Telegram Web Link
چرا جنگ و نسل کشی؟

 
نوشته‌ی: ویلیام رابینسون و هوای‌آن نگویان
ترجمه‌ی: سما اوریاد و کامران معتمدی
 
در حالی که جهان با وحشت شاهد افزایش تلفات غیرنظامیان فلسطینی است و اسرائیل با اتهامات جنایت نسل‌کشی در دادگاه بین‌المللی دادگستری مواجه می‌شود[۱]، کشتار غزه دریچه‌ای هولناک به بحران فزاینده‌ی سرمایه‌داری جهانی رو به ما می‌گشاید. [برای درک بهتر] این بحران جهانی و اتصال نقاط تخریب بی‌رحمانه غزه توسط اسرائیل لازم است چند قدم عقب‌تر برویم و بر تصویر بزرگ‌تری متمرکز شویم. سرمایه‌داری جهانی با بحران ساختاری فوق‌انباشت (overaccumulation) و رکود مزمن مواجه است. در عین حال گروه‌های حاکم با بحران سیاسی مشروعیت دولت، هژمونی سرمایه‌داری و فروپاشی گسترده‌ی اجتماعی، بحران بین‌المللی در تقابل ژئوپلیتیکی و بحران اکولوژیکی در ابعاد دوران‌ساز مواجه‌اند.
شرکت‌های بزرگ و نخبگان سیاسی جهانی در خماری مستی از رونق سرمایه‌داری جهانی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست‌ویکم به سر می‌برند. آن‌ها باید اذعان کنند که بحران از کنترل خارج شده است. مجمع جهانی اقتصاد در گزارش ریسک جهانی سال ۲۰۲۳ هشدار داد که جهان با وضعیتی «چند بحرانی» (polycrisis) شامل اثرات فزاینده‌ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و اقلیمی مواجه است و این بحران‌ها «در حال هم‌گرایی‌اند تا دهه‌ی‌ منحصر‌به‌فرد، نامطمئن و متلاطم آینده را شکل دهند». نخبگان داووس شاید هیچ نمی‌دانند که چطور باید این بحران‌ها را حل کرد، اما دیگر جناح‌های گروه‌های حاکم در حال آزمایش‌اند تا ببینند چگونه هرج‌ومرج سیاسی و بی‌ثباتی مالی پایان‌ناپذیر را در مرحله‌ی جدید و مرگ‌بارتر سرمایه‌داری جهانی شکل دهند.
در حالی که نتیجه‌ی نظامی جنگ غزه هنوز مشخص نشده، شکی نیست که اسرائیل و توان‌مندسازانش در دولت‌های مرکز نظام سرمایه‌داری جهانیْ جنگ سیاسی مشروعیت را خواهند باخت. ماه‌های اولیه محاصره‌ی غزه نشان داد که محور واشنگتن- ناتو- تل‌آویو آماده‌ی عادی‌سازی نسل‌کشی حتی با هزینه‌های سیاسی سنگین بود. با این حال، وضعیت اسف‌بار فلسطین، حساسیت [و خشم] توده‌های مردم سراسر جهان و به‌ویژه جوانان را برانگیخت و به شورش جهانی مردمی و طبقات کارگر که در سال‌های اخیر شتاب بیش‌تری گرفته و تضادهای سیاسی بحران را تشدید کرده، انرژی تازه‌ای بخشیده است. در ایالات متحده، از جایی که ما این یادداشت را می‌نویسیم، یک موج فوق‌العاده‌ی هم‌بستگی با فلسطین به رهبری نسل جوان‌تری از یهودیان که خود را با صهیونیسم و دولت یهود یکی نمی‌دانند، رخ داده است. پرچم فلسطین که در سراسر جهان در تظاهرات خیابانی، رویدادهای ورزشی و پلتفرم‌های رسانه‌های اجتماعی برافراشته شده، به نماد خشم مردمی و انتفاضه‌ی جهانی علیه وضعیت موجود تبدیل شده است.
قرن بیستم شاهد حداقل پنج مورد نسل‌کشی به‌رسمیت‌شناخته‌شده بود که توسط کنوانسیون سازمان ملل‌ متحد به عنوان جنایتی که به قصد نابودی یک گروه ملی، اتنیکی، نژادی یا مذهبی به‌طور کامل یا جزئی انجام می‌شود، تعریف شده است. قرن با نسل‌کشی مردم ناما و هریرو توسط استعمارگران آلمانی از سال ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸ در نامیبیای امروزی آغاز شد. به دنبال آن نسل‌کشی ارامنه توسط عثمانی‌ها در سال‌های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۶، هولوکاست نازی‌ها در سال‌های ۱۹۴۵-۱۹۳۹ و نسل‌کشی رواندا در سال ۱۹۹۴ انجام شد. از آن‌جایی که نسل‌کشی اسرائیل در غزه به صورت زنده پخش می‌شود، [شاهدیم] که قوانین جنگ دیگر اعمال نمی‌شود، بگذریم که اساساً تل‌آویو و واشنگتن از این قوانین پیروی نمی‌کنند. تعداد تلفات غیرنظامیان در غزه در دو ماه اول جنگ نزدیک به ۲۰هزار نفر بود، که از ۲۰ ماه اول درگیری روسیه و اوکراین که جان ۹۶۱۴ غیرنظامی را گرفت، بیش‌تر بود. این‌که آیا محاصره‌ی اسرائیل منجر به نسل‌کشی در قرن بیست‌ویکم می‌شود، بیش از آن‌که در نبرد نظامی [تعیین‌ شود]، در میدان نبرد سیاسی جهانی مشخص می‌شود. اسرائیل را می‌توان آزمایشگاه گروه‌های حاکم در محور واشنگتن- ناتو- تل‌آویو دانست که می‌خواهند بدانند تا کجا می‌توان پیش رفت، پیش از آن‌که هزینه‌ی محاصره توسط اسرائیل بسیار بالا رود.
سرمایه‌ی مازاد، کار مازاد و نسل‌کشی
بحران سرمایه‌داری جهانی در دهه‌ی ۱۹۳۰ راه را برای ظهور فاشیسم در اروپا، فروپاشی خشونت‌آمیز نظم سیاسی و اقتصادی بین‌المللی و جنگ جهانی دوم با ویرانی‌هایی که قبلاً تصورناپذیر بود، باز کرد. رکود بزرگ در پی دوران بوالهوسانه سرمایه‌داری افراطی که موجب نابرابری‌های گسترده و نارضایتی توده‌ای شده بود پدید آمد، آن عصر به‌اصطلاح طلایی که در آن سرمایه‌های بی‌لجام چنان به سوی بحران فوق‌انباشت هجوم بردند که [درنهایت] در سال ۱۹۲۹ فروپاشید. فروپاشی مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ ندای شروع بحران جدید فوق‌انباشت و رکود مزمن را داد.
اقتصاد سیاسی نسل‌کشی در دوران ما با این بحران مشخص می‌شود.

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
چرا جنگ و نسل کشی؟   نوشته‌ی: ویلیام رابینسون و هوای‌آن نگویان ترجمه‌ی: سما اوریاد و کامران معتمدی   در حالی که جهان با وحشت شاهد افزایش تلفات غیرنظامیان فلسطینی است و اسرائیل با اتهامات جنایت نسل‌کشی در دادگاه بین‌المللی دادگستری مواجه می‌شود[۱]، کشتار…
مسئله‌ی سرمایه‌ی مازاد ویژگی نظام سرمایه‌داری است، که در طول چند دهه گذشته به سطوح فوق‌العاده‌ای رسیده است. هم‌زمان با کاهش سرمایه‌گذاری شرکت‌ها، شرکت‌های فراملیتی برجسته و فرآورگان‌های (مجموعه صنعتی یا تجارتی بزرگی که از چند شرکت و واحد تولیدی در زمینه های مختلف تشکیل شده) مالی سودهای بی‌سابقه‌ای را گزارش کرده‌اند. طبقه‌ی سرمایه‌دار فراملی مقادیر هنگفتی ثروت انباشت کرده که بسیار بیش‌تر از آن چیزی است که می‌تواند بازسرمایه‌گذاری کند. تمرکز شدید ثروت زمین در دست عده‌ای معدود و تسریع فقیر شدن و خلع ید اکثریت، یافتن راه‌های خروجی جدید برای تخلیه مقادیر عظیمی از مازاد انباشته را برای این طبقه‌ی سرمایه‌دار فراملی دشوار کرده است. سرمایه‌داران فراملی و عوامل‌شان در دولت‌ها برای مهار اقتصاد جهانی در مواجهه با رکود مزمن به رشد بدهی‌محور (debt-driven growth)، سفته‌بازی مالی وحشیانه، غارت مالیه عمومی و انباشت نظامی سازمان‌دهی‌شده توسط دولت تکیه کرده‌اند. از آن‌جایی که خروجی‌های تخلیه سرمایه‌ی انباشته‌ی مازاد مدام کم‌تر می‌شود، باید با خشونت خروجی‌های جدیدی برای تخلیه‌ی این سرمایه ایجاد کرد.
اقتصاد سیاسی اسرائیل نمایان‌گر است. محاصره‌ی غزه و کرانه‌ی باختری شکلی از انباشت بدوی است که هدف آن باز کردن فضای جدید برای انباشت فراملی است. در اواخر اکتبر، با تشدید بمباران‌ غزه، اسرائیل اعطای مجوز به شرکت‌های انرژی فراملیتی برای اکتشاف گاز و نفت در سواحل مدیترانه را آغاز کرد که بخشی از برنامه‌اش برای تبدیل شدن به یک تولیدکننده‌ی گاز منطقه‌ای و قطب انرژی و هم‌چنین جای‌گزینی برای گاز روسیه در بازار اروپای غربی است. یکی از شرکت‌های املاک و مستغلات اسرائیلی که به شهرک‌سازی در سرزمین‌های اشغالی فلسطین بدنام است، در ماه دسامبر (۲۰۲۳) آگهی ساخت خانه‌های لوکس در محله‌های بمباران‌شده‌ی غزه را منتشر کرد، در حالی که برخی دیگر از احیای پروژه کانال بن گوریون که از زمان پیشنهاد اولیه‌ی آن در دهه‌ی ۱۹۶۰ متوقف شده بود، صحبت کردند. این پروژه شامل ساخت جای‌گزینی برای کانال سوئز تحت مدیریت مصر است که از خلیج عقبه در سراسر صحرای نقب و غزه به سمت دریای مدیترانه را شامل می‌شود. تنها چیزی که مانع پروژه‌ی تازه اصلاح‌شده‌ی کانال می‌شود، حضور فلسطینی‌ها در غزه است.
اما پیش از این‌که نسل‌کشی تبدیل به گزینه شود دو اتفاق باید رخ می‌داد. ابتدا باید نقش کارگران فلسطینی در اقتصاد اسرائیل حل و فصل می‌شد. فاجعه (النكبة) ۱۹۴۸ که دولت یهود را تأسیس کرد، شامل اخراج خشونت‌آمیز فلسطینی‌ها و مصادره‌ی زمین‌هایشان، و هم‌چنین ادغام صدها هزار کارگر فلسطینی برای کار در مزارع، کارگاه‌های ساختمانی، صنایع، بخش مراقبت و سایر مشاغل خدماتی اسرائیلی و تبدیل کرانه‌ی باختری به بازار تسخیری (captive market) سرمایه‌داران اسرائیلی بود. این فضا نشان‌دهنده‌ی تنش بین انگیزه‌ی پاک‌سازی قومی دولت یهود و نیاز آن به نیروی کار ارزان و تقسیم کار مبتنی بر اتنیسیتی (ethnically demarcated labor) بود. اسرائیل از دهه‌ی ۱۹۹۰ شروع به حل تنش بین سلب مالکیت/ابراستثمار و سلب مالکیت/اخراج به نفع دومی کرد. تحرک فراملیتی نیروی کار و استخدام‌ آن‌ها، این امکان را برای سرمایه‌داران در سراسر جهان، از جمله اسرائیل، فراهم کرد تا بازارهای کار را مجددا سازمان‌دهی کنند و نیروهای کاری موقتی را به خدمت بگیرند که از حقوق اولیه محرومند و کنترل‌شان آسان است. به این ترتیب اسرائیل به تدریج نیروی کار مهاجر را جای‌گزین نیروی کار فلسطینی‌ کرده است.
اسرائیل سیاست «انسداد» خود را در ۱۹۹۳ و در پی انتفاضه‌ی اول اعمال کرد که به معنی مسدود و محصور کردن فلسطینیان در سرزمین‌های اشغالی، پاک‌سازی قومی و تشدید شهرک‌نشینی استعماری است. صدها هزار کارگر مهاجر از تایلند، چین، سریلانکا، هند، فیلیپین، شمال آفریقا، اروپای شرقی و جاهای دیگر اکنون در اقتصاد اسرائیل کار می‌کنند (حداقل ۳۰ شهروند تایلندی، ۴ فیلیپینی و ۱۰ نپالی در حمله‌ی حماس کشته شدند و تعدادی دیگر گروگان گرفته شدند). نیازی نیست تا کارگران مهاجر را تحت سیستم آپارتاید تحمیل‌شده بر فلسطینی‌ها قرار داد، چرا که وضعیت موقتی مهاجر بودن‌شان کنترل اجتماعی و سلب حقوق‌شان را به شکل موثرتری عملی می‌کند و در عین حال به این دلیل که آن‌ها خواستار بازگرداندن سرزمین‌های اشغالی نیستند و ادعای سیاسی ندارند. در پی حمله‌ی حماس در ۷ اکتبر، اسرائیل هزاران کارگر فلسطینی را اخراج کرد و به غزه فرستاد، در حالی که حدود ۱۰هزار کارگر خارجی کشاورزی از کشور گریختند، شرکت‌های ساختمانی اسرائیل از دولت خواستند تا مجوز استخدام ۱۰۰هزار کارگر هندی برای جای‌گزینی فلسطینی‌ها را صادر کند.

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
مسئله‌ی سرمایه‌ی مازاد ویژگی نظام سرمایه‌داری است، که در طول چند دهه گذشته به سطوح فوق‌العاده‌ای رسیده است. هم‌زمان با کاهش سرمایه‌گذاری شرکت‌ها، شرکت‌های فراملیتی برجسته و فرآورگان‌های (مجموعه صنعتی یا تجارتی بزرگی که از چند شرکت و واحد تولیدی در زمینه های…
توده‌های فلسطینی‌ها از نیروی کار بشدت تحت کنترل‌ و فوق‌استثمارشده‌ برای سرمایه‌های اسرائیلی و فراملی، به انسان مازاد [surplus humanity] تبدیل شده‌اند که مانع دور جدیدی از گسترش سرمایه‌داری می‌شود. بدین‌ ترتیب، غزه به سمبلی قوی از فاجعه‌ی انسان مازاد در سرتاسر دنیا بدل شده‌ است. دهه‌ها جهانی‌سازی و نئولیبرالیسم توده‌های مردم را به زیستی حاشیه‌ای تنزل داده است. تکنولوژی‌های جدید برپایه‌ی هوش مصنوعی هم‌راه با آوارگی ناشی از تنش، فروپاشی اقتصادی و تغییرات اقلیمی، درجات مازاد بشری را به‌طرز فزاینده‌ای افزایش خواهد داد. سازمان بین‌المللی کار در اوایل قرن گزارش داد که یک‌سوم نیروهای کارْ مازاد (superfluous) شده‌اند. پژوهشی توسط آکادمی ملی علوم در آمریکا در ۲۰۲۰ پیش‌بینی کرد که به‌ازای هر یک‌ درجه‌ی سانتی‌گراد افزایش میانگین آب‌وهوای جهانی، یک‌میلیارد ‌نفر ناچار به ترک مکان‌های خود خواهند شد و گرمایی جان‌گداز را از سر خواهند گذراند.
اسرائیل محل بروز تنش میان نیازهای اقتصادی طبقات حاکم برای استثمار بیش از حد نیروی کار و نیازهای سیاسی ایشان برای خنثی‌ کردن قیام‌های فعلی و بالقوه انسان مازاد است. [در این شرایط است که] استراتژی‌های مهار طبقه‌ی حاکم بسیار مهم می‌شوند و مرز میان کشورها و حوزه‌های قضایی ملی به قلمروهای جنگی و نواحی مرگ بدل می‌شوند. فلسطین یکی از همین مناطق مرگ ــ یحتمل فاجعه‌بارترین منطقه ــ است، چرا که با اشغال، آپارتاید و پاک‌سازی قومی گره خورده است. با این‌ حال، ده‌ها هزار انسان در مرز ایالات ‌متحده و مکزیک و کریدورهای شمال آفریقا- خاورمیانه- اروپا و نواحی مرزی دیگر، میان انسانیت مازاد و قلمروهای انباشت شدید در اقتصاد جهانی، جان خود را از دست داده‌اند. تنها دو ماه قبل از حمله‌ی حماس، گزارش شد که گاردهای مرزی سعودی بدون اخطار و در کمال خونسردیْ به روی صدها مهاجر اتیوپیایی، که سعی داشتند به ۷۵۰هزار نفر از هم‌وطنان مشغول به کار خود در پادشاهی سعودی بپیوندند، تیراندازی کردند و بسیاری را کشتند.
دومین اقدامی که باید صورت پذیرد تا نسل‌کشی گزینه‌ای مطابق با الزامات انباشت سرمایه‌ی جهانی باشد، مجموعه‌ای جدید از توافقات سیاسی-دیپلماتیک برای ادغام مداومِ اقتصاد اسرائیل در اقتصاد خاورمیانه و جهان است. تهاجم و اشغال عراق توسط ایالات متحده در ۲۰۰۳، منجر به ایجاد منطقه‌ی تجارت آزاد عرب (شورای وحدت اقتصادی عرب) در ۱۹۹۷ و چندین توافق‌نامه‌ی دوجانبه و چندجانبه برای تجارت آزاد منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای شد. جهانی‌سازی در خاورمیانه با موجی از سرمایه‌گذاری‌های فراملیتی شرکتی و مالی در امور مالی، انرژی، فناوری پیش‌رفته، ساخت‌وساز، زیرساخت‌ها، مصرف‌ تجملی، گردش‌گری و دیگر خدمات هم‌راه بوده است. این سرمایه‌گذاری‌ها، با سرمایه‌های خلیج، شامل تریلیون‌ها دلار ثروت صندوق‌های ملی، هم‌راه با سرمایه‌‌هایی از سراسر جهان از اتحادیه اروپا و آمریکای شمالی تا آمریکای لاتین و آسیا انجام می‌شود. چین به شریک تجاری اصلی منطقه و سرمایه‌گذاری مهم در اسرائیل تبدیل شده. کریدور خاورمیانه-آسیا اکنون مجرای اصلی سرمایه‌ی جهانی است.
از طریق این جهانی‌سازی سرمایه‌داری، سرمایه‌ی اسرائیلی با سرمایه‌های سرتاسر خاورمیانه‌ ــ خودتنیده در چرخه‌ی انباشت جهانی ــ ادغام شده است. سرمایه‌داران اسرائیلی و سعودی منافع مشترک طبقاتی‌ای دارند که بر تضادهای سیاسی‌شان در مورد فلسطین می‌چربد. امروز دیگر ثابت شده که توافقات «منازعه اعراب و اسرائیل» چارچوب سیاسی-دیپلماتیک عقب‌مانده‌ای است که با ساختار اقتصادی سرمایه‌داری در حال ظهور جهانی هماهنگ نیست. در سال ۲۰۲۰ امارات متحد عربی و چندین کشور دیگر پیمان ابراهیم (Abraham Accords) را به قصد عادی‌سازی روابط میان دولت یهود و کشورهای عربی با اسرائیل امضا کردند. کمی پس از امضای این توافقنامه، صدها هزار گردش‌گر اسرائیلی هتل‌های دبی و جاهای دیگر را پر کردند، در حالی که گروه‌های سرمایه‌گذاری خلیج صدها میلیون دلار به اقتصاد اسرائیل سرازیر کردند. مهم‌ترین عامل هم‌گام کردن نظام دیپلماتیک-سیاسی با واقعیت اقتصادی [در منطقه]، عادی‌سازی [رابطه‌ی] عربستان و اسرائیل‌ بود.
اما فلسطینی‌ها جشن را برهم زدند. ثروت بادآورده از موج جدید سرمایه‌گذاری مالی در خاورمیانه، پس از عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و دولت‌های خلیج، قابل پیش‌بینی بود، سرمایه‌گذاری‌هایی که هم‌چون داربستْ نگه‌دارنده‌ی روابط عمیق‌تر و درهم‌تنیده‌تر منطقه‌ای از طریق گسترش سرمایه‌ی فراملی خواهد شد. مادامی‌ که فلسطینی‌ها مقاومت کنند، [روند] عادی‌سازی متوقف می‌ماند. دو هفته پس از جنگ غزه، شرکت‌های جهانی و نخبگان مالی که برای کنفرانس سالانه‌ی «داووس در صحرا» گردهم آمده بودند، نسبت به جنگ غزه و تنش‌های رو به رشد ژئوپلتیکی که در دنیا باعث ایجاد بی‌ثباتی مالی و رکود شده، ابراز نگرانی کردند.
وطن پرنده‌ی پر در خون
navid jamshidi
وقتی جنگی آغاز گردد، هرکسی باید سهمی پرداخت کند. سیاستمداران باید سلاح، ثروتمندان باید مخارج، و فقرا هم باید فرزندانشان را گسیل دارند!

وقتی جنگ تمام گردد، سیاستمداران دست یکدیگر را می‌فشارند، ثروتمندان قیمت‌ها را افزایش می‌دهند و فقرا نیز به دنبال گور فرزندانشان می‌گردند!

#آرتور_شوپنهاور

@DubiumChannel

https://www.tg-me.com/marzockacademy
⚠️ بمب هیدروژنی
📖 جهانی که من می‌شناسم
✍️ #برتراند_راسل

لرد راسل - به‌عقیدۀ شما اگر جنگ هیدروژنی درگیرد چه وضعی پیش خواهد آمد؟

برتراند راسل - پاسخ به این سوال کار بسیار دشواری است و ضمناً دلم هم نمی‌خواهد جواب این پرسش را به وقوع جنگ موکول کنم. اگر بخواهید دربارۀ قربانیان چنین جنگی صحبت کنیم باید بگویم که در جنگ هیدروژنی به احتمال زیاد مرگ تمامی ساکنین نیم کرۀ شمالی و قسمت اعظم ساکنین نیم کرۀ جنوبی حتمی است. در چنین وضعی هیچ‌یک از افراد بشر قادر نیست، حتی کوچک‌ترین حوائج خود را تهیه و تأمین کند. بروز این جنگ به‌منزلۀ پایان زندگی نسل بشر خواهد بود.

س - آیا منظور شما این است که در جنگ هیدروژنی پیروزی نصیب هیچ‌یک از متخاصمین نخواهد شد؟

ج - مطلقاً و ابداً، مگر این‌که شما برای پیروزی تعریف جدیدی قائل باشید. البته مثلاً ممکن است شش نفر در جبهۀ غرب زنده بمانند و چهار نفر در روسیه و چهار نفر هم در چین، که در نتیجه جبهۀ شرق اکثریت حقیقی به‌دست خواهد آورد، در آن‌صورت ممکن است شما بتوانید بگویید طرفی که اکثریت به‌دست آورده به پیروزی رسیده است.

س - آیا شما تصور می‌کنید روزی جنگ هیدروژنی درگیرد؟

ج - من از صمیم قلب آرزو می‌کنم چنین جنگی بروز نکند ولی تصور می‌کنم تا وقتی‌که اوضاع بدین منوال باقی بماند احتمال وقوع جنگ هیدروژنی هم زیاد خواهد بود. علت اصلی این موضوع آن است که نظامی‌ها، علاقه‌مندند که در اسرع وقت از حریف انتقام گیرند و بدیهی است که این امر در نظر آن‌ها خیلی هم عادی است و این مسئله خود ما را در معرض خطرات بزرگی قرار می‌دهد؛ زیرا یک سوء تفاهم ساده و یا یک حادثۀ عادی ممکن است موجب شود که یکی از متخاصمین دست به اقدامی زند و طرف مقابل هم فکر کند که واقعاً آتش جنگ روشن شده است و در نتیجه بمب‌های هیدروژنی را بر سر حریف فرو بریزد، این ماجرا به هیچ‌وجه غیر ممکن نمی‌باشد.

س - هستند افرادی که ادعا می‌کنند تا لحظه‌ای که مسابقۀ تسلیحاتی وجود دارد بروز جنگ اجتناب‌ناپذیر است، آیا شما این ادعا را قبول دارید؟

ج - من از کلمۀ اجتناب‌ناپذیر خوشم نمی‌آید، ولی به‌طور کلی این موضوع حقیقت دارد. یعنی، مسابقۀ تسلیحاتی به جنگ منجر می‌شود. تاریخ نمونه‌های زیادی را به ما نشان می‌دهد که کار از مسابقۀ تسلیحاتی شروع شده و به جنگ پایان یافته است. از نظر روان‌شناسی این مسئله کاملاً حل شده و روشن است زیرا مسلح شدن یکی از طرفین، از سویی به ایجاد ترس و وحشت در جبهۀ مقابل و از طرف دیگر به ازدیاد علاقۀ خود او در مسابقۀ تسلیحاتی منجر می‌گردد. در این موقع طرف مقابل نیز غافل ننشسته و با شدت بیشتر مسلح می‌‌شود. در نتیجه در طرفین بیش از پیش عصبانیت به‌وجود می‌آید، و بالاخره لحظه‌ای فرا می‌رسد که این وخامت برایشان قابل تحمل نخواهد بود و راه حلی به‌جز جنگ به‌نظرشان نخواهد رسید. در سال ۱۹۱۴ ‌تأثیر این‌گونه مسابقۀ تسلیحاتی به ظهور رسید.

🔻 ادامه دارد...

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
⚠️ بمب هیدروژنی 📖 جهانی که من می‌شناسم ✍️ #برتراند_راسل لرد راسل - به‌عقیدۀ شما اگر جنگ هیدروژنی درگیرد چه وضعی پیش خواهد آمد؟ برتراند راسل - پاسخ به این سوال کار بسیار دشواری است و ضمناً دلم هم نمی‌خواهد جواب این پرسش را به وقوع جنگ موکول کنم. اگر بخواهید…
س - در سال ۱۹۵۱ جبهۀ غرب به تسلیح مجدد و پُر دامنه‌ای دست زد. آیا تصور نمی‌کنید این اقدامات به‌منظور متوقف ساختن روس‌ها انجام گرفته باشد‌؟ و آیا فکر نمی‌کنید جبهۀ غرب بدین‌جهت دست به تشدید تسلیحات خود زد که به روس‌ها بفهماند پیروزی آن‌ها به‌سرعت و به آسانی هم امکان‌پذیر نیست و بدین‌ترتیب روحیۀ ‌آن‌ها را ضعیف نماید؟

ج - شاید این‌طور باشد. وقوف و آگاهی بر آن‌چه که در آن زمان در مغز رهبران شوروی خطور می‌کرد کار بسیار دشواری است و به هیچ‌وجه نمی‌توان گفت که آیا آنان تصمیم به یک جنگ تهاجمی داشتند یا نه؟ به هر حال می‌توانم بگویم که اگر دولت‌ها راه حل دیگری به‌جز ادامۀ مسابقۀ تسلیحاتی پیدا نمی‌کنند تنها کاری که انجام می‌دهند عبارت از است که تاریخ وقوع جنگ را به تأخیر می‌اندازند. قبل از سال ۱۹۱۴ بحران‌هایی شبیه به بحران‌‌هایی که در شرایط کنونی، جهان را به لبۀ پرتگاه جنگ کشانده است مشاهده می‌شد. و بالاخره این بحران‌ها کار را به جنگ ۱۹۱۴ کشانید. مردم در آن‌وقت با خود می‌گفتند "اگر تعادلی در تسلیحات به‌وجود آید جنگی در نخواهد گرفت". ولی، تجربه نشان داد که آن‌ها اشتباه می‌کردند و از آن می‌ترسم که امروز هم مرتکب همان اشتباه گردند.

س – آیا می‌توان گفت بمب هیدروژنی دارای این حُسن است که وجودش موجب ترساندن دولت‌هایی می‌شود که جمیع مساعد خود را برای جلوگیری از جنگ بکار برده‌اند‌؟ مثلاً جریان بحران‌های مختلف برلن - که در شرایط دیگر ممکن بود به جنگ بی‌انجامد را یادآور می‌شویم.

ج – شما مختارید چنین چیزی را بگویید و کراراً هم بگویید. ولی من باز معتقدم تاریخ برخلاف نظر شما گواهی می‌دهد همه‌کس می‌دانند که نوبل، یعنی موسس جایزۀ نوبل که از طرفداران پروپاقرص صلح بود، مخترع دینامیت هم بوده است. او خیال می‌کرد وجود دینامیت اوضاع جنگ را به‌قدری وخیم و وحشتناک می‌سازد که دیگر هیچ‌وقت جنگی در نخواهد گرفت. ولی، او هیچ‌وقت به چنین نتیجه‌ای نرسید و در این‌جا ترس شدید من از این است که با بمب هیدروژنی هم همین ماجرا تکرار گردد.

س – با این‌همه این مسئله حقیقت دارد که بمب هیدوژنی سلاحی است با مشخصات کاملاً جدید؟ بمب هیدروژنی سلاحی نیست که بگوییم در میان سلاح‌های موجود دارای قدرتی عظیم‌تر باشد بلکه، سلاحی است که اصولاً با سلاح‌های دیگر فرق دارد.

ج – درست است ولی مردم با سهولت و سرعت عجیبی به هر چیز عادت می‌کنند. وقتی‌که برای اولین‌بار یک بمب اتمی در هیروشیما و ناکازاکی پرتاب و منفجر شد همۀ مردم دنیا دچار بُهت و حیرت شدند و همگی گفتند "واقعاً این بمب وحشتناک است." ولی امروز دیگر بمب اتمی در ردیف سلاح‌های تاکتیکی درآمده و آسایش و خواب را هم از کسی سلب نمی‌کند. آری امروز دیگر بمب اتمی به‌صورت سلاح‌های کهنه و متروکه درآمده یعنی، در ردیف تیر و کمان قرار گرفته است!

س – به عقیده شما علیه خطر بمب هیدروژنی چه کاری می‌توان انجام داد؟

ج – کارهای زیادی می‌توان انجام داد، اولین کاری که انجام آن امکان‌پذیر بوده و آسان‌تر از اقدامات دیگری هم هست این‌که آزمایشات اتمی قطع گردد. این کار قدم مثبت و مفیدی است که از سقوط ذرات اتمی حاصله از آزمایشات هسته‌ای بر روی زمین خاتمه می‌دهد. چون خطرات سقوط و رسوب این ذرات به‌طوری‌که اخیراً ثابت شده است - به‌مراتب - بیش از مقداری می‌باشد که سال‌ها دانشمندان محاسبه می‌نمودند. رسوب ذرات رادیواکتیو خود مقدمۀ بروز مصائب زیادی برای بشریت می‌باشد. قطع این آزمایشات موجب می‌شود که سایر دول نتوانند در تهیه و تدارک بمب‌های هیدروژنی توفیق یابند. قبول می‌فرمایید که اگر بنا باشد هر دولتی - بدون احساس هیچ‌گونه مسئولیت - بتواند هر کاری که خواست انجام دهد چه وضع وخیمی پدید خواهد آمد. به‌علاوه تحریم این سلاح‌ها بیش از پیش دشوار می‌گردد. به همین دلیل است که من اکیداً تأیید می‌کنم که قطع آزمایشات هسته‌ای دارای اهمیت بسیار عظیمی است. این نظریه ناشی از یک واقع‌بینی سیاسی است و در این روزها نسبت بدان توجه زیادی مبذول می‌گردد. قدم دیگری که بلافاصله پس از اقدام فوق می‌توان برداشت عبارت از این است که هیچ دولت جدید دیگر بمب هیدروژنی در اختیار نداشته باشد. اگر بریتانیای کبیر برای ایجاد سهولت در اجرای این توافق مجبور گردد از بمب هیدروژنی خود چشم‌پوشی کند من شخصاً معتقدم که تسلیم به چنین شرطی به‌منزلۀ پیروی کامل از عقل و درایت است.

🔻 ادامه دارد..

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
س - در سال ۱۹۵۱ جبهۀ غرب به تسلیح مجدد و پُر دامنه‌ای دست زد. آیا تصور نمی‌کنید این اقدامات به‌منظور متوقف ساختن روس‌ها انجام گرفته باشد‌؟ و آیا فکر نمی‌کنید جبهۀ غرب بدین‌جهت دست به تشدید تسلیحات خود زد که به روس‌ها بفهماند پیروزی آن‌ها به‌سرعت و به آسانی…
س – برای حصول به چنین توافقی چه باید کرد؟ برای‌ این‌که فرانسه و سایر دول صنعتی به تهیۀ بمب هیدروژنی نپردازند چه اقدامی می‌توان بعمل آورد؟

ج – به‌عقیدۀ من این کار با حصول موافقت بین روسیه و آمریکا عملی خواهد شد؛ یعنی دول روسیه و آمریکا با تکیه بر قدرت عظیم تبلیغاتی خود می‌توانند اقمار خویش را وادار کنند تا در مسیری که برایشان معین می‌شود گام بردارند.

س – آیا به‌عقیدۀ شما بریتانیای کبیر بایستی در آینده از بمب هیدروژنی صرفِ‌نظر کند؟

ج – آری، ولی مشروط بر آن‌که بین آمریکا و روسیه توافقی به‌وجود آید. اگر بنابراین باشد که آمریکا و روسیه بخواهند خودشان بمب هیدروژنی را در اختیار داشته باشند آن‌وقت انگلستان می‌تواند بگوید "بسیار خوب موافقم ما هم به جبهه قدرت ضعیف‌تر ملحق خواهیم شد."

س – در واقع شما یک نوع معامله مشروط را پیشنهاد می‌کنید، اگر انگلستان از بمب هیدروژنی صرف‌نظر کند، تمام کشورها نیز از آن صرف‌نظر خواهند کرد و آمریکا و روسیه هم به‌دنبال چنین چیزی می‌گردند!

ج – این کار بسیار عاقلانه خواهد بود. ولی این اقدام فقط، اولین گام در راه موفقیت است و نمی‌تواند به تنهایی نتایج مطلوبی را که آرزوی همۀ بشریت است را تضمین کند، با این‌همه، این اقدام به‌منزلۀ یک گام به‌جلو می‌باشد.

س – ولی آیا تصور نمی‌کنید اگر بمب هیدروژنی منحصراً در دست آمریکا و روسیه باشد وضع خطرناکی پیش آید؟

ج – البته ممکن است خطرناک باشد، ولی باید گفت تا لحظه‌ای هم که اقدامات جدید سیاسی به‌عمل نیامده است این خطر همچنان باقی خواهد ماند؛ زیرا، به‌فرض این‌که هیچ دولتی بمب هیدروژنی در اختیار نداشته باشد طرز ساختن آن‌را می‌داند. اگر جنگی در گیرد هر دو حریف به ساختن آن خواهند پرداخت. بنابراین، اگر بخواهیم از شر این خطر مصون بمانیم باید به هر وسیله‌ای که شده از بروز جنگ جلوگیری به‌عمل آوریم. به‌عقیدۀ من اگر آمریکا و روسیه منحصراً دو کشور دارندۀ بمب هیدروژنی باشند خطرات جنگ تقلیل خواهد یافت، آن‌وقت خطر بروز جنگ تصادفی بی‌نهایت کمتر خواهد بود. و یا لااقل خطر بروز جنگ توسط یک دولت بی‌مغزی که تصور کند از جنگ طرفی برخواهد بست تقلیل خواهد یافت. به‌طور کلی، در انجام مذاکرات تسهیلات زیادی فراهم آمده و طرفین امکان خواهند یافت توافق و سازش حاصل نمایند.

س – ما تا کنون دربارۀ مسائلی که جنبه امکان داشت صحبت کردیم، یعنی مطالبی را مورد بحث قرار دادیم که از امکانات موجود برای رجال دولتی حکایت می‌کرد و همچنین نتیجه گرفتیم که باید رجال دولتی را وادار کرد از این امکانات استفاده کنند. آیا، در شرایط کنونی میدان جدیدی مقابل ما باز نمی‌شود، یعنی میدانی که واقعاً می‌تواند ایده‌آل و آرزوی بشریت باشد؟

ج – نه، هنوز چنین موقعیتی فرا نرسیده است. می‌توان گفت که ما تقریباً بدان مرحله قدم گذاشته‌ایم. ولی من دربارۀ یک مسئلۀ بی‌نهایت مهم و کاملاً عملی می‌اندیشم و آن مسئله عبارت از این است که هر دو جبهه منافعی را که از حصول یک توافق عایدشان می‌شود به‌حساب آورند. از سال ۱۹۴۵ به بعد شرق و غرب در راه حصول توافق قدم‌های مهمی برنداشته‌اند.  در این مدت هر یک از طرفین آن‌چنان پیشنهاداتی را مطرح می‌ساخته که برای طرف دیگر قابل قبول نبوده است. این پیشنهادات، که پیشنهاد کنندۀ آن قبلاً هم می‌دانسته که مورد توافق قرار نخواهد گرفت تنها اثری که داشته عبارت از این است که رد آن‌ها موجب برانگیختن کینه و نفرت بوده است. بدیهی است - و باید هم همین‌طور باشد - که از این راه نتیجه‌ای بدست نخواهد آمد. اگر می‌شد به دولت‌ها فهماند که اهمیت مذاکرات، به‌خاطر مذاکرات نبوده بلکه برای حصول نتیجه و رسیدن به یک توافق است، آن‌وقت نتیجۀ قابل ملاحظه‌ای به‌دست می‌آمد. حوزۀ فعالیت سیاست‌مداران هم این‌جاست.

🔻 ادامه دارد...

https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
س – برای حصول به چنین توافقی چه باید کرد؟ برای‌ این‌که فرانسه و سایر دول صنعتی به تهیۀ بمب هیدروژنی نپردازند چه اقدامی می‌توان بعمل آورد؟ ج – به‌عقیدۀ من این کار با حصول موافقت بین روسیه و آمریکا عملی خواهد شد؛ یعنی دول روسیه و آمریکا با تکیه بر قدرت عظیم…
س – واقعیتی که مسئلۀ بمب هیدروژنی در مقابل ما قرار می‌دهد عبارت از این است که باید از جنگ اجتناب کرد، زیرا اگر جنگی درگیرد استعمال بمب هیدروژنی شروع شده و یا به‌فرض این‌که تا بروز جنگ از تهیه آن صرف‌نظر شده باشد پس از بروز جنگ به ساخت آن مبادرت خواهد کرد. 

ج – همین‌طور است. و به همین دلیل هم هست که موافقت‌های حاصله دربارۀ صرف‌نظر کردن از تسلیحات هسته‌ای دارای آن اهمیتی هم که برایش قائلند نمی‌باشد. نتیجۀ اساسی تحریم تسلیحات هسته‌ای این است که از وخامت اوضاع کاسته و شرایط مناسبی را برای حصول به یک سازش پایدار ایجاد می‌کند. حقیقت این است که در وضع کنونی جهان، با در نظر گرفتن تسلیحات هسته‌ای، میکروبی و شیمیایی که خطراتشان کمتر از بمب هیدروژنی نیست اگر راه حل مطمئنی برای جلوگیری از جنگ پیدا نکنیم عمر بشر چندان طول نخواهد انجامید.

س – به‌عقیدۀ شما این راه حل چیست؟

ج – من فقط یک راه حل منحصربه‌فرد سراغ دارم، و آن‌هم این است که یک دولت جهانی که تمام سلاح‌های هسته‌ای و نظایر آن‌ها را در انحصار داشته باشد به‌وجود آید. این دولت جهانی وظیفه‌اش این خواهد بود که در تمامی اختلافاتی که بین سایر دول به‌وجود می‌آید دخالت کرده و راه حل برایشان پیشنهاد نماید. و در صورت لزوم آن‌ها را وادار به پذیرش پیشنهاد خود کند و هیچ دولت سرکشی نتوانند نیرو در اختیار خود داشته باشد به قسمی که دولت مزبور بتواند به‌قدر کافی در مقابل آن سر بلند کند.

س – در چنان موقعیتی دولت‌های جهان تا چه اندازه باید نیروهای زمینی، دریایی و هوایی در اختیار داشته باشند؟

ج – فقط مقداری که برای حفظ انتظامات داخلی آن‌ها کافی باشد و وسایلی که برای انجام وظیفۀ پلیس لازم است و بالاخره نیروهایی که برای اجرای تصمیمات دولتی - در کار امور مالی - ضرورت دارد. البته این نیرو نباید به اندازه‌ای باشد که بتواند به دولت مزبور امکان دهد که به کشور همسایه حمله و تجاوز نماید.

س – منظور شما این است که روسیه و آمریکا و انگلستان این امکان را داشته باشند که در داخل مرزهای خود هرگونه شورش داخلی را فرونشانند ولی نباید این امکان را داشته باشند که سرنوشت کشورهای دیگر را به‌دست خود بگیرند، مثلاً نباید در امور (رودزیا) که اصولاً و واقعاً متعلق به آن‌ها نیست دخالت کنند؟

ج – بله، درست منظورم همین است. دخالت در امور دولتی چون رودزیا و یا هر ملت دیگر، از وظایف یک دولت بین‌المللی می‌باشد نه یک دولت دیگر. هر ملتی‌، تمایلات ویژه‌ای دارد که با تمایلات ملت دیگر سازگار نیست. این نوع مسائل بایستی توسط یک مقام بین‌المللی حل گردد نه یک ملت قوی‌تر.

س – اگر ملتی نخواست تسلیم قدرت بین‌المللی گردد، استعمال بمب هیدروژنی را علیه آن ملت مجاز می‌دانید؟

ج – این مسئله بی‌نهایت حساس است و ترجیح می‌دهم که بدان پاسخ نگویم. من معتقدم اگر راه حل دیگری وجود نداشته باشد و به‌کار بردن بمب هیدروژنی راه حل منحصربه‌فرد به نظر آید آن‌وقت باید گفت آری، ولی مشکل این‌جاست که بمب اتمی نه تنها به کشوری که آماج آن قرار گرفته آسیب می‌رساند، بلکه خطرات آن بدون استثناء شامل حال تمام ممالک جهان می‌شود و وجه تمایز آن با سایر سلاح‌هایی که تاکنون وجود داشته است در همین است.

س – آیا شما روشی را که ملت‌ها و دولت‌ها دربارۀ حل مسئلۀ بمب هیدروژنی اتخاذ کرده‌اند با خوش‌بینی تلقی می‌کنید؟

ج – بعضی اوقات خوش‌بینم، ولی بعضی اوقات هم نه. هیچ‌کس نمی‌تواند که عقل سلیم دولت‌ها تا کی و تا کجا موثر خواهد بود. بالاخره، می‌توان امید داشت که با گذشت زمان دولت‌ها مسائل مبتلا به خود را درک خواهند کنند.
@DubiumChannel

https://www.tg-me.com/marzockacademy
گوشی‌هاتونو سایلنت نذارید. حتی زنگش میتونه نجات‌دهنده باشه.
طبق گفته یه آتش‌نشان کلی آدم اینطوری از زیر آوار زلزله و ریختن آوار تونستن نجات پیدا کنند.
Iran Iran
Mohammad Noori
ای ایران ایران ...شرح این عاشقی نگنجد در سخن
محمد نوری
@marzockacademy
🔹 سندرم استکهلم چیست؟

سندرم استکهلم (Stockholm Syndrome) حالتی روان‌شناختی است که در آن قربانیان خشونت یا اسارت، نسبت به عامل خشونت (گروگان‌گیر، شکنجه‌گر یا حکومت سرکوب‌گر) احساس همدلی، وفاداری یا دفاع پیدا می‌کنند. این پدیده معمولاً در شرایطی شکل می‌گیرد که:
• قربانی احساس ناتوانی کامل دارد؛
• برای زنده‌ماندن نیازمند “لطف موقتی” از سوی عامل خشونت است؛
• فرد امکان فرار یا مقابله را در خود نمی‌بیند؛
• میان عامل خشونت و جهان بیرون، یا میان دو نیروی قهار، گیر افتاده است.

🟥 ۱. کسانی که از حکومت جمهوری اسلامی دفاع می‌کنند حتی در زمان جنگ:

این افراد در بسیاری موارد دچار نوعی سندرم استکهلم کلاسیک هستند:
احساس ناتوانی: ممکن است باور داشته باشند که حکومت فروپاشی‌ناپذیر است، پس باید با آن سازگار شد.
عادت به سلطه: سال‌ها زندگی در سرکوب، ممکن است باعث شده باشد “خشم علیه سرکوبگر” به‌جای اینکه به مقاومت تبدیل شود، به تسلیم یا حتی وابستگی روانی بدل شود.
همذات‌پنداری با عامل خشونت: از آن‌جا که نفس اعتراض می‌تواند خطرآفرین باشد، ذهن ناخودآگاه برای کاهش اضطراب، با سرکوبگر همدلی می‌سازد تا بقای روانی تضمین شود.

🟦 ۲. کسانی که از اسراییل دفاع می‌کنند به‌رغم حمله به ایران:

این گروه نیز می‌توانند نوعی سندرم استکهلمِ برون‌فکنانه را تجربه کنند، که در آن:
• قربانی از شدت نفرت یا ناامیدی از حکومت خود، شروع به جانبداری از دشمن خارجی می‌کند، چرا که دشمن خارجی را “منجی بالقوه” می‌بیند.
• ذهن ناخودآگاه برای گریز از درد ناشی از درماندگی داخلی، به امید رهایی از طریق نیروهای بیرونی وابستگی روانی پیدا می‌کند.
• اگرچه چنین جانبداری آشکارا با موازین عقلانی و حقوق بشر ناسازگار است، اما از منظر روان‌شناسی، ممکن است ریشه در گسست عاطفی با وطنِ اشغال‌شده داشته باشد.

🟨 ۳. کسانی که هر دو طرف (جمهوری اسلامی و اسراییل) را محکوم می‌کنند اما همچنان دچار نوعی سکون، تردید یا بی‌عملی‌اند:

در این گروه، ممکن است نسخه‌ای پیچیده‌تر و مدرن‌تر از سندرم استکهلم در جریان باشد:
• فرد در میان دو قدرت خشونت‌ورز (داخلی و خارجی) احساس خفگی می‌کند.
• برای گریز از تعارض درونی، نوعی بی‌طرفی احساسی یا اخلاقی مصنوعی شکل می‌گیرد: “همه‌اشان بدند، من نمی‌توانم کاری کنم.”
• این حالت ممکن است به نوعی فلج اخلاقی یا سکوت روانی بینجامد که در آن فرد برای حفظ بقای عاطفی‌اش، از هرگونه قضاوت یا اقدام فاصله می‌گیرد.

⚠️ تفاوت سندرم استکهلم با تحلیل سیاسی آگاهانه

باید توجه داشت که همیشه دفاع از یک طرف به معنی سندرم نیست. اگر کسی:
• با تحلیل آگاهانه،
• بر مبنای حقوق بین‌الملل و عدالت،
• و به‌دور از ترس یا وابستگی روانی

از یک موضع خاص حمایت کند، او لزوماً قربانی سندرم نیست.
اما وقتی دفاع یا جانبداری، برخاسته از ترس، تروما، انکار واقعیت، یا نیاز به بقاست، احتمال دارد سندرم در کار باشد.

📌 نتیجه‌گیری:

در شرایط جنگی و سرکوب، ذهن انسان برای بقا روانی، گاه از واقعیت فاصله می‌گیرد و با خشونت‌ورزان همدلی می‌کند یا دچار فلج اخلاقی می‌شود. فهم سندرم استکهلم می‌تواند به ما کمک کند با کسانی که چنین مواضعی دارند، با شفقت، اما آگاهانه مواجه شویم. این فهم، راهی برای نجات از قربانی‌بودن به کنش‌گری آگاهانه است برای رهایی.

در شرایطی که خشونت، جنگ، سرکوب و دروغ همه‌جانبه بر فضای عمومی سایه انداخته‌اند، چگونه بفهمیم که دچار سندروم استکهلم نشده‌ایم؟
پاسخ این است: نه با شعار، نه با نفرت، بلکه با نشانه‌های رفتاری، روانی و اخلاقی خاص.
در ادامه، به نشانه‌هایی اشاره می‌کنم که اگر در خود یا دیگران دیدیم، می‌توانیم با احتمال بالا بگوییم:
ما هنوز آزادانه می‌اندیشیم، انتخاب می‌کنیم، و قربانی همدلی اجباری با سرکوب‌گر نشده‌ایم.

نشانه‌ها و کنش‌های خروج از سندروم استکهلم:

1. قضاوت اخلاقی روشن اما انسانی
• نه به «برابردهی دروغین» (“همه مثل هم‌ان”)
• نه به «جانبداری از خشونت برای نجات»
• بلکه ایستادن بر اصول:
هیچ جنایتی با جنایت دیگر توجیه نمی‌شود
زندگی غیرنظامیان بی‌گناه، از هر قوم و کشور، محترم است

«من با جمهوری اسلامی مخالفم، اما حمله‌ی اسرائیل به مردم ایران را نیز نمی‌پذیرم.»

2. توانایی دیدن درد دو طرف – بدون مشروعیت دادن به خشونت
• نه نادیده‌گرفتن درد مردم غزه یا تهران
• نه جانبداری از یکی به امید نجات از دیگری

«ما می‌توانیم همزمان از مردم ایران و مردم فلسطین دفاع کنیم، بدون دفاع از دولت‌های سرکوب‌گرشان.»

3. نگاه ساختاری، نه شخصی یا احساساتی
• تحلیل شرایط با درک ساختار قدرت، تاریخ، و منافع
• شناسایی عاملان اصلی جنگ‌افروزی، نه فقط قربانیان نمایشی

«اسرائیل و جمهوری اسلامی هر دو از فضای جنگ سود می‌برند.اما مردم، همیشه بازندگان اصلی‌اند.»

4. خودانتقادی شجاعانه
ادامه دارد
M H
https://www.tg-me.com/marzockacademy
آکادمی فلسفه و هنر مارزوک
🔹 سندرم استکهلم چیست؟ سندرم استکهلم (Stockholm Syndrome) حالتی روان‌شناختی است که در آن قربانیان خشونت یا اسارت، نسبت به عامل خشونت (گروگان‌گیر، شکنجه‌گر یا حکومت سرکوب‌گر) احساس همدلی، وفاداری یا دفاع پیدا می‌کنند. این پدیده معمولاً در شرایطی شکل می‌گیرد…
• اگر به هر دلیلی تا دیروز سکوت کرده‌ایم، امروز بتوانیم بگوییم:
«من اشتباه کردم، باید صدای بی‌صدایان می‌بودم.»

5. فعالیت یا همدلی برای رساندن صدای قربانیان واقعی
• بازنشر صدای مردم بی‌دفاع، نه صدای فرماندهان
• کمک به اطلاع‌رسانی جهانی، ارسال ابزار دسترسی به اینترنت، نامه‌نگاری به نهادهای بین‌المللی

6. پرهیز از خشونت‌طلبی با زبان عدالت
• مثلاً نگوییم: “حق‌شان بود بمباران شوند چون از فلان حکومت دفاع کردند.”
• چون این خود بازتولید خشونت است، نه مقاومت.

7. داشتن «افق رهایی»
• سندروم استکهلم وقتی شکل می‌گیرد که فرد هیچ راه رهایی جز وابستگی به عامل خشونت نمی‌بیند.
• اگر شما هنوز به امکان تغییر، رهایی و ساختن آینده‌ای بهتر با مردم ایمان دارید، گرفتار این سندروم نیستید.

🕊️ نتیجه‌گیری:

«سندروم استکهلم یعنی وقتی قربانی به زنده‌ماندن بسنده می‌کند، نه به زیستن.»

اگر هنوز:
با ظلم بیگانه‌ایم،
قدرت همدلی‌مان را با بی‌پناهان حفظ کرده‌ایم،
• و آینده را به‌جای سلاح و سلطه، با آگاهی و امید تصور می‌کنیم،

آنگاه ما اسیر نشده‌ایم.
نه به دستان جلاد، نه به وعده‌های جنگ‌طلب، و نه به توهم نجات از آسمان
https://www.tg-me.com/marzockacademy
💢 چند دانشجوی دختر و پسر من را از کافه بیرون انداخته و به من گفتند: #گوسفند خودت هستی!

🖌
#امید‌فراغت روزنامه‌نگار

🔸پس از حمله نیمه شب اول تیر ماه ۱۴۰۴
#هواپیماهای‌B2 آمریکا به تاسیسات اتمی #فردو، #نطنز و ... و انهدام آن، ظهر امروز به کافه‌ای رفتم تا #قهوه بخورم. بحث داغ کافه، حمله غافلگیرانه #آمریکا و پودر شدن #صدها‌میلیارد‌دلار از پول مردم برای ساخت سایت‌های اتمی بود.

🔸تصمیم گرفتم مانند
#مجری‌ها و کارشناسان شبکه‌های #تلویزیون #جمهوری‌اسلامی حرف بزنم و زدم! ای کاش چنین حرف‌هایی نزده بودم. چرا که هم #فحش‌‌رکیک خوردم و هم این‌که من را با بی‌احترامی از کافه بیرون انداخته و گفتند: #گوسفند خودت هستی! احتمالا دوست دارید، بدانید چه گفتم! به جوانان دختر و پسر کافه گفتم: #ترامپ جنگ را شروع کرد و پایان آن با جمهوری‌اسلامی است. از دیدگاه #سعید‌جلیلی عضو #جبهه‌پایداری هم وام گرفتم که گفته بود، آمریکا در شروع جنگ جمهوری‌اسلامی و #اسراییل اعلام کرد که حمله اسراییل به #ایران به آمریکا ربط ندارد و مانند جلیلی آن را به #ترسو بودن آمریکا ربط دادم. ابتدا ۳ دختر دانشجو گفتند: چقدر این آدم یعنی من #اسکول هستم و هیچ درک و شناختی از واقعیت‌ها ندارم.

🔸اصلا فکر نمی‌کردم اکثریت ملت ایران به بلوغ فکری رسیده‌اند. تصور می‌کردم مانند رفقایم اهل
#تقلید‌کورکورانه هستند. وقتی با تحلیل و تفسیر منطقی‌شان مواجه شدم شروع به کبرا و صغرا کردن کلمات و جملات کردم و به تعبیری #گودرز را به #شقایق ربط داده تا بتوانم این #شکست مفتضحانه را پنهان کنم.

🔸مدیر کافه وقتی چنین برخوردی را دید. به بیرون کافه آمد و گفت: این جوانان
#دختر و #پسر اهل خرد و دانایی هستند و حواس‌شان به #علم #تخصص #فناوری #تکنولوژی و قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای هست. دیگر نمی‌شود #دو ضربدر دو را به آنان #پنج غالب کرد!

🔸به مدیر کافه گفتم: بیشتر اهالی روستای‌مان چون
#ماهواره ندارند و فقط شبکه‌های تلویزیون جمهوری‌اسلامی را می‌بینند، #شیرینی گرفته‌اند و تصور می‌کنند همین روزها مسئولان‌جمهوری‌اسلامی در #تل‌آویو #حیفا و ...جشن می‌گیرند. من هم تصور کردم اینان مانند اهالی روستای ما، دسترسی به #اطلاعات جهانی ندارند. بنابراین تصمیم گرفتم: برای حفظ روحیه‌شان، کلمات و جملاتی بگویم تا بتوانم آنان را به اصطلاح #مهار کنم.

🔸بعد از اخراج از کافه، پیش خودم فکر کردم دیگر نمی‌شود با چنین جامعه‌ای از این شوخی‌ها کرد.
#نسل‌امروز باخت و شکست را #باخت و پیروزی را پیروزی می‌دانند. به نسل امروز دیگر نمی‌شود گفت: توانایی محو و #نابودی اسراییل را داریم. اگر بگوییم مانند من از کافه بیرون پرت می‌کنند! نسل امروز دقیقا و البته آگاهانه فهمیده که با #شعار و #شعرهای‌حماسی نمی‌شود کشورهایی نظیر اسراییل را شکست داد. نسل امروز کاملا می‌داند اسراییلی که به وسعت #استان‌مازندران است بخاطر تکنولوژی #نظامی و #اقتصادی قدرت و توانایی شکست کشورهای بسیار بزرگ‌تر از خودش را دارد.

🔸دختر دانشجو هم به مدیر کافه پیوست و برای این‌که من را از
#ناراحتی دربیاورد، گفت: قصد بی‌احترامی نداشتیم. اما تلاش کن از این پس به جامعه مخاطبت احترام بگذاری. این‌که حرف و سخنی را کورکورانه بشنوی و مانند #طوطی بخواهی آن را تکرار کنی، خودت از #مقام‌انسانی خارج می‌شوی. دختر دانشجو گفت: از خودت صادقانه می‌پرسم، آیا به حرف‌هایی که زدی، ایمان و اعتقاد داری؟ آیا واقعا آمریکا و اسراییل از ما می‌ترسند؟ اگر می‌ترسند پس چرا هواپیماهای‌شان، شب و روز در #اتوبان‌هوایی ایران، رفت و آمد می‌کنند؟ وقتی قدرت شناسایی هدف‌شان را در زیر #راه‌پله فلان ساختمانی در فلان شهر را دارند، آیا می‌توان واقعیت موجود را غیر واقعیت تعریف کرد؟ وقتی هواپیمای اسراییلی در فلان خیابان #غرب کشور، فلان ماشین یک مقام را #رهگیری کرده و آن را #منفجر می‌کند، آیا می‌شود این توانمندی را نادیده گرفت؟ دختر دانشجو حرف‌های دیگری هم زد که ای کاش زمین دهان باز می‌کرد و من را می‌بلعید تا چنین #شرمنده و خجالت زده نشوم.

🔸 اجازه می‌خواهم فقط یک جمله‌ دختر دانشجو را بیان کنم. به من گفت: لطفا
#گوسفند نباش!

https://www.tg-me.com/marzockacademy
مغز؛ فرمانده فراموش‌شده

مقایسه میزان توجه انسان‌ها به مغز در برابر سایر اندام‌ها، با تأکید بر عملکردهای شناختی، عقلانی و یادگیری

مقدمه

در جهانی که سلامت و زیبایی ظاهری به بخشی از هویت روزمره انسان‌ها تبدیل شده است، مراقبت از اندام‌هایی چون قلب، پوست، چشم و عضلات جایگاهی ممتاز یافته‌اند. تبلیغات گسترده، سرمایه‌گذاری‌های کلان در صنایع آرایشی و سلامت، و حتی عادت‌های فرهنگی رایج، همگی بر این امر دلالت دارند که انسان امروزی به‌طور وسواس‌گونه‌ای به آنچه دیده و سنجیده می‌شود توجه می‌کند.
در این میان، مغز—یعنی پیچیده‌ترین، ظریف‌ترین و سرنوشت‌سازترین اندام بدن انسان—به طرز نگران‌کننده‌ای نادیده گرفته شده است. این بی‌توجهی نه‌تنها محدود به مراقبت فیزیولوژیک مغز است، بلکه ناظر بر یک غفلت عمیق‌تر: نادیده‌گرفتن عملکردهای شناختی، عقلانی، یادگیری و پردازش معنای زندگی.

غفلت از مغز؛ یکی از پارادوکس‌های مدرن

شاید هیچ اندامی به‌اندازه‌ی مغز مستحق مراقبت دائمی، تمرین مستمر و تغذیه سالم نباشد. اما با نگاهی به سبک زندگی روزمره انسان مدرن درمی‌یابیم که کمترین سهم توجه، برنامه‌ریزی، آموزش و سرمایه‌گذاری به مغز اختصاص یافته است.
مردم ساعت‌ها در باشگاه‌های ورزشی عضله می‌سازند، هزاران دلار خرج ظاهر خود می‌کنند، اما برای آموزش ذهن، ارتقاء تمرکز، پیشگیری از زوال عقل، یا حتی فهم درست احساسات خود، نه زمان می‌گذارند و نه هزینه.
این شکاف، نه‌فقط نشانه‌ای از اولویت‌های معیوب فرهنگی، بلکه بازتابی از ناتوانی انسان در شناخت جایگاه واقعی خود به‌عنوان موجودی شناختی-فرهنگی است.

عملکردهای شناختی و عقلانی: قلب نادیدنی وجود انسان

مغز، مرکز تمام فرآیندهایی است که انسان را از سایر گونه‌ها متمایز می‌سازد: توانایی تمرکز، حافظه فعال، حل مسئله، تفکر انتزاعی، یادگیری پیچیده، برنامه‌ریزی آینده، کنترل هیجانات، همدلی، و قضاوت اخلاقی.
این عملکردها نه اموری لوکس و دانشگاهی، بلکه بنیاد زندگی روزمره ما هستند. تصمیم‌گیری در مورد شغل، مدیریت یک گفت‌وگوی دشوار، تشخیص یک احساس پنهان، نوشتن یک جمله معنادار، یا حتی به‌خاطر آوردن خاطره‌ای شیرین—all—وابسته به سلامت و پویایی مغز ماست.

با این حال، افراد کمی به تمرین شناختی می‌پردازند، کمتر کسی به تغذیه‌ ذهن خود می‌اندیشد، و بیشتر مردم فرسودگی شناختی را با «خستگی طبیعی» اشتباه می‌گیرند.
در این وضعیت، مغز—با تمام ظرفیت‌های شگفت‌انگیزش—در حاشیه‌ی توجه فردی و اجتماعی باقی می‌ماند، و انسان، موجودی که می‌توانست خردمندترین باشد، به‌تدریج درگیر روزمرگی، فراموشی و زوال عقلانی می‌شود

دلایل فرهنگی و روان‌شناختی این بی‌توجهی

چرا انسان‌ها به مغز خود کمترین توجه را دارند؟ پاسخ این پرسش چندلایه است:

نخست آن‌که مغز دیده نمی‌شود. انسان به‌طور طبیعی به چیزهایی واکنش نشان می‌دهد که دیده، لمس یا شنیده می‌شوند.
دوم، بسیاری از اختلالات شناختی یا عاطفی، به‌جای اینکه به‌عنوان “مسأله زیستی مغز” تلقی شوند، به‌صورت برچسب‌های شخصی، ضعف اراده یا ناتوانی اجتماعی درک می‌شوند.
سوم، نظام‌های آموزشی ما هنوز به‌جای “تقویت توانایی‌های ذهنی”، بیشتر به انتقال اطلاعات خشک و فراموش‌پذیر می‌پردازند.
و چهارم، فرهنگ مصرف‌گرایانه و تصویری عصر دیجیتال، انسان را به تماشاچی زیبایی ظاهری دیگران تبدیل کرده، نه معمار آگاهی و ذهن خود.

پیامدهای بی‌توجهی به مغز

بی‌توجهی به مغز، در بلندمدت، پیامدهایی عمیق و گاه بازگشت‌ناپذیر دارد.
کاهش قدرت تمرکز، افزایش اضطراب، ضعف تصمیم‌گیری، اختلال در روابط اجتماعی، افت کیفیت یادگیری، و در مراحل پیشرفته‌تر، زوال عقل و کاهش ظرفیت‌های شناختی، از جمله این عوارض هستند.
همچنین، بی‌توجهی به مغز، انسان را در برابر جریان‌های تبلیغاتی، تئوری‌های توطئه، تصمیم‌های احساسی و فقدان تفکر انتقادی آسیب‌پذیرتر می‌کند.

راه بازگشت؛ فرهنگ مراقبت شناختی

اصلاح این وضعیت، نیازمند یک بازتعریف بنیادین از «سلامت» است.
مراقبت از مغز باید نه‌تنها در پزشکی، بلکه در آموزش، رسانه، خانواده و سیاست‌گذاری نهادینه شود.
تمرین‌های ذهنی، مطالعه عمیق، گفت‌وگوهای معنادار، تفکر خلاق، توجه‌آگاهی (mindfulness)، خواب سالم، تغذیه مغزی، و یادگیری مادام‌العمر، نه‌فقط توصیه‌های لوکس، بلکه نیازهای پایه‌ی انسان معاصر هستند.
زمان آن رسیده که سلامت مغز را جدی بگیریم—نه به‌عنوان اندامی زیستی، بلکه به‌عنوان بستر شخصیت، شعور، و آینده‌ی انسان.

نتیجه‌گیری

در عصر پیچیدگی، شتاب، و هوش مصنوعی، آن‌چه انسان را متمایز نگاه می‌دارد، نه بدن عضلانی یا چهره‌ی آراسته، بلکه مغز ورزیده، اندیشه‌ی روشن، و ذهنی پویاست.
اما تا زمانی که مغز را «فرمانده‌ای فراموش‌شده» بدانیم و عملکردهای شناختی را در حاشیه‌ی زیست‌روزمره نگه داریم، تمدن انسانی بر زمینی لرزان بنا خواهد شد.
اگر انسان می‌خواهد همچنان «موجود خردمند» باقی بماند، باید از مغزش آغاز کند.
جمشید قسیمی

جمشید قسیمی
https://www.tg-me.com/marzockacademy
سیستم گلیمفاتیک: فاضلاب مغز
سیستم گلیمفاتیک شبکه‌ای در مغز است که مانند یک «سیستم فاضلاب» عمل می‌کند و مواد زائد، سموم و متابولیت‌ها را از بافت مغزی پاک‌سازی می‌کند. این سیستم برای سلامت مغز حیاتی است.
چگونه کار می‌کند؟
• ساختار: از سلول‌های گلیال (عمدتاً آستروسیت‌ها) و فضاهای اطراف رگ‌های خونی تشکیل شده است. مایع مغزی‌نخاعی (CSF) از طریق این فضاها در مغز جریان می‌یابد.
• فرآیند: مایع مغزی‌نخاعی، سموم (مثل پروتئین‌های بتا-آمیلوئید مرتبط با آلزایمر) را جمع‌آوری و از طریق سیستم لنفاوی به جریان خون منتقل می‌کند.
• فعالیت اصلی: در خواب عمیق (فاز غیر-REM) کارآمدتر است، زیرا فضای بین‌سلولی مغز افزایش یافته و جریان مایعات بهبود می‌یابد.
چرا مهم است؟
• پیشگیری از بیماری‌ها: دفع پروتئین‌های مضر، خطر آلزایمر، پارکینسون و سایر بیماری‌های عصبی را کاهش می‌دهد.
• سلامت شناختی: پاک‌سازی مواد زائد، حافظه، تمرکز و یادگیری را حفظ می‌کند.
• تعادل مغزی: حذف متابولیت‌های مضر، از آسیب به نورون‌ها جلوگیری می‌کند.
چه چیزهایی به آن آسیب می‌زند؟
• کمبود خواب: خواب ناکافی، عملکرد سیستم را مختل می‌کند.
• افزایش سن: با پیری، کارایی آن کاهش می‌یابد.
• مشکلات عروقی: فشار خون بالا یا بیماری‌های قلبی، جریان مایعات را مختل می‌کنند.
چگونه تقویتش کنیم؟
• خواب منظم: 7-9 ساعت خواب عمیق در شب.
• سلامت عروق: ورزش، تغذیه سالم و کنترل فشار خون.
• کاهش التهاب: مدیریت استرس و رژیم غذایی ضدالتهابی.
جمع‌بندی: سیستم گلیمفاتیک، فاضلاب مغز است که با پاک‌سازی سموم، سلامت شناختی و عصبی را تضمین می‌کند. خواب کافی، کلید فعال‌سازی این سیستم حیاتی است.
جمشید قسیمی
https://www.tg-me.com/marzockacademy
#علاج

آیا جنگ
_پس از این‌ همه تباهی و ویرانی_
ما را نجات خواهد داد
و آرزوهای خفتۀ ما
دیگر بار
شکفته خواهد شد؟
و یا از من انسانی بدوی خواهد ساخت
و از تو زنی دیگر؟

#نزار_قبانی


@DubiumChannel

https://www.tg-me.com/marzockacademy
2025/07/03 14:57:20
Back to Top
HTML Embed Code: