هشت میلیون راننده، یک اقتصاد بیمار | وقتی فقر، پلتفرم میسازد نه توسعه
حمید آصفی
اوبر در سراسر جهان در بیش از دههزار شهر فعالیت دارد، با حدود ۷.۸ میلیون راننده. حالا جمهوری اسلامی، با افتخار اعلام میکند که اسنپ و تپسی در فقط ۲۳۲ شهر، بیش از ۸ میلیون راننده دارند. بله، درست خواندید: بیش از هشت میلیون نفر، یعنی چیزی حدود یکدهم کل جمعیت کشور، «درآمدشان» را از جابهجایی دیگران تأمین میکنند. سؤالی ساده اما کوبنده: این عدد نشانه پیشرفت است یا اعترافی بزرگ به ورشکستگی یک اقتصاد و یک نظام؟
وقتی هر شهروندی به رانندگی در خیابانها پناه میبرد، این دیگر «اکوسیستم استارتاپی» نیست، این یعنی سقوط تدریجی جامعهای که ستون فقرات تولیدش شکسته، صنعتش تعطیل، کشاورزیاش خشکانده، و دانشگاههایش درگیر مهاجرت نخبگاناند. شما به جای افتخار، باید عذر بخواهید. این «آمار موفقیت» نیست، این فهرست اسامی قربانیان یک سیستم است.
در تمام جهان، گسترش پلتفرمهایی چون اوبر و لیفت نشانهای از انعطاف بازار کار و توسعه دیجیتال تلقی میشود، اما فقط در بسترهایی که ساختار اقتصادیـاجتماعی منسجم باشد. در ایران اما ماجرا برعکس است: پلتفرمهای حملونقل نه نتیجه رشد بلکه محصول مرگ سایر گزینهها هستند. اسنپ و تپسی برای میلیونها نفر «آخرین پناهگاه معیشتی» شدهاند. جایی که مهندس، معلم، استاد دانشگاه، حتی بازنشسته نظامی در آن به رانندگی روی میآورد.
پس اینجا پلتفرم مساوی است با فقر پنهانشده در طراحی اپلیکیشن. اینجا سرمایهداری دیجیتال نیست؛ اسنپ، چهره بزکشدهی همان نابرابری مزمن است. تپسی، نسخه بروزرسانیشدهی "بیکار نمان" است. جمهوری اسلامی در غیاب یک اقتصاد سالم، در غیاب فرصتهای شغلی مولد، با افتخار گزارش میدهد که میلیونها نفر از ناچاری بنزین میسوزانند تا زنده بمانند.
از نظر حاکمیت، اینکه چند میلیون نفر هر روز گوشی دستشان است و مسافر جابهجا میکنند، نشانه رونق است. اما دقیقتر که بنگری، این یعنی نیروی کار ارزان، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی، بدون آینده. آنها که در دهه ۸۰ پشت صندلی کارخانه نشسته بودند، حالا پشت فرمان نشستهاند. با این تفاوت که کارخانه هنوز بیمه داشت، سنوات داشت، کارفرما داشت. این پلتفرمها اما تنها چیزی که دارند، جدول کمیسیونها و جریمههاست.
در غیاب سیاست رفاه، این پلتفرمها نقش نان شب را ایفا میکنند. اما هیچ حکومتی حق ندارد بر نان شب مردمش افتخار کند.
هشت میلیون راننده یعنی میلیونها زندگی که شغلشان نه بر اساس تخصص، علاقه یا نیاز بازار، بلکه صرفاً بر اساس "در دسترس بودن خودرو" تعیین شده است. این یک شکست بزرگ در برنامهریزی اقتصادی و عدالت اجتماعی است. این یعنی سقوط آموزش عالی. این یعنی مهاجرت مغزها، فرار سرمایهها، فرسایش روحی طبقه متوسط.
و بدتر از همه، سیستم نه تنها این بحران را درک نمیکند، بلکه آن را بهعنوان شاخص موفقیت به مردم میفروشد. راننده بیشتر؟ یعنی اشتغال بیشتر! شما چیزی را میستایید که در کشورهای دیگر نشانه زنگ خطر است.
جمهوری اسلامی امروز در حال تبدیل اقتصاد ایران به یک شبکه عظیم از رانندگان است. با هر بحران تازه، به جای راهحل ساختاری، اپلیکیشنی تازه میسازند. از «با سلام» تا «الوپیک»، از «اسنپ دکتر» تا «دیوار». گویی برای هر بحران، یک پلتفرم باید سرپوش بسازد.
اما پلتفرم اقتصاد نیست. پلتفرم، ابزار است. وقتی زیرساخت نباشد، ابزار هم باری نمیبرد.
بیش از هشت میلیون نفر امروز رانندگی میکنند. فردا چه میشود؟ آیا قرار است نیمی از جمعیت کشور به اسنپ و تپسی ملحق شوند؟ آن وقت دیگر چه کسی بیمار را درمان میکند؟ چه کسی کارخانه میسازد؟ چه کسی شهر را مدیریت میکند؟ شما با افتخار میگویید: شش میلیون راننده اضافه کردیم. ما میپرسیم: چند میلیون آینده را از دست دادید؟
اسنپ، تپسی، با تمام تلاش فناورانهشان، امروز به آیینهای برای بیعدالتی ساختاری در ایران تبدیل شدهاند. رانندهمحور بودن، نه بهعنوان گزینه بلکه بهعنوان اجبار، نشانه دقیق یک فروپاشی خاموش است. و حکومت، به جای اصلاح، به جای ایجاد امنیت اقتصادی، دارد پشت فرمان این سقوط میخندد.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
حمید آصفی
اوبر در سراسر جهان در بیش از دههزار شهر فعالیت دارد، با حدود ۷.۸ میلیون راننده. حالا جمهوری اسلامی، با افتخار اعلام میکند که اسنپ و تپسی در فقط ۲۳۲ شهر، بیش از ۸ میلیون راننده دارند. بله، درست خواندید: بیش از هشت میلیون نفر، یعنی چیزی حدود یکدهم کل جمعیت کشور، «درآمدشان» را از جابهجایی دیگران تأمین میکنند. سؤالی ساده اما کوبنده: این عدد نشانه پیشرفت است یا اعترافی بزرگ به ورشکستگی یک اقتصاد و یک نظام؟
وقتی هر شهروندی به رانندگی در خیابانها پناه میبرد، این دیگر «اکوسیستم استارتاپی» نیست، این یعنی سقوط تدریجی جامعهای که ستون فقرات تولیدش شکسته، صنعتش تعطیل، کشاورزیاش خشکانده، و دانشگاههایش درگیر مهاجرت نخبگاناند. شما به جای افتخار، باید عذر بخواهید. این «آمار موفقیت» نیست، این فهرست اسامی قربانیان یک سیستم است.
در تمام جهان، گسترش پلتفرمهایی چون اوبر و لیفت نشانهای از انعطاف بازار کار و توسعه دیجیتال تلقی میشود، اما فقط در بسترهایی که ساختار اقتصادیـاجتماعی منسجم باشد. در ایران اما ماجرا برعکس است: پلتفرمهای حملونقل نه نتیجه رشد بلکه محصول مرگ سایر گزینهها هستند. اسنپ و تپسی برای میلیونها نفر «آخرین پناهگاه معیشتی» شدهاند. جایی که مهندس، معلم، استاد دانشگاه، حتی بازنشسته نظامی در آن به رانندگی روی میآورد.
پس اینجا پلتفرم مساوی است با فقر پنهانشده در طراحی اپلیکیشن. اینجا سرمایهداری دیجیتال نیست؛ اسنپ، چهره بزکشدهی همان نابرابری مزمن است. تپسی، نسخه بروزرسانیشدهی "بیکار نمان" است. جمهوری اسلامی در غیاب یک اقتصاد سالم، در غیاب فرصتهای شغلی مولد، با افتخار گزارش میدهد که میلیونها نفر از ناچاری بنزین میسوزانند تا زنده بمانند.
از نظر حاکمیت، اینکه چند میلیون نفر هر روز گوشی دستشان است و مسافر جابهجا میکنند، نشانه رونق است. اما دقیقتر که بنگری، این یعنی نیروی کار ارزان، بدون بیمه، بدون امنیت شغلی، بدون آینده. آنها که در دهه ۸۰ پشت صندلی کارخانه نشسته بودند، حالا پشت فرمان نشستهاند. با این تفاوت که کارخانه هنوز بیمه داشت، سنوات داشت، کارفرما داشت. این پلتفرمها اما تنها چیزی که دارند، جدول کمیسیونها و جریمههاست.
در غیاب سیاست رفاه، این پلتفرمها نقش نان شب را ایفا میکنند. اما هیچ حکومتی حق ندارد بر نان شب مردمش افتخار کند.
هشت میلیون راننده یعنی میلیونها زندگی که شغلشان نه بر اساس تخصص، علاقه یا نیاز بازار، بلکه صرفاً بر اساس "در دسترس بودن خودرو" تعیین شده است. این یک شکست بزرگ در برنامهریزی اقتصادی و عدالت اجتماعی است. این یعنی سقوط آموزش عالی. این یعنی مهاجرت مغزها، فرار سرمایهها، فرسایش روحی طبقه متوسط.
و بدتر از همه، سیستم نه تنها این بحران را درک نمیکند، بلکه آن را بهعنوان شاخص موفقیت به مردم میفروشد. راننده بیشتر؟ یعنی اشتغال بیشتر! شما چیزی را میستایید که در کشورهای دیگر نشانه زنگ خطر است.
جمهوری اسلامی امروز در حال تبدیل اقتصاد ایران به یک شبکه عظیم از رانندگان است. با هر بحران تازه، به جای راهحل ساختاری، اپلیکیشنی تازه میسازند. از «با سلام» تا «الوپیک»، از «اسنپ دکتر» تا «دیوار». گویی برای هر بحران، یک پلتفرم باید سرپوش بسازد.
اما پلتفرم اقتصاد نیست. پلتفرم، ابزار است. وقتی زیرساخت نباشد، ابزار هم باری نمیبرد.
بیش از هشت میلیون نفر امروز رانندگی میکنند. فردا چه میشود؟ آیا قرار است نیمی از جمعیت کشور به اسنپ و تپسی ملحق شوند؟ آن وقت دیگر چه کسی بیمار را درمان میکند؟ چه کسی کارخانه میسازد؟ چه کسی شهر را مدیریت میکند؟ شما با افتخار میگویید: شش میلیون راننده اضافه کردیم. ما میپرسیم: چند میلیون آینده را از دست دادید؟
اسنپ، تپسی، با تمام تلاش فناورانهشان، امروز به آیینهای برای بیعدالتی ساختاری در ایران تبدیل شدهاند. رانندهمحور بودن، نه بهعنوان گزینه بلکه بهعنوان اجبار، نشانه دقیق یک فروپاشی خاموش است. و حکومت، به جای اصلاح، به جای ایجاد امنیت اقتصادی، دارد پشت فرمان این سقوط میخندد.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤2
این یادداشت از مرحوم بیژن اشتری به یا آن مرحوم و نسبت آن با یادداشت پیشین این کانال منتشر می شود👇
- معضل ما سرمایهداری نیست، استبداد است
بیژن اشتری
این نظریهٔ رفقای کمونیست که اقتصاد جمهوری اسلامی یک اقتصاد نئولیبرال است شاید دلپذیرترین نظریهٔ اقتصادی برای جمهوری اسلامی باشد؛ و این نظریهٔ اندیشمند کمونیست، آقای یوسف اباذری، که «تنها دوگانهٔ واقعی انسان امروز، دوگانهٔ سرمایهداری و غیرسرمایهداری است و نه تقابل سنت و مدرنیته» نیز یکی از دلپذیرترین نظریههای سیاسی برای جمهوری اسلامی است.
نظریههای فوق برای جمهوری اسلامی خوشایندند زیرا همهٔ مشکلات معیشتی و غیرمعیشتی مردم را حواله میدهد به دشمنی موهوم و ناشناخته؛ به یک جریان مخفی نئولیبرال که در ارکان نظام نفوذ کرده و برخلاف جریان انقلابی و اسلامی مشغول سست کردن پایههای نظام هستند.
مخالفت با نئولیبرالیسم به دولتمردان جمهوری اسلامی یک وجههٔ مترقی، مردمی و عدالتخواهانه هم میدهد که برایشان بسیار دلپذیر است. ببینید به چه راحتی حسن عباسیها و شهریار زرشناسها با اتخاذ مواضع ضدنئولیبرالیستی میتوانند خودشان را در صف انسانهای پراگرسیو عالم جا بزنند و شانه به شانهٔ بزرگانی چون نوآم چامسکی و اسلاوی ژیژک بسایند؛ و از همهٔ این ها مهمتر، چقدر خوب که مردم به جای آزادیخواهی و دموکراسیخواهی، طالب مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم شوند. اصلاً چنین چیزی منتهای آرزوی حکومت اسلامی است. چه چیزی بهتر از مبارزه با دشمنی موهوم و نامشخص، چه چیزی بهتر از منحرف کردن توجه مردم از اصل موضوع و چه چیزی عالیتر و بهتر از اینکه مردم فرمایش اندیشمند کمونیست آقای یوسف اباذری را نصبالعین قرار دهند و به جای دموکراسیخواهی به ستیز علیه سرمایهداری و امپریالیسم جهانی برخیزند؛ و بیدلیل نیست که کتابهای این اندیشمند کمونیست و رفقایش در دانشگاه تهران تحت کنترل ولاییها در تیراژ بالا چاپ میشود و به عنوان متون درسی به دانشجویان یاد داده میشود.
این قضیه مفصل است و بعداً دربارهاش بیشتر خواهم نوشت. فقط به گفتن این حرف اکتفا میکنم که اولویت امروز جامعهٔ ما نه مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم و امپریالیسم جهانی که مبارزه با استبداد، مبارزه با ناقضان حقوق بشر، مبارزه با دشمنان جامعهٔ مدنی، و مبارزه با مخالفان تکثر سبک زندگی است. تا موقعی که این مبارزات به سرانجام نرسیدهاند سخن گفتن از چگونگی نوع نظام اقتصادی ایران سخنی حاشیهای و منحرفکننده است.
@bayane_azadi
@andiiishe
- معضل ما سرمایهداری نیست، استبداد است
بیژن اشتری
این نظریهٔ رفقای کمونیست که اقتصاد جمهوری اسلامی یک اقتصاد نئولیبرال است شاید دلپذیرترین نظریهٔ اقتصادی برای جمهوری اسلامی باشد؛ و این نظریهٔ اندیشمند کمونیست، آقای یوسف اباذری، که «تنها دوگانهٔ واقعی انسان امروز، دوگانهٔ سرمایهداری و غیرسرمایهداری است و نه تقابل سنت و مدرنیته» نیز یکی از دلپذیرترین نظریههای سیاسی برای جمهوری اسلامی است.
نظریههای فوق برای جمهوری اسلامی خوشایندند زیرا همهٔ مشکلات معیشتی و غیرمعیشتی مردم را حواله میدهد به دشمنی موهوم و ناشناخته؛ به یک جریان مخفی نئولیبرال که در ارکان نظام نفوذ کرده و برخلاف جریان انقلابی و اسلامی مشغول سست کردن پایههای نظام هستند.
مخالفت با نئولیبرالیسم به دولتمردان جمهوری اسلامی یک وجههٔ مترقی، مردمی و عدالتخواهانه هم میدهد که برایشان بسیار دلپذیر است. ببینید به چه راحتی حسن عباسیها و شهریار زرشناسها با اتخاذ مواضع ضدنئولیبرالیستی میتوانند خودشان را در صف انسانهای پراگرسیو عالم جا بزنند و شانه به شانهٔ بزرگانی چون نوآم چامسکی و اسلاوی ژیژک بسایند؛ و از همهٔ این ها مهمتر، چقدر خوب که مردم به جای آزادیخواهی و دموکراسیخواهی، طالب مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم شوند. اصلاً چنین چیزی منتهای آرزوی حکومت اسلامی است. چه چیزی بهتر از مبارزه با دشمنی موهوم و نامشخص، چه چیزی بهتر از منحرف کردن توجه مردم از اصل موضوع و چه چیزی عالیتر و بهتر از اینکه مردم فرمایش اندیشمند کمونیست آقای یوسف اباذری را نصبالعین قرار دهند و به جای دموکراسیخواهی به ستیز علیه سرمایهداری و امپریالیسم جهانی برخیزند؛ و بیدلیل نیست که کتابهای این اندیشمند کمونیست و رفقایش در دانشگاه تهران تحت کنترل ولاییها در تیراژ بالا چاپ میشود و به عنوان متون درسی به دانشجویان یاد داده میشود.
این قضیه مفصل است و بعداً دربارهاش بیشتر خواهم نوشت. فقط به گفتن این حرف اکتفا میکنم که اولویت امروز جامعهٔ ما نه مبارزه با سرمایهداری و نئولیبرالیسم و امپریالیسم جهانی که مبارزه با استبداد، مبارزه با ناقضان حقوق بشر، مبارزه با دشمنان جامعهٔ مدنی، و مبارزه با مخالفان تکثر سبک زندگی است. تا موقعی که این مبارزات به سرانجام نرسیدهاند سخن گفتن از چگونگی نوع نظام اقتصادی ایران سخنی حاشیهای و منحرفکننده است.
@bayane_azadi
@andiiishe
👍1
”اقتصاد التقاطی سلطان پرور”
”اميربهادر فولادوند”
التقاط رذائل کپیتالیسم و سوسیالیسم، عامل فساد سيستماتيك، نوچه پرور و سلطان پرور
اقتصادهاي کپیتالیستی و سوسیالیستی، هريك داراي مزايا و معايبي هستند.
از جمله مزاياي اقتصاد کپیتالیستی اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، كالا و خدمات خود را به "قيمت" نزدیک و متناسب با "ارزش" آن كالا يا خدمات عرضه می كنند، اولا از عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي بهره مندند و ثانيأ باكيفيت ترين و مرغوب ترين و بهترين خدمات و كالاها را توليد و ارائه ميكنند.
از معايب اقتصاد کپیتالیستی نيز اين است كه ;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، مجبور به پرداخت حداکثر قيمت ممکن براي تأمین مايحتاج باكيفيت خود هستند كه البته براي ايشان بدلیل بهره مندی از تنوع و کیفیت بالا،قابل توجيه است.
از مزاياي اقتصاد سوسیالیستی(البته بیشتر روی کاغذ) نيز اين است كه;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، با پرداخت حداقل قيمت، مايحتاج نه چندان باكيفيت ولی ارزان خود را تامين مي كنند كه البته براي ايشان نيز بدلیل ارزانی، قابل توجيه است.
از جمله معايب اقتصاد سوسیالیستی نيز اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، مجبورند محصولات و خدمات خود را به "قيمت دستوري و مصوب دولت" و نامتناسب با "ارزش" واقعي آن كالا يا خدمات عرضه كنند، اولا از فقدان عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي رنج ميبرند و ثانيأ خريداران و مصرف كنندگان اين كالاها و خدمات، بي كيفيت ترين و نامرغوب ترين و قلابي ترين خدمات و كالاها را دريافت و مصرف ميكنند و ثالثأ، بازار همواره با مشکلاتی نظیر کمبود و عدم تنوع کالا ها و خدمات مواجه است.
اما آنچه كه ما در ايران شاهد هستيم، "اقتصادی التقاطي” است كه از عصاره رذائل و تركيبي از معايب سوسیالیسم و کپیتالیسم شكل گرفته است، بي آنكه خبري از مزاياي اين دو مكتب در آن دیده شود، كه همين محروميت حداكثري، ايران را به جهنمي براي ايراني تبديل نموده است.
ويژگي عملكرد پيچيده "اقتصاد التقاطی سلطان پرور" ايران به اين نحو است كه؛
در ايران، دولت به عنوان واسطه اي ميان خريدار و مصرف كننده از يك سو و توليدكننده و ارائه دهنده خدمات از سوي ديگر، عمل نموده و با قيمتگذاري دستوري، كالا و خدمات را با نازلترين قيمت مصوب دولتی(سوسیالیستی) از توليدكنندگان و ارائه دهندگان خدمات و كالاها خريداري نموده و همان كالا و خدمات را با بالاترين قيمت آزاد(کپیتالیستی) به مردم مصرف كننده مي فروشد. نهادها، نوچه ها و دلالان رانتخوار وابسته به ايشان نيز همچون ”زالو” با دريافت انواع رانت و مجوزهاي انحصاري به عنوان واسطه ها و عاملين توزيع و پخش دولت، بر اين خوان خون میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان جولان ميدهند و با اين روش زالو وار، بالاترين مابه التفاوت را به عنوان سود نصیب خود کرده و هر یک برای خود سلطنتی به هم زده و تبدیل به سلطان میشوند(سلطان شکر، فولاد، قیر و...).
سودي كه نه در اقتصاد سوسیالیستی امكان حصول آن وجود دارد و نه در اقتصاد کپیتالیستی، امکان وصول آن.
نتيجه اين مكتب "اقتصادي التقاطی سلطان پرور" نيز اين مي شود كه برخلاف دو مکتب مادر خويش(سوسیالیسم و کپیتالیسم)، نه توليدكننده كالا و ارائه دهنده خدمات از قيمت كالا و خدمات خويش "رضايت" دارند (و به همين دليل نيز كالا و خدمات بي كيفيت و ناکافی توليد مي كنند) و نه مردم خريدار و مصرف كننده اين كالاها و خدمات بي كيفيت، ناکافی و نامرغوب، از آنها "رضايت" دارند!!!
در جهنمي كه "اقتصاد التقاطی سلطان پرور" براي ايراني در ايران مهيا ساخته، ايراني مجبور است براي بي كيفيت ترين كالاها و خدمات، بالاترين قيمت را بپردازد.
در اين جهنم ”اقتصاد التقاطی سلطان پرور”، مردم بازندگان اصلی و سلاطین زالوصفت نیز برندگان اصلی هستند.
#فساد
#سيستماتيك
#التقاطي
https://www.tg-me.com/Jahlmorakab
”اميربهادر فولادوند”
التقاط رذائل کپیتالیسم و سوسیالیسم، عامل فساد سيستماتيك، نوچه پرور و سلطان پرور
اقتصادهاي کپیتالیستی و سوسیالیستی، هريك داراي مزايا و معايبي هستند.
از جمله مزاياي اقتصاد کپیتالیستی اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، كالا و خدمات خود را به "قيمت" نزدیک و متناسب با "ارزش" آن كالا يا خدمات عرضه می كنند، اولا از عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي بهره مندند و ثانيأ باكيفيت ترين و مرغوب ترين و بهترين خدمات و كالاها را توليد و ارائه ميكنند.
از معايب اقتصاد کپیتالیستی نيز اين است كه ;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، مجبور به پرداخت حداکثر قيمت ممکن براي تأمین مايحتاج باكيفيت خود هستند كه البته براي ايشان بدلیل بهره مندی از تنوع و کیفیت بالا،قابل توجيه است.
از مزاياي اقتصاد سوسیالیستی(البته بیشتر روی کاغذ) نيز اين است كه;
خريداران و بهره گيرندگان كالاها و خدمات، با پرداخت حداقل قيمت، مايحتاج نه چندان باكيفيت ولی ارزان خود را تامين مي كنند كه البته براي ايشان نيز بدلیل ارزانی، قابل توجيه است.
از جمله معايب اقتصاد سوسیالیستی نيز اين است كه؛
با توجه به اينكه متخصصين و صاحبان كالاها و ارائه دهندگان خدمات، مجبورند محصولات و خدمات خود را به "قيمت دستوري و مصوب دولت" و نامتناسب با "ارزش" واقعي آن كالا يا خدمات عرضه كنند، اولا از فقدان عنصر اساسي "رضايتمندی" در زندگي رنج ميبرند و ثانيأ خريداران و مصرف كنندگان اين كالاها و خدمات، بي كيفيت ترين و نامرغوب ترين و قلابي ترين خدمات و كالاها را دريافت و مصرف ميكنند و ثالثأ، بازار همواره با مشکلاتی نظیر کمبود و عدم تنوع کالا ها و خدمات مواجه است.
اما آنچه كه ما در ايران شاهد هستيم، "اقتصادی التقاطي” است كه از عصاره رذائل و تركيبي از معايب سوسیالیسم و کپیتالیسم شكل گرفته است، بي آنكه خبري از مزاياي اين دو مكتب در آن دیده شود، كه همين محروميت حداكثري، ايران را به جهنمي براي ايراني تبديل نموده است.
ويژگي عملكرد پيچيده "اقتصاد التقاطی سلطان پرور" ايران به اين نحو است كه؛
در ايران، دولت به عنوان واسطه اي ميان خريدار و مصرف كننده از يك سو و توليدكننده و ارائه دهنده خدمات از سوي ديگر، عمل نموده و با قيمتگذاري دستوري، كالا و خدمات را با نازلترين قيمت مصوب دولتی(سوسیالیستی) از توليدكنندگان و ارائه دهندگان خدمات و كالاها خريداري نموده و همان كالا و خدمات را با بالاترين قيمت آزاد(کپیتالیستی) به مردم مصرف كننده مي فروشد. نهادها، نوچه ها و دلالان رانتخوار وابسته به ايشان نيز همچون ”زالو” با دريافت انواع رانت و مجوزهاي انحصاري به عنوان واسطه ها و عاملين توزيع و پخش دولت، بر اين خوان خون میان تولیدکنندگان و مصرف کنندگان جولان ميدهند و با اين روش زالو وار، بالاترين مابه التفاوت را به عنوان سود نصیب خود کرده و هر یک برای خود سلطنتی به هم زده و تبدیل به سلطان میشوند(سلطان شکر، فولاد، قیر و...).
سودي كه نه در اقتصاد سوسیالیستی امكان حصول آن وجود دارد و نه در اقتصاد کپیتالیستی، امکان وصول آن.
نتيجه اين مكتب "اقتصادي التقاطی سلطان پرور" نيز اين مي شود كه برخلاف دو مکتب مادر خويش(سوسیالیسم و کپیتالیسم)، نه توليدكننده كالا و ارائه دهنده خدمات از قيمت كالا و خدمات خويش "رضايت" دارند (و به همين دليل نيز كالا و خدمات بي كيفيت و ناکافی توليد مي كنند) و نه مردم خريدار و مصرف كننده اين كالاها و خدمات بي كيفيت، ناکافی و نامرغوب، از آنها "رضايت" دارند!!!
در جهنمي كه "اقتصاد التقاطی سلطان پرور" براي ايراني در ايران مهيا ساخته، ايراني مجبور است براي بي كيفيت ترين كالاها و خدمات، بالاترين قيمت را بپردازد.
در اين جهنم ”اقتصاد التقاطی سلطان پرور”، مردم بازندگان اصلی و سلاطین زالوصفت نیز برندگان اصلی هستند.
#فساد
#سيستماتيك
#التقاطي
https://www.tg-me.com/Jahlmorakab
Telegram
جهل مرکب
....قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ
بگو: آیا کسانی که میدانند، باکسانی که نمیدانند، یکساناند؟ (هرگز چنين نيست)تنها خردمندان پند میگیرند.
زمر - ۹
بگو: آیا کسانی که میدانند، باکسانی که نمیدانند، یکساناند؟ (هرگز چنين نيست)تنها خردمندان پند میگیرند.
زمر - ۹
❤5
انتقاد وارده DOM به یادداشت مرحوم بیژن اشتری
درود جناب فعال سپاس از ارسال مطالب خوب و ارزنده تون چند نکته به ذهنم رسید در رابطه با متن مرحوم اشتری که گفتم شما هم ملاحظه بفرمایید :
بررسی مغالطات در یادداشت بیژن اشتری
در این متن چند مغالطه مهم به چشم میخورد:
⦁ مغالطه مرد پوشالی: نویسنده دیدگاه مخالفان (مدافعان نظریه نئولیبرالی بودن اقتصاد ایران) را سادهسازی و تحریف میکند و آن را به شکل کاریکاتوری ارائه میدهد تا راحتتر نقدش کند؛ مثلاً میگوید این نظریهها فقط برای جمهوری اسلامی خوشایند هستند و مشکلات را به دشمنی موهوم حواله میدهند، در حالی که استدلالهای این گروه بسیار پیچیدهتر است.
⦁ مغالطه انگیزهخوانی (Ad Hominem Circumstantial): اشتری انگیزه طرف مقابل را زیر سؤال میبرد و میگوید این نظریهها صرفاً به نفع حکومت است و باعث میشود مردم از آزادیخواهی و دموکراسیخواهی منحرف شوند، بدون اینکه به محتوای واقعی استدلالها پاسخ دهد.
⦁ مغالطه دوگانهسازی کاذب: نویسنده تقابل را صرفاً بین «مبارزه با سرمایهداری» و «مبارزه با استبداد» میگذارد و طوری وانمود میکند که فقط یکی از این دو ممکن است، در حالی که این دو میتوانند همزمان مورد توجه قرار گیرند.
⦁ مغالطه مصادره به مطلوب: فرض میگیرد که اولویت جامعه ایران قطعاً مبارزه با استبداد است و هر بحثی درباره اقتصاد، حاشیهای و منحرفکننده است، بدون اینکه این ادعا را اثبات کند.
@bayane_azadi
درود جناب فعال سپاس از ارسال مطالب خوب و ارزنده تون چند نکته به ذهنم رسید در رابطه با متن مرحوم اشتری که گفتم شما هم ملاحظه بفرمایید :
بررسی مغالطات در یادداشت بیژن اشتری
در این متن چند مغالطه مهم به چشم میخورد:
⦁ مغالطه مرد پوشالی: نویسنده دیدگاه مخالفان (مدافعان نظریه نئولیبرالی بودن اقتصاد ایران) را سادهسازی و تحریف میکند و آن را به شکل کاریکاتوری ارائه میدهد تا راحتتر نقدش کند؛ مثلاً میگوید این نظریهها فقط برای جمهوری اسلامی خوشایند هستند و مشکلات را به دشمنی موهوم حواله میدهند، در حالی که استدلالهای این گروه بسیار پیچیدهتر است.
⦁ مغالطه انگیزهخوانی (Ad Hominem Circumstantial): اشتری انگیزه طرف مقابل را زیر سؤال میبرد و میگوید این نظریهها صرفاً به نفع حکومت است و باعث میشود مردم از آزادیخواهی و دموکراسیخواهی منحرف شوند، بدون اینکه به محتوای واقعی استدلالها پاسخ دهد.
⦁ مغالطه دوگانهسازی کاذب: نویسنده تقابل را صرفاً بین «مبارزه با سرمایهداری» و «مبارزه با استبداد» میگذارد و طوری وانمود میکند که فقط یکی از این دو ممکن است، در حالی که این دو میتوانند همزمان مورد توجه قرار گیرند.
⦁ مغالطه مصادره به مطلوب: فرض میگیرد که اولویت جامعه ایران قطعاً مبارزه با استبداد است و هر بحثی درباره اقتصاد، حاشیهای و منحرفکننده است، بدون اینکه این ادعا را اثبات کند.
@bayane_azadi
انتقاد وارده DOM به یادداشت فولادوند
متن فولادوند با وجود نقدهای تندش به وضعیت اقتصاد ایران، چند مغالطه و اشتباه اساسی داره:
۱. مقایسه سادهانگارانه و دوقطبی: او اقتصادها رو کاملاً به دو مدل خالص سوسیالیستی و کاپیتالیستی تقسیم میکنه، در حالی که تقریباً همه اقتصادهای دنیا ترکیبیاند و هیچ کشوری مدل خالص نداره (حتی چین و آمریکا هم ترکیبیاند) .
۲. فرض ترکیب فقط معایب: فولادوند ادعا میکنه اقتصاد ایران فقط از بدیهای هر دو سیستم تشکیل شده، اما در واقعیت، ترکیب سیاستهای مختلف همیشه لزوماً منجر به بدترین حالت نمیشه و خیلی کشورها با مدلهای ترکیبی موفق بودن (مثل کشورهای اسکاندیناوی یا حتی آلمان) .
۳. مغالطه علت و معلول: نتیجهگیری میکنه که علت تمام مشکلات اقتصادی فقط همین ترکیب التقاطی است، در حالی که عوامل زیادی مثل فساد، ناکارآمدی اجرایی، تحریمها و ساختار سیاسی هم نقش دارند و نمیشه همه چیز رو فقط به مدل اقتصادی نسبت داد.
۴. شخصیسازی و برچسبزنی: استفاده از عباراتی مثل "سلطانپرور" و "زالو" بیشتر احساسی و ژورنالیستیه و باعث میشه تحلیلش از منطق علمی فاصله بگیره.
در کل، متن با سادهسازی بیش از حد، مغالطه ترکیب معایب، و نادیده گرفتن پیچیدگیهای اقتصاد مدرن، به نتیجهگیریهایی میرسه که لزوماً دقیق و علمی نیستن.
@bayane_azadi
متن فولادوند با وجود نقدهای تندش به وضعیت اقتصاد ایران، چند مغالطه و اشتباه اساسی داره:
۱. مقایسه سادهانگارانه و دوقطبی: او اقتصادها رو کاملاً به دو مدل خالص سوسیالیستی و کاپیتالیستی تقسیم میکنه، در حالی که تقریباً همه اقتصادهای دنیا ترکیبیاند و هیچ کشوری مدل خالص نداره (حتی چین و آمریکا هم ترکیبیاند) .
۲. فرض ترکیب فقط معایب: فولادوند ادعا میکنه اقتصاد ایران فقط از بدیهای هر دو سیستم تشکیل شده، اما در واقعیت، ترکیب سیاستهای مختلف همیشه لزوماً منجر به بدترین حالت نمیشه و خیلی کشورها با مدلهای ترکیبی موفق بودن (مثل کشورهای اسکاندیناوی یا حتی آلمان) .
۳. مغالطه علت و معلول: نتیجهگیری میکنه که علت تمام مشکلات اقتصادی فقط همین ترکیب التقاطی است، در حالی که عوامل زیادی مثل فساد، ناکارآمدی اجرایی، تحریمها و ساختار سیاسی هم نقش دارند و نمیشه همه چیز رو فقط به مدل اقتصادی نسبت داد.
۴. شخصیسازی و برچسبزنی: استفاده از عباراتی مثل "سلطانپرور" و "زالو" بیشتر احساسی و ژورنالیستیه و باعث میشه تحلیلش از منطق علمی فاصله بگیره.
در کل، متن با سادهسازی بیش از حد، مغالطه ترکیب معایب، و نادیده گرفتن پیچیدگیهای اقتصاد مدرن، به نتیجهگیریهایی میرسه که لزوماً دقیق و علمی نیستن.
@bayane_azadi
❤1
توضیح کانال بیان آزادی درباره بازانتشار دو یادداشت
1- رضا شاه دیکتاتور مقتدر اما نه خونریز! نوشته مرحوم بیژن اشتری
https://www.tg-me.com/c/1643524336/2717
2- آیا رضا شاه یک دیکناتور مقدتدر و غیرخونریز بود؟ نوشته احمد فعال
https://www.tg-me.com/c/1643524336/2718
اخیرا پس از فوت نابهنگام مرحوم بیژن اشتزری یک یادداشت از ایشان در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود.
متأسفانه این ویژگی اغلب تحلیل گران و روشنفکران ماست که به غیر از اغراض های سیاسی، سعی می کنند مسائل را ساده سازی کنند. مثلا اگر یک دیکتاتوری شرایط خاصی و دوران خاصی با جامعه خاص و مسائل و مقاومت های خاص 10 نفر را کشت، این دیکتاتور نسبت به دیکتاتوری که هزار یا ده هزار نفر را کشت، دیکتاتور بهتری است. این روشنفکران و تحلیل گران به غیر از کم اطلاعی از تاریخ و یا سانسور برخی از رخدادها در تاریخ، درک درستی از عوامل واسباب خونریزی و سفاکی ندارند. به همین دلیل وقتی در مقام مقایسه بر می آیند، به نتایج بسیار گمراه کننده ای دست پیدا می کنند. این تحلیل گران و روشنفکران با جمع کردن مشتی فالورهای سطحی که دارای جهت گیری های واکنش گرایانه نسبت به وضع موجود هستند، که مثلا اگر فلانی آدم بدی است و یا فلان و بهمان حکمرانی، حکمرانی بدی است، پس حتماً نقطه مقابل و دشمنان ایشان، آدم های خوب و یا حکمرانی های خوبی هستند، آنها همواره پاسخ های ثابت و روشنی برای طرح مسائل پیچیده در اختیار دارند. توجه دوستان را به یکی از این یادداشت ها از مرحوم بیژن اشتری که مربوط به یکی دو سال پیش است، و پاسخی که اینجانب به ایشان ارائه داده است جلب می کنم.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
1- رضا شاه دیکتاتور مقتدر اما نه خونریز! نوشته مرحوم بیژن اشتری
https://www.tg-me.com/c/1643524336/2717
2- آیا رضا شاه یک دیکناتور مقدتدر و غیرخونریز بود؟ نوشته احمد فعال
https://www.tg-me.com/c/1643524336/2718
اخیرا پس از فوت نابهنگام مرحوم بیژن اشتزری یک یادداشت از ایشان در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود.
متأسفانه این ویژگی اغلب تحلیل گران و روشنفکران ماست که به غیر از اغراض های سیاسی، سعی می کنند مسائل را ساده سازی کنند. مثلا اگر یک دیکتاتوری شرایط خاصی و دوران خاصی با جامعه خاص و مسائل و مقاومت های خاص 10 نفر را کشت، این دیکتاتور نسبت به دیکتاتوری که هزار یا ده هزار نفر را کشت، دیکتاتور بهتری است. این روشنفکران و تحلیل گران به غیر از کم اطلاعی از تاریخ و یا سانسور برخی از رخدادها در تاریخ، درک درستی از عوامل واسباب خونریزی و سفاکی ندارند. به همین دلیل وقتی در مقام مقایسه بر می آیند، به نتایج بسیار گمراه کننده ای دست پیدا می کنند. این تحلیل گران و روشنفکران با جمع کردن مشتی فالورهای سطحی که دارای جهت گیری های واکنش گرایانه نسبت به وضع موجود هستند، که مثلا اگر فلانی آدم بدی است و یا فلان و بهمان حکمرانی، حکمرانی بدی است، پس حتماً نقطه مقابل و دشمنان ایشان، آدم های خوب و یا حکمرانی های خوبی هستند، آنها همواره پاسخ های ثابت و روشنی برای طرح مسائل پیچیده در اختیار دارند. توجه دوستان را به یکی از این یادداشت ها از مرحوم بیژن اشتری که مربوط به یکی دو سال پیش است، و پاسخی که اینجانب به ایشان ارائه داده است جلب می کنم.
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
ابتدا از خوانندگان می خواهم این یادداشت را مطالعه کنند👇
رضاشاه دیکتاتوری مقتدر اما نه خونریز!
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند نیز مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دورهای حکومت میکرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم میراندند و در روسیه هیولایی چون استالین. بااینحال رضا شاه، در قیاس با این دیکتاتورها، بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسلکشی یا قتلعامی نشد. کل مقتولین رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمیکنند (مدرس، عشقی، تیمورتاش و...). موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند حداکثر حکم برای آنها ده سال زندان بود (ارانی البته در زندان مرد).
غرض اینکه رضاشاه در قیاس با همهٔ شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسیاش کمترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تأسیس کرد نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت. مقایسه کنید آمار اندک «قربانیانش» را با بیست میلیون قربانیان هیتلر و استالین. تازه رضاشاه در یک کشور عقبماندهٔ آسیایی حکومت میکرد و نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمیتوانم او را دیکتاتوری خشن و خونریز بنامم؛ هرچند رهبر اقتدارگرا، باابهت و کاریزماتیکی بود.
در این نوشته کاری به اقدامات عمرانیاش و نهادسازیهایش ندارم که بحث جداگانهای را میطلبد. فقط خواستم بگویم لقب «دیکتاتور خونریز» مطلقاً به این شاه ایرانی نمیچسبد. مدارای او در برابر مخالفانش به راستی تحسینبرانگیز است؛ بله تحسینبرانگیز!
@bayane_azadi
@andiiishe
رضاشاه دیکتاتوری مقتدر اما نه خونریز!
بیژن اشتری،
نویسنده و مترجم
من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند نیز مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دورهای حکومت میکرد که در اروپا دیکتاتورهای خشنی مثل هیتلر و موسولینی و فرانکو و سالازار حکم میراندند و در روسیه هیولایی چون استالین. بااینحال رضا شاه، در قیاس با این دیکتاتورها، بسیار دموکرات بود و مرتکب هیچ نسلکشی یا قتلعامی نشد. کل مقتولین رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نمیکنند (مدرس، عشقی، تیمورتاش و...). موقعی که حزب کمونیست ایران غیرقانونی اعلام و سرانش محاکمه شدند حداکثر حکم برای آنها ده سال زندان بود (ارانی البته در زندان مرد).
غرض اینکه رضاشاه در قیاس با همهٔ شاهان ایرانی و چه بسا همتایان اروپایی و روسیاش کمترین قتل سیاسی را انجام داد. نه اردوگاه مرگ تأسیس کرد نه مثل اسلافش و اخلافش از کشته پشته ساخت. مقایسه کنید آمار اندک «قربانیانش» را با بیست میلیون قربانیان هیتلر و استالین. تازه رضاشاه در یک کشور عقبماندهٔ آسیایی حکومت میکرد و نه در مهد گوته و تولستوی. پس من نمیتوانم او را دیکتاتوری خشن و خونریز بنامم؛ هرچند رهبر اقتدارگرا، باابهت و کاریزماتیکی بود.
در این نوشته کاری به اقدامات عمرانیاش و نهادسازیهایش ندارم که بحث جداگانهای را میطلبد. فقط خواستم بگویم لقب «دیکتاتور خونریز» مطلقاً به این شاه ایرانی نمیچسبد. مدارای او در برابر مخالفانش به راستی تحسینبرانگیز است؛ بله تحسینبرانگیز!
@bayane_azadi
@andiiishe
Telegram
اندیشه
- چهارم مردادماه، سالروز درگذشت «رضاشاه پهلوی»
آیا رضاشاه یک دیکتاتوری مقتدر و غیرخونریز بود؟ (قسمت اول)
احمد فعال
چند روز پیش یاداشتی از یک نویسنده محترم دیدم که ایشان مدعی بود، "رضا شاه یک دیکتاتور مقتدر بود اما خونریز نبود". متن یادداشت ایشان را اینجا ببینید. آیا واقعاً چنین بود که نویسنده ميگویند؟ متاسفانه باید عرض کنم، بسیاری از تحلیلهای تاریخی یا به دلیل اغراض مواضع و یا به دلیل ضعف در تحلیلهای نظری، اسباب دستکاری و تحریف در امور واقع ميشوند. واقعیت این است که انسانها و جوامع در شرایط بحرانی رفتاری تقریباً شبیه به هم دارند. تنها افراد استثنایی در شرایط بحرانی، رفتار باثباتتری از خود نشان ميدهند. این قصه مربوط به احوالات روانشناختی و جامعه شناختی افراد و جامعههاست، اما دیکتاتوریها با تقریب بیشتری در شرایط بحرانی شبیه هم هستند. اندازه خشونت و عدم خشونت دولتها و به خصوص دیکتاتوریها، و حتی میزان خونریزی و یا اصطلاحاً سفاکی آنها، به دو عامل بستگی دارد:
1- به میزانی که احساس ناامنی ميکنند.
2- به برنامهای که در دستورکار دارند.
اگر یک دولت و یا یک دیکتاتور از ناحیه جامعه و از ناحیه دول خارجی احساس امنیت بکنند، و یا دستکم مقاومتهای چشمگیری مواجه نشود، میزان خشونتشان به عامل دوم یعنی پیشبرد برنامههای آنها بستگی دارد. رژیمهای هیتلر و استالین دیکتاتوریهایی بودند که هم از داخل و هم از خارج احساس ناامنی داشتند. به علاوه این هر دو رژیم بنا به طبیعت توتالیتاریسم دارای برنامههای گسترده و ایدئولوژیک، هم در ساخت جامعه و هم در ساختن افراد بودند.
رضا شاه به جز تقویت و نوسازی ارتش هیچ برنامهای در دستور کار نداشت. دولت ایشان جز نوسازی، آنهم به دلیل برنامههایی که روشنفکران و مشروطهخواهان به خاطر شکست مشروطیت، هرج و مرج و پناه گرفتن در ناسیونالیسم فرهنگی و نوسازی ایران، گرد رضاشاه حلقه زدند، برنامه دیگری نداشت. حالا از این بحث درميگذریم که وقتی رضا شاه خر خود را به وسیله همین افراد از پل گذراند، همه را یا از دم تیغ گذراند، یا خانه نشین کرد و یا زندانی. اما خود شخص ایشان برنامهای در سر نداشتند. این را من نميگویم، سیروس غنی در کتاب ایران و برآمدن رضا خان ميگوید. کتاب سیروس غنی با وجود جانبداری بیدریغ از رضاشاه، اما به نظر من یکی از کتابهای بسیار قوی و منصفانه در باره رضاشاه و برآمدن اوست. در صفحه 427 ميگوید: «رضاشاه طرح جامع و برنامهریزی شدهای برای نوسازی ایران نداشت، ولی اصلاحات بسیاری را که به نظرش برای احیای کشور ضروری بود به اجرا گذاشت». ناگفته نماند، رضا شاه یک دیکتاتور بود و نه یک توتالیتر. ایشان جز مسلط کردن زبان فارسی و مسلط کردن فرهنگ فارسی زبانان بر مقدرات کشور، آنهم تحت تأثیر ناسیونالیستهای فرهنگی که گرد او حلقه زده بودند، برنامه دیگری در سر نداشت، بهطوری که سیروس غنی در ص 324 کتاب ميگوید، رضاشاه ضدعشایر بود و فرهنگ آنان را بیگانه ميشمارد. در زمان او تمام روشنفکران مخالف از سوسیالیستها تا لیبرالها تا ناسیونالیستها، از پشتیبانان او بودند. در دهه دوم حکمرانی مخالفتهای اندکی از سوی یک گروه 53 نفری صورت گرفت که همه را به زندان انداخت. رضاشاه تا زمان جنگ جهانی دوم که به اشغال متفقین درآمد، احساس خطر نکرد. مخاطرات پیشاروی او مخاطرات سیاسی نبودند، اغلب مخاطرات قومی و اجتماعی بودند که عمدتاً قبل از سلطنت به فرونشاندن آنها مبادرت کرد. پس هیچ ضرورتی به خونریزی به ترتیبی که استالین و هیتلر مرتکب شدند، وجود نداشت. چه عرض کنم، یک دیکتاور خونریز حتی اگر کاملاً احساس امنیت بکند و برنامههای خود را به خوبی و بدون مقاومت پیش ببرد، حتی ميتوانیم انتظار داشته باشیم که از حضرت عیسی ملایمتر و از ژان ژآک روسو انسانمدارتر باشد.
حالا برویم روی خصوصیات خونریزی. سیروس غنی درباره وی ميگوید: «رضا شاه فاقد طبع گرم و شوخ بود و از شهرت بدخلقی و مستبدی خویش تشویشی به دل راه نميداد. اصلا به فکر علاقه و محبت مردم خود نبود و اشخاص بیشتر از او ميترسیدند... عصبانی که ميشد فریاد ميکشید و فحشهای رکیک ميداد». این صفات به لحاظ روانشناختی برای سفاکی و خونریزی کافی است، تنها اسباب آن به ترتیبی که شرح دادم فراهم نبود.
https://www.tg-me.com/andiiishe/2272
احمد فعال
چند روز پیش یاداشتی از یک نویسنده محترم دیدم که ایشان مدعی بود، "رضا شاه یک دیکتاتور مقتدر بود اما خونریز نبود". متن یادداشت ایشان را اینجا ببینید. آیا واقعاً چنین بود که نویسنده ميگویند؟ متاسفانه باید عرض کنم، بسیاری از تحلیلهای تاریخی یا به دلیل اغراض مواضع و یا به دلیل ضعف در تحلیلهای نظری، اسباب دستکاری و تحریف در امور واقع ميشوند. واقعیت این است که انسانها و جوامع در شرایط بحرانی رفتاری تقریباً شبیه به هم دارند. تنها افراد استثنایی در شرایط بحرانی، رفتار باثباتتری از خود نشان ميدهند. این قصه مربوط به احوالات روانشناختی و جامعه شناختی افراد و جامعههاست، اما دیکتاتوریها با تقریب بیشتری در شرایط بحرانی شبیه هم هستند. اندازه خشونت و عدم خشونت دولتها و به خصوص دیکتاتوریها، و حتی میزان خونریزی و یا اصطلاحاً سفاکی آنها، به دو عامل بستگی دارد:
1- به میزانی که احساس ناامنی ميکنند.
2- به برنامهای که در دستورکار دارند.
اگر یک دولت و یا یک دیکتاتور از ناحیه جامعه و از ناحیه دول خارجی احساس امنیت بکنند، و یا دستکم مقاومتهای چشمگیری مواجه نشود، میزان خشونتشان به عامل دوم یعنی پیشبرد برنامههای آنها بستگی دارد. رژیمهای هیتلر و استالین دیکتاتوریهایی بودند که هم از داخل و هم از خارج احساس ناامنی داشتند. به علاوه این هر دو رژیم بنا به طبیعت توتالیتاریسم دارای برنامههای گسترده و ایدئولوژیک، هم در ساخت جامعه و هم در ساختن افراد بودند.
رضا شاه به جز تقویت و نوسازی ارتش هیچ برنامهای در دستور کار نداشت. دولت ایشان جز نوسازی، آنهم به دلیل برنامههایی که روشنفکران و مشروطهخواهان به خاطر شکست مشروطیت، هرج و مرج و پناه گرفتن در ناسیونالیسم فرهنگی و نوسازی ایران، گرد رضاشاه حلقه زدند، برنامه دیگری نداشت. حالا از این بحث درميگذریم که وقتی رضا شاه خر خود را به وسیله همین افراد از پل گذراند، همه را یا از دم تیغ گذراند، یا خانه نشین کرد و یا زندانی. اما خود شخص ایشان برنامهای در سر نداشتند. این را من نميگویم، سیروس غنی در کتاب ایران و برآمدن رضا خان ميگوید. کتاب سیروس غنی با وجود جانبداری بیدریغ از رضاشاه، اما به نظر من یکی از کتابهای بسیار قوی و منصفانه در باره رضاشاه و برآمدن اوست. در صفحه 427 ميگوید: «رضاشاه طرح جامع و برنامهریزی شدهای برای نوسازی ایران نداشت، ولی اصلاحات بسیاری را که به نظرش برای احیای کشور ضروری بود به اجرا گذاشت». ناگفته نماند، رضا شاه یک دیکتاتور بود و نه یک توتالیتر. ایشان جز مسلط کردن زبان فارسی و مسلط کردن فرهنگ فارسی زبانان بر مقدرات کشور، آنهم تحت تأثیر ناسیونالیستهای فرهنگی که گرد او حلقه زده بودند، برنامه دیگری در سر نداشت، بهطوری که سیروس غنی در ص 324 کتاب ميگوید، رضاشاه ضدعشایر بود و فرهنگ آنان را بیگانه ميشمارد. در زمان او تمام روشنفکران مخالف از سوسیالیستها تا لیبرالها تا ناسیونالیستها، از پشتیبانان او بودند. در دهه دوم حکمرانی مخالفتهای اندکی از سوی یک گروه 53 نفری صورت گرفت که همه را به زندان انداخت. رضاشاه تا زمان جنگ جهانی دوم که به اشغال متفقین درآمد، احساس خطر نکرد. مخاطرات پیشاروی او مخاطرات سیاسی نبودند، اغلب مخاطرات قومی و اجتماعی بودند که عمدتاً قبل از سلطنت به فرونشاندن آنها مبادرت کرد. پس هیچ ضرورتی به خونریزی به ترتیبی که استالین و هیتلر مرتکب شدند، وجود نداشت. چه عرض کنم، یک دیکتاور خونریز حتی اگر کاملاً احساس امنیت بکند و برنامههای خود را به خوبی و بدون مقاومت پیش ببرد، حتی ميتوانیم انتظار داشته باشیم که از حضرت عیسی ملایمتر و از ژان ژآک روسو انسانمدارتر باشد.
حالا برویم روی خصوصیات خونریزی. سیروس غنی درباره وی ميگوید: «رضا شاه فاقد طبع گرم و شوخ بود و از شهرت بدخلقی و مستبدی خویش تشویشی به دل راه نميداد. اصلا به فکر علاقه و محبت مردم خود نبود و اشخاص بیشتر از او ميترسیدند... عصبانی که ميشد فریاد ميکشید و فحشهای رکیک ميداد». این صفات به لحاظ روانشناختی برای سفاکی و خونریزی کافی است، تنها اسباب آن به ترتیبی که شرح دادم فراهم نبود.
https://www.tg-me.com/andiiishe/2272
Telegram
اندیشه
- رضاشاه دیکتاتوری مقتدر اما نه خونریز!
من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند نیز مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دورهای حکومت میکرد…
من نه ارادتی به دیکتاتوری دارم نه اراداتی به حکومت سلطنت مطلقه. اما با کسانی که از رضاشاه به عنوان یک دیکتاتور خونخوار یاد میکنند نیز مخالفم. رضاشاه را باید در ظرف زمانی خودش بررسی کرد. او در دورهای حکومت میکرد…
آیا رضاشاه یک دیکتاتور مقتدر و غیرخونریز بود (قسمت دوم)
احمد فعال
جهت اطلاع نویسنده و خوانندگان محترم از خونریزی رضاشاه تنها به دو فقره اشاره ميکنم. اول، بنا به همان احساس بدبینی که به عشایر داشت، در سرکوب آنها از هیچ خونریزی تا سرحد قتلعام خودداری نکرد. توجه شما را به قسمتی از نطق سلطانعلی سلطانی یکی از نمایندگان مجلس دوره رضاشاه جلب ميکنم: «عشایر قشقایی و کهکیلویه و بختیاری و امثال آنها... نه تنها اموالشان غارت شده و از هستی ساقط شدند، بلکه دسته دسته از این طوایف بدون محاکمه اعدام کردند... از طایفه بهمنی در یک روز 97 نفر را کشتند که یک نفرشان کودک سیزده ساله بود...». ادامه این نطق را از کتاب "دولت و جامعه در ایران" اثر همایون کاتوزیان بخوانید. فقره دوم ماجرای مسجد گوهرشاد است که رضاشاه بنا بود کلاه شاپویی را که یک کلاه فرنگی است به زور جایگزین کلاه پهلوی کند. مردم مشهد در برابر زور مقاومت کردند و در مسجد گوهرشاد به تحصن نشستند. قصد داشتند مسئله را مسالمت آمیز با دولت حل کنند. چنانچه یک شخص روحانی و سرشناس به نام قمی را به تهران برای مذاکره فرستادند. اما قمی به محض ورود به تهران دستگیر ميشود. بلوا در مسجد گوهرشاد آغاز ميشود. رضاشاه به شهربانی مشهد دستور ميدهد که اگر بیش از این تعلل ورزید نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی ميماند. غائله را بدون خونریزی تا همین امشب خاتمه دهید. این توضیح لازم است که هیچ دیکتاتوری مستقیماً دستور خونریزی نميدهد. در مدیریت مصطلح است که ميگویند، هیچ مدیری به یک کارگر ساده اخم و تخم نميکند. مدیران خیلی باید احمق باشند که فرمان مستقیم توبیخ علیه کارگران فرودست سازمان صادر کنند. این کار را از طریق زیردستان و از طریق ساختار سازمان انجام ميگیرد. لازم نیست دستور خونریزی صادر کنید. وقتی با این فوریت و آن خصوصیاتی که نظاميها از او سرغ داشتند فرمان داده میشود، غائله باید جمع شود، با آن ساختار خشن سلسله مراتبی، فرمان خونریزی صادر ميشود. نویسنده متنی که ميگوید رضاشاه خونریزی نکرد، اگر اهل دقت نیست کافی است به ویکی پدیا مراجعه کند، و اگر اهل دقت و تحقیق است خوب است که به خاطرات محمدعلی شوشتری که یکی از خفیه نویسان رضاشاه بود مراجعه کند. خفیه نویسی یعنی گزارش محرمانه دادن. ایشان در کتاب خود ماجرای مسجد گوهرشاد را از قول مردم مشهد به "عاشورای ثانی" تشبیه ميکند. خفیه نویس رضا شاه در صفحه 71 کتاب از قول یک مامور کلانتری، وقتی مأمور سراسیمه وارد کلانتری ميشود و محمد علی شوشتری هم در آنجا حضور داشت مينویسد: «آنها را خر کردم و مثل گوسفند در مسجد و شبستانها و دارلسیاده از کشته پشته ساختهام». شوشتری در صفحه 83 و 84 از قول شخصی به نام عباس که راننده شاهزاده سردار ساعد و یک فرد نظامی در آن ایام بود نقل ميکند که حدود 1670 نفر در ماجرای مسجد گوهرشاد کشته شدند. و از قول دیهمی ریاست مالیه شهر مشهد قول عجیب و هولناکی را نقل ميکند که وضع کشتار و حمل اجساد بیشباهت با جنایات هیتلر و استالین نیست: «از عده کشتگان خبر ندارم ولی کامیونها و اتومبیلهایی که جنازهها را حمل ميکردند یادداشت کردم تعداد 56 کامیون بود که در اغلب این کامیونها صدای نالههای زخمی شنیده ميشد که التماس مينمودند، برای رضای خدا ما زندهایم».
در پایان خوب است اشارهای به خانه نشینی محمد علی فروغی بکنیم که مرتبط با همین ماجرای مسجد گوهرشاد است. اما نه به خاطر اعتراض به ماجرای قتل و عام مسجد گوهرشاد، بلکه به خاطر اعدام شخصی که جلوتر توضیح خواهم داد. پس از قتل عام مردم در حادثه مسجد گوهرشاد، رضا شاه مانند هر دیکتاتور دیگر، و حتی مانند نظامهای توتالیتر دنبال مقصر ميگشت. دیواری کوتاهتر از محمد ولی اسدی که آن زمان نائب تولیت آستانه را بر عهده داشت، پیدا نکرد. محمد علی شوشتری با وجود سرسپردگی به رضا شاه، اما در دفاع از اسدی کوتاهی نميکند و معتقد است، حسادتها او را به عنوان مقصر به شاه معرفی کردند. حکم اعدام اسدی صادر ميشود، و رضا شاه به فرزندان او هم رحم نکرد. فرزندان او را یا به زندان، و آنها هم که نمانیده مجلس بودند به سلب مصونیت قضایی محکوم شدند. دو دختر فروغی عروسهای اسدی بودند. فروغی از حادثهای که برای اسدی پیش آمد به شدت عصبانی ميشود و دولت را ترک و برای همیشه خانهنشین ميشود. گفته ميشود که بعد از دستگیری اسدی نامهای از خانه او که مکاتبات دوستانهاش با محمد علی فروغی بود بیرون ميآورند. فروعی در پاسخ اسدی در باره رضا شاه مينویسد: « غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟ در کف شیر نر خونخوارهای»
بعد نویسندهای بیاطلاع، که گریزگاهی جز طی نمودن همان راههای همواری که پیشتر در باره آن یادداشتی نوشتم، مينویسد: «تعداد قتلهای رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نميکرد».
https://news.gooya.com/2023/08/post-78306.php
احمد فعال
جهت اطلاع نویسنده و خوانندگان محترم از خونریزی رضاشاه تنها به دو فقره اشاره ميکنم. اول، بنا به همان احساس بدبینی که به عشایر داشت، در سرکوب آنها از هیچ خونریزی تا سرحد قتلعام خودداری نکرد. توجه شما را به قسمتی از نطق سلطانعلی سلطانی یکی از نمایندگان مجلس دوره رضاشاه جلب ميکنم: «عشایر قشقایی و کهکیلویه و بختیاری و امثال آنها... نه تنها اموالشان غارت شده و از هستی ساقط شدند، بلکه دسته دسته از این طوایف بدون محاکمه اعدام کردند... از طایفه بهمنی در یک روز 97 نفر را کشتند که یک نفرشان کودک سیزده ساله بود...». ادامه این نطق را از کتاب "دولت و جامعه در ایران" اثر همایون کاتوزیان بخوانید. فقره دوم ماجرای مسجد گوهرشاد است که رضاشاه بنا بود کلاه شاپویی را که یک کلاه فرنگی است به زور جایگزین کلاه پهلوی کند. مردم مشهد در برابر زور مقاومت کردند و در مسجد گوهرشاد به تحصن نشستند. قصد داشتند مسئله را مسالمت آمیز با دولت حل کنند. چنانچه یک شخص روحانی و سرشناس به نام قمی را به تهران برای مذاکره فرستادند. اما قمی به محض ورود به تهران دستگیر ميشود. بلوا در مسجد گوهرشاد آغاز ميشود. رضاشاه به شهربانی مشهد دستور ميدهد که اگر بیش از این تعلل ورزید نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی ميماند. غائله را بدون خونریزی تا همین امشب خاتمه دهید. این توضیح لازم است که هیچ دیکتاتوری مستقیماً دستور خونریزی نميدهد. در مدیریت مصطلح است که ميگویند، هیچ مدیری به یک کارگر ساده اخم و تخم نميکند. مدیران خیلی باید احمق باشند که فرمان مستقیم توبیخ علیه کارگران فرودست سازمان صادر کنند. این کار را از طریق زیردستان و از طریق ساختار سازمان انجام ميگیرد. لازم نیست دستور خونریزی صادر کنید. وقتی با این فوریت و آن خصوصیاتی که نظاميها از او سرغ داشتند فرمان داده میشود، غائله باید جمع شود، با آن ساختار خشن سلسله مراتبی، فرمان خونریزی صادر ميشود. نویسنده متنی که ميگوید رضاشاه خونریزی نکرد، اگر اهل دقت نیست کافی است به ویکی پدیا مراجعه کند، و اگر اهل دقت و تحقیق است خوب است که به خاطرات محمدعلی شوشتری که یکی از خفیه نویسان رضاشاه بود مراجعه کند. خفیه نویسی یعنی گزارش محرمانه دادن. ایشان در کتاب خود ماجرای مسجد گوهرشاد را از قول مردم مشهد به "عاشورای ثانی" تشبیه ميکند. خفیه نویس رضا شاه در صفحه 71 کتاب از قول یک مامور کلانتری، وقتی مأمور سراسیمه وارد کلانتری ميشود و محمد علی شوشتری هم در آنجا حضور داشت مينویسد: «آنها را خر کردم و مثل گوسفند در مسجد و شبستانها و دارلسیاده از کشته پشته ساختهام». شوشتری در صفحه 83 و 84 از قول شخصی به نام عباس که راننده شاهزاده سردار ساعد و یک فرد نظامی در آن ایام بود نقل ميکند که حدود 1670 نفر در ماجرای مسجد گوهرشاد کشته شدند. و از قول دیهمی ریاست مالیه شهر مشهد قول عجیب و هولناکی را نقل ميکند که وضع کشتار و حمل اجساد بیشباهت با جنایات هیتلر و استالین نیست: «از عده کشتگان خبر ندارم ولی کامیونها و اتومبیلهایی که جنازهها را حمل ميکردند یادداشت کردم تعداد 56 کامیون بود که در اغلب این کامیونها صدای نالههای زخمی شنیده ميشد که التماس مينمودند، برای رضای خدا ما زندهایم».
در پایان خوب است اشارهای به خانه نشینی محمد علی فروغی بکنیم که مرتبط با همین ماجرای مسجد گوهرشاد است. اما نه به خاطر اعتراض به ماجرای قتل و عام مسجد گوهرشاد، بلکه به خاطر اعدام شخصی که جلوتر توضیح خواهم داد. پس از قتل عام مردم در حادثه مسجد گوهرشاد، رضا شاه مانند هر دیکتاتور دیگر، و حتی مانند نظامهای توتالیتر دنبال مقصر ميگشت. دیواری کوتاهتر از محمد ولی اسدی که آن زمان نائب تولیت آستانه را بر عهده داشت، پیدا نکرد. محمد علی شوشتری با وجود سرسپردگی به رضا شاه، اما در دفاع از اسدی کوتاهی نميکند و معتقد است، حسادتها او را به عنوان مقصر به شاه معرفی کردند. حکم اعدام اسدی صادر ميشود، و رضا شاه به فرزندان او هم رحم نکرد. فرزندان او را یا به زندان، و آنها هم که نمانیده مجلس بودند به سلب مصونیت قضایی محکوم شدند. دو دختر فروغی عروسهای اسدی بودند. فروغی از حادثهای که برای اسدی پیش آمد به شدت عصبانی ميشود و دولت را ترک و برای همیشه خانهنشین ميشود. گفته ميشود که بعد از دستگیری اسدی نامهای از خانه او که مکاتبات دوستانهاش با محمد علی فروغی بود بیرون ميآورند. فروعی در پاسخ اسدی در باره رضا شاه مينویسد: « غیر تسلیم و رضا کو چارهای؟ در کف شیر نر خونخوارهای»
بعد نویسندهای بیاطلاع، که گریزگاهی جز طی نمودن همان راههای همواری که پیشتر در باره آن یادداشتی نوشتم، مينویسد: «تعداد قتلهای رضاشاه از انگشتان دو دست تجاوز نميکرد».
https://news.gooya.com/2023/08/post-78306.php
Gooya
آیا رضاشاه یک دیکتاتوری مقتدر و غیرخونریز بود؟ احمد فعال
چند روز پیش یاداشتی از یک نویسنده محترم دیدم که ایشان مدعی بود، "رضا شاه یک دیکتاتور مقتدر بود اما خونریز نبود". متن یادداشت ایشان را اینجا ببینید. آیا واقعاً چنین بود که نویسنده میگویند؟ متاسفانه باید عرض کنم، بسیاری از تحلیلهای تاریخی یا به دلیل اغراض…
👍3❤1
دولت و دوگانه سوخت هسته اى و تماميت سرزمينى ايران
حسین شیخی
حمله تركيبى اسراييل به ايران كه دست كم با موافقت امريكا و به قصد تحميل شرايط مورد نظر او در توافق در باره مساله هسته اى ايران از بامداد امروز جمعه آغاز شده است ، نظر به حجم و گستردگى اين حملات ، اگر چنانكه نتانياهو مى گويد از ٢ هفته هم فراتر برود ، نيز به ويژه اگر امريكا مشاركت خود را در آن لازم بداند و يا بدن ترغيب شود ، بايد توجه داشت كه يك چنين حملات با مدتى طولانى لامحاله مى تواند از راه خلأ - حتى نسبى امنيتى ، تماميت سرزمينى ايران را تهديد كند ، به ويژه در سمت شمال غربى كشور با توجه به حملات پرحجم و سؤال برانگيز به تبريز ، نظر به مناسبات نزديك اسراييل با دولت باكو .
بنابراين دولت و حكومت در اين باره مسؤليت سنكينى بر عهده دارند كه از ايجابات قطعى چنين مسؤليتى ، ادامه مذاكرات به قصد پيش بردن يك توازن ظريف در ميان ٢ مساله هسته اى و تماميت سرزمينى از راه هاى مقتضى است . يادمان باشد كه تماميت سرزمينى ايران مساله خود ماست و اين خود ماييم كه بايد نسبت به آن متعهد باشيم و هيچ دولت ديگر از جمله دولت امريكا ضرورتآ چنين تعهدى ندارند .
٢٣ خرداد ٤٠٤
@bayane_azadi
حسین شیخی
حمله تركيبى اسراييل به ايران كه دست كم با موافقت امريكا و به قصد تحميل شرايط مورد نظر او در توافق در باره مساله هسته اى ايران از بامداد امروز جمعه آغاز شده است ، نظر به حجم و گستردگى اين حملات ، اگر چنانكه نتانياهو مى گويد از ٢ هفته هم فراتر برود ، نيز به ويژه اگر امريكا مشاركت خود را در آن لازم بداند و يا بدن ترغيب شود ، بايد توجه داشت كه يك چنين حملات با مدتى طولانى لامحاله مى تواند از راه خلأ - حتى نسبى امنيتى ، تماميت سرزمينى ايران را تهديد كند ، به ويژه در سمت شمال غربى كشور با توجه به حملات پرحجم و سؤال برانگيز به تبريز ، نظر به مناسبات نزديك اسراييل با دولت باكو .
بنابراين دولت و حكومت در اين باره مسؤليت سنكينى بر عهده دارند كه از ايجابات قطعى چنين مسؤليتى ، ادامه مذاكرات به قصد پيش بردن يك توازن ظريف در ميان ٢ مساله هسته اى و تماميت سرزمينى از راه هاى مقتضى است . يادمان باشد كه تماميت سرزمينى ايران مساله خود ماست و اين خود ماييم كه بايد نسبت به آن متعهد باشيم و هيچ دولت ديگر از جمله دولت امريكا ضرورتآ چنين تعهدى ندارند .
٢٣ خرداد ٤٠٤
@bayane_azadi
🕊3
فرشتهسازی و دیوسازی در جنگ ایران و اسرائیل
احمد فعال
دو جماعت هستند که در بزنگاه هر حادثه و یا جنگ سعی دارند از طرفین حادثه فرشتهسازی و دیوسازی کنند. یک دسته جماعتیاند که بسیار سادهاندیش هستند، از دانش عمیق و یا جامع برخوردار نیستند، و دسته دوم کسانی هستند که کاملاً در معرض اغراضهای سیاسی و یا ایدئولوژیک قرار دارند. به عنوان مثال، هم اکنون که این سطور را مینویسم در یکی از شبکههای ایرانی خارج از ایران، یکی از تحلیلگران سیاسی با ارائه دو گزارش ساده، کوشش داشت تا همین تصویر دیو و فرشته را از طرفین جنگ ارائه دهد. یک گزارش این بود که اسرائیل، با دقت تمام اهداف مورد نظر نظامی خود را بدون هدف قرار دادن مردمان غیرنظامی، مورد هدف قرار میدهد، و در طرف ایرانی، تنها با هدف دشمنی، موشکهای خود را بیهدف و غیرمسئولانه به طرف شهرهای اسرائیل پرتاب میکند. این سادهسازیها تنها برای فریب دادن بکار میآید. و الا ارائه یک تصویر فرشتهگون از دولتی که جنایتهای او در غزه بر عالم و آدم پوشیده نیست، اگر نگوییم سادهاندیشی، بلکه با یک اغراض کاملاً سیاسی و یا منفعتپرستانه همراه است.
برای پاک کردن این تصویر و رهایی هر دو طرف از خودفریبی دو نکته زیر را توضیح می دهم:
یکم:
الف) اسرائیل دارای تجهیزات نظامی فوق مدرن است. نیروی هوایی اسرائیل به یمن هواپیماهای اف 35 و سایر جنگندهها، قادر است تا اهدف خود را از فاصله چندکیلومتری و با دقت کامل و نقطهای مورد هدف قرار دهند. به طوری که یک آپارتمان را بدون اینکه دیوار همسایه بغلی آسیب ببیند مورد هدف قرار دهند.
ب) سیستم جاسوسی اسرائیل تا مغز استخوان نظام سیاسی نفوذ کرده است، به غیر از این، با توجه به قیمت دلار و تنگناهای زندگی در ایران، خرید و فروش آدمها مثل آب خوردن است.
ج) اسرائیل بنا به پیشبینی اپوزسیون ایرانی وابسته به خود، و لابد تحلیل دولت نتانیاهو، نیاز دارد تا تصویر فرشتهگونهای از خود در افکار عمومی مردمان ایران ایجاد کند، تا بنا به پیشبینی، با حمله نظامی از این طرف مردم را علیه نظام و به نفع اسرائیل روانه خیابان کنند.
با این سه موردی که ذکر کردم، اسرائیل چه مرضی دارد که مردم را و یا مناطق مسکونی را هدف قرار دهد؟
از طرف دیگر ایران فاقد هر سه امکانی است که درباره اسرائیل شرح دادیم. اگر از تبلیغات موشکهای نقطه زن چشمپوشی کنیم، موشکهایی که ایران پرتاب میکند، حکایت پرتاب یک سنگ از فاصله دو هزار کیلومتری است. هر اندازه این موشکها دقت داشته باشند، امکانات پرتاب آنها با توجه به تغییر دائمی محل پرتاب، و تغییرات آب و هوایی، خواه ناخواه مناطق مسکونی و مردم و حتی زنان وکودکان بیدفاع را هم هدف قرار میدهند. پس اینجا نه دیوی در کار هست و نه فرشتهای. اگر اسرائیل همین وضع را داشت بدتر از این هم عمل میکرد، چنانچه در غزه جنایتی مرتکب شد که با جانیان پیشین خود، همآوردی میکند.
دوم:
الف) جنگ ایران و اسرائیل، یک جنگ کاملاً نابرابر است. توان تهاجمی و حتی توان دفاعی ایران در برابر اسرائیل که متکی به مدرنترین تجهیزات نظامی آمریکایی است، و به علاوه، منابع مالی تأمین آن به یمن شرکای سیاسی خود، قابل مقایسه نیست.
ب) در اینجا عجالتاً از دلایل توجیهی نقطهزنی اسرائیل و بیگدار به آب زدن ایران در پرتاب موشکها چشمپوشی میکنیم. مسئله را در همین سطح که هست نگاه میکنیم. چه تصویری از دو طرف جنگ ارائه میشود؟ اجازه بدهید خود را در جرگه طرفداران سرسخت نظام جمهوری اسلامی قرار دهیم، اندکی فرصت پیدا میکنم تا در برابر آینه با خود خلوت کنم، و لختی در این تصویر مثل یک پرده سینما خیره شوم. یک طرف جنگ را تا کنون میگفتیم، شیطان است، جنایتکار است، متجاوز است، و طرف دیگر یک مؤمن پاکباخته، خدا پرست ملکوتی است، که مأموریت نجات بشریت را برعهده گرفته است. لیکن پرده سینما به ما چی میگوید؟ با مشاهده این پرده، آیا در برابر وجدان خود شرم نمیکنم که خود را انسان با آن خصوصیات بنامم، که هیچ تعهدی در کشتن زن و فرزندان دیگران ندارم، و طرف مقابل که یک شیطان است، تنها دشمن خود را هدف قرار داده است؟ آیا همین اسرائیل نمیتوانست ده تا نیروگاه و ده تا پالایشگاه را هدف قرار دهد و کشور را در این شرایط وحشتناک ناترازی به عصر حجر بکشاند؟ وقتی نمیتوانید و او میتواند، چرا سیاست نزاع را پیشه میکنید؟
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
دو جماعت هستند که در بزنگاه هر حادثه و یا جنگ سعی دارند از طرفین حادثه فرشتهسازی و دیوسازی کنند. یک دسته جماعتیاند که بسیار سادهاندیش هستند، از دانش عمیق و یا جامع برخوردار نیستند، و دسته دوم کسانی هستند که کاملاً در معرض اغراضهای سیاسی و یا ایدئولوژیک قرار دارند. به عنوان مثال، هم اکنون که این سطور را مینویسم در یکی از شبکههای ایرانی خارج از ایران، یکی از تحلیلگران سیاسی با ارائه دو گزارش ساده، کوشش داشت تا همین تصویر دیو و فرشته را از طرفین جنگ ارائه دهد. یک گزارش این بود که اسرائیل، با دقت تمام اهداف مورد نظر نظامی خود را بدون هدف قرار دادن مردمان غیرنظامی، مورد هدف قرار میدهد، و در طرف ایرانی، تنها با هدف دشمنی، موشکهای خود را بیهدف و غیرمسئولانه به طرف شهرهای اسرائیل پرتاب میکند. این سادهسازیها تنها برای فریب دادن بکار میآید. و الا ارائه یک تصویر فرشتهگون از دولتی که جنایتهای او در غزه بر عالم و آدم پوشیده نیست، اگر نگوییم سادهاندیشی، بلکه با یک اغراض کاملاً سیاسی و یا منفعتپرستانه همراه است.
برای پاک کردن این تصویر و رهایی هر دو طرف از خودفریبی دو نکته زیر را توضیح می دهم:
یکم:
الف) اسرائیل دارای تجهیزات نظامی فوق مدرن است. نیروی هوایی اسرائیل به یمن هواپیماهای اف 35 و سایر جنگندهها، قادر است تا اهدف خود را از فاصله چندکیلومتری و با دقت کامل و نقطهای مورد هدف قرار دهند. به طوری که یک آپارتمان را بدون اینکه دیوار همسایه بغلی آسیب ببیند مورد هدف قرار دهند.
ب) سیستم جاسوسی اسرائیل تا مغز استخوان نظام سیاسی نفوذ کرده است، به غیر از این، با توجه به قیمت دلار و تنگناهای زندگی در ایران، خرید و فروش آدمها مثل آب خوردن است.
ج) اسرائیل بنا به پیشبینی اپوزسیون ایرانی وابسته به خود، و لابد تحلیل دولت نتانیاهو، نیاز دارد تا تصویر فرشتهگونهای از خود در افکار عمومی مردمان ایران ایجاد کند، تا بنا به پیشبینی، با حمله نظامی از این طرف مردم را علیه نظام و به نفع اسرائیل روانه خیابان کنند.
با این سه موردی که ذکر کردم، اسرائیل چه مرضی دارد که مردم را و یا مناطق مسکونی را هدف قرار دهد؟
از طرف دیگر ایران فاقد هر سه امکانی است که درباره اسرائیل شرح دادیم. اگر از تبلیغات موشکهای نقطه زن چشمپوشی کنیم، موشکهایی که ایران پرتاب میکند، حکایت پرتاب یک سنگ از فاصله دو هزار کیلومتری است. هر اندازه این موشکها دقت داشته باشند، امکانات پرتاب آنها با توجه به تغییر دائمی محل پرتاب، و تغییرات آب و هوایی، خواه ناخواه مناطق مسکونی و مردم و حتی زنان وکودکان بیدفاع را هم هدف قرار میدهند. پس اینجا نه دیوی در کار هست و نه فرشتهای. اگر اسرائیل همین وضع را داشت بدتر از این هم عمل میکرد، چنانچه در غزه جنایتی مرتکب شد که با جانیان پیشین خود، همآوردی میکند.
دوم:
الف) جنگ ایران و اسرائیل، یک جنگ کاملاً نابرابر است. توان تهاجمی و حتی توان دفاعی ایران در برابر اسرائیل که متکی به مدرنترین تجهیزات نظامی آمریکایی است، و به علاوه، منابع مالی تأمین آن به یمن شرکای سیاسی خود، قابل مقایسه نیست.
ب) در اینجا عجالتاً از دلایل توجیهی نقطهزنی اسرائیل و بیگدار به آب زدن ایران در پرتاب موشکها چشمپوشی میکنیم. مسئله را در همین سطح که هست نگاه میکنیم. چه تصویری از دو طرف جنگ ارائه میشود؟ اجازه بدهید خود را در جرگه طرفداران سرسخت نظام جمهوری اسلامی قرار دهیم، اندکی فرصت پیدا میکنم تا در برابر آینه با خود خلوت کنم، و لختی در این تصویر مثل یک پرده سینما خیره شوم. یک طرف جنگ را تا کنون میگفتیم، شیطان است، جنایتکار است، متجاوز است، و طرف دیگر یک مؤمن پاکباخته، خدا پرست ملکوتی است، که مأموریت نجات بشریت را برعهده گرفته است. لیکن پرده سینما به ما چی میگوید؟ با مشاهده این پرده، آیا در برابر وجدان خود شرم نمیکنم که خود را انسان با آن خصوصیات بنامم، که هیچ تعهدی در کشتن زن و فرزندان دیگران ندارم، و طرف مقابل که یک شیطان است، تنها دشمن خود را هدف قرار داده است؟ آیا همین اسرائیل نمیتوانست ده تا نیروگاه و ده تا پالایشگاه را هدف قرار دهد و کشور را در این شرایط وحشتناک ناترازی به عصر حجر بکشاند؟ وقتی نمیتوانید و او میتواند، چرا سیاست نزاع را پیشه میکنید؟
✅ برای آگاهی از تحلیلهای نظری در سیاست و جامعه شناسی به کانال بیان آزادی بپیوندید
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
❤3👍2👎1
شبکههای نفوذ اسرائیل، جمهوری اسلامی و فردای ایران
در میانهی تقابلهای خشن و سهمگین خاورمیانه، آنچه در تحلیلها کمتر به چشم میآید اما بنیانیترین خطر را برای آیندهی ایران رقم میزند، نه صرفاً بمبارانها یا تهدیدهای علنی، بلکه شکلگیری و گسترش تدریجی شبکههای نفوذ اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در بطن ساختارهای حاکمیتی و حتی در بخشی از اپوزیسیون است. این پدیده، بهدور از هیاهوهای تبلیغاتی، در حال مهندسی آیندهای است که میتواند ایرانِ پس از جمهوری اسلامی را نیز به سرسپردگی امنیتی و اطلاعاتی بکشاند.
نخست، باید صریح گفت: جمهوری اسلامی با رویکردهای مداخلهجویانه، ماجراجویانه، و مازاد بر ظرفیت سیاسی خود در منطقه، بستری آماده برای نفوذ خارجی – بهویژه اسرائیلی – فراهم کرده است. ضربات اطلاعاتی و امنیتیای که در سالهای اخیر خورده، از ترور دانشمندان تا انهدام زیرساختهای راهبردی، تنها حاصل «قدرت اسرائیل» نیست، بلکه نتیجهی گشودهشدن حفرههایی است که جمهوری اسلامی خود با بیکفایتی، فساد و اعتماد مفرط به ساختارهای بسته ایجاد کرده است. اما مسئله در همینجا متوقف نمیشود.
همزمان، در بخشی از اپوزیسیون عملاً در مدار پروژههای نفوذ اطلاعاتی اسرائیل قرار گرفته است. شبکههای رسانهایای که در ظاهر مدعی حمایت از مردم ایران هستند، اما در عمل، خطمشیهای امنیتی اسرائیل را پوشش میدهند، هر روز چهرههایی را برجسته میکنند که نه تنها منتقد جمهوری اسلامیاند، بلکه در دفاع از تجاوزگری اسرائیل و عادیسازی آن هیچ ابایی ندارند. در چنین شرایطی به بازوی نرم پروژهی سلطه اطلاعاتی اسرائیل بدل میشود.
در تحلیل دقیقتر، باید دید این شبکه نفوذ تنها به دورهی جمهوری اسلامی محدود نیست. آنچه اکنون در حال شکلگیری است، نه صرفاً برای ضربهزدن به حکومت کنونی، بلکه برای تأثیرگذاری بلندمدت بر روندهای انتقال قدرت، تشکیل دولتهای بعدی و حتی مهندسی چشماندازهای دفاعی و امنیتی ایران فرداست. اسرائیل بهوضوح برای ایرانِ پساجمهوری اسلامی هم برنامه دارد؛ کشوری بدون استقلال راهبردی، با ساختارهای امنیتی و نظامی وابسته یا ازکارافتاده، و اپوزیسیونی که در صورت رسیدن به قدرت، بیش از آنکه در پی بازسازی اقتدار ملی باشد، در پی تسویه حساب با گذشته و تداوم یک اقماریسازی اطلاعاتی است.
این وضعیت، برای آن دسته از کنشگران و نیروهای ملیگرا، دموکراسیخواه و صلحطلب که نه جمهوری اسلامی را نمایندهی مردم ایران میدانند و نه اسرائیل را ناجی احتمالی، یک هشدار تاریخی است. مبارزه با جمهوری اسلامی نباید بهانهای برای فروپاشی استقلال ملی و تبدیل ایران به حیاط خلوت اطلاعاتی بیگانگان شود. همانگونه که با اقتدار باید در برابر جمهوری اسلامی ایستاد، باید با همان صراحت در برابر شبکههای نفوذ اطلاعاتی اسرائیل در ساختارهای سیاسی، امنیتی و رسانهای ایران – چه در حکومت و چه در اپوزیسیون، هشدار داد.
هدف ما گذار از وضعیت سیاه موجود است، اما گذار به کجا؟ اگر این گذار منتهی به یک حاکمیت پوشالی و سرسپرده شود، که در آن تصمیمهای امنیتی و دفاعی نه در تهران، بلکه در تلآویو و واشنگتن گرفته شود، آنگاه باخت تاریخی ما دوچندان خواهد بود. ایران فردا نه فقط باید آزاد باشد، بلکه باید مستقل، مقتدر و برآمده از ارادهی مردم باشد؛ مردمی که هرگز نمیپذیرند یک قدرت متجاوز که سالهاست خاورمیانه را به آتش کشیده، اکنون در پوشش «آزادی» و «دموکراسی» برای سرنوشت آنها تصمیم بگیرد.
بنابراین، مسئله اسرائیل فقط بمباران نیست؛ نفوذ اطلاعاتی و امنیتی آن تهدیدی عمیقتر و ماندگارتر است. سکوت در برابر آن، بسیار خطرناکتر است. آینده ایران را نه با موشک و ترور، نه با حمایتهای امنیتی خارجی، بلکه با اراده مستقل ملت ایران میتوان ساخت. هر چیز غیر از این، مقدمهی یک وابستگی تازه است؛ آنهم از جنس امنیتی، زیرپوستی و با نقاب دموکراسی.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
در میانهی تقابلهای خشن و سهمگین خاورمیانه، آنچه در تحلیلها کمتر به چشم میآید اما بنیانیترین خطر را برای آیندهی ایران رقم میزند، نه صرفاً بمبارانها یا تهدیدهای علنی، بلکه شکلگیری و گسترش تدریجی شبکههای نفوذ اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در بطن ساختارهای حاکمیتی و حتی در بخشی از اپوزیسیون است. این پدیده، بهدور از هیاهوهای تبلیغاتی، در حال مهندسی آیندهای است که میتواند ایرانِ پس از جمهوری اسلامی را نیز به سرسپردگی امنیتی و اطلاعاتی بکشاند.
نخست، باید صریح گفت: جمهوری اسلامی با رویکردهای مداخلهجویانه، ماجراجویانه، و مازاد بر ظرفیت سیاسی خود در منطقه، بستری آماده برای نفوذ خارجی – بهویژه اسرائیلی – فراهم کرده است. ضربات اطلاعاتی و امنیتیای که در سالهای اخیر خورده، از ترور دانشمندان تا انهدام زیرساختهای راهبردی، تنها حاصل «قدرت اسرائیل» نیست، بلکه نتیجهی گشودهشدن حفرههایی است که جمهوری اسلامی خود با بیکفایتی، فساد و اعتماد مفرط به ساختارهای بسته ایجاد کرده است. اما مسئله در همینجا متوقف نمیشود.
همزمان، در بخشی از اپوزیسیون عملاً در مدار پروژههای نفوذ اطلاعاتی اسرائیل قرار گرفته است. شبکههای رسانهایای که در ظاهر مدعی حمایت از مردم ایران هستند، اما در عمل، خطمشیهای امنیتی اسرائیل را پوشش میدهند، هر روز چهرههایی را برجسته میکنند که نه تنها منتقد جمهوری اسلامیاند، بلکه در دفاع از تجاوزگری اسرائیل و عادیسازی آن هیچ ابایی ندارند. در چنین شرایطی به بازوی نرم پروژهی سلطه اطلاعاتی اسرائیل بدل میشود.
در تحلیل دقیقتر، باید دید این شبکه نفوذ تنها به دورهی جمهوری اسلامی محدود نیست. آنچه اکنون در حال شکلگیری است، نه صرفاً برای ضربهزدن به حکومت کنونی، بلکه برای تأثیرگذاری بلندمدت بر روندهای انتقال قدرت، تشکیل دولتهای بعدی و حتی مهندسی چشماندازهای دفاعی و امنیتی ایران فرداست. اسرائیل بهوضوح برای ایرانِ پساجمهوری اسلامی هم برنامه دارد؛ کشوری بدون استقلال راهبردی، با ساختارهای امنیتی و نظامی وابسته یا ازکارافتاده، و اپوزیسیونی که در صورت رسیدن به قدرت، بیش از آنکه در پی بازسازی اقتدار ملی باشد، در پی تسویه حساب با گذشته و تداوم یک اقماریسازی اطلاعاتی است.
این وضعیت، برای آن دسته از کنشگران و نیروهای ملیگرا، دموکراسیخواه و صلحطلب که نه جمهوری اسلامی را نمایندهی مردم ایران میدانند و نه اسرائیل را ناجی احتمالی، یک هشدار تاریخی است. مبارزه با جمهوری اسلامی نباید بهانهای برای فروپاشی استقلال ملی و تبدیل ایران به حیاط خلوت اطلاعاتی بیگانگان شود. همانگونه که با اقتدار باید در برابر جمهوری اسلامی ایستاد، باید با همان صراحت در برابر شبکههای نفوذ اطلاعاتی اسرائیل در ساختارهای سیاسی، امنیتی و رسانهای ایران – چه در حکومت و چه در اپوزیسیون، هشدار داد.
هدف ما گذار از وضعیت سیاه موجود است، اما گذار به کجا؟ اگر این گذار منتهی به یک حاکمیت پوشالی و سرسپرده شود، که در آن تصمیمهای امنیتی و دفاعی نه در تهران، بلکه در تلآویو و واشنگتن گرفته شود، آنگاه باخت تاریخی ما دوچندان خواهد بود. ایران فردا نه فقط باید آزاد باشد، بلکه باید مستقل، مقتدر و برآمده از ارادهی مردم باشد؛ مردمی که هرگز نمیپذیرند یک قدرت متجاوز که سالهاست خاورمیانه را به آتش کشیده، اکنون در پوشش «آزادی» و «دموکراسی» برای سرنوشت آنها تصمیم بگیرد.
بنابراین، مسئله اسرائیل فقط بمباران نیست؛ نفوذ اطلاعاتی و امنیتی آن تهدیدی عمیقتر و ماندگارتر است. سکوت در برابر آن، بسیار خطرناکتر است. آینده ایران را نه با موشک و ترور، نه با حمایتهای امنیتی خارجی، بلکه با اراده مستقل ملت ایران میتوان ساخت. هر چیز غیر از این، مقدمهی یک وابستگی تازه است؛ آنهم از جنس امنیتی، زیرپوستی و با نقاب دموکراسی.
#حمید_آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤3👍2😭1
تحکیم حکومتهای ایران و اسرائیل.
محمود فعال
یک نوع نگاه دیگر به اوضاع خاورمیانه و بویژه ایران و اسرائیل نشان میدهد که حمله اخیر اسرائیل به ایران به نوعی می تواند موجب تحکیم حاکمیتهای هر دو شود.
طبیعی است که سیاست ورزی در دنیای امروز و با استفاده از هوش مصنوعی ، پیچیدگی و رمز و رموزهای خودش را یافته باشد و با گذشته نه چندان دور هم قابل مقایسه نیست.
وسعت یافتن واژه منافع ملی و عبور آن از مرزهای ملی کشورها و تحمیل نوع جدید این تعریف در افکار عمومی مردمان کشورها . رقابت برای دست یابی بیشتر به انرژی هایی مانند نفت و گاز . تمایل حاکمان کشورها برای بقای در قدرت . پیروزی مدام جناحهای تند رو و راست در کشورها و قدرت گرفتن جریانهایی که از خرد تهی هستند، در حتی جوامعی که جریان اندیشه در آنان بیشتر است . ساده انگار شدن مفهوم مرگ در اندیشه انسانها. و ...!
موجب گردیده تا بررسی همه جانبه رفتارهای سیاست مداران ، اگر نه محال، اما بسیار دشوار گردد.
حمله نظامی اسرائیل به ایران را می توان از این دست خواند و نگاهی نو بر آن داشت. حمله اسرائیل به ایران در شرایطی اتفاق افتاد که کشتار بی رحمانه و نسل کشی مردم غزه توسط اسرائیل موجب نفرت عمومی در سطح بین الملل شده بود. تصاویر پخش شده در فضای مجازی که گرسنگی و عجز کودکان را نشان میداد و همچنین وسعت ویران کردن یک کشور ، احساسات انسانها از هر قشر و اندیشه را ، جریحه دار کرده بود. میلیونها انسان را در محکومیت اسرائیل و دفاع از غزه به خیابانها کشانده بود که درخواست محکومیت و فشار دولتها بر اسرائیل و کمک به مردم غزه داشتند.
از آن طرف، جمهوری اسلامی در بدترین موقعیت سیاسی و اقتصادی خود در چند دهه گذشته قرار گرفته بود. و افکار عمومی جهان و حتی ایران میرفت که روش و شیوه ترامپ در کشاندن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره را بپذیرد و احتمال اینکه جمهوری اسلامی بخواهد تحت آن فشارها به درخواستهای آمریکا و قدرتها تن بدهد بسیار بالا بود.
اما، حمله اسرائیل اگر چه متاسفانه خوشحالی تعدادی اندک از هموطنان ما را در پی دارد، اما برخلاف گمانه زنی های اپوزسیون وابسته باعث شود حساسیت ایرانی ها نسبت به حمله به وطن برانگیخته شود. هر چه باشد حمله بیگانه و یک کشور منفور در سطح جهانی، به خاک میهن و خرابی ساختمانها و کشته شدن هموطن در میان است و به راحتی نمی توان گذشت.
این حمله ممکن است موجب محبوبیت جمهوری اسلامی در میان افکار عمومی جهان و بویژه اعراب می شود. بخصوص تلافی جمهوری اسلامی و نشان دادن تخریبها در اسرائیل که خوشحالی اقشار مختلف مردم و بویژه اعراب را در پی دارد. این حمله چون با اطلاع و چراغ سبز آمریکا صورت گرفت، بی اعتمادی به آمریکا در افکار جهانی و جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت. و مذاکرات اتمی را اگر نه متوقف ، اما منوط به نتیجه جنگ موازنه قدرت را به سود یکی از طرفین در مذاکرات تغییر دهد.
از سویی اسرائیل موفق می شود با نشان دادن تخریبها و کشته ها، افکار عمومی را از سمت غزه منحرف کند. و آزادانه پاکسازی نژادی در فلسطین و تصرف غزه پیگیری کند.
@bayane_azadi
محمود فعال
یک نوع نگاه دیگر به اوضاع خاورمیانه و بویژه ایران و اسرائیل نشان میدهد که حمله اخیر اسرائیل به ایران به نوعی می تواند موجب تحکیم حاکمیتهای هر دو شود.
طبیعی است که سیاست ورزی در دنیای امروز و با استفاده از هوش مصنوعی ، پیچیدگی و رمز و رموزهای خودش را یافته باشد و با گذشته نه چندان دور هم قابل مقایسه نیست.
وسعت یافتن واژه منافع ملی و عبور آن از مرزهای ملی کشورها و تحمیل نوع جدید این تعریف در افکار عمومی مردمان کشورها . رقابت برای دست یابی بیشتر به انرژی هایی مانند نفت و گاز . تمایل حاکمان کشورها برای بقای در قدرت . پیروزی مدام جناحهای تند رو و راست در کشورها و قدرت گرفتن جریانهایی که از خرد تهی هستند، در حتی جوامعی که جریان اندیشه در آنان بیشتر است . ساده انگار شدن مفهوم مرگ در اندیشه انسانها. و ...!
موجب گردیده تا بررسی همه جانبه رفتارهای سیاست مداران ، اگر نه محال، اما بسیار دشوار گردد.
حمله نظامی اسرائیل به ایران را می توان از این دست خواند و نگاهی نو بر آن داشت. حمله اسرائیل به ایران در شرایطی اتفاق افتاد که کشتار بی رحمانه و نسل کشی مردم غزه توسط اسرائیل موجب نفرت عمومی در سطح بین الملل شده بود. تصاویر پخش شده در فضای مجازی که گرسنگی و عجز کودکان را نشان میداد و همچنین وسعت ویران کردن یک کشور ، احساسات انسانها از هر قشر و اندیشه را ، جریحه دار کرده بود. میلیونها انسان را در محکومیت اسرائیل و دفاع از غزه به خیابانها کشانده بود که درخواست محکومیت و فشار دولتها بر اسرائیل و کمک به مردم غزه داشتند.
از آن طرف، جمهوری اسلامی در بدترین موقعیت سیاسی و اقتصادی خود در چند دهه گذشته قرار گرفته بود. و افکار عمومی جهان و حتی ایران میرفت که روش و شیوه ترامپ در کشاندن جمهوری اسلامی پای میز مذاکره را بپذیرد و احتمال اینکه جمهوری اسلامی بخواهد تحت آن فشارها به درخواستهای آمریکا و قدرتها تن بدهد بسیار بالا بود.
اما، حمله اسرائیل اگر چه متاسفانه خوشحالی تعدادی اندک از هموطنان ما را در پی دارد، اما برخلاف گمانه زنی های اپوزسیون وابسته باعث شود حساسیت ایرانی ها نسبت به حمله به وطن برانگیخته شود. هر چه باشد حمله بیگانه و یک کشور منفور در سطح جهانی، به خاک میهن و خرابی ساختمانها و کشته شدن هموطن در میان است و به راحتی نمی توان گذشت.
این حمله ممکن است موجب محبوبیت جمهوری اسلامی در میان افکار عمومی جهان و بویژه اعراب می شود. بخصوص تلافی جمهوری اسلامی و نشان دادن تخریبها در اسرائیل که خوشحالی اقشار مختلف مردم و بویژه اعراب را در پی دارد. این حمله چون با اطلاع و چراغ سبز آمریکا صورت گرفت، بی اعتمادی به آمریکا در افکار جهانی و جمهوری اسلامی را در پی خواهد داشت. و مذاکرات اتمی را اگر نه متوقف ، اما منوط به نتیجه جنگ موازنه قدرت را به سود یکی از طرفین در مذاکرات تغییر دهد.
از سویی اسرائیل موفق می شود با نشان دادن تخریبها و کشته ها، افکار عمومی را از سمت غزه منحرف کند. و آزادانه پاکسازی نژادی در فلسطین و تصرف غزه پیگیری کند.
@bayane_azadi
👍1👏1
خطاب به حاکمان اسرائیل: حمله به ایران را متوقف کنید تا صلح ممکن شود.
۱. با عملیاتی به نام " به پا خواستن شیر" که عنوانی برگرفته از متون مقدس یهود است به سرزمین ما ایران حمله ور شده اید. اگر شما خود را " مردمان برگزیده" خداوند می دانید، ما نیز در این سرزمین بخشی از فرزندان همان خدائیم. کشتن فرزندان خدا به دست فرزندان خدا شایسته نام " به پا خواستن شیر" در متون مقدس و اسطوره ای شما نیست. به زبان شاعر بزرگ ما، جلال الدین مولانا، آنچه انسان یا قومی را قادر به شیر بودن می کند، عشق به خداوند و انسانهای دیگر است و نه کشتن انسانها.
۲. ما مردم ایران می دانیم که در سیاست چهل و اندی ساله گذشته ما، در زبان و عمل سیاسیون این کشور، نام سرزمین شما تبدیل به نام دشمن شده است. می دانیم ماجرای قدس و خون های ریخته شده در نسبت با آن یکی از بزرگترین دردهای انسان امروزی ست که گویا هیچ سیاستمداری قادر به فهم و درک و حل آن نیست. هم خون مسلمانان و هم خون یهودیان بسیاری در این منازعه بی معنا قربانی شده است. بااینحال، هیچ دلیلی وجود ندارد که شما اینگونه بی محابا و به بهانه امنیت،سرزمین ایران و همه داشته های آن را مورد حمله قرار دهید و بکوشید با نابودی داشته های مردم این سرزمین، به دشمنی خود با نظام سیاسی جمهوری اسلامی پایان دهید. گفته اید ما هر آنچه مربوط به جمهوری اسلامی است را مورد حمله قرار می دهیم. این اشتباهی بزرگ از سوی شماست. در این سرزمین هر آنچه وجود دارد اعم از نظام سیاسی یا ساختمان یا موشک یا تاسیسات اتمی یا..... مربوط به مردم ایران است. اینکه حکومت ما از مردم فاصله گرفته و با زبان و عمل ایدئولوژیک و سیاسی خود به تهدید شما می پردازد، مساله ای است که ما مردم ایران باید تکلیف آن را مشخص سازیم و نه موشک ها و جنگنده های شما. بنابراین، آنچه تاکنون میان ما و شما گذشته است را پایان دهید تا مردم ایران خود در کنش سیاسی و فرهنگی شان به حاکمان فعلی و نظام سیاسی جدیدشان هشدار دهند که نه تنها با سرزمین شما که با هیچ مردمی در دشمنی نیستند. به عنوان یک معلم از سوی مردم ایران از شما می خواهم خشونت و جنگ را متوقف کنید تا در فرصت مذاکرات هم صلح ممکن گردد و هم شما به آنچه نیاز امنیتی خود در نسبت با مردم و نظام سیاسی حاکم بر ایران می خواهید، دست یابید. مردم ایران به همه جهان نشان خواهند داد که خواهان صلح و همزیستی مسالمت آمیز در کنار سایر کشورهای جهان هستند. آنچه در سالهای گذشته بر ما و سرزمین ما گذشته است شایسته نام این سرزمین و بزرگان تاریخی و فرهنگی آن نبوده است. بزرگان ادب و فرهنگ این سرزمین از معدود انسانهای این جهانند که "عشق" را تبدیل به " زبان فرهنگی " خاص ایران ساخته اند: ما باز هم عشق و صلح را تبدیل به نشان فرهنگی سرزمین خود خواهیم ساخت.
@bayane_azadi
http://www.tg-me.com/mostafamehraeen
۱. با عملیاتی به نام " به پا خواستن شیر" که عنوانی برگرفته از متون مقدس یهود است به سرزمین ما ایران حمله ور شده اید. اگر شما خود را " مردمان برگزیده" خداوند می دانید، ما نیز در این سرزمین بخشی از فرزندان همان خدائیم. کشتن فرزندان خدا به دست فرزندان خدا شایسته نام " به پا خواستن شیر" در متون مقدس و اسطوره ای شما نیست. به زبان شاعر بزرگ ما، جلال الدین مولانا، آنچه انسان یا قومی را قادر به شیر بودن می کند، عشق به خداوند و انسانهای دیگر است و نه کشتن انسانها.
۲. ما مردم ایران می دانیم که در سیاست چهل و اندی ساله گذشته ما، در زبان و عمل سیاسیون این کشور، نام سرزمین شما تبدیل به نام دشمن شده است. می دانیم ماجرای قدس و خون های ریخته شده در نسبت با آن یکی از بزرگترین دردهای انسان امروزی ست که گویا هیچ سیاستمداری قادر به فهم و درک و حل آن نیست. هم خون مسلمانان و هم خون یهودیان بسیاری در این منازعه بی معنا قربانی شده است. بااینحال، هیچ دلیلی وجود ندارد که شما اینگونه بی محابا و به بهانه امنیت،سرزمین ایران و همه داشته های آن را مورد حمله قرار دهید و بکوشید با نابودی داشته های مردم این سرزمین، به دشمنی خود با نظام سیاسی جمهوری اسلامی پایان دهید. گفته اید ما هر آنچه مربوط به جمهوری اسلامی است را مورد حمله قرار می دهیم. این اشتباهی بزرگ از سوی شماست. در این سرزمین هر آنچه وجود دارد اعم از نظام سیاسی یا ساختمان یا موشک یا تاسیسات اتمی یا..... مربوط به مردم ایران است. اینکه حکومت ما از مردم فاصله گرفته و با زبان و عمل ایدئولوژیک و سیاسی خود به تهدید شما می پردازد، مساله ای است که ما مردم ایران باید تکلیف آن را مشخص سازیم و نه موشک ها و جنگنده های شما. بنابراین، آنچه تاکنون میان ما و شما گذشته است را پایان دهید تا مردم ایران خود در کنش سیاسی و فرهنگی شان به حاکمان فعلی و نظام سیاسی جدیدشان هشدار دهند که نه تنها با سرزمین شما که با هیچ مردمی در دشمنی نیستند. به عنوان یک معلم از سوی مردم ایران از شما می خواهم خشونت و جنگ را متوقف کنید تا در فرصت مذاکرات هم صلح ممکن گردد و هم شما به آنچه نیاز امنیتی خود در نسبت با مردم و نظام سیاسی حاکم بر ایران می خواهید، دست یابید. مردم ایران به همه جهان نشان خواهند داد که خواهان صلح و همزیستی مسالمت آمیز در کنار سایر کشورهای جهان هستند. آنچه در سالهای گذشته بر ما و سرزمین ما گذشته است شایسته نام این سرزمین و بزرگان تاریخی و فرهنگی آن نبوده است. بزرگان ادب و فرهنگ این سرزمین از معدود انسانهای این جهانند که "عشق" را تبدیل به " زبان فرهنگی " خاص ایران ساخته اند: ما باز هم عشق و صلح را تبدیل به نشان فرهنگی سرزمین خود خواهیم ساخت.
@bayane_azadi
http://www.tg-me.com/mostafamehraeen
Telegram
رخداد تازه (مصطفی مهرآیین)
ما فقیر شده ایم. ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست
برداشته ایم. (والتر بنیامین)
دکترای جامعهشناسی | دانشگاه تربیت مدرس
استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پژوهشگر فرهنگ، هویت و جامعه
https://www.instagram.com/mostafa.mehraeen
برداشته ایم. (والتر بنیامین)
دکترای جامعهشناسی | دانشگاه تربیت مدرس
استادیار پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پژوهشگر فرهنگ، هویت و جامعه
https://www.instagram.com/mostafa.mehraeen
👍1
ایران اشتباه کشندهای مرتکب میشود!
نوکتیس دریون٭
اسرائیل ۱۰۰٪ تلافی محدود ایران را پیشبینی کرده بود. اسرائیل فقط از این به عنوان بهانهای برای جلب حمایت غرب برای حمله تمامعیار به ایران استفاده خواهد کرد.
اسرائیل در ابتدا با سوزن ایران را زد. اسرائیل قادر به حملات بسیار مخربتری است اما حمله اولیه طوری طراحی شده بود که ایران ضربه متقابل بزند.
اسرائیل میدانست ایران با نیرویی کافی ضربه متقابل خواهد زد تا کلیپ خبری عالی برای رسانههای غربی ایجاد کند تا آن را مدام پخش کنند و بگویند: "میبینید، ایران به اسرائیل بیچاره حمله میکند، ما باید از آنها دفاع کنیم!"
برای روشنتر بودن، اسرائیل به ایران سیلی زد با این دانش و امید که ایران با مشت به اسرائیل بزند.
بدین ترتیب اسرائیل زنده خواهد ماند زیرا میداند ایران خودداری خواهد کرد. حالا اسرائیل میتواند با چکش به ایران بزند و با کمک متحدان کارش را تمام کند.
ایران باید با این بازی یکی بخور یکی بزن، مسابقه سیلی، رفت و برگشت را خاتمه دهد.
ایران باید با چنان نیروی غالب پاسخ دهد که اسرائیل کاملاً حذف شود یا آنقدر آسیب ببیند که صرف زنده ماندن تنها هدفش باشد.
این برای اسرائیل بازی است زیرا خط حیات اسرائیل ایالات متحده است. اسرائیل اهمیت کمی میدهد اگر تلآویو بمباران شود، اهمیت کمی میدهد اگر مردمش کشته شوند. روابط عمومی و فیلمبرداری از اسرائیل به عنوان قربانی برای نتانیاهو ارزشمند است، برای امتیاز قربانیبودن عالی است و اسرائیل اینطور به آن نگاه میکند.
ایران باید آنقدر کاملاً اسرائیل را مجازات کند که چیزی باقی نماند تا آمریکا در دستگاه حیات نگه دارد.
وگرنه کسی که تمام آخر خط خواهد رفت. کسی از همه ابزارهای ضروری استفاده خواهد کرد. کسی محدود نخواهد بود و همانطور که تاریخ به ما آموخته، معمولاً اسرائیل و آمریکا هستند که مایل به انجام شرارت بزرگ هستند.
از ژاپن بپرسید.
٭نظامی سابق امریکایی، نویسنده و محقق تاریخ و فعال ضد جنگ فعلی
پایش آمریکا
نوکتیس دریون٭
اسرائیل ۱۰۰٪ تلافی محدود ایران را پیشبینی کرده بود. اسرائیل فقط از این به عنوان بهانهای برای جلب حمایت غرب برای حمله تمامعیار به ایران استفاده خواهد کرد.
اسرائیل در ابتدا با سوزن ایران را زد. اسرائیل قادر به حملات بسیار مخربتری است اما حمله اولیه طوری طراحی شده بود که ایران ضربه متقابل بزند.
اسرائیل میدانست ایران با نیرویی کافی ضربه متقابل خواهد زد تا کلیپ خبری عالی برای رسانههای غربی ایجاد کند تا آن را مدام پخش کنند و بگویند: "میبینید، ایران به اسرائیل بیچاره حمله میکند، ما باید از آنها دفاع کنیم!"
برای روشنتر بودن، اسرائیل به ایران سیلی زد با این دانش و امید که ایران با مشت به اسرائیل بزند.
بدین ترتیب اسرائیل زنده خواهد ماند زیرا میداند ایران خودداری خواهد کرد. حالا اسرائیل میتواند با چکش به ایران بزند و با کمک متحدان کارش را تمام کند.
ایران باید با این بازی یکی بخور یکی بزن، مسابقه سیلی، رفت و برگشت را خاتمه دهد.
ایران باید با چنان نیروی غالب پاسخ دهد که اسرائیل کاملاً حذف شود یا آنقدر آسیب ببیند که صرف زنده ماندن تنها هدفش باشد.
این برای اسرائیل بازی است زیرا خط حیات اسرائیل ایالات متحده است. اسرائیل اهمیت کمی میدهد اگر تلآویو بمباران شود، اهمیت کمی میدهد اگر مردمش کشته شوند. روابط عمومی و فیلمبرداری از اسرائیل به عنوان قربانی برای نتانیاهو ارزشمند است، برای امتیاز قربانیبودن عالی است و اسرائیل اینطور به آن نگاه میکند.
ایران باید آنقدر کاملاً اسرائیل را مجازات کند که چیزی باقی نماند تا آمریکا در دستگاه حیات نگه دارد.
وگرنه کسی که تمام آخر خط خواهد رفت. کسی از همه ابزارهای ضروری استفاده خواهد کرد. کسی محدود نخواهد بود و همانطور که تاریخ به ما آموخته، معمولاً اسرائیل و آمریکا هستند که مایل به انجام شرارت بزرگ هستند.
از ژاپن بپرسید.
٭نظامی سابق امریکایی، نویسنده و محقق تاریخ و فعال ضد جنگ فعلی
پایش آمریکا
FxTwitter
Noctis Draven (@DravenNoctis)
Iran is making a fatal mistake.
Israel 100% anticipated Irans reserved retaliation. Israel will only use this as an excuse to garner support from the west to go all in on Iran.
Israel hit Iran with a pin prick initially. Israel is capable of far more destructive…
Israel 100% anticipated Irans reserved retaliation. Israel will only use this as an excuse to garner support from the west to go all in on Iran.
Israel hit Iran with a pin prick initially. Israel is capable of far more destructive…
❤1
منفعت خاص اسرائیل در کشاندن امریکا به جنگ با ایران
پرفسور میرشایمر:
این همان چیزی است که قبلاً به شما میگفتم، اسرائیلیها منافع خاصی در کشاندن ما به جنگ دارند، درست است. آنچه که آنها میخواهند انجام دهند این است که آمریکاییها کشته شوند چون اگر آمریکاییها کشته شوند، این تضمین میکند که ما وارد شویم.
قاضی ناپلیتاتو:
پس آیا فکر میکنید دونالد ترامپ این را میفهمد که دوستش بیبی نتانیاهو میخواهد آمریکاییها کشته شوند؟
پرفسور میرشایمر:
نمیدانم دقیقاً چه چیزی را [ترامپ] میفهمد. او آشکارا اذعان کرده که خودش را... او سرنوشتش را با اسرائیلیها گره زده است. منظورم این است که او حالا با آنهاست، درست است؟ ما به هم چسبیدهایم و قرار است کشیده شویم. میدانید، این خیلی به من بحران موشکی کوبا یادآوری میکند، ببخشید، عملیات خلیج خوکها که رئیسجمهور کندی در آن درگیر بود در آوریل ۱۹۶۱، کمی بعد از اینکه رئیسجمهور شد.
عملیات خلیج خوکها اگر نگاه کنید، از همان ابتدا محکوم به شکست بود. هیچ راهی نبود که کار کند و وقتی در موردش میخوانید، تعجب میکنید که سیا (CIA) چه فکری میکرد وقتی JFK (جان اف کندی) را تحت فشار گذاشت تا قایقها را به اب بیاندازد و در خلیج خوکها [به کوبا] حمله کند. خب، آنچه اینجا اتفاق میافتاد این بود که سیا میدانست که ما در عملیات خلیج خوکها شکست خواهیم خورد، اما باور آنها این بود که کندی سپس چارهای نخواهد داشت که بر خلاف خواستش با تلاش بیشتری وارد قضیه بشود و عمیقاً در کوبا درگیر شود و سپس این راهی خواهد شد که سیا بتواند رژیم کاسترو را سرنگون کند، درست است؟
به عبارت دیگر، سیا میفهمید که حمله اولیه هدفش را محقق نخواهد کرد، اما ایده این بود که دست رئیسجمهور کندی را متعهد به سرنگونی رژیم کاسترو در کوبا کند.
و در این مورد، من باور ندارم که اسرائیلیها فکر کنند که میتوانند قابلیت هستهای ایران را با این حملات از بین ببرند. این کار شدنی نیست و آنها کاملاً میفهمند، مطمئنم که قرار است ایرانیها را خشمگین کنند و ایرانیها قرار است به اسرائیل حمله کنند، اما همه اینها خبر خوبی [برای اسرائیل] است چون نام بازی این است که آمریکاییها را بکشانند وسط، همانطور که میخواستند JFK را با عملیات خلیج خوکها بکشانند وسط، و ترامپ درست در زمین اسرائیلیها بازی کرده و ما هم داریم به همان سمت میرویم.
قاضی ناپلیتانو:
بعد از خلیج خوکها، JFK آنقدر از سیا عصبانی بود که گفت: "دوست دارم آنها را به هزار تکه تبدیل کنم."
و سپس ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ آمد.
پرفسور میرشایمر:
خب، شکی نیست که او میخواست از رئیس سیا، آلن دالس، خلاص شود و این کار را خیلی سریع انجام داد و در حال فکر کردن درباره اصلاح سیا بود چون متوجه شد سیا یک بازیگر سرکش است. اما در رابطه با اسرائیلیها، درست است، اسرائیل یک کشور سرکش است و ما را دور انگشتش پیچیده و میتواند برود و انواع کارها را انجام دهد و به حساب ما بگذارد میداند که میتواند روی ما حساب کند که آنها را از مخمصه نجات دهیم.
Prof. John Mearsheimer FIRST STRIKE BY ISRAEL - Can Iran Defeat Israel-Judging Freedom-Andrew Napolitano-June 13, 2025 FRI.
٭از دقیقه ۲۲:۴۰ تا ۲۵:۵۲ گفتگوی زیر:
https://www.youtube.com/watch?v=eX2NDHmfJXw&t=1202s&ab_channel=JudgeNapolitano-JudgingFreedom
پرفسور میرشایمر:
این همان چیزی است که قبلاً به شما میگفتم، اسرائیلیها منافع خاصی در کشاندن ما به جنگ دارند، درست است. آنچه که آنها میخواهند انجام دهند این است که آمریکاییها کشته شوند چون اگر آمریکاییها کشته شوند، این تضمین میکند که ما وارد شویم.
قاضی ناپلیتاتو:
پس آیا فکر میکنید دونالد ترامپ این را میفهمد که دوستش بیبی نتانیاهو میخواهد آمریکاییها کشته شوند؟
پرفسور میرشایمر:
نمیدانم دقیقاً چه چیزی را [ترامپ] میفهمد. او آشکارا اذعان کرده که خودش را... او سرنوشتش را با اسرائیلیها گره زده است. منظورم این است که او حالا با آنهاست، درست است؟ ما به هم چسبیدهایم و قرار است کشیده شویم. میدانید، این خیلی به من بحران موشکی کوبا یادآوری میکند، ببخشید، عملیات خلیج خوکها که رئیسجمهور کندی در آن درگیر بود در آوریل ۱۹۶۱، کمی بعد از اینکه رئیسجمهور شد.
عملیات خلیج خوکها اگر نگاه کنید، از همان ابتدا محکوم به شکست بود. هیچ راهی نبود که کار کند و وقتی در موردش میخوانید، تعجب میکنید که سیا (CIA) چه فکری میکرد وقتی JFK (جان اف کندی) را تحت فشار گذاشت تا قایقها را به اب بیاندازد و در خلیج خوکها [به کوبا] حمله کند. خب، آنچه اینجا اتفاق میافتاد این بود که سیا میدانست که ما در عملیات خلیج خوکها شکست خواهیم خورد، اما باور آنها این بود که کندی سپس چارهای نخواهد داشت که بر خلاف خواستش با تلاش بیشتری وارد قضیه بشود و عمیقاً در کوبا درگیر شود و سپس این راهی خواهد شد که سیا بتواند رژیم کاسترو را سرنگون کند، درست است؟
به عبارت دیگر، سیا میفهمید که حمله اولیه هدفش را محقق نخواهد کرد، اما ایده این بود که دست رئیسجمهور کندی را متعهد به سرنگونی رژیم کاسترو در کوبا کند.
و در این مورد، من باور ندارم که اسرائیلیها فکر کنند که میتوانند قابلیت هستهای ایران را با این حملات از بین ببرند. این کار شدنی نیست و آنها کاملاً میفهمند، مطمئنم که قرار است ایرانیها را خشمگین کنند و ایرانیها قرار است به اسرائیل حمله کنند، اما همه اینها خبر خوبی [برای اسرائیل] است چون نام بازی این است که آمریکاییها را بکشانند وسط، همانطور که میخواستند JFK را با عملیات خلیج خوکها بکشانند وسط، و ترامپ درست در زمین اسرائیلیها بازی کرده و ما هم داریم به همان سمت میرویم.
قاضی ناپلیتانو:
بعد از خلیج خوکها، JFK آنقدر از سیا عصبانی بود که گفت: "دوست دارم آنها را به هزار تکه تبدیل کنم."
و سپس ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ آمد.
پرفسور میرشایمر:
خب، شکی نیست که او میخواست از رئیس سیا، آلن دالس، خلاص شود و این کار را خیلی سریع انجام داد و در حال فکر کردن درباره اصلاح سیا بود چون متوجه شد سیا یک بازیگر سرکش است. اما در رابطه با اسرائیلیها، درست است، اسرائیل یک کشور سرکش است و ما را دور انگشتش پیچیده و میتواند برود و انواع کارها را انجام دهد و به حساب ما بگذارد میداند که میتواند روی ما حساب کند که آنها را از مخمصه نجات دهیم.
Prof. John Mearsheimer FIRST STRIKE BY ISRAEL - Can Iran Defeat Israel-Judging Freedom-Andrew Napolitano-June 13, 2025 FRI.
٭از دقیقه ۲۲:۴۰ تا ۲۵:۵۲ گفتگوی زیر:
https://www.youtube.com/watch?v=eX2NDHmfJXw&t=1202s&ab_channel=JudgeNapolitano-JudgingFreedom
YouTube
[SPECIAL EDITION] Prof. John Mearsheimer : FIRST STRIKE BY ISRAEL - Can Iran Defeat Israel?
Prof. John Mearsheimer : Can Iran Defeat Israel? (part two)
❤5
🔺در ستایش صلح و دمکراسی
این روزها برای فعالان دمکراسی خواه و صلح طلب و ملی اندیش دلسوز و راستین، ایامی بغایت تلخ و دشوار است. شرایطی سخت و حساس بر میهنمان می گذرد.
روزهایی به مراتب سخت تر از جنگ هشت ساله و شهریور بیست و قابل قیاس با جنگ های ایران و روس در دویست سال پیش!
هیچ انسان آزاداندیش و شرافتمندی نباید در محکوم کردن جنگ تجاوزکارانه و خلاف قانون اسرائیل لکنت زبان داشته باشد.
کارنامەی بلوک راست افراطی حاکم بر تل آویو در غزه، کرانەی باختری و لبنان و سوریه روشن تر از آنست که داوری در این مورد را دشوار کند.
دلبستگی برخی از اپوزیسیون خارج و جریان سلطنت خواه به قصاب غزه مایەی شرمساری است.
در تاریخ افغانستان شاه شجاع درانی نماد سرسپردگی به بیگانه است.
شاهی که به یاری قوای انگلیس و کمپانی هند شرقی، تاج پادشاهی در کابل به سر گذاشت.
اما چندی بعد در سال 1838 با قیامی مردمی، انگلیسی ها از کابل اخراج و شاه بیگانه آورده توسط شجاعی واقعی بنام شجاع الدوله کشته شد.
جریان پهلوی بهتر است از سرنوشت شاه شجاع افغان عبرت بگیرند. اگر حوصلەی خواندن متون قدیمی را ندارند، نمونه های نزدیک و دم دست تری نیز هست.
ببرک کارمل رئیس جمهور کمونیستی افغانستان را حتما می شناسید. کسی که سوار بر تانک های ارتش سرخ ارگ ریاست جمهوری را فتح و بر سفرەی خون رفیق سابقش حفیظ الله امین نشست.
نقل است که طی هشت سال حکومت پدرش سپهبد محمد حسین - استاندار هرات در رژیم داود - یکبار هم با او حرف نزد.
پدر شرمسار از سرسپردگی پسر، همیشه می گفت: این شاه شجاع امروز است و به سرنوشت او هم دچار می شود.
همینطور هم شد. همان دستی که او را آورده بود، برش داشت و به اقامت اجباری در مسکو فرستاد.
ببرک در غربت و گمنامی درگذشت و البته افغانستان جنگ زده و اشغالی هم سرنوشتی بد یافت.
اپوزیسیون وابسته و سوپر انقلابی های مقدس نما که احتمالا بخشی از آنها محمل نفوذ و جاسوسی اسرائیل شدند، دو تیغەی یک قیچی اند و ایران و مردم و آیندەی آن را می برند.
تندروهایی که در شیپور جنگ می دمند و منافذ و مجاری دیپلماتیک را می بندند اگر خائن نباشند، دستکم ساده لوح و فاقد فهم و منطق استراتژیک اند.
درست مانند وعاظ و خطیبانی که دویست سال قبل در تنور انتقام از روسیەی تزازی می دمیدند.
هیچ زمانی به اندازەی امروز میان دو مفهوم کلیدی صلح و دمکراسی همبستگی عینی و اخلاقی وجود نداشته است.
این ارتباط زنده و ارگانیک مانند دوگانه سازی " صلح و سوسیالیسم " نیست که زمانی توسط امپراتوری شوروی تبلیغ و تئوریزه می شد.
نقطه عزیمت کرملین در آن زمان قسمی عمل گرایی برخاسته از واقعیت موازنه نیروها بود که به سود آمریکا و به زیان شوروی بود.
پیوند دمکراسی و صلح اما از جنس دیگری است و میان آنها ربطی منطقی و هنجاری وجود دارد. کانت راست می گفت که دمکراسی ها با هم نمی جنگند. البته دنیای بین الملل که مبتنی بر رهیافتی لخت از قدرت است، مناسبتی فوری با این ساده سازی ها ندارد.
اما در همین ساختار ناقص و معیوب هم به زحمت می توان کشور متجاوزی را شناخت که دارای نظام دمکراتیک باشد.
تصور کنید صد سال پس از پایان عهد استعمار، امروز هلند، سوئد، بلژیک و ایتالیا بیایند و خاک آفریقا را به توبره بکشند!
حتی تصورش هم سخت است. اما این کاری است که اسرائیل هر روز در غزه و منطقه انجام می دهد. اسرائیل به سهولت تاریخ را به عقب برگردانده است.
زنده باد صلح، زنده باد دمکراسی!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
این روزها برای فعالان دمکراسی خواه و صلح طلب و ملی اندیش دلسوز و راستین، ایامی بغایت تلخ و دشوار است. شرایطی سخت و حساس بر میهنمان می گذرد.
روزهایی به مراتب سخت تر از جنگ هشت ساله و شهریور بیست و قابل قیاس با جنگ های ایران و روس در دویست سال پیش!
هیچ انسان آزاداندیش و شرافتمندی نباید در محکوم کردن جنگ تجاوزکارانه و خلاف قانون اسرائیل لکنت زبان داشته باشد.
کارنامەی بلوک راست افراطی حاکم بر تل آویو در غزه، کرانەی باختری و لبنان و سوریه روشن تر از آنست که داوری در این مورد را دشوار کند.
دلبستگی برخی از اپوزیسیون خارج و جریان سلطنت خواه به قصاب غزه مایەی شرمساری است.
در تاریخ افغانستان شاه شجاع درانی نماد سرسپردگی به بیگانه است.
شاهی که به یاری قوای انگلیس و کمپانی هند شرقی، تاج پادشاهی در کابل به سر گذاشت.
اما چندی بعد در سال 1838 با قیامی مردمی، انگلیسی ها از کابل اخراج و شاه بیگانه آورده توسط شجاعی واقعی بنام شجاع الدوله کشته شد.
جریان پهلوی بهتر است از سرنوشت شاه شجاع افغان عبرت بگیرند. اگر حوصلەی خواندن متون قدیمی را ندارند، نمونه های نزدیک و دم دست تری نیز هست.
ببرک کارمل رئیس جمهور کمونیستی افغانستان را حتما می شناسید. کسی که سوار بر تانک های ارتش سرخ ارگ ریاست جمهوری را فتح و بر سفرەی خون رفیق سابقش حفیظ الله امین نشست.
نقل است که طی هشت سال حکومت پدرش سپهبد محمد حسین - استاندار هرات در رژیم داود - یکبار هم با او حرف نزد.
پدر شرمسار از سرسپردگی پسر، همیشه می گفت: این شاه شجاع امروز است و به سرنوشت او هم دچار می شود.
همینطور هم شد. همان دستی که او را آورده بود، برش داشت و به اقامت اجباری در مسکو فرستاد.
ببرک در غربت و گمنامی درگذشت و البته افغانستان جنگ زده و اشغالی هم سرنوشتی بد یافت.
اپوزیسیون وابسته و سوپر انقلابی های مقدس نما که احتمالا بخشی از آنها محمل نفوذ و جاسوسی اسرائیل شدند، دو تیغەی یک قیچی اند و ایران و مردم و آیندەی آن را می برند.
تندروهایی که در شیپور جنگ می دمند و منافذ و مجاری دیپلماتیک را می بندند اگر خائن نباشند، دستکم ساده لوح و فاقد فهم و منطق استراتژیک اند.
درست مانند وعاظ و خطیبانی که دویست سال قبل در تنور انتقام از روسیەی تزازی می دمیدند.
هیچ زمانی به اندازەی امروز میان دو مفهوم کلیدی صلح و دمکراسی همبستگی عینی و اخلاقی وجود نداشته است.
این ارتباط زنده و ارگانیک مانند دوگانه سازی " صلح و سوسیالیسم " نیست که زمانی توسط امپراتوری شوروی تبلیغ و تئوریزه می شد.
نقطه عزیمت کرملین در آن زمان قسمی عمل گرایی برخاسته از واقعیت موازنه نیروها بود که به سود آمریکا و به زیان شوروی بود.
پیوند دمکراسی و صلح اما از جنس دیگری است و میان آنها ربطی منطقی و هنجاری وجود دارد. کانت راست می گفت که دمکراسی ها با هم نمی جنگند. البته دنیای بین الملل که مبتنی بر رهیافتی لخت از قدرت است، مناسبتی فوری با این ساده سازی ها ندارد.
اما در همین ساختار ناقص و معیوب هم به زحمت می توان کشور متجاوزی را شناخت که دارای نظام دمکراتیک باشد.
تصور کنید صد سال پس از پایان عهد استعمار، امروز هلند، سوئد، بلژیک و ایتالیا بیایند و خاک آفریقا را به توبره بکشند!
حتی تصورش هم سخت است. اما این کاری است که اسرائیل هر روز در غزه و منطقه انجام می دهد. اسرائیل به سهولت تاریخ را به عقب برگردانده است.
زنده باد صلح، زنده باد دمکراسی!
#صلاح_الدین_خدیو
@sharname1
وقتی نوکر از اربابش طلب آزادی میکند
حمید_آصفی
تا دیروز برای بمبهایی که بر سر مردم غزه فرود میآمد، توجیه میتراشیدند. امروز نوبت بمبهاییست که بر سر مردم ایران ریخته میشود و صدای کفزدن همان جماعت بلند شده است. وطنفروشی با اسم مستعار «آزادی»، «نجات»، و «رهایی» عرضه میشود. بازار شام سیاست، با فروشندگان بیشرم و خریدارانی که دشمن را منجی جا میزنند.
آنهایی که سالها از «مردم» میگفتند، حالا در هر انفجار، فرصت تازهای برای بازگشت خود میبینند. چون مسئله اساساً نه مردماند، نه آزادی. مسئله، عقدهی دیرینهی قدرت است. ذهنهایی که به جای برنامه و راهبرد، فقط رویای فرود آمدن ارتش بیگانه را میپرورانند. تفکری که معتقد است تنها راه تغییر، دخالت خارجی است، چون مردم را ناتوان، بیعرضه و ترسو میپندارد. این قضاوت توهینآمیز، پایهی همهی هیجانها برای جنگ است.
برای این جماعت، اگر هزار نفر کشته شوند، مشکلی نیست. اگر یک شهر ویران شود، مهم نیست. اصل این است که پایانش به تاج و تخت ختم شود. چشم امیدشان نه به حرکتهای اجتماعیست، نه به اعتصاب، نه به اعتراض، بلکه به اسکادرانهای اسرائیلی. نه به صندوق رأی، نه به خیابان، بلکه به پایگاه هوایی. نه به گفتوگو با ملت، بلکه به مذاکره پشت پرده با افسر اطلاعاتی یک دولت متجاوز.
از جبهه مقاومت فرانسه مثال میآورند؛ که آنها هم از متفقین کمک گرفتند. قیاس مضحک است. بله گرفتند اما مقاومت فرانسه، تکیهاش به مردم بود. ارتش اشغالگر نازی را هدف گرفت، نه دولت خودش را. مردان و زنانی بودند که سلاح بهدست گرفتند، اما وابسته نبودند؛ یار کمکی گرفتند، اما تصمیمگیرنده ماندند. آنها به جای انفجار در شهرهای خودشان، راهآهن دشمن را منفجر کردند. نگذاشتند کمک خارجی، جای مردم بنشیند.
اینجا اما مسئله فرق دارد. کسانی سنگ حمایت خارجی را به سینه میزنند که نه پایگاهی دارند، نه جرئتی، نه پیوندی با جامعه. حتی در اوج خیزشها، تماشاچی ماندند. همیشه نگاهشان به خارج بوده، و حالا که حتی توجه غرب هم سرد شده، امیدشان را به حمله بستهاند. این نه «استراتژی» است، نه «گذاربخشی». این فقط بیربطی کامل به مردم است، در لفافهای از واژههای انقلابی.
کسی که از حمله خارجی استقبال میکند، نمیتواند ادعای آزادی برای مردم داشته باشد. چون همان مردم، قربانی اول این قمار خواهند بود. در این قمار، بمب نمیپرسد که کدام ساختمان مربوط به سپاه است و کدام خانهی یک کودک. موشک بین پادگان و مدرسه تفاوت نمیگذارد. و آنکه هورا میکشد، شریک مستقیم خون است.
اگر قرار باشد «نجات» از راه بمباران بیاید، پس چه تفاوتی با نابودگرها باقی میماند؟ نجاتی که از آسمان میبارد، نه رهایی میآورد، نه دموکراسی. فقط ویرانی، فقط خاکستر، و فقط فرصت تازهای برای حاکمان جدید.
در این بازی، آنها که طرفدار دخالت خارجیاند، نه دشمن استبدادند، نه مدافع آزادی. فقط دلخور از ایناند که چرا امروز، قدرت در دستان دیگریست. اگر فردا صندلی را تصاحب کنند، همان اسلحهها را علیه مردم نشانه خواهند گرفت. نه وطندوستی دارند، نه صلحخواهی. آنچه دارند، فقط عطش قدرت است؛ با هر قیمتی، حتی به قیمت سوختن ایران.
@bayane_azadi
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
حمید_آصفی
تا دیروز برای بمبهایی که بر سر مردم غزه فرود میآمد، توجیه میتراشیدند. امروز نوبت بمبهاییست که بر سر مردم ایران ریخته میشود و صدای کفزدن همان جماعت بلند شده است. وطنفروشی با اسم مستعار «آزادی»، «نجات»، و «رهایی» عرضه میشود. بازار شام سیاست، با فروشندگان بیشرم و خریدارانی که دشمن را منجی جا میزنند.
آنهایی که سالها از «مردم» میگفتند، حالا در هر انفجار، فرصت تازهای برای بازگشت خود میبینند. چون مسئله اساساً نه مردماند، نه آزادی. مسئله، عقدهی دیرینهی قدرت است. ذهنهایی که به جای برنامه و راهبرد، فقط رویای فرود آمدن ارتش بیگانه را میپرورانند. تفکری که معتقد است تنها راه تغییر، دخالت خارجی است، چون مردم را ناتوان، بیعرضه و ترسو میپندارد. این قضاوت توهینآمیز، پایهی همهی هیجانها برای جنگ است.
برای این جماعت، اگر هزار نفر کشته شوند، مشکلی نیست. اگر یک شهر ویران شود، مهم نیست. اصل این است که پایانش به تاج و تخت ختم شود. چشم امیدشان نه به حرکتهای اجتماعیست، نه به اعتصاب، نه به اعتراض، بلکه به اسکادرانهای اسرائیلی. نه به صندوق رأی، نه به خیابان، بلکه به پایگاه هوایی. نه به گفتوگو با ملت، بلکه به مذاکره پشت پرده با افسر اطلاعاتی یک دولت متجاوز.
از جبهه مقاومت فرانسه مثال میآورند؛ که آنها هم از متفقین کمک گرفتند. قیاس مضحک است. بله گرفتند اما مقاومت فرانسه، تکیهاش به مردم بود. ارتش اشغالگر نازی را هدف گرفت، نه دولت خودش را. مردان و زنانی بودند که سلاح بهدست گرفتند، اما وابسته نبودند؛ یار کمکی گرفتند، اما تصمیمگیرنده ماندند. آنها به جای انفجار در شهرهای خودشان، راهآهن دشمن را منفجر کردند. نگذاشتند کمک خارجی، جای مردم بنشیند.
اینجا اما مسئله فرق دارد. کسانی سنگ حمایت خارجی را به سینه میزنند که نه پایگاهی دارند، نه جرئتی، نه پیوندی با جامعه. حتی در اوج خیزشها، تماشاچی ماندند. همیشه نگاهشان به خارج بوده، و حالا که حتی توجه غرب هم سرد شده، امیدشان را به حمله بستهاند. این نه «استراتژی» است، نه «گذاربخشی». این فقط بیربطی کامل به مردم است، در لفافهای از واژههای انقلابی.
کسی که از حمله خارجی استقبال میکند، نمیتواند ادعای آزادی برای مردم داشته باشد. چون همان مردم، قربانی اول این قمار خواهند بود. در این قمار، بمب نمیپرسد که کدام ساختمان مربوط به سپاه است و کدام خانهی یک کودک. موشک بین پادگان و مدرسه تفاوت نمیگذارد. و آنکه هورا میکشد، شریک مستقیم خون است.
اگر قرار باشد «نجات» از راه بمباران بیاید، پس چه تفاوتی با نابودگرها باقی میماند؟ نجاتی که از آسمان میبارد، نه رهایی میآورد، نه دموکراسی. فقط ویرانی، فقط خاکستر، و فقط فرصت تازهای برای حاکمان جدید.
در این بازی، آنها که طرفدار دخالت خارجیاند، نه دشمن استبدادند، نه مدافع آزادی. فقط دلخور از ایناند که چرا امروز، قدرت در دستان دیگریست. اگر فردا صندلی را تصاحب کنند، همان اسلحهها را علیه مردم نشانه خواهند گرفت. نه وطندوستی دارند، نه صلحخواهی. آنچه دارند، فقط عطش قدرت است؛ با هر قیمتی، حتی به قیمت سوختن ایران.
@bayane_azadi
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
Telegram
کانال حمید آصفی
https://www.tg-me.com/hamidasefichannel2
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
صفحه اینستاگرام
https://instagram.com/hamid._asefi
فیسبوک
https://www.facebook.com/hamid.asefi.16
صفحه یوتیوب
https://youtube.com/@hamidasefi-mf3jo
❤3👍3
✔️مورد عجیب شاهزاده بیوطن
سهند ایرانمهر
در دنیایی که شاهزادگان تبعیدی اغلب با حسرت به سرزمین مادری مینگرند و نام کشورشان را با بغض بر زبان میآورند، رضا پهلوی پدیدهای نادر است. شاهزادهای که وقتی مجری بیبیسی از او میپرسد: «آیا واقعاً میگویید بمباران کشورت از سوی اسرائیل و کشتار غیرنظامیان، چیز مثبتی است؟» نه برمیآشوبد، نه انکار میکند، نه حتی لحظهای مکث میکند برای اندوه. چیزی در لحنش هست که انگار دارد درباره حذف یک حکومت حرف میزند، نه درباره کشتهشدن زنان و کودکانی در تهران.
برای لحظهای تاریخ را به عقب برگردانیم. قرن بیستم، مملو از شاهزادگان تبعیدی است؛ از ادوارد هشتم که به دلیل نزدیکیاش با نازیها کنارهگیری کرد، گرفته تا سیمئون دوم بلغارستان، که پس از سقوط کمونیسم به کشورش بازگشت و نخستوزیر شد. اما در هیچکدام از این موارد، نمیبینید که شاهزادهای برای بازگشت خود، خواهان یا حتی مدافع حمله نظامی به کشورش باشد. چرا؟ چون چیزی عمیقتر از سیاست در میان است: حس تعلق، غرور ملی، و اخلاق سلطنت.
حتی محمدرضا پهلوی، که پس از سقوط حکومتش طبیعتا با جمهوری اسلامی خصومت داشت، هرگز از مداخله نظامی قدرت خارجی دفاع نکرد. او هرگز نگفت: «بگذار آمریکا تهران را بمباران کند تا من برگردم.» نه. در بدترین شرایط هم، با وجود ضعفهایش، تعلقی پنهان در واژههایش بود که میگفت: «این خاک، خانه من است. حتی اگر دیگر بر آن سلطنت نکنم.» چون فهمیده بود اگر قرار است کسی سلطنت کند، باید اول وطن را خانه بداند و بدان تعلقی داشته باشد، نه آنکه آن را ظرف یا ابزار بازی قدرت بداند.
امروز اما شاهد پدیدهای هستیم که کمتر سابقه دارد: شاهزادهای که در پاسخ به تهدید صریح مقامات اسراییل به ویژه یسراییل کاتس وزیر دفاع اسرائیل مبنی بر اینکه «ساکنان تهران هزینه سنگینی خواهند داد»، نه محکوم میکند، نه اعتراض. حتی یک جمله هم نمیگوید که «غیرنظامیان خط قرمزند». این دیگر یک موضع سیاسی نیست؛ این شکاف اخلاقی است.
در تاریخ اروپا، شاهزادهای که همصدا با دشمن متجاوز به ملت خودش شود، محکوم به طرد تاریخی است. ادوارد هشتم همین را تجربه کرد. در فرانسه، لوئی شانزدهم وقتی با ارتشهای بیگانه نامهنگاری کرد تا تاج و تختش را بازستاند، مردمش او را به پای گیوتین کشاندند، نه صرفاً به دلیل سقوط سلطنت، بلکه بهخاطر خیانت به کشور. مردم گفتند: او دیگر از ما نیست و حالا در سخنان رضا پهلوی، انگار ایران فقط یک نام جغرافیایی است، نه وطن یا حتی خانه پدری.
در سیاست، همهچیز قابل بحث است: نوع حکومت، قانون اساسی، حتی آینده نهاد سلطنت. اما در اخلاق، برخی خطوط قرمز وجود دارد که اگر از آن عبور کنید، دیگر بازگشتی در کار نیست. یکی از این خطوط، بمباران شهروندان کشور خود توسط قدرت خارجی است. رضا پهلوی از این خط گذشته. و وقتی از آن بگذری، دیگر نمیتوانی به ادعای پادشاهی بازگردی، چون دیگر چیزی از «ملک» برایت نمانده است.
سخن آخر اینکه به اصطلاح شاهزادهای که به خون مردم خودش بیاعتناست، وارث هیچ سرزمینی نیست. او اصولا سرزمینی ندارد به عبارت دیگر : «بیوطن» است. تاریخ بیتردید و بیاعتنا به غوغاییان مجازی خواهد نوشت که او میخواست وارث تاج و تخت باشد. اما تاریخ از او چهرهای میسازد که به جای «شاهِ بیتاج»، به «شاهزادهای بیوطن» بدل شد.
@bayane_azadi
@sahandiranmehr
سهند ایرانمهر
در دنیایی که شاهزادگان تبعیدی اغلب با حسرت به سرزمین مادری مینگرند و نام کشورشان را با بغض بر زبان میآورند، رضا پهلوی پدیدهای نادر است. شاهزادهای که وقتی مجری بیبیسی از او میپرسد: «آیا واقعاً میگویید بمباران کشورت از سوی اسرائیل و کشتار غیرنظامیان، چیز مثبتی است؟» نه برمیآشوبد، نه انکار میکند، نه حتی لحظهای مکث میکند برای اندوه. چیزی در لحنش هست که انگار دارد درباره حذف یک حکومت حرف میزند، نه درباره کشتهشدن زنان و کودکانی در تهران.
برای لحظهای تاریخ را به عقب برگردانیم. قرن بیستم، مملو از شاهزادگان تبعیدی است؛ از ادوارد هشتم که به دلیل نزدیکیاش با نازیها کنارهگیری کرد، گرفته تا سیمئون دوم بلغارستان، که پس از سقوط کمونیسم به کشورش بازگشت و نخستوزیر شد. اما در هیچکدام از این موارد، نمیبینید که شاهزادهای برای بازگشت خود، خواهان یا حتی مدافع حمله نظامی به کشورش باشد. چرا؟ چون چیزی عمیقتر از سیاست در میان است: حس تعلق، غرور ملی، و اخلاق سلطنت.
حتی محمدرضا پهلوی، که پس از سقوط حکومتش طبیعتا با جمهوری اسلامی خصومت داشت، هرگز از مداخله نظامی قدرت خارجی دفاع نکرد. او هرگز نگفت: «بگذار آمریکا تهران را بمباران کند تا من برگردم.» نه. در بدترین شرایط هم، با وجود ضعفهایش، تعلقی پنهان در واژههایش بود که میگفت: «این خاک، خانه من است. حتی اگر دیگر بر آن سلطنت نکنم.» چون فهمیده بود اگر قرار است کسی سلطنت کند، باید اول وطن را خانه بداند و بدان تعلقی داشته باشد، نه آنکه آن را ظرف یا ابزار بازی قدرت بداند.
امروز اما شاهد پدیدهای هستیم که کمتر سابقه دارد: شاهزادهای که در پاسخ به تهدید صریح مقامات اسراییل به ویژه یسراییل کاتس وزیر دفاع اسرائیل مبنی بر اینکه «ساکنان تهران هزینه سنگینی خواهند داد»، نه محکوم میکند، نه اعتراض. حتی یک جمله هم نمیگوید که «غیرنظامیان خط قرمزند». این دیگر یک موضع سیاسی نیست؛ این شکاف اخلاقی است.
در تاریخ اروپا، شاهزادهای که همصدا با دشمن متجاوز به ملت خودش شود، محکوم به طرد تاریخی است. ادوارد هشتم همین را تجربه کرد. در فرانسه، لوئی شانزدهم وقتی با ارتشهای بیگانه نامهنگاری کرد تا تاج و تختش را بازستاند، مردمش او را به پای گیوتین کشاندند، نه صرفاً به دلیل سقوط سلطنت، بلکه بهخاطر خیانت به کشور. مردم گفتند: او دیگر از ما نیست و حالا در سخنان رضا پهلوی، انگار ایران فقط یک نام جغرافیایی است، نه وطن یا حتی خانه پدری.
در سیاست، همهچیز قابل بحث است: نوع حکومت، قانون اساسی، حتی آینده نهاد سلطنت. اما در اخلاق، برخی خطوط قرمز وجود دارد که اگر از آن عبور کنید، دیگر بازگشتی در کار نیست. یکی از این خطوط، بمباران شهروندان کشور خود توسط قدرت خارجی است. رضا پهلوی از این خط گذشته. و وقتی از آن بگذری، دیگر نمیتوانی به ادعای پادشاهی بازگردی، چون دیگر چیزی از «ملک» برایت نمانده است.
سخن آخر اینکه به اصطلاح شاهزادهای که به خون مردم خودش بیاعتناست، وارث هیچ سرزمینی نیست. او اصولا سرزمینی ندارد به عبارت دیگر : «بیوطن» است. تاریخ بیتردید و بیاعتنا به غوغاییان مجازی خواهد نوشت که او میخواست وارث تاج و تخت باشد. اما تاریخ از او چهرهای میسازد که به جای «شاهِ بیتاج»، به «شاهزادهای بیوطن» بدل شد.
@bayane_azadi
@sahandiranmehr
Telegram
attach 📎
❤2💔2👍1👎1👌1
روزشمار جنگ ایران و اسرائیل (1)
احمد فعال
از مدتها پیش، و شاید از چند سال پیش اسرائیل تهدید کرد که اگر ایران و آمریکا به نتیجه نرسند، و ایران برنامه هستهای و غنیسازی خود را تعطیل نکند، با حمله نظامی این تأسیسات را از بین خواهد برد. از شروع جنگ، اسرائیل به غیر از حمله به مقر سکونت فرماندهان نظامی، به تأسیسات اتمی نطنز و فردو نیز حمله کرد. از اخباری که در دست است، در نطنز تنها چند ساختمان تخریب شده، و هیچ اتفاقی در تأسیسات اتمی که در مکانهای امن زیر زمینی قرار دارند، نیافتاده است. بعد از حملات روز اول و دوم، اکنون اسرائیل متوجه شده که تأسیسات اتمی ایران قابل دسترسی نیست. و از این رو به آمریکا متوسل شده تا او بیاید با کمک بمب افکنهای عظیمی که در اختیار دارد، این تأسیسات را تخریب کند. آمریکا هنوز به این درخواست اسرائیل پاسخ مثبت نداده است. اسرائیل از هم اکنون در رسیدن به اهداف خود کاملاً شکست خورده است. تجربه غزه و فریادهایی که کنشگران سیاسی و انسان دوست سر میدادند، اکنون دارد واقعیت خود نشان میدهد. تجربه غزه میگوید، دولت راست افراطی و آپارتاید اسرائیل، اگر به هدف نرسد، دیوانهوار شروع به نسلکشی میکند. هشدار نتانیاهو به تخلیله تهران، و هشدار سخنگوی ارتش اسرائیل به تخلیله منطقه 3 تهران، گویاست که این رژیم در آستانه جنون نسلکشی قرار گرفته است.
اپوزسیون وابسته قبل از جنگ مدام میگفتند، هدف اسرائیل تأسیسات اتمی و نظامی است. اسرائیل به هدف اصلی خود که از بین بردن تأسیسات نظامی است نرسیده است، و شواهد هم نشان میدهد که نخواهد رسید، چون اگر میخواست مراکز اتمی را از بین ببرد، همان روز اول میتوانست کار را تمام کند. به همین دلیل اکنون دولت نتانیاهو به همان تجربه غزه باز میگردد که شروع به ویران کردن زیرساختهای اقتصادی و بعد دست به تخریب شهرها و مناطق مسکونی بزند
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
احمد فعال
از مدتها پیش، و شاید از چند سال پیش اسرائیل تهدید کرد که اگر ایران و آمریکا به نتیجه نرسند، و ایران برنامه هستهای و غنیسازی خود را تعطیل نکند، با حمله نظامی این تأسیسات را از بین خواهد برد. از شروع جنگ، اسرائیل به غیر از حمله به مقر سکونت فرماندهان نظامی، به تأسیسات اتمی نطنز و فردو نیز حمله کرد. از اخباری که در دست است، در نطنز تنها چند ساختمان تخریب شده، و هیچ اتفاقی در تأسیسات اتمی که در مکانهای امن زیر زمینی قرار دارند، نیافتاده است. بعد از حملات روز اول و دوم، اکنون اسرائیل متوجه شده که تأسیسات اتمی ایران قابل دسترسی نیست. و از این رو به آمریکا متوسل شده تا او بیاید با کمک بمب افکنهای عظیمی که در اختیار دارد، این تأسیسات را تخریب کند. آمریکا هنوز به این درخواست اسرائیل پاسخ مثبت نداده است. اسرائیل از هم اکنون در رسیدن به اهداف خود کاملاً شکست خورده است. تجربه غزه و فریادهایی که کنشگران سیاسی و انسان دوست سر میدادند، اکنون دارد واقعیت خود نشان میدهد. تجربه غزه میگوید، دولت راست افراطی و آپارتاید اسرائیل، اگر به هدف نرسد، دیوانهوار شروع به نسلکشی میکند. هشدار نتانیاهو به تخلیله تهران، و هشدار سخنگوی ارتش اسرائیل به تخلیله منطقه 3 تهران، گویاست که این رژیم در آستانه جنون نسلکشی قرار گرفته است.
اپوزسیون وابسته قبل از جنگ مدام میگفتند، هدف اسرائیل تأسیسات اتمی و نظامی است. اسرائیل به هدف اصلی خود که از بین بردن تأسیسات نظامی است نرسیده است، و شواهد هم نشان میدهد که نخواهد رسید، چون اگر میخواست مراکز اتمی را از بین ببرد، همان روز اول میتوانست کار را تمام کند. به همین دلیل اکنون دولت نتانیاهو به همان تجربه غزه باز میگردد که شروع به ویران کردن زیرساختهای اقتصادی و بعد دست به تخریب شهرها و مناطق مسکونی بزند
https://www.tg-me.com/bayane_azadi
Telegram
بیان آزادی
❇️ بیان آزادی
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal
✍🏻 درسگفتارها و مباحثات احمد فعال و فضایی برای طرح تحلیلهای نظری در فلسفه سیاسی و جامعهشناسی
آی آدمها که بر ساحل نشسته، شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان! (نیما یوشیج)
تماس با ادمین کانال:
@ahmadfaal