از ابرِ دلتنگی‌من
فقط
خیالِ تو می‌بارد
☁️⚡️💛
کا؋ــہ داستانِ روهین🍂
Photo
بعد از سال‌ها تلاش و پشت‌کار درنهایت رُمان عروس‌خونينِ بانو روهيناصادقى در ايران به‌چاپ رسيد.
امید‌وارم! آنقدر برقرار باشی که ستاره‌های موفقیت‌ات را غرق آسمانِ رویاها ات کنی. تلاش‌ات میوه افکند و هر تلاشی که برای رسیدن به اینجا کردی، حقا که ارزشمند بوده. از همین الان به خاطر بسپار که تمامی قابلیت‌ها درون توست. همیشه همین‌گونه از خلاقیت‌ات استفاده کن و رویاهای‌ات را به‌حقیقت تبدیل کن. همراه‌ات هستیم، روهین عزیز!
موفق‌ترین بمانی دوست بااستعدادم!
#عروس‌خونین
در نبردِ درونی
تقلا در مهارِ گریه‌های‌ات داری.
در‌حالی‌که بغض گلو ات را می‌فشرد
ولی همین‌که حضور کسی را احساس کردی
اشک‌هایت را می‌پاکی و با لبخندِ تصنعی،
ماسک‌ِبی‌تفاوتی‌ را بر صورت‌ات نقش می‌زنی.
گویا همه‌چیز روبراه است
اما امان از دردِ درونی‌...!

#رحیمه‌نوشت
نمی‌دانم چرا؟!
امروز قلم‌ام در توصیف‌ات عاجز شده!؟

به‌گونه‌یی که دیگر نمی‌خواهد با من یاری کند تا بنویسم.
شاید می‌خواهد، برای من بفهماند که "ننویس برای کسی‌که شوقی به‌خواندن نامه‌های تو ندارد، خسته و ملول نشدی؟ تو از زیبایی‌های او می‌نویسی؛ ولی او حتا به تصمیم‌ات احترام قائل نشد!"
اما من با هر ذره‌ی روحم در وصفِ آن چشمانِ که از قطره‌ی باران تا لطافت برف، دریچه‌های از بهشت را به‌سویم می‌گشاید، می‌نویسم.
تا چه زمانی خواهم نوشت. نمی‌دانم!
ولی تا زمانی‌که در جاده‌های طولانی واژه‌ها، احساساتِ ناشناخته‌ی در من به‌یک‌باره هجوم بیآورد، قلمم با من هم‌قدم شود و خیالم را به‌سمت تو بکشاند، می‌نویسم.
می‌دانم که می‌دانی بیشتر از هر روز دلتنگ‌ات می‌شوم!
می‌دانم که می‌دانی مخاطب نوشته‌هایم استی!
می‌دانم که می‌دانی هنوز هم فراموش‌ات نکردم!
ولی من با این دانستنی‌هایت چی کار کنم؟
#رحیمه‌_محرابی
هنگام طلوعِ حکایت‌عشق، احساس تازه‌یی شکل گرفت‌.
جایی‌که پرچمِ برافراشته‌ی‌عشق بر بامِ‌خلوت به‌اهتزار در‌آمد.
متوجه شده‌ای؟
اگر تمامی لحظات زندگی‌ات را کنار کسی که دوست‌اش داری، بمانی؛
ولی همواره یک‌قسمتی از وجودت، دلتنگ‌اش می‌ماند.
شاید همین باعث شده که هر روز بیشتر عاشق‌اش شوی.

#رحیمه‌نوشت
سال‌ها قسمتِ من از تو فقط حسرت بود
ساده گفتی که نشد دوریِ ما قسمت بود
منِ ساده به خیالم که تو جلدم بودی
تو نگو مرغِ دلت منتظر فرصت بود
آن همه عاشقیِ اصل همه مالِ خودت
فقط ارزان نفروشی که گران‌قیمت بود
عشق را مثلِ نفس‌‌...مثل تپش می‌دیدم
در نگاهِ تو ولی عشق، فقط عادت بود
چه غریبانه تو را مثلِ وطن می‌دیدم
بعد دیدم که دلت مملکتِ غربت بود
نفسی که تو کشیدی، نفسِ سیری بود
نفسی که نکشیدم، نفسِ راحت بود

-شریف
-روز اول
شمس: خدا کیست؟
مولانا: یگانه خالق جهان، نشسته بر اریکهٔ آسمان ها!

روز چهل‌ُم
شمس: خدا کیست؟
مولانا: خدا آینهٔ‌یی در دل توست، اما تو او را نمی‌بینی مگر در آینه نظر کنی…!
Audio
🎧 YOU
🎙️Rahim Kabiri
✍🏻Sadam Arab

━━━━━━●───────
⇆ㅤ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤ↻


Mirror
تحمل‌اش دشوار است!
این‌که تو حالِ خوب‌اش را بخواهی؛ ولی برای‌ او مزاحمِ بیش نباشی!
#رحیمه_محرابی
از شیوه‌ی مدارا پیش رفته
زود عصبانی نشوید و هر آدمی‌ را
از زندگی‌تان حذف نکنید؛ چون
امروزه بوی تنهایی در همه‌جا شهریده
و حوصله‌ی آشنایی با هیچ‌یک نیست
بعضی از روز‌ها، بعضی آدم‌ها تکرار نمی‌شوند!
آدم‌ها تکرار نمی‌شوند...!
#رحیمه_محرابی
با جوهرِ قلمِ‌‌زیبای استادم!
احدی بخاطر نخواهد آورد، آنچه را که تو برایش انجام دادی!
آن‌ها فقط آن‌چه را که تو انجام ندادی، بخاطر خواهند آورد.
#رحیمه_محرابی
#مولانا

  بیا‌ساقی‌بزن‌سازی‌برقصانم!
    چونان چرخی! بگردانم 
    سرم غوغاست بفهمانم!
  دلم شیــداست مرنــجانم!
گاهی خیلی تنها میشوی، خیلی بی‌کس؛ گویا یک شهر با تمام نفوس‌ش کوچ کرده باشد‌.
«برای خودم آرزو می‌کنم که دوام بیاورم، در روزگاری که شغل اولِ انسان‌ها، زخم زدن بر یکدیگر است.»
2024/05/15 18:47:04
Back to Top
HTML Embed Code: