دست داد تا به چند روستا در سه استان کشور مسافرتی چند روزه داشته باشم و این سفر از حیث دیدن واقعیت های اجتماعی برایم بسیار تاثیرگذار بود. مهم ترین مسئله ای که در این سفر با آن مواجه شدم؛ آمار بالای طلاق در خانواده های روستایی یود و همین طور بالا رفتن آسیب های اجتماعی در درون خانواده های خویشاوند.
همیشه تصورم بر این بود که خانواده های روستایی تا حد زیادی از مبحث طلاق دورند و اگر هم طلاقی رخ دهد؛ آمارش پایین است. اما این سفر، تصورات من را به هم ریخت؛ وارد هر خانواده ای می شدم؛ یک زن طلاق گرفته بود . قضیه برایم مهم شد و تصمیم گرفتم یک مصاحبه ی میدانی با این عزیزان که مشتاقانه دلیل طلاق گرفتن خود را برایم توضیح می دادند و چقدر جسورانه به چنین تصمیمی دست یازیده بودند. در ادامه فرصت وار؛ دلایل طلاق را از زبان آن بزرگواران نقل می کنم و در نهایت تحلیلی جامعه شناسانه در باره ی این رخداد اجتماعی خواهم داشت. رخدادی که آمارش چه در شهر و چه روستا؛ علیرغم تمام تلاش های ساختار؛ سیر صعودی خود را طی می کند.
دلایل طلاق در مشاهده میدانی در روستاهایی که مورد مطالعه قرار گرفت:
۱- مشروب خواری همسر و دست یازیدن به خشونت علیه اعضای خانواده
۲- فقدان رضایت زناشویی در روابط زوجین
۳-مشکلات اقتصادی
۴- بی پناهی و بی خویشاوندی زن و نداشتن همراهی خانواده در برابر مشکلات پیش رو
۵- دخالت اطرافیان در زندگی زناشویی
۶- حضور در فضای مجازی
۷- رخداد طلاق عاطفی بیش از طلاق رسمی در روابط عاطفی زوجین
در تحلیل بیشتر بررسی طلاق در روستاهای کشور، به نظر می رسد که علل به وجود آمدن امر طلاق در روستاهای کشور جدا از عوامل شهری نیست و سبک زندگی در روستاها به طرف شهری شدن حرکت کرده و در این راستا، رخدادهای زندگی شهری را تجربه می کند و در این میان ، سبک زندگی در شهر و روستا، تنگاتنگ در کنار هم حرکت می کنند.
نکته ی دیگر، حرکت خانواده ها به سوی ارزش های مدنی در نهاد خانواده است، به همین دلیل، زن ایرانی به دلیل آگاهی به حقوق خود، وقتی همه ی راهکارهای کاربردی برای حل بحران در زندگی زناشویی اثربخش نیست، در نتیجه، گزینه ی نهایی یعنی طلاق را بر می گزینند و دیگر از داغی که پیامد طلاق در جامعه ی ایران است، ترسی ندارند و آگاهانه برای ساختن زندگی بهتر تلاش می کنند و این یعنی نهادینه کردن ارزش های مدنی در زندگی خصوصی و اجتماعی زنان در ایران که امری مبارک است.
#طلاق
#زندگی روستایی
#زندگی شهری
# سبک زندگی
https://www.tg-me.com/Aliehshekarbeigi
Telegram
جامعه شناسی"زنان و خانواده" بر بستر مسائل اجتماعی ایران
📝.تماس با من
@Aliehshekarbeygi
@Aliehshekarbeygi
👍2👌1
لحظه آفرینش
مریم نصر اصفهانی
جوزف کمبل، اسطوره شناس، مینویسد ما در لحظه جالب آفرینش قرار داریم. زنان تا اندازهای از چنگ قیود سنتی خانواده سنتی رها شدهاند، درحالیکه برای آنها الگوهای مونثی وجود ندارد. آنها در جستجوی فردیت متمایز خود به صحنه آمدهاند در حالیکه روان آنها هنوز بار اسارت این قیود را به دوش میکشد. زنان فردیت خود را جستجو میکنند که برای آن الگویی وجود ندارد و برای مردان نیز الگویی برای ازدواج با زنان فردیت یافته وجود ندارد: این لحظه، لحظه آفرینش است.
یک طرف ما ایستادهایم و در طرف مقابل دستکم چند هزار سال تاریخ که زن را با پردهنشینی و فرمانبرداری و با زمین و باروری و تولیدنسل معنا میکرده است.
حالا روایتهای زنان از نسبت خودشان با عشق و عاشقی و از آن بالاتر با مادری (مهمترین ویژگی و رسالت زن) را در شبکههای اجتماعی بخوانید.
مادری و فردیت در شکل فعلی آن نمیتوانند با هم جفت و جور شوند. فردیت به جماعتی از زنها این گستاخی را داده که بگویند نمیخواهند مادر شوند! در تمام تاریخ زنی که «نمیتوانسته» مادر شود اسباب سرافکندگی بوده و حالا حرف از «نخواستن» میزنند_کم نیستند این زنها.
باز، زنانی وجود دارند که در شرایط موجود و جهان امروز از قرار گرفتن در نقش مادری به شکل سنتی ابراز نارضایتی میکنند… گوش و هوش تاریخ سوت میکشد_کم نیستند این زنها.
فردیت یعنی حق انتخاب و این حق، اجبار بر مادری را به تأخیر انداخته. گاهی مانع آن شده. (همین امروز فیلم زنی در فضای مجازی منتشر شده بود که میگفت رابطه ده سالهاش با مردی که دوست داشته به سرانجام نرسیده و او با توجه به شرایط سنی و جسمیاش هر لحظه دارد از «امکان مادری» دورتر میشود و عذاب میکشد)_کم نیستند این زنها
میبینید؟ حتی در مورد مادری هم بسیار روایت وجود دارد که با روایت غالب درباره نسبت زنان و باروری جور نیست. میتوانید جای «مادری» هر آنچه زن به آن الصاق شده و هر آنچه زنانگی با آن بافته شده بگذارید.
امکان آفرینشگری ولی دوباره در دست زنها قرار گرفته. این بار هم لحظه آفرینش از تقریباً هیچ را آنها خلق کردهاند. سالهای زیادی باید بگذرد. مادران و دختران زیادی بیایند و بروند تا «الگوهایی» خلق شود
( دستکم در موضوع مادری علم حتماً کمک خواهد کرد. چرا که، بخشش و مشارکتِ بیدریغ و حیاتیِ زنها ناگهان محدود/متوقف شده تا چشمانداز جدیدی گشوده شود.)
کمبل در صفحات پایانی کتاب اشاره میکند که آنچه درباره اساطیر و الههها گفته همه از زبان مردان روایت شده است، اما «در زنان چیزی وجود دارد که هنوز جهان آن را نشناخته، و ما دیدنش را انتظار میکشیم»
جوزف کمبل، الههها؛ اسرار الوهیت زنانه، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز.
مریم نصر اصفهانی
جوزف کمبل، اسطوره شناس، مینویسد ما در لحظه جالب آفرینش قرار داریم. زنان تا اندازهای از چنگ قیود سنتی خانواده سنتی رها شدهاند، درحالیکه برای آنها الگوهای مونثی وجود ندارد. آنها در جستجوی فردیت متمایز خود به صحنه آمدهاند در حالیکه روان آنها هنوز بار اسارت این قیود را به دوش میکشد. زنان فردیت خود را جستجو میکنند که برای آن الگویی وجود ندارد و برای مردان نیز الگویی برای ازدواج با زنان فردیت یافته وجود ندارد: این لحظه، لحظه آفرینش است.
یک طرف ما ایستادهایم و در طرف مقابل دستکم چند هزار سال تاریخ که زن را با پردهنشینی و فرمانبرداری و با زمین و باروری و تولیدنسل معنا میکرده است.
حالا روایتهای زنان از نسبت خودشان با عشق و عاشقی و از آن بالاتر با مادری (مهمترین ویژگی و رسالت زن) را در شبکههای اجتماعی بخوانید.
مادری و فردیت در شکل فعلی آن نمیتوانند با هم جفت و جور شوند. فردیت به جماعتی از زنها این گستاخی را داده که بگویند نمیخواهند مادر شوند! در تمام تاریخ زنی که «نمیتوانسته» مادر شود اسباب سرافکندگی بوده و حالا حرف از «نخواستن» میزنند_کم نیستند این زنها.
باز، زنانی وجود دارند که در شرایط موجود و جهان امروز از قرار گرفتن در نقش مادری به شکل سنتی ابراز نارضایتی میکنند… گوش و هوش تاریخ سوت میکشد_کم نیستند این زنها.
فردیت یعنی حق انتخاب و این حق، اجبار بر مادری را به تأخیر انداخته. گاهی مانع آن شده. (همین امروز فیلم زنی در فضای مجازی منتشر شده بود که میگفت رابطه ده سالهاش با مردی که دوست داشته به سرانجام نرسیده و او با توجه به شرایط سنی و جسمیاش هر لحظه دارد از «امکان مادری» دورتر میشود و عذاب میکشد)_کم نیستند این زنها
میبینید؟ حتی در مورد مادری هم بسیار روایت وجود دارد که با روایت غالب درباره نسبت زنان و باروری جور نیست. میتوانید جای «مادری» هر آنچه زن به آن الصاق شده و هر آنچه زنانگی با آن بافته شده بگذارید.
امکان آفرینشگری ولی دوباره در دست زنها قرار گرفته. این بار هم لحظه آفرینش از تقریباً هیچ را آنها خلق کردهاند. سالهای زیادی باید بگذرد. مادران و دختران زیادی بیایند و بروند تا «الگوهایی» خلق شود
( دستکم در موضوع مادری علم حتماً کمک خواهد کرد. چرا که، بخشش و مشارکتِ بیدریغ و حیاتیِ زنها ناگهان محدود/متوقف شده تا چشمانداز جدیدی گشوده شود.)
کمبل در صفحات پایانی کتاب اشاره میکند که آنچه درباره اساطیر و الههها گفته همه از زبان مردان روایت شده است، اما «در زنان چیزی وجود دارد که هنوز جهان آن را نشناخته، و ما دیدنش را انتظار میکشیم»
جوزف کمبل، الههها؛ اسرار الوهیت زنانه، ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز.
👍4👏3
فرانک عمیدی:
«فمینیستها تبلیغ هرزگی میکنند، فمینیستها با زندگی مشترک مشکل دارند. فمینیستها میگن در ازدواج برابری میخوان ولی مهریه میگیرن. فمینیستها با کار خانه و آشپزی مشکل دارن»
چیزی که این روزها زیاد در فضای مجازی میبینیم خزعبلاتی از این دست است. در واقع دروغ و مزخرف که کنتور نمیاندازد و یک عده آدم بیاخلاق و بیسواد و ناآگاه مدام این نوع مزخرفات را بازنشر میکنند.
من به عنوان کسی که خودم را فمینیست میدانم و تلاش میکنم در مورد فمینیسم آگاهی ایجاد بکنم نه تنها هرگز چنین چیزهایی نگفتم بلکه در زندگی خودم نیز هرگز چنین عمل نکردهام.
تعریفتون از هرزگی اگر آزادی تن زن است، بله من هرزهام، حرص بخورید، نوش جونتون!
.
من یک زن فمینیست هستم، ازدواج کردهام، عاشق آشپزی هستم و مهماننوازی و مهمانی انداختن در خانه. از جارو زدن متنفرم و شوهرم خانه را جارو میزند. ظرفها را نوبتی میشوییم. تمام خرج و مخارج زندگی و خانه و سفر و خوشگذرانی را بین یکدیگر مساوی تقسیم میکنیم. من نه از او مهریه گرفتهام و نه خرجی میگیرم.
من به عنوان یک زنِ فمینیست هرگز از همسرم توقع نداشته، ندارم و نخواهم داشت که خرجم را بدهد، برایم کادوی گرانقیمت بخرد یا دستمزد و درآمدش را خرج من و خواستههایم بکند. اگر هدیهای برایم به خواست خودش خریده قدردانش هستم و آن هدیه برایم قدر یک دنیا ارزشمند است.
برعکسش هم برای او صادق است. ما به عنوان شریک و همراه زندگیِ یکدیگر متعهدیم که از یکدیگر نگهداری، مراقبت و حمایت کنیم. بعضی اوقات این من هستم که بیشتر نیاز به حمایت و کمک دارم، بعضی اوقات اوست. ما وظایفمان را بر اساس جنسیت و اندام جنسیامان تقسیم نکردهایم بلکه بر اساس شرایط، توافق، همفکری و با همدلی این تقسیم کار را انجام میدهیم و انعطاف داریم و همیشه آمادهایم که یکدیگر را بشنویم و اگر نیازی به تغییر این تقسیم وظایف است آن را انجام میدهیم.
من به عنوان یک زن فمینیست نه برایم عار است و نه مشکلی دارم که جوراب سوراخ همسرم را کوک بزنم و یا وقتی بیرون است لباسهایش را از روی بند رخت بردارم و تا کنم و در اتاق بگذارم. فرق زندگی ما اینست که برای او هم عار نیست که لباسها را بشوید، بند کند و بعدا از بند رخت بردارد، اتاق را گردگیری کند یا فر را تمیز کند.
نه او توقع دارد کهمن برایش هر شب شامبپزم نه من توقع دارم او مرا هر شب بیرون یا هر چند ماه یکبار به تعطیلات ببرد. من اگر آشپزی میکنم که زیاد هم میکنم هرگز آن را وظیفه ندانستهام، او هم اگر من را شام دعوت کرده یا برایم بلیط سفر خریده آن را وظیفه ندانسته. همهاش از رهایی و عشق است و نگاه برابر به یکدیگر.
حالا از نظر شما این زندگی بد است و بدبختی است؟ این دیگر مشکل شماست. اما خزعبلاتتان و توهماتتان را به اسم فمینیسم بازنشر نکنید لطفا
«فمینیستها تبلیغ هرزگی میکنند، فمینیستها با زندگی مشترک مشکل دارند. فمینیستها میگن در ازدواج برابری میخوان ولی مهریه میگیرن. فمینیستها با کار خانه و آشپزی مشکل دارن»
چیزی که این روزها زیاد در فضای مجازی میبینیم خزعبلاتی از این دست است. در واقع دروغ و مزخرف که کنتور نمیاندازد و یک عده آدم بیاخلاق و بیسواد و ناآگاه مدام این نوع مزخرفات را بازنشر میکنند.
من به عنوان کسی که خودم را فمینیست میدانم و تلاش میکنم در مورد فمینیسم آگاهی ایجاد بکنم نه تنها هرگز چنین چیزهایی نگفتم بلکه در زندگی خودم نیز هرگز چنین عمل نکردهام.
تعریفتون از هرزگی اگر آزادی تن زن است، بله من هرزهام، حرص بخورید، نوش جونتون!
.
من یک زن فمینیست هستم، ازدواج کردهام، عاشق آشپزی هستم و مهماننوازی و مهمانی انداختن در خانه. از جارو زدن متنفرم و شوهرم خانه را جارو میزند. ظرفها را نوبتی میشوییم. تمام خرج و مخارج زندگی و خانه و سفر و خوشگذرانی را بین یکدیگر مساوی تقسیم میکنیم. من نه از او مهریه گرفتهام و نه خرجی میگیرم.
من به عنوان یک زنِ فمینیست هرگز از همسرم توقع نداشته، ندارم و نخواهم داشت که خرجم را بدهد، برایم کادوی گرانقیمت بخرد یا دستمزد و درآمدش را خرج من و خواستههایم بکند. اگر هدیهای برایم به خواست خودش خریده قدردانش هستم و آن هدیه برایم قدر یک دنیا ارزشمند است.
برعکسش هم برای او صادق است. ما به عنوان شریک و همراه زندگیِ یکدیگر متعهدیم که از یکدیگر نگهداری، مراقبت و حمایت کنیم. بعضی اوقات این من هستم که بیشتر نیاز به حمایت و کمک دارم، بعضی اوقات اوست. ما وظایفمان را بر اساس جنسیت و اندام جنسیامان تقسیم نکردهایم بلکه بر اساس شرایط، توافق، همفکری و با همدلی این تقسیم کار را انجام میدهیم و انعطاف داریم و همیشه آمادهایم که یکدیگر را بشنویم و اگر نیازی به تغییر این تقسیم وظایف است آن را انجام میدهیم.
من به عنوان یک زن فمینیست نه برایم عار است و نه مشکلی دارم که جوراب سوراخ همسرم را کوک بزنم و یا وقتی بیرون است لباسهایش را از روی بند رخت بردارم و تا کنم و در اتاق بگذارم. فرق زندگی ما اینست که برای او هم عار نیست که لباسها را بشوید، بند کند و بعدا از بند رخت بردارد، اتاق را گردگیری کند یا فر را تمیز کند.
نه او توقع دارد کهمن برایش هر شب شامبپزم نه من توقع دارم او مرا هر شب بیرون یا هر چند ماه یکبار به تعطیلات ببرد. من اگر آشپزی میکنم که زیاد هم میکنم هرگز آن را وظیفه ندانستهام، او هم اگر من را شام دعوت کرده یا برایم بلیط سفر خریده آن را وظیفه ندانسته. همهاش از رهایی و عشق است و نگاه برابر به یکدیگر.
حالا از نظر شما این زندگی بد است و بدبختی است؟ این دیگر مشکل شماست. اما خزعبلاتتان و توهماتتان را به اسم فمینیسم بازنشر نکنید لطفا
👍40❤7👏5👎3🥱2
سبزواری و احکام زنان
امیر مازیار
عباراتی مشهور از ملاهادی سبزواری درباره زنان در تعلیقاتش بر اسفار ملاصدرا وجود دارد که درباره آن بسیار سخن گفتهشده اما نکتهای که کمتر به چشم آمده بخش پایانی عبارت ملاهادی است که در آن سخنی درباره فلسفه احکام مربوط به زنان در فقه میگوید. پیشتر هم نوشتم که احکام زنان در فقه مبتنی بر نگرشی است که به گستردگی در جهان قدیم رواج داشت و اخلاق و قوانین تبعیضآمیز نسبت به زنان را موجه میکرد.
اهمیت متن سبزواری در این است که به روشنی آن نگرش را در کنار آن احکام میگذارد و ارتباط «منطقی» این دو را نشان میدهد و به تبعیض به نفع مردان در احکام معترف است. لُب سخن سبزواری این است که اگر انسان را از دیگر حیوانات با عبارت «حیوان ناطق» متمایز میکنیم عموم زنان از این مقوله خارجاند و نزدیکتر به «حیوان صامت»اند چرا که از قوه تعقل بهره کافی ندارند و در حد ادراک جزییات و میل به امور پستاند و بعد میگوید به همین دلیل است که در شریعت احکام زنان بدینگونه وضع شده که در آن مرد بر زن برتری دارد. اگر از صورت زننده عبارات سبزواری بگذریم تلازمی که بر آن تاکید دارد مهم است یعنی چنین احکامی صرفا زمانی متناسب و موجه مینمایند که مرد را از حیث بهرهمندی از قوه تعقل برتر از زن بدانیم.
مبنای انسانشناختی احکام شرعی چنین نگاهی بوده و این نگاه دقیقا نگاه غالب در جهان قدیم بوده. اگر امروز به علل و دلایل گوناگون از چنین نگاهی عبور کردهایم و حتی این نگاه را غیراخلاقی میدانیم؛ احکام و اخلاق و قوانین متناسب با آن را هم باید تغییر دهیم. راه چنین تغییری حتی در فقه سنتی بسته نیست و بیسابقه هم نیست.
گرچه متن سبزواری آزاردهنده است اما دقیقا به دلیل عدم تطابق شدیدی که امروزه با درک اخلاقی عموم ما دارد آن را نقل میکنم:
در اینکه ملاصدرا زنان را در ردیف حیوانات قرارداده اشارت لطیفی (!) است بر اینکه زنان به دلیل ضعف عقلشان و جمودشان بر ادراک جزییات و رغبتشان به زینتهای دنیوی نزدیک است که حقا و صدقا به حیوان صامت ملحق شوند سیرت اغلب آنان سیرت چهارپایان است اما بر آنان صورت انسانی پوشانیده شده تا (مردان) از مصاحبت با آنها مشمئز نشوند و به نکاح با آنها رغبت کنند و به این دلیل است که در شرع مطهر ما جانب مردان غلبه دارد و در کثیری از احکام مردان بر زنان برتری داده شدهاند مانند احکام طلاق و نشوز و ادخال ضرر علی الضرر و غیر آن.(اسفار، چاپ دار احیاء التراث العربی، جلد ۷، ص ۱۳۶)
(طرفه آنکه در سالهای اخیر مخالفان شریعتگرای فلسفه (تفکیکیها و اخباریها) به گستردگی جملات آغازین این متن را نقل کردهاند تا فلسفه را بیاعتبار کنند صرفنظر از سستی دلیل، آنها ظاهرا تجاهل میکنند که در متون حدیثی همین نکات درباره عدم بهره کافی زنان از تعقل به گستردگی آمده و سبزواری صرفا محتوای کلی و لوازم منطقی آن را نشان دادهاست و از این جهت تفاوتی بین متون دینی و فلسفه قدیم نیست.)
اصل متن:
في إدراجها في سلك الحيوانات إيماء لطيف إلى أن النساء لضعف عقولهن و جمودهن على إدراك الجزئيات و رغبتهن إلى زخارف الدنيا كدن أن يلتحقن بالحيوانات الصامتة حقا و صدقا أغلبهن سيرتهن الدواب و لكن كساهن صورة الإنسان لئلا يشمئز عن صحبتهن و يرغب في نكاحهن و من هنا غلب في شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم عليهن في كثير من الأحكام كالطلاق و النشوز و إدخال الضرر على الضرر و غير ذلك
@amirmaziar1
امیر مازیار
عباراتی مشهور از ملاهادی سبزواری درباره زنان در تعلیقاتش بر اسفار ملاصدرا وجود دارد که درباره آن بسیار سخن گفتهشده اما نکتهای که کمتر به چشم آمده بخش پایانی عبارت ملاهادی است که در آن سخنی درباره فلسفه احکام مربوط به زنان در فقه میگوید. پیشتر هم نوشتم که احکام زنان در فقه مبتنی بر نگرشی است که به گستردگی در جهان قدیم رواج داشت و اخلاق و قوانین تبعیضآمیز نسبت به زنان را موجه میکرد.
اهمیت متن سبزواری در این است که به روشنی آن نگرش را در کنار آن احکام میگذارد و ارتباط «منطقی» این دو را نشان میدهد و به تبعیض به نفع مردان در احکام معترف است. لُب سخن سبزواری این است که اگر انسان را از دیگر حیوانات با عبارت «حیوان ناطق» متمایز میکنیم عموم زنان از این مقوله خارجاند و نزدیکتر به «حیوان صامت»اند چرا که از قوه تعقل بهره کافی ندارند و در حد ادراک جزییات و میل به امور پستاند و بعد میگوید به همین دلیل است که در شریعت احکام زنان بدینگونه وضع شده که در آن مرد بر زن برتری دارد. اگر از صورت زننده عبارات سبزواری بگذریم تلازمی که بر آن تاکید دارد مهم است یعنی چنین احکامی صرفا زمانی متناسب و موجه مینمایند که مرد را از حیث بهرهمندی از قوه تعقل برتر از زن بدانیم.
مبنای انسانشناختی احکام شرعی چنین نگاهی بوده و این نگاه دقیقا نگاه غالب در جهان قدیم بوده. اگر امروز به علل و دلایل گوناگون از چنین نگاهی عبور کردهایم و حتی این نگاه را غیراخلاقی میدانیم؛ احکام و اخلاق و قوانین متناسب با آن را هم باید تغییر دهیم. راه چنین تغییری حتی در فقه سنتی بسته نیست و بیسابقه هم نیست.
گرچه متن سبزواری آزاردهنده است اما دقیقا به دلیل عدم تطابق شدیدی که امروزه با درک اخلاقی عموم ما دارد آن را نقل میکنم:
در اینکه ملاصدرا زنان را در ردیف حیوانات قرارداده اشارت لطیفی (!) است بر اینکه زنان به دلیل ضعف عقلشان و جمودشان بر ادراک جزییات و رغبتشان به زینتهای دنیوی نزدیک است که حقا و صدقا به حیوان صامت ملحق شوند سیرت اغلب آنان سیرت چهارپایان است اما بر آنان صورت انسانی پوشانیده شده تا (مردان) از مصاحبت با آنها مشمئز نشوند و به نکاح با آنها رغبت کنند و به این دلیل است که در شرع مطهر ما جانب مردان غلبه دارد و در کثیری از احکام مردان بر زنان برتری داده شدهاند مانند احکام طلاق و نشوز و ادخال ضرر علی الضرر و غیر آن.(اسفار، چاپ دار احیاء التراث العربی، جلد ۷، ص ۱۳۶)
(طرفه آنکه در سالهای اخیر مخالفان شریعتگرای فلسفه (تفکیکیها و اخباریها) به گستردگی جملات آغازین این متن را نقل کردهاند تا فلسفه را بیاعتبار کنند صرفنظر از سستی دلیل، آنها ظاهرا تجاهل میکنند که در متون حدیثی همین نکات درباره عدم بهره کافی زنان از تعقل به گستردگی آمده و سبزواری صرفا محتوای کلی و لوازم منطقی آن را نشان دادهاست و از این جهت تفاوتی بین متون دینی و فلسفه قدیم نیست.)
اصل متن:
في إدراجها في سلك الحيوانات إيماء لطيف إلى أن النساء لضعف عقولهن و جمودهن على إدراك الجزئيات و رغبتهن إلى زخارف الدنيا كدن أن يلتحقن بالحيوانات الصامتة حقا و صدقا أغلبهن سيرتهن الدواب و لكن كساهن صورة الإنسان لئلا يشمئز عن صحبتهن و يرغب في نكاحهن و من هنا غلب في شرعنا المطهر جانب الرجال و سلطهم عليهن في كثير من الأحكام كالطلاق و النشوز و إدخال الضرر على الضرر و غير ذلك
@amirmaziar1
👏3👍2👎1
به بهانه متن بالا، یکی از مطالب قدیمی کانال را بازنشر میکنم تا بخوانیم که پستتر دانستن زنان از نظر عقلی چه ریشههایی داشته که در فقه اسلامی نیز تبلور یافته:
◇ توجيهات مردسالاری
● تا همین اواخر، مردسالاری امری طبیعی و مقدر دانسته میشد. توجیه فرودستی زنان (در اروپا) از دو سرچشمه تمدن غربی نشئت میگیرد:
میراث یونانی- رومی و سنت یهودی - مسیحی.
● در یونان باستان، باور به پستتر بودن زنان به فهمی از زیستشناسی مربوط میشد که جسم زنان را مشابه اما پستتر از جسم مردان ترسیم می کرد. به باور یونانیان، مردان از امتیاز گشن شدن اضافی برخوردار بودند که نه تنها اندامهای تناسلیشان را به بیرون از بدنشان رانده بود بلکه استعدادهای عقلیشان را نیز شکوفا کرده بود. عقل پایه و اساس قلمرو عمومی یا همان زندگی فکری و سیاسی بود. در زنان، اخلاط سرد و بیتحرک که اندامهای تناسلیشان را در داخل بدن نگه داشته بود و مانع میشد که خون به مغزشان برسد، توضیحی بر پستتر بودن زنان از لحاظ عقلی بود. برخلاف بردگان که دلیل پستتر بودنشان فقدان قوه تمیز ناشی از اسارت بود، و پسربچهها که دلیل پستتر بودنشان را پایین بودن سن میدانستند، پستتر بودن زنان ریشههای فطری و ذاتی داشت.
● نوع مردان با عقل و فکر، نظم و کنترل بر خویشتن، فعالیت و نیرومندی برابر دانسته شده است. زنان را در تمام این مقولات پستتر انگاشتهاند. آنان مظهر احساسات و جنون، بینظمی و امیال لجام گسیخته، انفعال و ضعف بودهاند. باور به پستتر بودن براساس شکل پیکر از خلال قرنها به گوش میرسد. توماس آکوئیناس، دانشمند الهيات، از قول ارسطو بازگو کرده است که زنان به طور طبیعی تابع مرداناند، زیرا در مردان قوه تشخیص عقلانی غالب است.» در اواخر قرن نوزدهم، کوچکتر بودن مغز زنان در تصور عام دلیلی بر کمتر بودن استعدادهای ذهنی آنها محسوب میشد.
● سنت یهودی - مسیحی پنداشتهای پیکرشناختی را با مذهب تقویت میکرد. متن بنیادین در این زمینه روایت سفر پیدایش (در عهد عتیق) درباره خلقت حوا پس از آدم و از استخوان دنده او، و نقش حوا در هبوط از رحمت الهی در بهشت بود. مساله مهم در این خوانش گزینشی سفر پیدایش این بود که خلقت حوا را نه تنها بعد از آدم بلکه از او توصیف میکند. این توصیف معمولا به این گونه تفسیر و معنا شد که تنها مرد جنبه روحانی محض را منعکس میکند. حتی هیلدگارد از بینگن راهبه جسور و آزاداندیش قرن دوازدهم که فرودستی نسبت به هیچ مردی، از جمله پاپ یا امپراتوری را به آسانی نمیپذیرفت، تصدیق میکرد که مرد با چهره خداوند و شبیه به او آفریده شده... (و) بنابراین در جایگاه داوری جهان قرار دارد، فرمانروای تمام موجودات است و زن زیر سلطه او و فرمانبردار اوست.» عبارت جنس دوم علاوه بر جایگاه، به ترتیب خلقت نیز دلالت دارد. مرد معیار و زن انحراف از این معیار است.
● نقش حوا در هبوط به امری عادی در ادبیات اخلاقی تبدیل شد. حوا که خود با سخن مار گمراه شده بود، آدم را گمراه کرد. قوانین روحانیان یهودی زنان را از خواندن با سرودن در مقابل مردان منع میکرد، زیرا صدای زن از لحاظ جنسی تحریکآمیز بود. با وجود سکوت اجتماعی زنان، جالب است که نویسندگان کلاسیک، یهودی و مسیحی، همگی سخن زن را خطرناک میدانستند. زنان افسونگر در اوديسه هومر مردان را به پای مرگ میکشانند. زن سرکشی که قدرت او در زبان اوست یکی از موضوعات اصلی زنستیزی یونانی و رومی است. مدافعان مسیحیت خطر سخن زنان را توجیهی بر اعمال محدودیت بر آنها میدانستند. برای مثال، پل قديس از عرف و قوانین یهودی استفاده کرد تا زنان را در کلیسا وادار به سکوت کند.
● به این ترتیب، هم قوانین طبیعی و هم احکام الهی توجیهگر طرد زنان از عرصه اجتماعی و قرار گرفتن آنها زیر سلطه مردانه بودند. پافشاری بر اقتدار مرد بر زن کارکردی فراتر از مهار زنان داشت، و ساختار جامعه را به طور کلی انعکاس میداد. اروپای قدیم- یعنی اروپای پیش از انقلابهای سیاسی و اقتصادی اواخر قرن هجدهم و نوزدهم- هم طبقاتی و هم مردسالار بود. پادشاه در رأس جامعه و آینه اقتدار خداوند بود؛ همین الگو در خانواده نیز از طریق اقتدار شوهر و پدر در مقام رئیس خانواده، حتی اگر از پایینترین طبقات بود، اعمال میشد. واعظان، فیلسوفان، و قضات همگی شوهر را پادشاه یا خدا توصیف میکردند. برای مثال، در سال ۱۶۱۶، واعظ انگلیسی ویلیام واتلی، در موعظه مراسم ازدواج، از شوهر به مثابه «خداوندی کوچک در خانواده» یاد کرد و حرفش ناشایست تلقی نشد.
در قرن هجدهم، در عصر روشنگری، یکی از مشترکان نشریه انگلیسی اسپکتورا این موضوع را درباره مطرح کرد: باید تا به حال فهمیده باشید که... در نظر یک مرد هیچ چیز رضایتبخشتر از قدرت با فرمانروایی نیست، چیزی که فکر میکنم من دارم، چون پدر یک خانوادهام.»
منبع: زنان در روزگارشان، تاریخ فمینیسم در غرب، مارلین لگیت، ترجمه نیلوفر مهدیان، نشر نی. ۱۳۹۱، تلخیص صفحات ۲۹-۳۲
● تا همین اواخر، مردسالاری امری طبیعی و مقدر دانسته میشد. توجیه فرودستی زنان (در اروپا) از دو سرچشمه تمدن غربی نشئت میگیرد:
میراث یونانی- رومی و سنت یهودی - مسیحی.
● در یونان باستان، باور به پستتر بودن زنان به فهمی از زیستشناسی مربوط میشد که جسم زنان را مشابه اما پستتر از جسم مردان ترسیم می کرد. به باور یونانیان، مردان از امتیاز گشن شدن اضافی برخوردار بودند که نه تنها اندامهای تناسلیشان را به بیرون از بدنشان رانده بود بلکه استعدادهای عقلیشان را نیز شکوفا کرده بود. عقل پایه و اساس قلمرو عمومی یا همان زندگی فکری و سیاسی بود. در زنان، اخلاط سرد و بیتحرک که اندامهای تناسلیشان را در داخل بدن نگه داشته بود و مانع میشد که خون به مغزشان برسد، توضیحی بر پستتر بودن زنان از لحاظ عقلی بود. برخلاف بردگان که دلیل پستتر بودنشان فقدان قوه تمیز ناشی از اسارت بود، و پسربچهها که دلیل پستتر بودنشان را پایین بودن سن میدانستند، پستتر بودن زنان ریشههای فطری و ذاتی داشت.
● نوع مردان با عقل و فکر، نظم و کنترل بر خویشتن، فعالیت و نیرومندی برابر دانسته شده است. زنان را در تمام این مقولات پستتر انگاشتهاند. آنان مظهر احساسات و جنون، بینظمی و امیال لجام گسیخته، انفعال و ضعف بودهاند. باور به پستتر بودن براساس شکل پیکر از خلال قرنها به گوش میرسد. توماس آکوئیناس، دانشمند الهيات، از قول ارسطو بازگو کرده است که زنان به طور طبیعی تابع مرداناند، زیرا در مردان قوه تشخیص عقلانی غالب است.» در اواخر قرن نوزدهم، کوچکتر بودن مغز زنان در تصور عام دلیلی بر کمتر بودن استعدادهای ذهنی آنها محسوب میشد.
● سنت یهودی - مسیحی پنداشتهای پیکرشناختی را با مذهب تقویت میکرد. متن بنیادین در این زمینه روایت سفر پیدایش (در عهد عتیق) درباره خلقت حوا پس از آدم و از استخوان دنده او، و نقش حوا در هبوط از رحمت الهی در بهشت بود. مساله مهم در این خوانش گزینشی سفر پیدایش این بود که خلقت حوا را نه تنها بعد از آدم بلکه از او توصیف میکند. این توصیف معمولا به این گونه تفسیر و معنا شد که تنها مرد جنبه روحانی محض را منعکس میکند. حتی هیلدگارد از بینگن راهبه جسور و آزاداندیش قرن دوازدهم که فرودستی نسبت به هیچ مردی، از جمله پاپ یا امپراتوری را به آسانی نمیپذیرفت، تصدیق میکرد که مرد با چهره خداوند و شبیه به او آفریده شده... (و) بنابراین در جایگاه داوری جهان قرار دارد، فرمانروای تمام موجودات است و زن زیر سلطه او و فرمانبردار اوست.» عبارت جنس دوم علاوه بر جایگاه، به ترتیب خلقت نیز دلالت دارد. مرد معیار و زن انحراف از این معیار است.
● نقش حوا در هبوط به امری عادی در ادبیات اخلاقی تبدیل شد. حوا که خود با سخن مار گمراه شده بود، آدم را گمراه کرد. قوانین روحانیان یهودی زنان را از خواندن با سرودن در مقابل مردان منع میکرد، زیرا صدای زن از لحاظ جنسی تحریکآمیز بود. با وجود سکوت اجتماعی زنان، جالب است که نویسندگان کلاسیک، یهودی و مسیحی، همگی سخن زن را خطرناک میدانستند. زنان افسونگر در اوديسه هومر مردان را به پای مرگ میکشانند. زن سرکشی که قدرت او در زبان اوست یکی از موضوعات اصلی زنستیزی یونانی و رومی است. مدافعان مسیحیت خطر سخن زنان را توجیهی بر اعمال محدودیت بر آنها میدانستند. برای مثال، پل قديس از عرف و قوانین یهودی استفاده کرد تا زنان را در کلیسا وادار به سکوت کند.
● به این ترتیب، هم قوانین طبیعی و هم احکام الهی توجیهگر طرد زنان از عرصه اجتماعی و قرار گرفتن آنها زیر سلطه مردانه بودند. پافشاری بر اقتدار مرد بر زن کارکردی فراتر از مهار زنان داشت، و ساختار جامعه را به طور کلی انعکاس میداد. اروپای قدیم- یعنی اروپای پیش از انقلابهای سیاسی و اقتصادی اواخر قرن هجدهم و نوزدهم- هم طبقاتی و هم مردسالار بود. پادشاه در رأس جامعه و آینه اقتدار خداوند بود؛ همین الگو در خانواده نیز از طریق اقتدار شوهر و پدر در مقام رئیس خانواده، حتی اگر از پایینترین طبقات بود، اعمال میشد. واعظان، فیلسوفان، و قضات همگی شوهر را پادشاه یا خدا توصیف میکردند. برای مثال، در سال ۱۶۱۶، واعظ انگلیسی ویلیام واتلی، در موعظه مراسم ازدواج، از شوهر به مثابه «خداوندی کوچک در خانواده» یاد کرد و حرفش ناشایست تلقی نشد.
در قرن هجدهم، در عصر روشنگری، یکی از مشترکان نشریه انگلیسی اسپکتورا این موضوع را درباره مطرح کرد: باید تا به حال فهمیده باشید که... در نظر یک مرد هیچ چیز رضایتبخشتر از قدرت با فرمانروایی نیست، چیزی که فکر میکنم من دارم، چون پدر یک خانوادهام.»
منبع: زنان در روزگارشان، تاریخ فمینیسم در غرب، مارلین لگیت، ترجمه نیلوفر مهدیان، نشر نی. ۱۳۹۱، تلخیص صفحات ۲۹-۳۲
👍9👏1
WS_Issue 41_زندگی اجتماعی چادر.pdf
1.7 MB
زندگی اجتماعی چادر در ایران معاصر
نوشته فردوس شیخالاسلام و عباس وریج کاظمی
فصلنامه پژوهشنامه زنان، ش ۴۱، پاییز ۱۴۰۱
در مقالۀ حاضر با بهکارگیری رویکرد مطالعات فرهنگ مادی، و استفاده از اسناد و شواهد مکتوب، چهار دوره زندگی اجتماعی چادر در عصر جدید را نشان میدهیم: نماد عقبماندگی، ابزاری انقلابی و رهاییبخش، نشانۀ حکومتی بودن، کالایی ادغامشده در بازار مد.
دوران پهلوی اول، چادر بهمثابه پوششی دور از تمدن و از خلال تعارضات امر سنتی با مدرن به سخن درآمد. دورۀ دوم، چادر در خدمت انقلاب و مبارزه در برابر فرهنگ مصرفگرای غرب قرار گرفت. در دورۀ سوم، چادر شکلی از سلطۀ فرهنگی-سیاسی را همراهی کرد. در دورۀ چهارم، چادر مدهای خود را آفرید تا زیباییهای بصری صاحبش را نهتنها پنهان نکند، بلکه آنها را هرچه بیشتر آشکار سازد.
نوشته فردوس شیخالاسلام و عباس وریج کاظمی
فصلنامه پژوهشنامه زنان، ش ۴۱، پاییز ۱۴۰۱
در مقالۀ حاضر با بهکارگیری رویکرد مطالعات فرهنگ مادی، و استفاده از اسناد و شواهد مکتوب، چهار دوره زندگی اجتماعی چادر در عصر جدید را نشان میدهیم: نماد عقبماندگی، ابزاری انقلابی و رهاییبخش، نشانۀ حکومتی بودن، کالایی ادغامشده در بازار مد.
دوران پهلوی اول، چادر بهمثابه پوششی دور از تمدن و از خلال تعارضات امر سنتی با مدرن به سخن درآمد. دورۀ دوم، چادر در خدمت انقلاب و مبارزه در برابر فرهنگ مصرفگرای غرب قرار گرفت. در دورۀ سوم، چادر شکلی از سلطۀ فرهنگی-سیاسی را همراهی کرد. در دورۀ چهارم، چادر مدهای خود را آفرید تا زیباییهای بصری صاحبش را نهتنها پنهان نکند، بلکه آنها را هرچه بیشتر آشکار سازد.
👏2😍1
Forwarded from Reza Nassaji
دو دهه پیش، در مناظرهای در دانشگاه پلیتکنیک در باب مفهوم و جایگاه روشنفکری دینی (مرداد 1383)، رامین جهانبگلو به نمایندگی از روشنفکران سکولار، محمود صدری از طیف دینی را با پرسشهای سادهای خطاب قرار داد تا معنا و مصداق روشنفکری نزد او را به چالش بکشد. پرسشهایی از این قرار که «آیا در مقام روشنفکر حاضر است اجازه بدهد دخترش شب را خارج از خانه به سر ببرد یا نه؟»
طبیعتاً مردسالاری - و در معنای عامتر، پدرسالاری - مانع از این بود که دینداری ولو مدعی روشنفکری قید قیمومت مطلقه بر زنان را داوطلبانه بگسلد، اما هنوز زمان برای آن پرسشها هم زود بود. باید چندی بعد، با روی کار آمدن دولت احمدینژاد که موج گشت ارشاد و سرکوب زنان را در پی داشت، جهانبگلو بازداشت و مجبور به اعتراف اجباری میشد تا ارتباطش با جامعهی ایران برای همیشه قطع شود، تا آن پرسشها تعلیق شود و دو دهه بعد، این بار خود زنان، قیمومت مردان را به چالش بکشند، ولو آنکه بازداشت و مجبور به اعتراف شوند.
با این همه، روشنفکر دینی در کمین است و با همان ذهنیت بیست و بلکه سی سال پیش در اوج جنبش «زن، زندگی، آزادی»، این بار عبدالکریم سروش به بازیگری زن میتازد و بعد از آنکه همه از سویهی زنستیزانه در سخنانش راجع به گلشیفته فراهانی انتقاد کردند، باز هم اصرار و الحاح میکند که «سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند.»
روشنفکری دینی که با صعود اصلاحات به اوج رسید و در پی سقوط به دوران محمود و ایاز همچنان در جمود ماند، ده سال و صدوده سال دیگر همین خواهد بود که در دههی هفتاد بود: نه پرسش امروز جامعه را میفهمد و نه پاسخی برای آن میتواند داشت. اینکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» با پشتوانهی اجتماعی زنان و رانهی فرهنگی لایفاستایل متفاوت علیه انقلاب «مردسالار، مرگسالار و مذهبسالار» 57 و تمام دستاوردهای اصولگرایانه و دستاویزهای اصلاحطلبانهی آن برآمده و به خوبی پیش رفته است، به مذاق روشنفکرنمایان دیندار خوش نمیآید. این است که طفل صغیر داوری اردکانی و طفیلی فلسفه در آکادمی میگوید: «جوانان ایرانی .... اتوپیایی جز مصرف ندارند»
@RezaNassaji
طبیعتاً مردسالاری - و در معنای عامتر، پدرسالاری - مانع از این بود که دینداری ولو مدعی روشنفکری قید قیمومت مطلقه بر زنان را داوطلبانه بگسلد، اما هنوز زمان برای آن پرسشها هم زود بود. باید چندی بعد، با روی کار آمدن دولت احمدینژاد که موج گشت ارشاد و سرکوب زنان را در پی داشت، جهانبگلو بازداشت و مجبور به اعتراف اجباری میشد تا ارتباطش با جامعهی ایران برای همیشه قطع شود، تا آن پرسشها تعلیق شود و دو دهه بعد، این بار خود زنان، قیمومت مردان را به چالش بکشند، ولو آنکه بازداشت و مجبور به اعتراف شوند.
با این همه، روشنفکر دینی در کمین است و با همان ذهنیت بیست و بلکه سی سال پیش در اوج جنبش «زن، زندگی، آزادی»، این بار عبدالکریم سروش به بازیگری زن میتازد و بعد از آنکه همه از سویهی زنستیزانه در سخنانش راجع به گلشیفته فراهانی انتقاد کردند، باز هم اصرار و الحاح میکند که «سرتاپا برهنه شدن و بدن عریان و شرمگاه خود را در مقابل چشمان جهانی به نمایش نهادن (حتی اگر مردی چنین کند) نه تنها کاریست که افتخاری ندارد، بلکه مورد تقبیح کثیری از عقلای عالم است و لذا چنین کاری نمیکنند.»
روشنفکری دینی که با صعود اصلاحات به اوج رسید و در پی سقوط به دوران محمود و ایاز همچنان در جمود ماند، ده سال و صدوده سال دیگر همین خواهد بود که در دههی هفتاد بود: نه پرسش امروز جامعه را میفهمد و نه پاسخی برای آن میتواند داشت. اینکه جنبش «زن، زندگی، آزادی» با پشتوانهی اجتماعی زنان و رانهی فرهنگی لایفاستایل متفاوت علیه انقلاب «مردسالار، مرگسالار و مذهبسالار» 57 و تمام دستاوردهای اصولگرایانه و دستاویزهای اصلاحطلبانهی آن برآمده و به خوبی پیش رفته است، به مذاق روشنفکرنمایان دیندار خوش نمیآید. این است که طفل صغیر داوری اردکانی و طفیلی فلسفه در آکادمی میگوید: «جوانان ایرانی .... اتوپیایی جز مصرف ندارند»
@RezaNassaji
👍5
Forwarded from ویدلش | weedlashiha
از سایت انستیتوی گاتمن که متعلق به جان گاتمن محقق و روانشناس بزرگ رابطه هست، یه مطلبی دانلود کردم که در باره هنر «بهتر دعوا کردن»ه و نه تنها به درد روابط عاشقانه میخوره بلکه کلا به نظرم تو هر رابطهای، از دوستانه و خانوادگی تا کاری در موقع اختلاف مفیده.
دستورالعمل میگه در درجه اول با جملات نرم بحث رو باز کنیم:
➖با «من احساس میکنم..» و حسمون رو بگیم، مثلا من ناراحتم، حس میکنم رها شدم، بهم بی احترامی شده و…
➖حالا این حس «درباره» چیه؟ مثلا: وقتی من باهات حرف میزنم و تو سرت توی موبایلته، وقتی تو همه رو دعوت کردی مهمونی به جز من، وقتی تو از کلمات بد برای صدا کردن من استفاده میکنی و..
➖با «و من نیاز دارم» ادامه میدیم، مثلا: وقتی میخوام صحبت کنم بهم توجه کنی، وقتی میخوای مهمونی بگیری من رو هم یادت بمونه، از کلمات بد برای صدا کردنم استفاده نکنی و …
بعد از شروع بحث با این روش، میرسیم به مرحله بعد که در جریان بحثه. مهمترین نکته اینه که نباید به این دعوا به صورت من علیه تو نگاه کنیم، بلکه باید به صورت یه فعالیت تیمی و «من و تو علیه این مشکل» بهش فکر کنیم. در طول بحث به خودمون یاداوری کنیم:
➖وقتی میخوایم سرزنش کنیم و پارتنرمون رو مقصر بدونیم به خودمون یاداوری کنیم که ما در یک تیم هستیم.
➖بدون اینکه فرض کنیم که قصد و نیت طرف منفی و ازار ما بوده، گفتگومون رو بدون قضاوت جلو ببریم.
➖به حرفهای طرفمون گوش کنیم، احساساتش رو تایید کنیم و باهاش همدلی داشته باشیم.
اگر حس میکنیم در حین یه بحث دارین اذیت میشین، در زیر سیل احساسات مختلف قرار دارین و نمیتونین یه بحث خوب و پر فایده رو داشته باشین به پارتنرتون بگین که احتیاج به برک دارین و باید بحث رو متوقف کنین، برای ۲۰ دقیقه مشغول به کاری بشین که ارومتون میکنه، مثلا موزیک گوش کنین، راه برین، کناب بخونین،.. و وقتی اروم شدین دوباره به بحث برگردین.
نکته مهم دیگه اینه که در طول بحث تلاش برای ترمیم کنین و تلاش طرف مقابل برایترمیم رو هم قبول کنین. تلاش برای ترمیم هر حرف یا حتی کار فیزیکی و لمسیه که از منفی بودن فضا کم کنه و نذاره بحث به بیراهه و بی احترامی برسه. هر دوی شما باید نه تنها این تلاش رو بکنین بلکه پذیرای این حرف و کارها هم باشین. مثلا اگه پارتنرتون کفت: «من نمیدونستم تو درباره این کار من احساس ناراحتی میکنی» این یه تلاشه برای ترمیم و شما با قبولش میتونین به بحث مفید و احترام به هم کمک کنین.
سعی کنین به ریشه بحث برسین. وقتی به خیلی دعواهای گذشته فکر میکنین ممکنه بگین: اصلا نمیدونم سر چی بود، یا چه جوری شروع شد، دلیلش اینه که ریشه اختلاف چیز دیگهایه.
مثلا شما با پارتنرتون سر اینکه چه فیلمی نگاه کنین دعواتون میشه. دلیل دعوا مسخره و انگار هیچیه، ولی اگه به عمقش نگاه کنین شاید یادتون بیاد که مثلا خواسته و سلیقه شما همیشه از طرف خانوادهتون ندیده گرفته شده یا پارتنرتون این حس رو داره که در هیچ قسمت رابطه حرفش شنیده نمیشه.
بعد از دعوا و وقتی هر دو اروم هستین سعی کنین که بدون شروع یه دعوای دیگه بحثتون رو مرور کنین. مثل کسانی که از روی بالکنی سالن نمایش در حال تماشای تئاتر هستن، به دعوا برگردین و ببینین چه جوری شروع شد، و چه کارها و حرفهایی میتونست بهترش کنه.
به احساسات هر دو گوش کنین و سعی کنین نگاه و زاویه دید اون رو هم نسبت به بحثتون بفهمین و مسئولیت اون نقشی که خودتون در دعوا داشتین رو قبول کنین. فراموش نکنین هر اختلاف فرصتی برای شناخت بیشتره و اینکه سر چی دعوا میکنین مهم نیست، مهم اینه که بعدش چطور ترمیم و از اون موضوع عبور میکنین.
✍ دیکتاتور حانیه @Dtwitterbot
乙ɦÆƄz
@weedlashiha🍁
دستورالعمل میگه در درجه اول با جملات نرم بحث رو باز کنیم:
➖با «من احساس میکنم..» و حسمون رو بگیم، مثلا من ناراحتم، حس میکنم رها شدم، بهم بی احترامی شده و…
➖حالا این حس «درباره» چیه؟ مثلا: وقتی من باهات حرف میزنم و تو سرت توی موبایلته، وقتی تو همه رو دعوت کردی مهمونی به جز من، وقتی تو از کلمات بد برای صدا کردن من استفاده میکنی و..
➖با «و من نیاز دارم» ادامه میدیم، مثلا: وقتی میخوام صحبت کنم بهم توجه کنی، وقتی میخوای مهمونی بگیری من رو هم یادت بمونه، از کلمات بد برای صدا کردنم استفاده نکنی و …
بعد از شروع بحث با این روش، میرسیم به مرحله بعد که در جریان بحثه. مهمترین نکته اینه که نباید به این دعوا به صورت من علیه تو نگاه کنیم، بلکه باید به صورت یه فعالیت تیمی و «من و تو علیه این مشکل» بهش فکر کنیم. در طول بحث به خودمون یاداوری کنیم:
➖وقتی میخوایم سرزنش کنیم و پارتنرمون رو مقصر بدونیم به خودمون یاداوری کنیم که ما در یک تیم هستیم.
➖بدون اینکه فرض کنیم که قصد و نیت طرف منفی و ازار ما بوده، گفتگومون رو بدون قضاوت جلو ببریم.
➖به حرفهای طرفمون گوش کنیم، احساساتش رو تایید کنیم و باهاش همدلی داشته باشیم.
اگر حس میکنیم در حین یه بحث دارین اذیت میشین، در زیر سیل احساسات مختلف قرار دارین و نمیتونین یه بحث خوب و پر فایده رو داشته باشین به پارتنرتون بگین که احتیاج به برک دارین و باید بحث رو متوقف کنین، برای ۲۰ دقیقه مشغول به کاری بشین که ارومتون میکنه، مثلا موزیک گوش کنین، راه برین، کناب بخونین،.. و وقتی اروم شدین دوباره به بحث برگردین.
نکته مهم دیگه اینه که در طول بحث تلاش برای ترمیم کنین و تلاش طرف مقابل برایترمیم رو هم قبول کنین. تلاش برای ترمیم هر حرف یا حتی کار فیزیکی و لمسیه که از منفی بودن فضا کم کنه و نذاره بحث به بیراهه و بی احترامی برسه. هر دوی شما باید نه تنها این تلاش رو بکنین بلکه پذیرای این حرف و کارها هم باشین. مثلا اگه پارتنرتون کفت: «من نمیدونستم تو درباره این کار من احساس ناراحتی میکنی» این یه تلاشه برای ترمیم و شما با قبولش میتونین به بحث مفید و احترام به هم کمک کنین.
سعی کنین به ریشه بحث برسین. وقتی به خیلی دعواهای گذشته فکر میکنین ممکنه بگین: اصلا نمیدونم سر چی بود، یا چه جوری شروع شد، دلیلش اینه که ریشه اختلاف چیز دیگهایه.
مثلا شما با پارتنرتون سر اینکه چه فیلمی نگاه کنین دعواتون میشه. دلیل دعوا مسخره و انگار هیچیه، ولی اگه به عمقش نگاه کنین شاید یادتون بیاد که مثلا خواسته و سلیقه شما همیشه از طرف خانوادهتون ندیده گرفته شده یا پارتنرتون این حس رو داره که در هیچ قسمت رابطه حرفش شنیده نمیشه.
بعد از دعوا و وقتی هر دو اروم هستین سعی کنین که بدون شروع یه دعوای دیگه بحثتون رو مرور کنین. مثل کسانی که از روی بالکنی سالن نمایش در حال تماشای تئاتر هستن، به دعوا برگردین و ببینین چه جوری شروع شد، و چه کارها و حرفهایی میتونست بهترش کنه.
به احساسات هر دو گوش کنین و سعی کنین نگاه و زاویه دید اون رو هم نسبت به بحثتون بفهمین و مسئولیت اون نقشی که خودتون در دعوا داشتین رو قبول کنین. فراموش نکنین هر اختلاف فرصتی برای شناخت بیشتره و اینکه سر چی دعوا میکنین مهم نیست، مهم اینه که بعدش چطور ترمیم و از اون موضوع عبور میکنین.
✍ دیکتاتور حانیه @Dtwitterbot
乙ɦÆƄz
@weedlashiha🍁
👍8
Forwarded from بهمن دارالشفایی
۱۸ تیر ۷۸ برای خیلی از ماها که آن موقع دانشجو بودیم یا تازه از دانشگاه بیرون آمده بودیم (مسامحتاً یعنی متولدین دهه ۵۰) نقطه عطفی در فهم از سیاست و قدرت و مبارزه است. درست است که در دو دهه پیش از آن انواع و اقسام سرکوبها اعمال شده بود (ازجمله قتلهای زنجیرهای چند ماه پیش از آن)، اما آن حمله وحشیانه و گسترده به دانشجویان و اتفاقات روزهای بعد از آن که خیلی از ما (ازجمله من) در بطنش بودیم، تاثیری متفاوت بر ما گذاشت.
این سالها ۱۸ تیر ۷۸ بهدرستی تبدیل به یکی از نقاط پررنگ رویارویی استبداد و آزادیخواهان در ایران شده. اگر دوست دارید بیشتر بدانید در آن روزها چه گذشت، منابع خوبی پیدا میشوند. کاملترین آنها ویژهنامه مفصل و جامعی است که مجله چشمانداز ایران در ششمین سالگرد ۱۸ تیر (سال ۸۴) و به همت پروین امامی منتشر کرد. مخصوصا گزارش حدودا ۳۰ صفحهای اول مجله که روایت دقیقی است از ماجرا. بعد هم تحلیل و گفتوگو با افرادی که مستقیم درگیر ماجرا بودند. واقعا دست خانم امامی درد نکند که کار ماندگاری کرد. نسخه پیدیافش را میتوانید از اینجا دانلود کنید:
حسن سربخشیان که چندتا از معروفترین عکسهای آن ماجرا را گرفته هم چند سال پیش در کلیپی از عکسهایش روایتش از ۱۸ تیر را بیان کرد که آنها را میتوانید در یوتیوب ببینید یا از اینجا دانلود کنید.
این هم ویدیویی است که پنج سال پیش در سالگرد ۱۸ تیر درآمد و روایت مصطفی تاجزاده از ماجراست. تاجزاده در آن زمان معاون سیاسی وزیر کشور بود و از جمله مسئولانی بود که ساعتهای زیادی در کوی حضور داشت. بعد هم عضو کمیته تهیه گزارش شورای عالی امنیت ملی بود.
من آن موقع دانشجوی سال اول بودم و طبعا نقشی جز حضور نداشتم. روایت کاملم از آن روزها را در وبلاگ خدابیامرزم نوشتم که با کل آرشیوش یکجا پرید. امیدوارم همت کنم و دوباره بنویسم. اگر شما هم خاطرهای از آن دوره دارید پیشنهاد میکنم بنویسید یا بگویید یا به هر شکلی که ترجیح میدهید ثبت کنید.
.
این سالها ۱۸ تیر ۷۸ بهدرستی تبدیل به یکی از نقاط پررنگ رویارویی استبداد و آزادیخواهان در ایران شده. اگر دوست دارید بیشتر بدانید در آن روزها چه گذشت، منابع خوبی پیدا میشوند. کاملترین آنها ویژهنامه مفصل و جامعی است که مجله چشمانداز ایران در ششمین سالگرد ۱۸ تیر (سال ۸۴) و به همت پروین امامی منتشر کرد. مخصوصا گزارش حدودا ۳۰ صفحهای اول مجله که روایت دقیقی است از ماجرا. بعد هم تحلیل و گفتوگو با افرادی که مستقیم درگیر ماجرا بودند. واقعا دست خانم امامی درد نکند که کار ماندگاری کرد. نسخه پیدیافش را میتوانید از اینجا دانلود کنید:
حسن سربخشیان که چندتا از معروفترین عکسهای آن ماجرا را گرفته هم چند سال پیش در کلیپی از عکسهایش روایتش از ۱۸ تیر را بیان کرد که آنها را میتوانید در یوتیوب ببینید یا از اینجا دانلود کنید.
این هم ویدیویی است که پنج سال پیش در سالگرد ۱۸ تیر درآمد و روایت مصطفی تاجزاده از ماجراست. تاجزاده در آن زمان معاون سیاسی وزیر کشور بود و از جمله مسئولانی بود که ساعتهای زیادی در کوی حضور داشت. بعد هم عضو کمیته تهیه گزارش شورای عالی امنیت ملی بود.
من آن موقع دانشجوی سال اول بودم و طبعا نقشی جز حضور نداشتم. روایت کاملم از آن روزها را در وبلاگ خدابیامرزم نوشتم که با کل آرشیوش یکجا پرید. امیدوارم همت کنم و دوباره بنویسم. اگر شما هم خاطرهای از آن دوره دارید پیشنهاد میکنم بنویسید یا بگویید یا به هر شکلی که ترجیح میدهید ثبت کنید.
.
Telegram
فایلها
ویژهنامه مجله چشمانداز ایران درباره ۱۸ تیر ۷۸ و حمله به کوی دانشگاه
@bahmanshafa
@bahmanshafa
👍3
Forwarded from خاطرات و روزنوشت ها (عيسي سحرخيز)
آیا فاشیسم جز این است؟؛
عادی سازی رسایی برای تعرض به زنان در خیابان
محمدپوریا بهشتی
تهدید حمید رسایی برای جامعه خطرناک است. او که به بهانه جمع کردن معترضان به وضعیت حجاب ویدئویی را در شبکه های اجتماعی پخش کرده است، کانون حملاتش را قوه قضائیه قرار داده و این قوه را متهم به «انفعال» می کند.
درباره اینکه چرا یک جریان خاص پس از ماجرای سال گذشته رئیس قوه قضائیه و فعالان سیاسی، رویکردشان با این قوه تغییر کرد، گفتنی هایی هست که در وقت آن باید به آن پرداخت. اما امروز بحث بر سر حرفهایی که رسایی می زند. صحبت بر سر مجوزی است که رسایی سعی میکند با آن ترس و وحشت را در جامعه حاکم کند.
این نماینده جریان راست رادیکال معتقد است که «اکثریت جامعه برخورد با حجاب را می خواهند» اما در عین حال ضمن ناامیدی از دو قوه مقننه و قضاییه، به دنبال این است که تا با ایجاد ترس و وحشت از «بی قانونی» و «هرج و مرج» مسئولان قضایی را وادار به برخوردهای سخت با مردم کند.
رسایی در واقع در قالب ایجاد ترس و وحشت از «هرج و مرج» در حال «عادی سازی» خشونت و هرج و مرج است.
حرفهای رسایی نشان می دهد آنها قانونی که از مجلس قرار است در زمینه حجاب خارج شود را هم قبول ندارند. او به حرفهای قالیباف استناد می کند که گفته بود «می خواهیم قانون طوری باشد که قابل اجرا باشد». رسایی ادامه می دهد: «این حرفها یعنی از آن لایحه آبی گرم نمیشود. میگویند این قابل اجرا نیست و لذا سرو ته آن را می زنند، یک قانون منفعلانه تری را بر جامعه حاکم می کنند» از نظر او به همین قانون فعلی «محکم» عمل نشده است. مقصر آن هم قوه قضائیه است.
حمیدرسایی به دنبال همین ادعا در مورد مجلس قوه قضائیه را هم متهم به «انفعال » کرده که «قانون» برخورد با افرادی که حجاب را رعایت نمی کنند، «عمل نمیکند».
با همین مقدمه مدعی میشود که «فردا یک عده ای در خیابان می گویند آن فرد آزاد است برهنه بگردد و خودنمایی کند اما من آزاد نیستم نگاه کنم؟ من آزاد نیستم دست به او بزنم؟ آزاد نیستم به او تعرض کنم؟»
او تاکید می کند که این فرد می گوید: «من آزاد هستم به اقتضای ذات خودم عمل بکنم.» معنای حرف او این است که این فرد ذاتا مغزش از شهوت پر و از اخلاق خالی است و رسایی درحال دادن مجوز برای عمل براساس غرایز حیوانی این افراد است. آیا دور از تصور است که فردا افرادی دست به «تعرض» در خیابان بزنند، و بعد به حرفهای این نماینده سابق مجلس و روحانی شاگرد آیت الله مصباح یزدی استناد نکنند؟
آیا حرفهای رسایی ترویج «تعرض جنسی» در خیابان به بهانه اینکه بی حجابی افراد موجبات برآمدن خلق و خوی حیوانی برخی افراد میشود، نیست؟
منافع این گروه از عادی سازی خشونت و تعرض که در نهایت می تواند به ترویج رفتارها برمبنای غرایز شهوانی شود چیست؟ آیا قصد دارند تا به وسیله ترویج خشونت بازدارندگی ایجاد کنند؟
واقعیت اما همان است که یک ماه قبل رجانیوز در یادداشتی صراحتا آن را اعلام و خواستار «صف کشی» خیابان شده و فرمان «شلوغ کاری» داده بود.
این تفکر دستورکار را اینگونه مشخص می کرد: «دستورکار هر کسی در محیطهای خُردتر مانند دانشگاه، محله، بسیج، مسجد، هیئت و ... بنا به اقتضای شرایط مشخص است. باید شلوغ کرد.»
آیا فاشیسم جز این بود که با توسل به خشونت و زور جامعه را به سمتی هدایت کند؟ آیا این روشها در فاشیسم قرن بیستم دیده نمیشد که خشونت را لباس توجیه بپوشانند و با توسل به آن همه ارکان قدرت را وادار به تمکین به خواسته خود کنند؟ سئوال اساسی و مهم اما این است: «این جریان خاص از «هرج مرجی» که از آن دم میزند، به دنبال چه هدفی است؟
امتداد
عادی سازی رسایی برای تعرض به زنان در خیابان
محمدپوریا بهشتی
تهدید حمید رسایی برای جامعه خطرناک است. او که به بهانه جمع کردن معترضان به وضعیت حجاب ویدئویی را در شبکه های اجتماعی پخش کرده است، کانون حملاتش را قوه قضائیه قرار داده و این قوه را متهم به «انفعال» می کند.
درباره اینکه چرا یک جریان خاص پس از ماجرای سال گذشته رئیس قوه قضائیه و فعالان سیاسی، رویکردشان با این قوه تغییر کرد، گفتنی هایی هست که در وقت آن باید به آن پرداخت. اما امروز بحث بر سر حرفهایی که رسایی می زند. صحبت بر سر مجوزی است که رسایی سعی میکند با آن ترس و وحشت را در جامعه حاکم کند.
این نماینده جریان راست رادیکال معتقد است که «اکثریت جامعه برخورد با حجاب را می خواهند» اما در عین حال ضمن ناامیدی از دو قوه مقننه و قضاییه، به دنبال این است که تا با ایجاد ترس و وحشت از «بی قانونی» و «هرج و مرج» مسئولان قضایی را وادار به برخوردهای سخت با مردم کند.
رسایی در واقع در قالب ایجاد ترس و وحشت از «هرج و مرج» در حال «عادی سازی» خشونت و هرج و مرج است.
حرفهای رسایی نشان می دهد آنها قانونی که از مجلس قرار است در زمینه حجاب خارج شود را هم قبول ندارند. او به حرفهای قالیباف استناد می کند که گفته بود «می خواهیم قانون طوری باشد که قابل اجرا باشد». رسایی ادامه می دهد: «این حرفها یعنی از آن لایحه آبی گرم نمیشود. میگویند این قابل اجرا نیست و لذا سرو ته آن را می زنند، یک قانون منفعلانه تری را بر جامعه حاکم می کنند» از نظر او به همین قانون فعلی «محکم» عمل نشده است. مقصر آن هم قوه قضائیه است.
حمیدرسایی به دنبال همین ادعا در مورد مجلس قوه قضائیه را هم متهم به «انفعال » کرده که «قانون» برخورد با افرادی که حجاب را رعایت نمی کنند، «عمل نمیکند».
با همین مقدمه مدعی میشود که «فردا یک عده ای در خیابان می گویند آن فرد آزاد است برهنه بگردد و خودنمایی کند اما من آزاد نیستم نگاه کنم؟ من آزاد نیستم دست به او بزنم؟ آزاد نیستم به او تعرض کنم؟»
او تاکید می کند که این فرد می گوید: «من آزاد هستم به اقتضای ذات خودم عمل بکنم.» معنای حرف او این است که این فرد ذاتا مغزش از شهوت پر و از اخلاق خالی است و رسایی درحال دادن مجوز برای عمل براساس غرایز حیوانی این افراد است. آیا دور از تصور است که فردا افرادی دست به «تعرض» در خیابان بزنند، و بعد به حرفهای این نماینده سابق مجلس و روحانی شاگرد آیت الله مصباح یزدی استناد نکنند؟
آیا حرفهای رسایی ترویج «تعرض جنسی» در خیابان به بهانه اینکه بی حجابی افراد موجبات برآمدن خلق و خوی حیوانی برخی افراد میشود، نیست؟
منافع این گروه از عادی سازی خشونت و تعرض که در نهایت می تواند به ترویج رفتارها برمبنای غرایز شهوانی شود چیست؟ آیا قصد دارند تا به وسیله ترویج خشونت بازدارندگی ایجاد کنند؟
واقعیت اما همان است که یک ماه قبل رجانیوز در یادداشتی صراحتا آن را اعلام و خواستار «صف کشی» خیابان شده و فرمان «شلوغ کاری» داده بود.
این تفکر دستورکار را اینگونه مشخص می کرد: «دستورکار هر کسی در محیطهای خُردتر مانند دانشگاه، محله، بسیج، مسجد، هیئت و ... بنا به اقتضای شرایط مشخص است. باید شلوغ کرد.»
آیا فاشیسم جز این بود که با توسل به خشونت و زور جامعه را به سمتی هدایت کند؟ آیا این روشها در فاشیسم قرن بیستم دیده نمیشد که خشونت را لباس توجیه بپوشانند و با توسل به آن همه ارکان قدرت را وادار به تمکین به خواسته خود کنند؟ سئوال اساسی و مهم اما این است: «این جریان خاص از «هرج مرجی» که از آن دم میزند، به دنبال چه هدفی است؟
امتداد
👍7😢4
Forwarded from حاجی آقا
📌 حلال بودن خودارضایی زنان از دیدگاه علامه فضل الله:
علامه محمدحسین فضل الله خودارضایی زنان را حلال دانسته، به اعتقاد ایشان به این دلیل خودارضایی در مردان حرام است که خروج منی اتفاق می افتد و زنان به شهادت افراد خبره فاقد منی هستند لذا دلیلی بر حرمت نیست!
علامه فضل الله با حکم بر عدم حرمت خودارضایی در زنان توصیه نموده این عمل را جز در مواقعی که خوف به گناه افتادن است مانند: در ایام غایب بودن شوهر، طلاق و… انجام ندهند.
- ملاحظة : هذا الأمر ينطبق على الذكر ولا ينطبق على الأنثى ، أما حكم العادة السرية بالنسبة لها فليس حراماً ، وذلك لأن المحرم هو الاستمناء أي إخراج المني وهذا خاص بالذكر، لأنّ الأنثى لا منيّ لها بشهادة أهل الخبرة ، فالأمر بالنسبة لها من باب السالبة بانتفاء الموضوع. ولكن مع ذلك فإنه لا ينبغي لها القيام بتلك العادة إلا في مورد الحاجة تحصيناً للنفس من الوقوع في الحرام، كما في مورد المرأة التي غاب عنها زوجها أو المطلقة مثلاً.
@hajiagaa
علامه محمدحسین فضل الله خودارضایی زنان را حلال دانسته، به اعتقاد ایشان به این دلیل خودارضایی در مردان حرام است که خروج منی اتفاق می افتد و زنان به شهادت افراد خبره فاقد منی هستند لذا دلیلی بر حرمت نیست!
علامه فضل الله با حکم بر عدم حرمت خودارضایی در زنان توصیه نموده این عمل را جز در مواقعی که خوف به گناه افتادن است مانند: در ایام غایب بودن شوهر، طلاق و… انجام ندهند.
- ملاحظة : هذا الأمر ينطبق على الذكر ولا ينطبق على الأنثى ، أما حكم العادة السرية بالنسبة لها فليس حراماً ، وذلك لأن المحرم هو الاستمناء أي إخراج المني وهذا خاص بالذكر، لأنّ الأنثى لا منيّ لها بشهادة أهل الخبرة ، فالأمر بالنسبة لها من باب السالبة بانتفاء الموضوع. ولكن مع ذلك فإنه لا ينبغي لها القيام بتلك العادة إلا في مورد الحاجة تحصيناً للنفس من الوقوع في الحرام، كما في مورد المرأة التي غاب عنها زوجها أو المطلقة مثلاً.
@hajiagaa
🤔7👍2🥱2😢1🤨1