Telegram Web Link
چرا به مسعود پزشکیان رأی دادم؟
امیرمصدق کاتوزیان

ایران در روز جمعه آینده ۱۵ تیر ۱۴۰۳ برابر با ۵ ژوئیه‌ (جولای) ۲۰۲۴ دوباره بر سر یک دوراهی قرار ‌گرفت — دوراهی ادامه کارنامه دولت ابراهیم رئیسی و توقف ادامه این کارنامه.
در روزهای قبل از دور اول و دوم رای‌گیری چهاردهمین دوره ریاست‌جمهوری من در کلاب‌هاس و کلا فضای مجازی آن دسته از شهروندان ایران را خطاب قرار دادم‌ که:

— تاب تحمل ادامه زن‌ستیزی، زندگی‌ستیزی و آزادی‌ستیزی را ندارند؛

— خاطره خون‌های پاک و به‌ناحق‌ریخته‌شده ندا و مهسا و نیکا و کیان و خدانور را تا زنده هستند فراموش نمی‌کنند؛

— گرانی و تورم ۶۰درصدی و فیلتر شدن اینترنت را بخشی از سرنوشت محتوم خود و خود را شایسته تهیدستی، بیکاری، فقر، بی‌خانمانی و تیره‌روزی نمی‌دانند؛

— خواهان بهبود وضعیت اقتصادی و معیشت هستند و از آلودگی محیط زیست و هوا و تنفس مازوت و ریزگرد و بی‌آبی و خشک شدن دریاچه ارومیه و رودخانه زاینده‌رود و مرگ حیات وحش خسته و دل‌شکسته‌اند؛

— بر آنند که ایران و ایرانی نمی‌تواند با ادامه تحریم‌ها از قفس پرواز کند؛ سر ستیز با قدرتهای بین‌المللی ندارند؛ رویای برقراری حاکمیتی ملی، مردمی، دموکراتیک و تکثرگرا و پلورالیست در سر می‌پرورانند و خواهان یک ایران صلح‌جو، مستقل، قدرتمند، سربلند و توسعه‌یافته هستند.

— دادخواه پرونده همه قربانیان قتل‌ها و اعدام‌های سیاسی، خواهان آزادی همه زندانیان عقیدتی و سیاسی و پایان بازداشت خانگی آنانند.
«امید بذر هویت ما ایرانیان است!» و ایران دوباره در روز جمعه گذشته بر سر یک دوراهی ادامه نومیدی از سویی و شکفتن امید از سویی بود؛ راه اول به ادامه کار معمول و روزانه کاسبان تحریم و فربه‌تر شدن سرکوبگران و راه دوم به سوی احتمال تنش‌زدایی و فرصت‌سازی.

متن کامل در زیتون:

https://www.zeitoons.com/115293
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🔴 چرا رأی ندادم اما سکوت کردم؟

✍️ مصطفی تاج‌زاده
زندان اوین

🔺علت اصلی مشکلات، نه مدیران و کارگزاران، بلکه استراتژی اشتباه رهبر است که نشانه‌ای از تغییر در آن‌ها (به استثنای تائید صلاحیت دکتر پزشکیان، که البته می‌تواند ناشی از اشتباه محاسباتی رهبر نیز باشد)، ندیده‌ام. سکوت کردم چرا که نمی‌خواستم دوستانی را ناامید کنم که دل به نرمش قهرمانانه اما بی‌سروصدای رهبر بسته‌اند و تائید صلاحیت پزشکیان را گامی در این جهت ارزیابی می‌کنند. من دعا می‌کنم چنین باشد، گرچه به رهبر خوشبین نیستم.

🔺درست است که آقای جلیلی طرف‌دار فیلترینگ و بازگشت گشت ارشاد است و "طرح زور" را لازمه دستیابی به "عمق راهبردی" نظام می‌بیند […] و درست است که در زمان مسئولیت او در پرونده هسته‌ای، ایران در سال ۱۳۹۰ تحریم نفتی و بانکی شد و اکنون ۱۴ سال است که ملت ما هزینه‌های سرسام‌آوری بابت آن غفلت بزرگ تاریخی می‌پردازد، اما مگر نگاه رهبر به تمامی مسائل بالا، تفاوت ماهوی با نگرش جلیلی دارد؟ به‌همین‌دلیل می‌گویم که مشکل اصلی جلیلی نیست، پدرخوانده اوست که برادرش را نیز بر صداوسیما حاکم کرده است و عن‌قریب به سراغ پزشکیان و دولتش خواهد آمد.

🔺ما انتخابات ۱۴۰۰ را با مشارکت ۴۸درصدی و رای ۱۸ میلیونی رئیسی، "انتخابات اقلیّتی" خواندیم. اکنون نمی‌توانیم مشارکت ۴۹درصدی و رای ۱۷ میلیونی پزشکیان را پیروزی ملت بخوانیم. آن‌هم درحالی‌که تفاوت آرا حدود ۳ میلیون است و جلیلی در نیمی از استان‌ها نفر اول شد. اگر پزشکیان مظهر اراده ملت است، پس سلف او نیز چنین بود و اگر رئیسی، رئیس‌جمهور اقلیّت بود، پس خلف وی نیز چنین است. ما حق نداریم با معیارهای دوگانه با پدیده‌ها مواجه شویم، هرچند اقتدارگراها چنین کنند.

📎منبع و متن کامل
@kaleme
«مخواب که آنان نخوابیده‌اند»
نامه عبدالکریم سروش به مسعود پزشکیان


دریاب کنون که نعمتت هست به دست کاین دولت و ملک می‌رود دست‌به‌دست

جناب دکتر مسعود پزشکیان رئیس‌جمهور منتخب و منتجب،
با تقدیم سلام و احترام،

اکنون که به طالع مسعود و با آراء جمهور بر مسند ریاست‌جمهوری ایران می‌نشینید، جای آن است که جمهوراً آن را به فال نیک بگیریم و چشم به راه مدیریت علمی و سامان‌بخشی مدبرانه امور در ولایت‌کده ایران باشیم.

اطمینان دارم که کارشناسان دانا و امین قصه پرغصه جویبار آلوده سیاست و دیوار شکسته اقتصاد و معیشت و سقف فروریخته دیانت و شرب‌الیهود قضات و قضاوت و گلوی فشرده حق و عدالت و ناکامی و ناکارآمدی مدیریت کلان مملکت و غلبه انصار شرارت و جهالت و رواج قشریت و زوال معنویت و رباخواری و ریاکاری دین‌فروشان و خرقه‌پوشان و شکم‌های فربه از حرام و کسوف خورشید دادگری و سرکوب اندیشه انتقادی و روشنگری و انبوهی جاهلان مکرّم و عالمان مُلجَم و بسط سایه سنگین استبداد نظری و عملی و صفیر صاعقه‌سوزان ستم و اندوه سینه‌های مجروح و جان‌های مرعوب و دهان‌های دوخته و چشم‌های برکنده و چهره‌های به تیزاب سوخته و عصمت‌های بر باد رفته و ناکامان در خاک خفته و قامت خمیده پدران و دیده اشکبار مادران و زندان‌های دوزخی ولایت و خشونت ارباب بی‌مروّت و رسانه‌های مقفل معطل و دانشگاهیان بی‌حریت و بی‌حرمت و فرار فرهیختگان و تحصیل بی‌حاصل و دانشگاهی و سخافت و ابتذال صداوسیمایی و … را برای شما خواهند گفت و لاجرم به کمک آنان مخرجی و مخلصی هوشمندانه ازین محنت‌آباد خواهید جست‌.

اکنون که در کار رایزنی و گزینش‌گری و تمیز الویت‌ها و برآورد چالش‌ها هستید، از صاحب این قلم بشنوید که دیر یا زود در سه گرداب هائل فروخواهید لغزید و لذا علاج واقعه قبل از وقوع کنید.

متن کامل در زیتون:

https://www.zeitoons.com/115312
باخت بود یا بُرد؟

باخت بود یا بُرد؟ باید از شادی، هورا می‌کشیدیم و هوا می‌پریدیم و هم‌دیگر را بغل می‌کردیم؛ یا از غم، هر یک در گوشه‌ای کِز می‌کردیم و قطرات اشک‌مان را از دیده‌ی همدیگر پنهان می‌کردیم. کیمیا همان دقایق اول جلو تاخته بود. ضربات‌اش بر سر و سینه‌ی ناهید که فرود می‌آمد؛ چیزی در دل غوغا می‌کرد. دل به تلاطم می‌افتاد. این ضربات را چه کسی بر سر چه‌کسی فرود می‌آورد؟ راند اول را که کیمیا با پیروزی به پایان بُرده بود؛ مردم در شوق بُردن ذوق‌زده بودند و یا در اضطراب باختن، دل تو دل‌شان نبود؟ راند دوم را هم کیمیا به امتیازات پی‌درپی از ناهید، پیش تاخته بود. ناهید از پی ضربات چرخشی کیمیا که بر روی دشک فرود آمده بود؛ بغض بود که از این زمین خوردن ناهید بر جسم و جان مردم تماشاگر سرازیر می‌شد یا لذت نزدیکی پیروزی بود که از نزدیکی بُرد کیمیا مردم را حس غرور می‌بخشید؟ و در ثانیه‌های آخر راند دوم که ناهید، کیمیا را شکست داده بود؛ مردم در حس پیروزی ناهید شریک داشتند می‌شدند و یا در حسرت پیروزی نزدیک از دست رفته با کیمیا، مغموم می‌شدند؟ و همین تراژدی تا پایان ادامه داشت. ناهید بازی را بُرده بود. ولی شاید اغلب مردم، به حس تلخ جان‌کاهی این مسابقه را تماشا کرده بودند. طعمی از حس تماشای یک مسابقه را نداشت. حتی اگر شکستی را هم در درون حس کرده بودند؛ به حس ناشی از باخت شبیه نبود. حسی از رویارویی ایرانی در برابر ایرانی دیگر بود؟ حسی از شقه‌شقه شدن بود؟ یک ایرانی از یک ایرانی بُرده و یک ایرانی به یک ایرانی باخته بود؟ باختِ یک ایرانی، بُردِ آن یکی ایرانی به حساب می‌آمد؟ آن‌دو به سودِ کدام طرف ضربات فنی‌شان را فرود می‌آوردند؟ دست‌دردست هم داشتند برای پیروزی نام وطن؛ و یا رودررویِ هم داشتند رنگ و نشان و تعلق خاطر به وطن را از اعتبار می‌انداختند؟ کدام‌شان اگر می‌بُرد، حسِ خوش بُردِ وطن در دل می‌نشست؟

متن کامل در زیتون:

https://www.zeitoons.com/115364
دلایل خشونت ساختاری در ایران چیست؟
احمد علوی

خشونت علیه دو دختر نوجوان ایرانی و کودکی افغانستانی به سرعت و گستردگی در رسانه های اجتماعی بازتاب یافت. در صحنه ای دیگر، یکی از مامورین نیروی انتظامی با تهدید شهروندانی که پیرامون او جمع شده بودند، به فحاشی علیه آنان پرداخت. بدین ترتیب بار دیگر ترکیبی از خشونت زبانی و جسمی بارز علیه شهروندان در رسانه های اجتماعی ثبت شد. در کنار این وقایعی که در خیابان مشاهده شد، صدور حکم اعدام یا مجازاتهای خشن و همچنین روند اعدام زنجیره ای هم در زندان های حاکمیت تداوم دارد. البته این موارد تنها بخش کوچکی از خشونتی است که مشاهده یا گزارش میشود، و بخش عمده آن -همچون پیکره کوه یخ غوطه ور در آب- همواره پنهان باقی می ماند. چرا که خشونت سیستماتیک نیروهای سرکوب حاکمیت نسبت به اقشار فرودست، تهیدست، ستمدیدگان، افراد کم درآمد، زنان، مهاجران، گروه های قومی و مذهبی و دیگر قربانیان، امری است که بطور مکرر و منظم در عرصه عمومی مشاهده میشود و ناگهانی و محصول تصادف و بخت نیست. این خشونت گسترده گاه نرم است و گاه سخت، گاه پنهان و گاه آشکار، اما همه ابعاد آن کاملا نمودار نمی شود تحت عنوان خشونت ساختاری قابل توصیف است. خشونت ساختاری (Structural Violence) (1) به نوعی از خشونت اشاره دارد که ناشی از ساختارهای متصلب سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نابرابر است و اغلب به صورت غیرمستقیم و پنهان تثبیت شده است و تنها جلوه های آن گاه اینجا و آنجا خود را نشان میدهد. خشونت ساختاری تنها شامل اعمال فیزیکی و مستقیم خشونت نیست، بلکه شامل ساختارهایی است که- دسترسی به منابع، فرصت‌ها، و حقوق اساسی را به‌طور نابرابر توزیع می‌کنند و به حاشیه‌نشینی سیاسی-اقتصادی-اجتماعی، تهیدستی، فرودستی، ستم، فقر و نابرابری دامن می‌زنند- می باشد. خشونت نیروهای سرکوبی نظیر نیروی انتظامی علیه زنان، گروه های قومی، مذهبی، تهیدستان و فرودستان را می‌توان به‌عنوان نماد و جلوه ای از خشونت ساختاری در نظر گرفت که به واسطه ساختارهای قدرت و نابرابری‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برساخته میشوند.

متن کامل در زیتون:

https://www.zeitoons.com/115367
هنیه: نفوذ یا استخدام عامل؟
اخبار هفته به روایت ابراهیم نبوی

یک، ادب مرد به ز دولت او نیست آقای پزشکیان گفت: «نیامده‌ام تا گروه و جناح خاصی را بر سر کار بیاورم.» و گفت: «مردم از ما ناراضی‌اند زیرا از حق و عدالت حرف می‌زنیم اما ناعادلانه عمل می‌کنیم.» و گفت: «دلمان می‌خواهد از همه دولت‌ها در هیات وزیران حضور داشته باشند.» یعنی آدم لذّت می‌برد از این جملات قشنگی که آقای پزشکیان به کار می‌برد، فقط مانده از فردا جملات برتراندراسل و حسین پناهی و وینستون چرچیل را بنویسد و کلی با خواندنش حال کنیم. آقای پزشکیان! دوره تبلیغات انتخاباتی تمام شد. شما الآن واقعا رئیس جمهور هستید، یک جوری همچنان نطق می‌کنید انگار می‌خواهید رای جمع کنید. برادر من! عزیزم! مسعود جان! شما الآن کاملا رئیس جمهور هستید و هیچ کس هم نمی‌تواند جلوی شما را بگیرد، حتی آقای جنتی هم زیر حکم شما را در مراسم تحلیف مجلس امضا کرد. بی‌خیال صادر کردن جملات قصار بشوید. الآن وقتی شما از حکومت حرف می‌زنید دیگر در موضع کاندیدا یا منتقد یا اپوزیسیون نیستید، شما واقعا خودتان حکومت هستید. خدا بیامرزدش یک روز مرحوم منتظری به آیت‌الله خمینی گفت: «اینا کی می‌رن؟» و آقای خمینی گفت: «اینها خودمانیم.» الآن شما به جای صدور جملات قصار باید به همان‌ها عمل کنید.

متن کامل در زیتون:

https://www.zeitoons.com/115361
تحمل می‌کنیم با زخم، چون مرهم نمی‌بینیم...
 
باخبر شدیم دوستان عزیزِ، فعال و فرزانه‌مان، آقایان سراج‌الدین، یاسر و صدرا میردامادی، مادر مهربان‌شان زنده‌یاد خانم نرجس حوائجی را از دست داده‌اند؛ غمی که غربت دوچندانش می‌کند.
این غم بزرگ را به دوستان گرانقدر و همه بازماندگان تسلیت می‌گوییم و برای‌ ایشان شکیبایی و سلامتی آرزو می‌کنیم. به امید روزی که هیچ یک از شهروندان ایران از حقوق انسانی‌ نخستین و بدیهی خود که شرکت در غم و شادی‌ خانواده است، محروم نباشند.
آلان توفیقی
احمد علوی
الهه امیرانتظام
پروین کهزادی
حسن فرشتیان
حسن یوسفی اشکوری
حسین علیزاده
حسین کمالی
رحمان لیوانی
رضا بهشتی معز
رضا علیجانی
سروش دباغ
عبدالعلی بازرگان
علی افشاری
علی اکبر موسوی (خوئینی)
علی ایزدی
علی کلایی
غلامرضا مسموعی
فهیمه ملتی
کاظم علمداری
محسن یلفانی
محمد اولیایی فرد
مرتضی کاظمیان
معصومه شاپوری
مهدی امینی زاده
مهدی جامی
مهدی ممکن
مهدی نوربخش
نیره توحیدی
هژیر عطاری
 
 
به نام خدا

📝📝📝جناب آقای خامنه‌ای

رهبر جمهوری اسلامی ایران

باسلام


پیرو دستور/تایید شما، سازمان موازی اطلاعات سپاه هفتمین پرونده را علیه اینجانب ساخته و به جریان انداخته است. برآن‌اساس آقای محمدجواد رستمی، بازپرس شعبه ۱ بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۳۳ تهران، با ارسال نامه شماره  ۱۴۰۳۶۸۹۹۰۰۲۸۶۸۰۲۴ مورخ ۱۰/۰۶/۱۴۰۳ اینجانب را به اتهام "اجتماع و تبانی به منظور ارتکاب جرم علیه امنیت کشور" و "فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران" به دادگاه فراخوانده است.

جناب‌عالی آگاهید که من به روال سابق و در اعتراض به بی‌عدالتی حاکم بر دستگاه قضا، در دادگاه حاضر نمی‌شوم و از خود دفاع نمی‌کنم. بنابراین یکی از دو-سه قاضی مشهور و بدنام می‌تواند مرا به دو اتهام بالا به ۶ سال زندان جدید محکوم کند که ۵ سال آن قابلیت اجرایی‌شدن خواهد داشت.

سال ۹۲ که آقای روحانی رای آورد، ۶ سال زندانم به ۷ سال افزایش یافت. این‌بار ظاهراً قرار است ۵ سال زندانم به ۱۰ سال برسد.

مستحضرید تا همین لحظه و بدون احتساب حدود سه‌سال باقیمانده حبسم و بدون درنظرگرفتن محکومیت جدید احتمالی، من فقط به جرم انتقاد از شما که کشور را به وضعیت اسف‌بار کنونی کشانده‌اید، ۹ سال و ۲ ماه حبس کشیده‌ام.

تاآنجاکه می‌دانم طول مدت زندان مؤسسان حزب جمهوری اسلامی یعنی آقایان بهشتی، موسوی اردبیلی، هاشمی رفسنجانی، باهنر و خامنه‌ای به ۹ سال نرسید. کسانی‌که نزدیکترین یاران و شاگردان آیت‌الله خمینی بودند و هدف‌شان براندازی رژیم شاه بود. باوجوداین محمدرضا پهلوی را دیکتاتور می‌خوانید و خود را مبارز راه آزادی می‌نامید؟ سلطنت مطلقه شاه را فسادآفرین و ولایت مطلقه فقیه را رهایی‌بخش لقب می‌دهید؟

می‌دانم که در نشست‌های خصوصی می‌گویید ما اشتباه شاه را مرتکب نمی‌شویم. یعنی مجازات انتقاد از خطاهای ایران‌سوز و مردم‌گداز خود را ۱۲-۱۷ سال زندان تعیین می‌کنید (باتوجه به سن و سال من یعنی حبس ابد)، تا کسی جرأت نکند به نقد رفتار و گفتار رهبر و سپاهی بپردازد که قرار بود پاسدار انقلابی باشد که یکی از اصلی‌ترین شعارهایش آزادی بود، ولی به پلیس پرونده‌سازی تبدیل شده که سوژه‌هایش، آزادی‌خواهان این سرزمین‌اند.

اما آنچه نمی‌دانید این است که باوجود این‌همه بگیروببند، ترس مردم ریخته و نقد و بلکه اعتراض به رهبر، رایج‌ترین سکه جامعه شده است. متاسفم که نمی‌بینید با این پرونده‌سازی‌ها مردم را آگاه‌تر و خود را منزوی‌تر می‌کنید.

رهبر محترم!
حیات و ممات همه ما دست خداست. ظاهراً نظر مبارک این است که تا خامنه‌ای زنده است، تاجزاده باید در زندان بماند. اگر قضای الهی چنین مقدر کرده باشد، راضی‌ام و اعتراضی ندارم.

دعا می‌کنم اوین کفاره گناهان و خطاهایم باشد. برای شما نیز دعا می‌کنم خداوند مهربان توفیق توبه و جبران خطاها و جفاهایتان را بدهد، پیش از آنکه در دادگاه عدل الهی حاضر شویم.

می‌دانید که آنجا با دیگران برابر خواهید بود. مطلقاً قدرت ندارید و قدرت مطلقه هم ندارید و باید جواب‌گوی تک‌تک رفتار و گفتارتان باشید.

بنده کوچک خدا
#سیدمصطفی_تاجزاده
زندان اوین
۱۰شهریور ۱۴۰۳


🆔@MostafaTajzadeh
پزشکیان! چه باید گفت؟ چه باید کرد؟
اخبار هفته به‌روایت ابراهیم نبوی

یک، رئیس جمهور باید چه بکند؟ خدایش بیامرزاد آقای موسوی اردبیلی زمانی رئیس قوه قضائیه کشور بود و مثل اکثر روسای قوا یکی در میان امام جمعه تهران هم بود. نکته جالب این بود که در اکثر روزهایی که آقای موسوی اردبیلی نماز جمعه می‌خواند باران می‌آمد. در واقع بقیه ائمه جمعه روزهای بارانی برای نماز نمی‌رفتند و آقای موسوی اردبیلی را می‌فرستادند. در یکی از روزهایی که هم باران می‌آمد و هم آقای موسوی اردبیلی امام جمعه تهران بود، ایشان با حالتی ناراحت و غمگین گفت: «من نمی‌دانم این مشکلات قوه قضائیه را باید به چه کسی گفت؟» البته آن موقع کسی به ایشان نگفت که مرد حسابی! شما خودت رئیس قوه قضائیه هستی، شما نباید مشکل قوه قضائیه را به کسی بگویی، این بقیه هستند که مشکل قوه قضائیه را باید به شما بگویند. بقول عمران صلاحی حالا حکایت ماست. این آقای پزشکیان بعضی اوقات یادش می‌رود که رئیس جمهور شده و دائم مثل رهبران اپوزیسیون یا نویسندگان منتقد دولت در مورد مشکلات دولت حرف می‌زند. در واقع ساختمان جمله‌های ایشان گاهی غلط است. مثلا ایشان می‌گوید: «خودمان را باید اصلاح کنیم.» ایشان باید بگوید: «ما خودمان را اصلاح می‌کنیم.» یا باید به وزیر نفت دستور بدهد که خودش را اصلاح کند. یا ایشان در موضع اپوزیسیون می‌گوید: «نیروی انتظامی نوجوانان و دختران ما را هدایت نمی‌کند، تخریب می‌کند.» این جمله برای رئیس جمهور غلط است. ایشان باید نامه بنویسد به وزیر کشور و دستور بدهد که نیروی انتظامی به جای تخریب نوجوانان و دختران کشور باید آنها را هدایت کند.» اگر این روند ادامه پیدا کند من با جدیت با نیروی انتظامی برخورد می‌کنم. یا ایشان گفته است: «نخبگان را فراری ندهیم، چرا که کشور را آدمها می‌سازند نه کارخانه‌ها». ایشان باید به کلیه وزرا دستور بدهند که «وزارتخانه‌ها موظفند که جلوی فرار نخبگان را از طریق اجرای بخشنامه و دستورات زیر بگیرند.» یا ایشان گفته است: «انتخاب مدیران باید بر اساس عدالت باشد نه جناح و دسته». این جمله غلط است. رئیس جمهور باید بگوید: «ما و وزرا برای انتخاب مدیران فقط عدالت را در نظر می‌گیریم نه وابستگی سیاسی آنها را.» یا این یکی جمله هم غلط است: «باید کابینه‌ای شکل دهیم که افراد با تجربه، با علم و صادق در آن باشند.» ایشان باید بدون شعار دادن کابینه‌ای را شکل دهد که در آن افراد با تجربه، با علم و صادق باشند. لازم هم نیست که در مورد کاری که باید بکند، سخنرانی بکند. یا این جمله غلط است: «نباید برای افراد پرونده‌سازی کرد.» اصولا باید برای جملات منتقد دولت یا رهبر اپوزیسیون است. ایشان باید به وزیر علوم یا ارشاد دستور بدهد: «وزیر محترم علوم! از هر گونه پرونده‌سازی برای دانشجویان و اساتید خودداری شود.» یا برای وزیر فرهنگ و ارشاد دستور بدهد: «وزیر محترم فرهنگ و ارشاد! لطفا از هر نوع پرونده سازی برای نویسندگان، هنرمندان و روزنامه نگاران خودداری شود.» البته همین هفته آقای پزشکیان گفت: «من اهل شعار دادن نیستم.» بعد خودش شعار داد: «آموزش‌ها بی کیفیت است.» البته آقای کرباسچی همین حرف‌های مرا خیلی شیک و خلاصه و محترمانه گفت: «آقای پزشکیان! دستور صادر کنید، سخنرانی کافی نیست.» البته در مملکت ما که سخنرانی یکی از موضوعات مورد علاقه مردم است، خیلی سخت است که آدم بخش سخنرانی مغزش را متوقف کند و به جای آن دستور بدهد، ولی به هر حال این کار باید انجام شود.
در هفته گذشته پزشکیان در ارتباط با وزارت علوم خواستار بازنگری استادان و بازگرداندن دانشجویان اخراجی شد. به گمانم کمی ملایم است. ایشان باید نامه‌ای برای وزیر علوم بنویسد و دستور بدهد که «بر اساس این دستور تا روز فلان و ماه فلان اساتیدی و دانشجویانی که در سه سال( یا بیشتر) اخراج شده است به کار یا تحصیل باز گردانید و نتیجه را در اسرع وقت به من اطلاع دهید. ضمنا فهرست کلیه اساتید و دانشجویانی که در چهار سال گذشته اخراج شده‌اند تا هفته آینده روز شنبه صبح برای من ارسال کنید.»

متن کامل در زیتون:

https://www.zeitoons.com/115389
پیام تسلیت

جناب آقای دکتر حسن فرشتیان

با نهایت تأسف و تألم، درگذشت مادر گرامیتان را تسلیت عرض می‌کنیم. بی‌شک فقدان مادری پارسا و مهربان که فرزندانی آزاده و عالم چون شما را پرورش داده، ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر است.

مادر شما نمونه‌ای از زنان فداکار و متدین بود که با تربیت فرزندانی فرهیخته، خدمتی ارزنده به جامعه نمود. امید است که روح بلند ایشان در جوار رحمت الهی باشد.

اگرچه دوری از وطن و عدم حضور در مراسم تشییع، غم این فقدان را دوچندان می‌کند، اما یقین داریم که روح والای مادرتان از این فداکاری و صبوری شما خشنود خواهد بود. باشد که یاد و خاطره آن مرحومه، تسلی‌بخش قلب داغدارتان باشد.

از درگاه خداوند متعال برای آن فقیده سعیده علو درجات و برای جنابعالی و سایر بازماندگان صبر جمیل و اجر جزیل مسئلت داریم.

محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، میثم بادامچی، عبدالعلی بازرگان، رضا بهشتی معزّ، احمد علوی، سروش دباغ، علیرضا رجایی، محمود صدری، رضا علیجانی، رحمان لیوانی، سید علی محمودی، عبدالله ناصری طاهری، داریوش محمدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی.
یک نمونه از تدبیر! آقای علی خامنه‌ای
(به بهانه دالان زنگزور)

عبدالله ناصری


این روزها سخن از تکوین دالان راهبردی “زنگزور” زیاد است که حتما جمهوری اسلامی به رغم غوغاسالاری
زیاد تسلیم آن خواهد شد.

نگارنده از این مهم سخن نمی گوید، بلکه قصد دارد از "جغرافیافروشی” دیگری سخن بگوید.

رژیم حقوقی دریای خزر دهه‌هاست ایران و چهار همسایه آن دریا را به خود مشغول کرده است؛ از دونیم شدن منافع دریا بین ایران و چهار کشور دیگر بر جای مانده از اتحاد جماهیر شوروی تا سی و بیست در‌صد آن. یادم هست از همان
اوایل دهه هفتاد خورشیدی بعضی از کارشناسان، ضمن اهمیت موضوع، اصرار داشتند دولت ایران نباید متوهمانه از درصد سهم ایران سخن بگویند، زیرا بعضی از سران حکومت پنجاه درصد را می‌خواستند. (گویا نقشه اطراف دریا عوض نشده است).

آقای خاتمی مهم‌ترین وظیفه سفیر جدید(غلامرضا شافعی وزیر سابق صنایع) پیگیری رژیم حقوقی خزر اعلام شد. با پیگیری متناوب سفیر محترم و راضی‌کردن مقامات ارشد روسیه که تصمیم‌گیر اصلی بودند، سهم ایران هفده درصد تعیین شد.

در همان ایام من به علت ایراد سخنرانی در همایش دولتی “رسانه و تروریسم” در مسکو بودم. آقای شافعی در دیدار
خصوصی دو نفره، این حکایت را با شعف تعریف و تأکید کرد چند روز آینده به ایران خواهد آمد تا نهایی و اعلام کنند. در سفر معهود و در تهران سفیرمان را دیدم و دوباره پرسیدم.
با غمگنی و افسوس گفت: «رهبر قبول نکرد».

به همین راحتی تلاش سفیر که رضایت رئیس جمهور و مقامات وزارت خارجه را داشت، بر باد رفت. و پس از مدتی شنیدم که (رسمی یا غیررسمی) حق السهم جمهوری اسلامی هشت در صد است.

از یک طرف توهم و زیاده‌خواهی، و از سوی دیگر واداده‌گی و پذیرش استعمار نرم روسیه. اینک خوانندگان پیش‌بینی کنند سرنوشت “زنگزور” چه خواهد شد؟
ابوالفضل قدیانی در سال‌گرد جنبش زن، زندگی، آزادی:
تنها راه برون‌رفت از بن‌بست ایستادگی همه‌جانبه در برابر استبداد است

  بیست و پنجم شهریورماه سال ۱۴۰۱ نظام استبداد دینی به ریاست علی خامنه‌ای، مستبدقدرت‌پرست ایران، دست خود را به خون دختری جوان، آلود. دختری با هزار آرزو که به جرم تن ندادن به پوشش اجباریِ مورد نظر استبداد، به دست مأموران گشت ارشاد به قتل رسید. امّا خون دختر ایران، مهسا امینی، به هدر نرفت. قتل او منجر به یکی از بزرگترین جنبش‌های سال‌های اخیر شد: جنبش زن زندگی آزادی. این جنبش در ادامه جنبش‌هایی است که از اواخر دهه هفتاد شمسی در ایران فراگیر شده‌اند، یعنی جنبش‌های خواستار احقاق حقوق اولیه انسانی اعم از آزادی‌های فردی، سیاسی و اجتماعی و بالمآل تغییر نظام سیاسی حاکم.
  هر کدام از این جنبش‌ها با این‌که به ظاهر سرکوب شدند، نویدبخش فصل نوینی در حیات سیاسی و اجتماعی ایران بودند. نظام استبداد دینی هرچند با سرکوب و زندان و شکنجه و اعدام و قطع اینترنت و.... نمود خیابانی این جنبش‌ها را کم‌رنگ کرد اما در بطن اجتماع سنگر به سنگر به عقب رفته‌است. این‌که اکثریت قریب به اتفاق حامیان نظامِ علی خامنه‌ای -که البته در مقابلِ قاطبه جامعه ایران اقلیت محضند- کسانی هستند که معیشتشان (چه از جنس جیره و چه از راه رانت) به بقای استبداد گره خورده‌است، خود گواه این مدعاست؛ این‌که ارزش‌های حکومتی این‌قدر در بین قاطبه جامعه منفور و بی‌ارزشند، خود حاصل سال‌ها ایستادگی مدنی در مقابل تحمیل این ناارزش‌هاست. 

تحول جامعه ایران تا به حدی بوده‌است که استفاده از لفظ انقلاب اجتماعی و فرهنگی برای آن موجه است هرچند این دگرگونی بنیادین تا‌کنون منجر به دگرگونی بنیادین سیاسی و حذف نظام استبداد دینی نشده‌است. به گمان من تحولات دو سال گذشته، بالاخص جنبش انقلابی زن، زندگی، آزادی و فضاحت انتخابات مجلس در سال ۱۴۰۲، حاکمیت را به این صرافت انداخت که در انتخابات تیر ماه ۱۴۰۳ تغییر «دکوراسیون» دهد و با به بازی گرفتن اصلاح‌طلبان، لااقل برای مدتی، در عزم قاطبه جامعه برای تغییر نظام سیاسی خلل و تأخیر بیندازد. این‌که جریانی نعل وارونه می‌زند و این تغییر دکوراسیون را اولاً «دستاورد بزرگ» می‌نامد و در ثانی آن را نتیجه مماشات‌جویی و تسلیم‌طلبی خود قلمداد می‌کند در تاریخ معاصر کم‌نظیر است و تاریخ درباره این گروه از سیاست‌ورزان بی‌مماشات داوری خواهد کرد.

سیاست‌ورزی درست، سیاست‌ورزی بر مبنای اصول است و اصل‌الاصول و غایت قصوای سیاست استیفای حق ملت است. این‌که من، هم بنیان و هم هدف سیاست را ستاندن حقّ ملّت می‌دانم بی‌دلیل نیست. با کُرنش در مقابل عامل اصلی تضییع حقوق ملت، یعنی علی خامنه‌ای، و بر آن نام وفاق و اعتدال و بازی برد-برد گذاشتن، حقّی از حقوق ملت استیفا نمی‌شود. استبداد این صحنه را به منزله رهایی خود از مخمصه تلقی می‌کند. به همین دلیل، هم‌چون بیانیه‌ام درباره مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری، مجدداً تأکید می‌کنم تنها راه برون‌رفت از این بن‌بست ایستادگی اجتماعی، فرهنگی و البته سیاسی در مقابل استبداد است. سیاست‌ورزی درست، ایستادن پای آرمان‌های کسانی است که در جنبش زن زندگی آزادی و جنبش‌های پیش از آن هزینه‌های گزاف پرداختند: جوانانی که چشم‌شان را از دست دادند، نوجوانانی که در خیابان کشته شدند، کسانی که در زندان‌ها اسیر و شکنجه شدند، دلیرانی که به چوبه دار ظلم و جور آویخته شدند و پدران و مادرانی که پای خون جوانان و نوجوانان‌شان ایستادند.

به‌نظر من، برخلاف سر و صدای چند ماهه اخیر، اکثریت فعالان سیاسی کشور نیز قائل به همین نحو سیاست‌ورزی‌اند. نظام استبداد دینی باز هم گام به گام به عقب خواهد رفت. اگر این عزم اجتماعی و سیاسی ادامه یابد، تغییر این نظام با کمترین آسیب، یعنی برگزاری رفراندوم و استقرار نظام جمهوری دمکراتیک سکولار، در آینده نه چندان دور ممکن خواهد بود.

ابوالفضل قدیانی
بیست و پنج شهریور ۱۴۰۳
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجتبی خامنه‌ای چه گفت؟

«کلاس درس خارجم را تعطیل می‌کنم». یعنی: بدانید که کلاس خارج برگزار می‌کردم و شرایط علمی رهبر شدن را دارم.

«ممکن است این مطلب همیشگی باشد و ممکن است موقت باشد فعلا این مطلب بر من مجهول است». یعنی: تعطیل شدن کلاس‌هایم به تصمیم خودم نبوده و شرایط این‌گونه ایجاب می‌کند. یعنی وظیفه‌ای بر عهده من قرار گرفته و در برابر یک تکلیف قرار گرفته‌ام.

«پدر از این موضوع خبری ندارد». یعنی: مبادا فکر کنید رهبر شدنم موروثی است بلکه مجلس خبرگان بنده را «کشف»کرده.

*نام نویسنده نزد زیتون محفوظ است.
در باره اقدام آقای «مجتبی خامنه‌ای»
عبدالله ناصری

روز گذشته فرزند رهبر جمهوری اسلامی که در مظان رهبری سوم حکومت است، با اعلام تعطیلی درس، اذهان مردم و خصوصا کنشگران را به خود مشغول کرد.

خبر “مهم” بود.

دلالت اصلی سخنان ایشان، به نظرم، اعلان بی خبری «پدر» از این تصمیم است.

نگارنده گفتمان و نظرهای امنیتی اطراف پدیدار را باور ندارد. یعنی مسئله با انفجارهای دستگاه‌های حزب‌الله
ارتباطی ندارد، بلکه معتقدم این آقازادهٔ «آقا»! با مشورت دستیارانش، تصمیم گرفته است برای اولین مرتبه «اتوریته
رهبری» خودش را نمایش دهد.

در واقع این عمل آقا مجتبی، ترجمان سخن رهبر در پاسخ‌ به آقای کروبی در سال ۸۴ است که گفت: «خودش آقاست».

لذا پیش‌بینی می‌کنم رهبر فعلی در آینده نزدیک کناره‌گیری خواهد کرد و «آقا» مجتبی با نظر مجلس خبرگان‌‌ رسما رهبر سوم جمهوری اسلامی خواهد شد.
❇️ جبهه اصلاحات ايران دربيانيه‌اى در واكنش به فاجعه معدن ذغال سنگ طبس:
هیات‌های رسیدگی بدون در نظر گرفتن منافع اشخاص و جریان‌های خاص، مقصران این حادثه تلخ را به ملت معرفی و در پیشگاه دستگاه قضا پاسخگو کنند

🔺جبهه اصلاحات ايران با صدور بيانيه اى در واكنش به فاجعه معدن ذغال سنگ و مرگ شهادت گونه ده‌ها کارگر شریف و زحمتکش اين معدن، ضمن ابراز همدردی با خانواده‌های داغ دیده و ملت ایران، خواستار معرفى مقصران این حادثه تلخ به ملت و پاسخگو كردن آنها در پیشگاه دستگاه قضا شد و در عين حال بر نقش و تأثير تشکل های مستقل کارگری در پیشگیری و پیگیری این رویدادها تأكيد ورزيد.

در اين بيانيه آمده است:
🔹فاجعه معدن ذغال سنگ طبس و مرگ شهادت‌گونه ده‌ها کارگر شریف و زحمتکش اين معدن که موجب سوگواری خانواده‌های آنان و جریحه دار شدن احساسات ملت ایران شد، نه اولین و نه آخرین حادثه‌ای است که در محیط‌های کار ناامن و سود محور رخ می‌دهد. این بار اما فاجعه، درست در جایی رخ داد که پیشتر هشدارهای لازم را دریافت کرده بود و عملکرد درست و به موقع مسئولان و دستگاه های ذی‌ربط می‌توانست مانع این رخداد تلخ شود.

🔹بررسی و رسیدگی به جنبه های مختلف این حادثه و دیگر رخدادهای مشابه که امروز به مطالبه ملی تبدیل شده است، نیازمند یک نگاه بی‌طرفانه و انسان گرا است و امیدواریم که این بار هیات‌های رسیدگی بدون در نظر گرفتن منافع اشخاص و جریان های خاص و با شفافیت هر چه تمام‌تر مقصران این حادثه تلخ را به ملت معرفی و در پیشگاه دستگاه قضا، پاسخگو کنند، اما این تجربه گزاف ثابت کرد که وجود نهادها و تشکل‌های مدنی مستقل و واقعی کارگری در پیشگیری و پیگیری این رویدادها تا چه حد می تواند موثر واقع شود.

🔹متاسفانه در حالی که در بیشتر کشورهای جهان تشکل‌های کارگری و کارفرمایی روز به روز تقویت شده و مطالبات خود را با حمایت دولت‌ها و در قالب پیمان های دسته جمعی، به قواعد حقوقی الزام آور تبدیل کرده اند، در ایران اما به رغم وجود بسترهای لازم و کافی در قوانین جاری اعم از قانون اساسی، قانون تجارت، قانون کار، قانون مدنی و امثال آن، قوای سه گانه کشور به ویژه قوه مجریه و در راس آن دولت‌ها، با تضعیف تشکل های موجود و یا با ایجاد مانع برای شکل گیری تشکل‌های مستقل، شرایطی را فراهم آورده اند که امروز بسیاری از کارگران مشاغل از جمله کارگران معادن، فاقد تشکل، نماینده و سخنگوی رسمی و قانونی برای مذاکره و احقاق حقوق حداقلی خود هستند.

🔹این نقصان در کنار عزل و نصب مدیران نالایق، سودجو و غیرمتخصص که تنها معیار گزینش آن‌ها وابستگی به کارفرمای دولتی و رانت است، شرایطی را به وجود آورده که کار در معدن که به لطف دانش، تکنولوژی و تجربه بشری در همه جای جهان به عنوان یکی از شغل‌های استاندارد شده با ریسک قابل قبول شناخته می‌شود، در ایران و در سایه فقر، مدیریت و ابتدایی ترین الزامات و تجهیزات، به یک کابوس برای کارگران تبدیل شده است.

🔹مدیران رانتی، با بی‌توجهی عمدی به نیروی کار مولد و امنیت شغلی آنان و عدم رعایت موازین "کار شایسته" که رعایت آن جزو الزامات حقوقی و پذیرفته شده بین المللی است، از طریق امضای قراردادهای بی‌ضابطه و موقت با دستمزدهای ناکافی، در بدترین شرایط اقتصادی کشور، شریف ترین نیروهای مولد را با قراردادن در معرض انواع خطرات و حوادث شغلی، به تبعیت بی چون و چرا از خواسته‌های سودجویانه خود واداشته‌اند، به طوری که کارگران نه قدرتی برای تغییر شرایط دارند و نه صدایی برای رساندن اعتراض خود به گوش‌های شنوا.

🔹جبهه اصلاحات ایران ضمن ابراز همدردی با خانواده‌های داغ دیده و ملت ایران، با تاکید بر حق همه کارگران و شهروندان برای داشتن یک زندگی آبرومندانه و درخور شأن و کرامت انسانی، توجه دولت و همه نهادهای مسئول به ویژه وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی را به توسعه دوباره سیاست "سه جانبه گرایی" (توافق بر سر منافع مشترك ميان كارگر، كارفرما و دولت) و تقویت تشکل‌های کارگری جلب می کند.

👈🏼 متن کامل بیانیه

🔹کانال رسمی جبهه اصلاحات ایران
@jebheheslahat
ابوالفضل قدیانی؛ پایایی همیشگی در صف مردم ستم‌دیده
 
علی‌رضا رجایی

دستگاه قضایی ایران و کارگزاران و ضابطانش هم‌چون بازوهای یک حکومت نظامی عمل می‌کنند. وقت و بی‌وقت با مستمسک قرار دادن پیکرهٔ نیمه‌جان و فرسوده‌ای به نام قانون، بر شهروندان هوار می‌شوند تا انتقام شکست‌های مهلکِ حاصل از بی‌خردی وبلند‌پروازی‌های بی‌سرانجامِ  یک سیاست افلیج و سترون را از آزاده‌ترین شهروندانی بگیرد که چشم‌اندازهای ناکام این چرخهٔ خودکامگی و تباهی را هشدار می‌دهند.
  اکنون ابوالفضل قدیانی، سند موجّه تاریخ مبارزات آزادی‌خواهانهٔ ایران، به جرم ایستادن و پایاییِ همیشگی در صف مردم ستم‌دیده، طعمه خام‌اندیشانهٔ این حکوت شبه‌نظامی فرسوده شده‌است. آنها نمی‌دانند که قربانی، طعمه‌ای گلوگیر خواهدبود و حبس او بر درماندگی این تاریخی که دیگر به انتهای خود رسیده و زنجیرهای آن از هم گسسته، خواهدافزود.
 
قدیانیِ ۸۰ساله را بیش از همه ساکِ سبکِ کوچک و همیشه آماده و انباشته از دارویی می‌شناسد که برای پشتیبانی از یک دورهٔ زندان بلندمدّت دیگر تجهیز شده‌است؛ این، همهٔ سهمی است که او از زندگی خواسته‌است -بی منّتی یا تمنّای خاصی از هرکس دگری. قدیانی هرباره که تهدید به حبس و زندان شده، آغوش گشوده و آن را غنیمتی شمرده تا در کنار یاران محبوسش، مسیری را که از ابتدای جوانی دنبال کرده به انجام رساند. آزادی‌خواه بزرگی که هرگز فریفتهٔ کاخ‌های برافراشته از رنج مظلومان و معدن‌کاران، و مقهور درشت‌گویی‌های خفّت‌بار جبّاران نشده و جز در صراط مستقیمِ رهاییِ مردم، راهی نپیموده‌است. او هرگز مبارزه را به تجارتی کاسب‌کارانه برای شهرت، و نمایشِ خودپرستانه‌‌ای انباشته از حنجره‌خراشیدن و فریادهای کور نیالوده و طرحی از یک چشم‌انداز درست، در پیوند با جنبش‌های متوالی و متراکم ایران ترسیم کرده‌است.
 
قدیانی را تن رنجور و محصور در حصار حبس بازگویه نمی‌کند. او اکنون بیش از هر زمانه دیگری با سرشت جان آزاد خویش تعریف می‌گردد.

ریشه در تاریکی زمین
استخوان‌های سنگ را از هم می‌گسلد
به غرور و صلابت آن تَسخَرزنان
 
برای صلح، آزادی و دموکراسی جنگ در خاورمیانه را متوقف کنید!
نه به جنگ، نه به جمهوری اسلامی ایران!
 
درآستانه‌ی سالگردِ حمله‌ی تروریستی حماس به اسرائیلو بمبارانِ یک‌ساله مردمِ غزه به دستورِ دولتِ نتانیاهو کهبسیاری از مدافعِان حقوقِ بشر و کارشناسان  آن راجلوه آشکاری از نسل‌‌کشی می‌خوانند، در پی ترورِ رهبرانِ حماس و حزب‌الله، حمله‌‌ی ارتشِ اسرائیل بهجنوبِ لبنان و موشک‌پرانی حکومتِ جمهوری اسلامی بهاسرائیل، خطرِ گسترشِ جنگ بالا گرفته و ممکن است کهایران نیز به یکی از کانون‌ها و صحنه‌های جنگ بدلشود.
رجزخوانی‌ها  و ماجراجویی های بنیادگرایانِ حاکم برایران و متحدان منطقه ای آن برای نابودی اسرائیل وادعای بنیادگرایانِ اسرائیلی برای تحمیلِ «نظم نوین» در خاورمیانه تنها دعوت به ستیز و کشتار و ویرانیبیش‌تر در منطقه است. نه موشک‌پرانی حکومتِ جمهوریاسلامی و حمله‌های نظامی گروه‌های موسوم به "محورمقاومت" به اسرائیل به مردم فلسطین کمک می‌کنند ونهبمب‌های اسرائیلی برای غزه و لبنان و ایران صلح ودموکراسی و آزادی به ارمغان می‌آورند.
حکومتِ جمهوری اسلامی و گروه‌های بنیادگرای حامیآن با جنگ های نیابتی در منطقه، خواست‌های مردمِ فلسطین را به گروگان گرفته‌اند و دولتِ نتانیاهو باکشتار در غزه و لبنان و ادعای «نظم نوین» جنگ را درمنطقه خاورمیانه گسترش می‌دهد. حمایت از هر سویدرگیر در این جنگ ناانسانی پشت کردن به مردم وضربه زدن به زندگی انسان‌ها و آرمانِ صلح، دموکراسی، رفاه ، امنیت و همزیستی مسالمت‌آمیز درمنطقه است. هردو سوی این جنگ فرسایشی وضدانسانی به افزایش تنش و گسترش جنگ در منطقهدامن می‌زنند و نتیجه جز مرگ و ویرانیِ، آوارگی، تشدیدِ سرکوب و خفقان، رشدِ افراط‌گرایی و ناامنینیست.  
ما امضا کنندگان این بیانیه هم‌چون صدای سومی که بهرغم افق های فکری مختلف، با جنگ‌طلبی و جنگافروزی هر دو سوی این درگیری مخالفیم، از سازمانِ مللِ متحد، دولت‌های عضو، نهادهای حقوق بشری ومردمِ طرفدار صلح و دموکراسی در ایران و اسرائیل ومنطقه و جهان می‌خواهیم که با افزایش فشار برهمهسوی‌های درگیری  و تلاش برای برقراری آتش بسفوری در منطقه، مانع از گسترشِ جنگ به جبهه‌های تازهشده و جنگ را متوقف کنند.
به جنونِ سوداگرانِ مرگ پایان دهید! دفاع از صلح، دفاع از آزادی و کرامتِ انسانی است.
 
امضا کنندگان:
یروند آبراهامیان
تورج اتابکی
فرشته احمدی
پروین اردلان
محمد اعظمی
رضا اکرمی
اصغر ایزدی
منیره برادران
مهرزاد بروجردی
فرزانه بذرپور
بهروز بیات
کوروش پارسا
علی پرسان
علی پور نقوی
مهدی خانباباتهرانی
نیره توحیدی
فردوس جمشیدی رودباری
روزا روزبهان
میهن روستا
هادی زمانی
شعله زمینی
فاطمه حقیقت جو
نقی حمیدیان
بهروز خلیق
هادی خرسندی
منصوره خسروشاهی
رضا خندان
آتنا دائمی
مهرداد درویش پور
مریم سطوت
آرش سرکوهی
فرج سرکوهی
اکبرسیف
منصوره شجاعی
نگین شیر آقایی
مهرداد صمد زاده
اشکبوس طالبی
محمد رضا عالی پیام
شیرین عبادی
مجید عبدالرحیم پور
فرزانه عظیمی
رضا علامه زاده
کاظم علمداری
رضا علیجانی
جلال علوی نیا
پرستو فروهر
مهدی فتاپور
منصور فرهنگ
مسعود فتحی
فرهنگ قاسمی
کامبیز قائم مقام
محسن قائم مقام
شهرام قنبری
کاظم کردوانی
بهزاد کریمی
آزاده کیان
امیر کیان پور 
جهانگیر گلزار
مهدیه گلرو
رضا گوهرزاد
مزدک لیما کشی
محمد رضا نیکفر
مجید نفیسی
حسن نایب هاشم
پرویز نویدی
ایرج نیری
مهناز متین
مهران مطصفوی
پروین ملک
ناصر مهاجر
علی اکبر مهدی
همایون مهمنش
توران همتی
مهرداد وهابی
 
2025/07/05 07:04:58
Back to Top
HTML Embed Code: