Telegram Web Link
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خاطره‌نگاری
"من غیظ‌ها رو هدیه نمی‌برم"
خاطره‌ی شنیدنی از :
پیغامبر عشق و نور
بانو ایران درودی
در فرودگاه مشهد


۷ آبان، سالروز درگذشت بانوی هنرمند، ایران دَرّودی

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍42
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
5
نگارش دهم تا دوازدهم
🍁🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10 ─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
#خاطره‌نگاری

آبان هزارتوی زمان
#دکترسیناجهاندیده

سال ۱۳۷۰ بود. عشق به کتاب مرا بارها و بارها به دست‌دو فروشی‌ها کتاب در تهران رسانده بود. شب از رشت حرکت می‌کردم تا صبح زود در تهران باشم. یاد پاساژ ایران بخیر که انباشته از کتاب‌ها دست‌دو بود. تصورش را بکنید. آثار یاشار کمال را جلدی دویست تومان بخرم. آداب زیارت تقی مدرسی را در پاساژ ایران دویست تومان خریدم. یکی از همان روزها به عشق دیدن انتشارات زمان به کتابفروشی کتاب زمان رفتم. زنده یاد آل رسول داشت با کسی صحبت می‌کرد. از او سراغ کتاب «قدرت سیاسی» ژان ویلیام لاپی‌یر ترجمه بزرگ نادرزاد را گرفتم. از قصد خودم را برای دیدن کتاب‌ها مشغول کردم تا بفهمم این کیست که آل رسول با او صحبت می‌کند. حس ششمم می‌گفت باید یک نویسنده یا مترجم معروف باشد. از گفتگوها فهمیدم احمد میرعلایی است. مترجم محبوب من. پشت به من و روبروی آل رسول ایستاده بود. کتابفروشی کوچک بود. جای ایستادنم را تغییر دادم تا چهره‌ی میرعلایی دقیقا ببینم. اولین بار بود میرعلایی بزرگ را می‌دیدم. او خیلی نماند. خدا حافظی کرد و رفت.
چهار سال بعد در دوم آبان ۱۳۷۴ مرگ نابهنگام میر علایی را اعلام کردند. بیست شش سال از مرگ او گذشته است و اکنون در سال ۱۴۰۰ خبر مرگ ال رسول را درست در همان ماه آبان با چند روز تفاوت اعلام کرده‌اند. آل رسول یک نسل از نسل میرعلایی جلو‌تر بود. او خدمت بزرگی به فرهنگ ایران کرده است. هر وقت «هزار توی بورخس» را نگاه می‌کنم به یاد میرعلایی و آل رسول می‌افتم. این کتاب همیشه با خاطره‌ی کتاب زمان وصل است. آل رسول عمری بلند کرد و به مرگ طبیعی مرد. اما میر علایی در دوم آبان ۱۳۷۴ فقط ۵۳ سال داشت. یعنی تقریبا هم سن و سال اکنون من. میر علایی حداقل اگر تا سال ۱۴۰۰ زنده بود چه اتفاق می‌افتاد؟ چه آفرینش هایی داشت؟ یادشان همیشه زنده است.

با یادی از:
#عبدالحسین‌آل‌رسول (میرزاعبدالحسین آل‌رسول)
(۱ فروردین ۱۳۰۳ - ٧ آبان ١۴٠٠
#تهران)
ناشر و مترجم.
او از پایه‌گذاران انتشارات نیل و مدیر انتشارات کتاب زمان بود
.
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍4
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
روز کوروش
#دکترمیلادعظیمی

علاقه به تاریخ و شخصیت‌های تاریخی خوب و مطلوب است اما به شرطی که مبتذل و بی‌اساس و تعصب‌آلود نباشد. چند سالی است کوروش‌ستایی و کوروش‌گرایی تبدیل شده به عاملی برای تشتّت و آشفتگی و شقاق. به بهانه‌ی سال‌زاد کوروش موجی نامتعادل برمی‌خیزد و فضای مجازی را درمی‌نوردد و دست‌مایه‌ای می‌شود برای نوعی ناسیونالیسم خام و بی‌بنیاد. به تصریح دانشمندان روز تولد کوروش مبتنی بر هیچ شالوده‌ی علمی نیست اما چنان این دروغ تزئین شده که انگار این روز از مسلّم‌ترین حقایق تاریخی است. روز کوروش نهیبی است بر ما که ببینیم جامعه‌مان چقدر از میزان و تراز اعتدال و متانت خارج شده است. این روز بار دیگر هیجان و عصبیت نهفته در اعماق روح جامعه را به پیش چشم می‌آورد و هشدار می‌دهد که سیاست‌بازی بر همه‌ی زوایای زندگی ایرانی سایه ‌افکنده است. به بهانه‌ی هفتم آبان تندبادی از تعصب خام برمی‌آید و بخش‌هایی از جامعه را روبه‌روی هم قرار می‌دهد. این روز محملی شده برای تسویه‌حساب‌های سیاسی و مذهبی.
روی دیگر این کوروش‌بازی بیمارگونه در اسم‌هایی است که برخی از مردم برای فرزندان خود انتخاب می‌کنند. تعدادی از این اسامی آن‌قدر مهجور و غریب است که پهلوی‌دانان و محققان ایران باستان نیز آن اسامی را نمی‌شناسند! عموماً هم کسانی این اسم‌ها را برمی‌گزینند که چندان اهل مطالعه نیستند و اطلاعی از تاریخ مملکت ندارند. بخشی از این جریان به تمایل به نوآوری و «باکلاس»بودن برمی‌گردد و مقداری نیز به این که هنوز مسائل علمی و تاریخی ابزاری است برای گروکشی‌های سیاسی و منازعات حیدری و نعمتی و این یعنی یک‌جای کار می‌لنگد. تردیدی نیست مقداری از این تندروی‌ها واکنشی است به نادیده‌گرفتن تکه‌های بزرگی از تاریخ ایران در رسانه‌های رسمی و حکومتی. تاریخ ایران یک سیر مستمر است و نمی‌توان بخشی از این مسیر درازآهنگ و پیچان را فرو کاست و نادیده انگاشت.
اما نگرانی بزرگتر این است که در این هیاهوی‌برای‌هیچ و کشمکش‌های سبک و پوچ، چشم‌زخمی به بنای نازنین آرامگاه کوروش بزرگ برسد. عده‌ای به این نتیجه برسند که بهتر است صورت‌مسئله پاک شود. این نگرانی بزرگ است. تاریخ بر ما نخواهد بخشود که یکی از عزیزترین میراث‌های ملی‌مان را بازی‌بازی در معرض عصبیت‌های سوزان قرار بدهیم.

🍁🍁🍁
این یادداشت را پارسال به مناسبت روز کوروش بزرگ نوشتم و در روزنامه‌ی فقید جامعه‌ی فردا منتشر شد. راستش را بخواهید امروز بیشتر از پارسال نگران آرامگاه کوروش هستم. ستاره نگردد مگر بر زیان و... نگهبان ما باد پروردگار.

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
3👍1👎1👏1
از نوآوری‌هایی فارسی جدید در لغت‌سازی: پسوند سا

#دکترسیداحمدرضاقائم‌مقامی

در فارسی معاصر یک پسوند مشابهت به صورت سا هست که سابقه‌ای که بتوان به آن اعتماد کرد در فارسی قدیم ندارد. چند کلمه مانند پریسا و مهسا و درسا همه ساخته‌های نوَند (پریسا را گفته‌اند مبدّل پری‌افسا است و درسا، اگر بتوان شاهدی برای آن یافت، شاید در ذهن سازنده با دُر سفتن مربوط بوده) و کلماتی مانند پیلسای و ذره‌سا و ساستاسا که در لغت‌نامهٔ دهخدا هست و به واسطهٔ آن به سخن دیگران نیز راه پیدا کرده یا ربطی به سا ندارند یا شواهد آنها معتبر نیست. پیلسای (کذا با یاء پایانی!)، که در لغت‌نامه به استناد یک بیت نظامی در لیلی و مجنون به چیزی در بزرگی و ضخامت مانند پیل تعریف شده و از آن جا به مانند فرهنگ ریشه‌شناختی آقای حسن‌دوست نیز راه یافته، در واقع صفت تخت شاه است که آن را چنانکه معمول اعصار قدیم بوده بر پشت پیل می‌نهاده‌اند و بنابراین، معنایش تختی است که پشت پیل را «می‌ساید»:
در سایۀ تخت پیلسایش
پیلان نکشند پیلپایش

آسمان‌سا، یا به بیان درستتر آسمان‌سای، نیز چیزی است که سر به آسمان می‌ساید، و از این قبیل است سنگ‌سا(ی) و دندان‌سا(ی) و مشک‌سا(ی). ذره‌سا به استناد یک بیت سعدی لغت تصور شده که در کلّیّات او به شکل دیگری ضبط است و ساستاسا به اغلب احتمالات یک لغت ساختگی است که آن را برای اعتبار بخشیدن به یک شاعر بسیار قدیمی (فرالاوی) بسته‌اند (شواهد این دو کلمۀ اخیر در ذیل سا در لغت‌نامه آمده است).

هر کلمۀ دیگر که جزء دومش سا باشد یا در اصل سای (مادۀ مضارع از سودن) بوده یا اصلاً چیزی دیگر بوده یا در دورۀ ما ساخته شده. وجود دو کلمۀ آسا و سان، که به مرور بدل به پسوند مشابهت شده‌اند، در به وجود آمدن این پسوند نوظهور مؤثر بوده، ولی در وهلۀ اول احتمالاً این پسوند را از کلمۀ پریسا(ی)، که به غلط به معنای «مانند پری» تصور شده بوده، انتزاع کرده‌اند. در هر حال، لازم است تذکر داده شود که سا کوتاه‌شدۀ آسا یا سان نیست، آن طور که بعضی لغویان تصور نموده‌اند، و مگر با تصورات ادبای قدیم ما که تبدیل هر حرف به حرف دیگر را ممکن می‌دانستند شدنی نیست. همین جا تذکر این نکته هم لازم است که سان و آسا نیز (مخصوصاً سان) در شواهد قدیم ما در موارد متعدد هنوز اسمند و ساده‌انگارانه است که آنها را صِرف پسوند مشابهت به شمار آوریم.

ذیل: تک‌ شاهدی که در فرهنگها از پری‌سای به معنای پری‌افسای آورده‌اند بیتی است از لبیبی. واقع آن است که اگر بخواهیم احتیاط کنیم، این شاهد را هم احتمالاً نباید چیزی واقعی تلقی کنیم. اگر هم آن را واقعی بشمریم، لازم نیست که آن را مخفف پری‌افسای بدانیم. این لغت اصالتی داشته باشد یا نداشته باشد، در هر حال، اساس ساختن پسوند سا توهّم بعضی از اهل زبان بوده است.

ذیل دوم: همین خطایی که در این جا تذکّر داده شد در کتاب الگوهای ساخت واژه از آقای دکتر سامعی و خانم تفسیری نیز، که بهترین کتاب در این موضوعات است، تکرار شده. در صفحهٔ ۹۶ از آن کتاب کلمات پریسا و لعلسا و درسا و پیلسا و مهسا به شاهد قاعدهٔ پسوند شباهتِ سا فهرست شده است. در مورد لعلسا در این یادداشت چیزی نگفتیم، ولی سا در جزء دوم این کلمه نیز مشتق از سودن است.
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍6
Forwarded from اتچ بات
صبح
   خورشيد آمد
دفتر مشق شبم را
                     خط زد
می روم
    دفتر پاک‌نويسی
                        بخرم!
زندگی را بايد
         از سر سطر نوشت

#دکترقیصرامین‌پور

سلامی پر از عطر زندگی

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
5
۸ آبان، سال‌روز درگذشت دکتر قیصر امین‌پور

یادش گرامی!

خاطره‌ای از قیصر


#دکترمحمدرضاروزبه

سال ۱۳۶۹  یک‌شب در خوابگاه دانشجویی امیرآباد، مهمان زنده‌یاد قیصر امین‌پور بودم.  جدیدترین سروده‌اش را برایم خواند:

حرف‌های ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه می‌کنی:
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن‌که با خبر شوی
لحظه‌ی عزیمت تو ناگزیر می‌ شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
         چقدر زود
                     دیر می‌شود!

که از معروف‌ترین و محبوب‌ترین اشعار نیمایی اوست. در عین حال که غرق در لذت بودم، به یاد دارم که به او پیشنهاد دادم که در سطر آخر به جای "چقدر" بگو "چه" :

ناگهان چه زود دیر می‌شود!

چون "چقدر" با مصوت کشیده‌اش چندان با  "زود" نمی‌خواند اما "چه" به لحن و آهنگِ کلام شتاب می‌دهد و با "زود دیر شدن"، همخوان‌تر و هماهنگ‌تر است.
قیصر  لحظاتی به عادت همیشگی‌اش چشمانش را بر روی سطر آخر تنگ کرد به نشانه‌ی تامل.  و بعد با لبخندی پرمهر، پیشنهاد مرا پذیرفت و با خودکارش زیر "چقدر" خط کشید. اما بعدها شعر را به همان شکل نخست به چاپ سپرد. نمی‌دانم فراموش کرد تغییرش دهد یا در نهایت، منصرف شده و انتخابِ خودش را ترجیح داده بود.
به نظر من آن سطر به هر دو شکل، زیبا و دل‌انگیز است.
شما کدام گزینه را می‌پسندید؟

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👏3
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
وه که در برگ‌ریز مروّت
نوبت برگ‌ریز من آمد
تیغ بیداد بر دست پاییز
از برای ستیز من آمد

گر نه‌ای مهربان مهرگانا
خیز از جای و خون‌ریز من باش
از تو می‌خواهم ای فصل پاییز
آخرین فصل پاییز من باش

#دکترمظاهرمصفا

۸ آبان سال‌روز درگذشت مُظاهر مُصفّا

شاعر، استاد دانشگاه و مصحح متون

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
3
#خاطره‌نگاری

مظاهر مصفا
از زبان عبدالرحیم جعفری

و باز توسط مهدی سهیلی بود که افتخار آشنایی با دکتر مظاهر مصفّا را پیدا کردم. مهدی سهیلی و مظاهر مصفّا و سادات ناصری دوستان صمیمی بودند و در بحثهای ادبی کارشان اغلب به جرّ و بحث می‌کشید و دوستانه به هم پرخاش می‌کردند. دکتر مصفّا با اکبر زوّار کار می‌کرد. دانشمندی بود بسیار محجوب و آراسته و خوش‌خلق، با اندامی نسبتاً متوسط و صورتی گرد، غالباً متبسم و گاهی غمگین و در خود فرورفته، کم‌حرف و متین و مهربان. والدینش در قم زندگی می‌کردند، اما خودش در تهران بود. گاهی من و همسرم با خانواده‌ی سهیلی می‌رفتیم به خانه‌ی پدری او در قم، و پذیرایی مفصلی از ما می‌کردند. من ارادت خاصی به این خانواده داشتم، مخصوصاً به پدرش، که اهل تفرش و مردی بلندنظر بود و نسبت به مهمانان خود صمیمیت زیاد نشان می‌داد. متأسفانه چند سال پس از آشنایی ما وفات یافت. آن ایام (۱۳۳۴) مصفّا ازدواج نکرده بود. چند سالی از آشنایی‌مان می‌گذشت که مظاهر ازدواج کرد، ولی متأسفانه این ازدواج خیلی زود به جدایی انجامید. بعدها با خانم امیربانو دختر زنده‌یاد امیری فیروزکوهی شاعر و ادیب معروف ازدواج کرد و از او صاحب چند فرزند شد. دکتر مصفّا اکنون استاد دانشکده‌ی ادبیات است. آن سالها گرفتار رساله‌ی دکترایش بود که استاد بدیع‌الزمان فروزانفر باید تأیید می‌کرد و ایراداتی بر آن می‌گرفت. مصفّا در واکنش به اشکال‌تراشیهای فروزانفر قطعه‌ای در ذم او سروده بود به عنوان «لوچک دیدم»: «لوچک دیدم ز حوالی طبس __زشت و کج و کودن و بدمنظرا...» و جریان به گوش فروزانفر رسید، و گرفتاری همچنان ادامه داشت، تا سرانجام بعد از چندین سال فروزانفر با او بر سر مهر آمد و رساله‌اش را تأیید کرد و مصفّا دکترای ادبیات گرفت.

مدتها بود که در نظر داشتم تذکره‌ی مجمع‌الفصحای رضاقلیخان هدایت را با ویرایش و نسخه بدلها و لغات و اعلام و تصحیح و تنقیح چاپ و منتشر نمایم. برای این کار به آقای دکتر مظاهر مصفّا مراجعه کردم و او هم با وسواس زیادی کار را شروع کرد، ولی متأسفانه با سختگیریهای دکتر و سه‌چهار بار غلط‌گیری هر فرم، دو سال طول کشید تا جلد اول که بسیار هم روی آن زحمت کشیده بود آماده‌ی انتشار شد؛ یعنی تا سال ۱۳۳۶؛ این بود که از دکتر مصفّا خواستم موافقت کند که در جلدهای بعدی فقط اغلاط متن را تصحیح کند و کتاب بدون ذکر نسخه بدلها و پاورقی چاپ شود تا پس از انتشار دوره‌ی کامل مجدداً از جلد دوم به بعد کتاب مانند جلد اول تجدید چاپ شود، و او پذیرفت. فروش و توزیع این کتاب که هر جلد در یکهزار و پانصد نسخه و مجموعاً در بیش از ۵۱۰۰ صفحه چاپ شد بیش از ده، دوازده سال طول کشید.

دکتر مظاهر مصفا شعر هم می‌سرود. این چند بیت، از مرثیه‌ای است که در سوک دکتر معین سروده بود:

گریند به سوک تو همه عارف و عامی
پخته ز سر پختگی و خام به خامی

عارف ز غم تو که تویی پخته‌ی عرفان
عامی ز غم خامی و خام از غم عامی

گریان شده از قصه‌ی تو دیده‌ی سعدی
بر سر زند از غصه‌ی تو دست نظامی

خاقانی طرفه‌سخن از درد تو گوید
خون می‌رود از رنج تو از دیده‌ی جامی

دکتر مصفا یک نوآوری و بدعتی هم در آثار خود به یادگار گذاشت و آن اینکه در تمام کلمات فارسی که ص و ث در آن بود سین و در کلماتی که ض و ظ و ط بود «ز» و «ت» به کار می‌برد.
در اینجا باید حق‌شناسی خود را از او ابراز نمایم، که اگر او نبود مجمع‌الفصحایی هم تجدیدچاپ و منقح و منتشر نمی‌شد. دکتر مصفّا، بعدها کلیات دیوان سنایی غزنوی و دیوان نظیری نیشابوری را با پانوشتها و یادداشتهای معتبر و زحمات و کوشش بسیار برای امیرکبیر تصحیح و تنقیح کرد. دوستی و همکاری با او یکی از افتخارات زندگی من است.

‍«در جستجوی صبح»
خاطرات عبدالرحیم جعفری، بنیانگذار مؤسسه‌ی انتشارات امیرکبیر | نشر نو | ص ۶۰۷ تا ۶۰۹
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍3
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
"قیصر و علی‌رضا قزوه"

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

قیصر امین‌پور گرچه سبکی ویژه در شعر داشت اما شاعرِ سبک‌آفرین یا جریان‌سازی نبود. او شاعری است که آشکارا در بسیاری از شعرهایش از دیگران تاثیراتی‌پذیرفته‌. ازهمین‌رو شعرش صدایی واحد ندارد؛ صدای شعر شاملو، اخوان، سهراب، شفیعی کدکنی و به‌ویژه فروغ را در برخی و بلکه بسیاری از قطعاتش می‌توان‌شنید. این تاثیرپذیری‌ها البته اغلب در حیطه‌ی شیوه‌ها و شگردهای زبانی و بیانی بوده‌است. همان‌طور که ردّ غزلِ مولوی، سعدی، سایه و گاه بیدل را نیز در شعرش می‌توان‌ دنبال‌کرد. و نمونه‌ها فراوان است.
اما جدااز سبک و سیاق و مولفه‌های زبانی و بیانی، قیصر بسیاری از مضامین و تعابیر و ترکیب‌های شعرش را نیز از شاعرانِ گذشته و امروز وام‌گرفته‌است. ازجمله، می‌دانیم که قیصر از دوستان و ستایشگرانِ سلمان هراتی بود. آیا او در غزل "دستور زبان عشق" با این مطلع:

دست عشق از دامن دل دور باد!
می‌توان آیا به دل دستور داد؟

به‌ویژه آن‌جا که می‌گوید:

موج را آیا توان‌فرمود ایست!
باد را فرمود: باید ایستاد؟
(دستور زبان عشق، مروارید، چ سوم، ۱۳۸۶، ص ۳۵)

از این سطرهای شعر هراتی، متأثر نبوده؟:

چگونه می‌توان به انکار عشق برخاست
و یاس‌ها را از عطرافشانی بازداشت
مگر می‌شود به چشمه فرمان توقف‌داد ...
(از آسمان سبز، انتشارات حوزه‌ی هنری، ۱۳۶۴، ص ۳۵).

می‌دانیم که در همان دهه‌ی ۶۰، شاعرانِ انقلاب به طیف‌هایی منشعب‌شدند. جدااز کهن‌گرایان، در میان نوگرایان امثال علی‌رضا قزوه را می‌توان در جناحِ راست و کسانی هم‌چون قیصر و سیدحسن حسینی را در جناح چپ، طبقه‌بندی‌کرد. گرچه قیصر در یکی‌دودهه‌ی آخرِ زندگی و شاعری، از این تنگ‌نظری‌ها و مکتب‌گرایی‌ها، خود و شعرش را رهانده‌بود. اما شاید جالب‌باشد اگر که نشانه‌هایی از شعر قزوه را در شعرِ قیصر بتوان‌یافت. برای نمونه، قیصر غزلی زیبا و مشهور دارد که خودش نیز آن را خوانده:

بفرمایید فروردین شود اسفندهای ما
نه بر لب، بلکه در دل گل‌کند لبخندهای ما
(دستور زبان عشق، ص ۴۰)

آیا او ابیاتی از غزل قزوه ‌را (که ازقضا هم‌وزن با غزل قیصر است) در خاطر‌نداشته و یا ناخودآگاه از آن متاثرنبوده؟:

دلا تا باغ سنگی، در تو فروردین نخواهدشد
به روز مرگ، شعرت سوره‌ی یاسین نخواهدشد
فریب‌ات‌می‌دهند این فصل‌ها، تقویم‌ها، گل‌ها
از اسفند شما پیدا است فروردین نخواهدشد
(علی‌رضا قزوه، عشق علیه‌السلام، انجمن شاعران ایران، ۱۳۸۱، صص ۹_۳۸)

قیصر در بیتی دیگر از همین غزل که در آن "آیند[ه]" را در جایگاه قافیه‌ نشانده و بدعتی دلپذیر آورده، می‌گوید:

بفرمایید فردا زودتر فردا شود، امروز
همین حالا بیاید وعده‌‌ی آینده‌های ما

و قزوه غزلی دارد با عنوانِ "دیدار" که باز در همین وزن است:

غزل‌تر از غزل، گل‌تر ز گل، زیباتر از زیبا
تو از "الله اکبر" آمدی، از "اشهد ان لا ..."

گمان‌می‌کنم قیصر در بیتِ نقل‌شده، به بیتِ آخرِ غزلِ قزوه، توجه‌داشته:

تو می‌گویی زمانِ دیدنِ هم، باز هم فردا
و من می‌گویم امشب، زودتر، حالا، همین حالا
(همان، صص ۱_۴۰)

گرچه گمان‌می‌کنم قزوه و شاید خود قیصر به ابیاتی از غزلیات شمس و تکرارِ "مثال‌ده"هایش ("فرمان بده‌")، نظر‌داشته‌اند:

مثال‌ده که نروید ز سینه‌ خارِ غمی
مثال‌ده که کند ابرِ غم، گهرباری
مثال‌ده که نیاید ز صبح غمّازی
مثال‌ده که نگردد جهان به‌شب، تاری
مثال‌ده که نروید گلی ز شاخِ درخت
مثال‌ده که کند‌توبه خار از خاری
مثال‌ده که رهد حرص از گداچشمی
مثال‌ده که طمع وارهد ز طرّاری

البته این رابطه بده‌بستانی و دوطرفه بوده و قزوه نیز گاه گوشه‌ی چشمی به شعر قیصر و حسینی و دیگران داشته که پرداختن به آن مجالی دیگر می‌طلبد.
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
3
#خاطره‌نگاری

یادداشت‌های روزانه

قصه‌ی پرغصه

قصه‌ها تمام نمی‌شود اما ای کاش غصه‌ها..‌‌.

چند وقتی است در کلاس به این موضوع می‌اندیشم؛ چرا انگیزه‌ای در مخاطبانم برای گوش دادن به درس وجود ندارد، آیا کلاس من چنین بود یا دیگر کلاس‌هایشان هم به همین صورت برگزار می‌شد؟
کنجکاوانه از همکاران سؤال کردم، متوجه شدم که این بیماری، فراگیر است و در فراگیرندگان، علاقه‌ای برای گوش سپردن وجود ندارد...‌
آوردن موبایل برای دانش‌آموزان قدغن شده؛ اما وقتی در کلاس حضور می‌یابند، دنیای چند ساعته.ی یادگیری‌شان را با گپ و گفت و مزه‌پرانی پر می‌کنند؛ دسته‌های دوتایی و سه‌تایی‌شان سرسام‌آور می‌شود‌؛ گاهی ممکن است صدای بلند معلم و اعتراضش ساکتشان کند؛ اما بی‌فایده است...‌ "درشتی و نرمی به‌هم" نیز کارساز نمی‌شود.
دانشجویان هم با آنکه از چیزی محروم نشده‌اند، در کلاس، سرشان در تلفن همراهشان است و با دوستانشان چت می‌کنند. هیچ کس دل به یادگیری نمی‌دهد.
یک بار، این موضوع را برای اقدام‌پژوهی در نظر گرفتم؛ یعنی دلیل بی‌انگیزه‌بودن مخاطبانم اعم از دانش‌آموزان و دانشجویان، ریشه‌های جامعه‌شناختی و روان‌شناختی بسیاری وجود داشت که نه من متخصصش  بودم و نه علاقه.ای برای واکاوی در ژرف ساخت آن داشتم، تنها غصه‌ها چند برابر می‌شد؛ چون نمی‌توانستم شرایط را تغییر دهم؛ به همین علت به قصه پناه بردم به روایت.
منِ تسهیل‌گر چه کردم؟ به دنیای قصه پا گذاشتم.
تنها زمانی مخاطبانم مانند موم در دستم رام شدند که برایشان قصه گفتم، مغناطیس قصه، آن‌ها را با من همراه کرد. صورت قصه اگر افسانه می‌نمود، آنان را وادار به پرسش می‌کرد و اگر روابط علت و معلولی، منطقی و پرچالش بود، آنان را به تأمل و سکوت وا می‌داشت.
می.دانی، قصه‌ها پرشمارند و من، سال‌هاست، حافظه‌ام را از این پیمانه‌ها انباشته‌ام؛ قصه‌ها تمام نمی‌شود؛ اما ای کاش غصه‌ها..‌‌.
من هر بار با قصه‌ها، عینکی به چشمان مخاطبان می‌زنم تا دنیا را قشنگ‌تر و دل‌انگیزتر ببینند؛ زشتی و زیبایی؛ کمی و بیشی، قهر و آشتی و.‌‌.. وقتی می‌بینند دنیا، سراسر خاکستری است؛ انگیزه‌شان برای ادامه دادن زیاد می‌شود. به خودم می‌بالم که در شرق به دنیا آمدم و در جزیزه‌های گوناگون قصه‌ها زندگی کردم؛ بسیاری از نزیسته‌ها را زیسته‌ام و تجربه به دست آوردم. مولوی و مولوی‌ها، فردوسی و فردوسی‌ها، جمال‌زاده‌ها و هدایت‌ها را می‌ستایم که سازندگان واقعی عینک ذهن‌مانند..‌.

#فسانه_سعادتی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👍2👏2
نکته‌هایی از دستور خطّ فارسی

ترکیب‌هایی که با نیم‌فاصله/ بی‌فاصله نوشته می‌شوند (۱۰)


نام عربی کتاب‌‏ها با فاصلۀ کامل نوشته می‌‏شود:
اسرار التوحید، اوراد‌ الاحباب، تجارب الامم، تذکرة الاولیاء، حدیقة الحقیقه، درّة التّاج، طبقات الصوفیه، طریق التحقیق، فردوس المرشدیه، مجالس النّفائس، مجمل التواریخ و القصص، مناقب العارفین، نهج البلاغه

فرهنگستان زبان و ادب فارسی


‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👏41
.فقط امشب | دسترسی رایگان به کانال‌های V.I.P
#مخصوص علاقه‌مندان به آموزش‌های کاربردی و تخصصی در زمینه‌های: #درسی_ادبی_کنکور_مشاوره و ...
فرصت محدود برای استفاده رایگان
کافیه روی لینک زیر زده و گزینه( add یا افزودن )رو بزنید تا منتخبی از بهترین کانالها رو داشته باشی👇
https://www.tg-me.com/addlist/X65zRhDGAzIzMDk8

کانال های ویژه امشب :👇
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀 جدیدترین جزوات علوم و فنون و فارسی
🆔@ahmadi63amoozesh
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻
🚀تکنیکهای طلایی عزت نفس ، اعتماد به نفس
🆔@nooredaroonn
🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺
ارتباط با ادمین
🔻@Rahaii_moha
Forwarded from اتچ بات
دوست دارم تو را
آن گونه که عشق را
دریا را
آفتاب را

( سلمان هراتی ، از آسمان سبز ، ص َ۱۱ )

#موسیقی
#بی‌کلام
*خاص نگارش و نوشتن
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
2🕊1
"تن و بدن" (نکته‌‌ای واژه‌شناختی)

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران

درست است که در فارسی "تن" و "بدن" را درمعنای جسم یا پیکر و کالبد، به‌کارمی‌بریم اما اگر کمی در تعابیرِ رایج دقت‌کنیم نشانه‌هایی می‌توان‌یافت دالّ بر این‌که گاه مرادمان از تن و بدن دقیقاً یعنی پیکرِ آدمی جدااز سر. کافی است به عبارات و ترکیب‌هایی هم‌چون "شامپوی مخصوص سر و بدن" یا "سر و تن شستن" دقت‌کنیم. البته‌ این‌جاها "بیش‌تر" یا "گویا" مرادمان از "سر"، موی سر است. هم‌چنین حتماً شنیده‌اید که می‌گویند فلانی انگار سرش به تن‌اش زیادی‌می‌کند؛ و یا فلانی سرش به تن‌اش می‌ارزد/نمی‌ارزد.
قدما نیز به این تمایزِ معنایی توجه‌داشتند. ترکیبِ "سر و تن" بارها در شاهنامه آمده‌است.
هم در لغت‌نامه‌های عربی به این نکته اشاره‌شده و هم در واژه‌نامه‌های فارسی. در بهار عجم، ذیل مدخلِ "بدن" آمده:
"در "صراح" جسدِ آدمی و در "قاموس"، از جسد سوای سر؛ و در "عینِ" خلیل، از جسد سوای موی و سر؛ [...] و فارسیان به معنی جسم استعمال‌کنند."
(بهار عجم، لالیه‌تیک‌چند بهار، تصحیح دکتر کاظم دزفولیان، انتشارات طلایه، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۲۵۶)

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─
👏1
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
"اصالتِ تجربه و صدقِ عاطفی" (در شعرِ سلمان هراتی)

#دکتراحمدرضابهرامپورعمران


زمانی که با خودم قرارگذاشتم نظرم را درباره‌ی شاعرانِ امروز بنویسم، نامِ ده‌ها تن را فهرست‌کردم. یکی از آنان سلمان هراتی بود. قریب به شش‌سال منتظرماندم تا اکنون که این یادداشتِ شتاب‌زده را درباره‌‌اش می‌نویسم.

جدااز فرم و محتوا، مثلثِ اثرِ هنری ضلعِ سومی هم دارد که همانا اصالتِ تجربه‌ و صدقِ عاطفی است. و این همان مولفه‌ای است که گاه حتی پیشاپیشِ دو عنصرِ پیش‌گفته حرکت‌می‌کند و موجبِ جذبِ مخاطب، به‌خصوص مخاطبِ عام می‌شود. همان مزیتی که مرثیه‌های خاقانی، حبسیه‌های مسعود سعد و عاشقانه‌های سعدی را باورپذیرمی‌سازد. و ناگفته پیدا است که اثر نخست باید برادریِ هنری‌اش را اثبات‌کند تا بتوان درباره‌ی چنین مولفه‌هایی سخن‌گفت.
دربرابرِ صدقِ عاطفی و اصالتِ تجربه، تقلید و تکرار قراردارد؛ همان عواملی که شعر و هر اثرِ هنری را بی‌روح و باورناپذیر می‌سازد.
سلمانِ هراتی اگر در ساحتِ فرم و تاحدّی محتوا از شعرِ سهراب و فروغ و به‌گمان‌ام طاهره‌ی صفارزاده اثرپذیرفته اما شعرش دارای اصالتِ تجربه و صدقِ عاطفی است. و چه باک اگر این اصالت‌ها و صداقت‌ها در خدمتِ ایدئولوژی خاص یا مکتب و مرامی بوده! البته که مرادم شعارِ صِرف و صِرفِ شعار نیست. و مگر مایاکوفسکی و پل الوار و نرودا و ناظم حکمت، شاعرانی مکتبی و مرامی نبودند؟ ناصرخسرو و شاملو و کسرایی چه؟ هنرِ اینان در آمیزشِ مرام‌شان با عواطف انسانی و بازتابِ جوهره‌ی این دو ساحت، در بیانِ هنری‌شان نهفته.

سلمان هراتی شاعرِ آرمان‌های انقلاب و امام‌اش بود. او شاعری بود بیزار از غرب و امپریالیسم؛ و نیز مارکس و بلشویک.
هراتی وطنش را دوست‌می‌داشت اما این وطنِ محبوبِ او، دقیقاً ایران نبود؛ ایرانِ او، بیش‌تر ایرانِ اسلامی بود. او بیش‌تر دغدغه‌ی "امت" داشت تا "ملت".
سلمان شاعری دردآشنا و دغدغه‌مند است. او نگرانِ پابرهنه‌ها است و از استعمار و احتکار خشمگین است. شعرش نیز هم‌چون شعرِ هر شاعرِ مکتبی و مرام‌گرا آوردگاهِ نفی‌ها و اثبات‌ها و آیینه‌ی همین تضادها است: شرق/غرب/، جنگ/صلح، محتکر/فقیر، امام‌دوست/ شاه‌دوست، ارباب/رعیت.

از دیگرِ نقاطِ قوّتِ شعرِ سلمان، زبان روزآمد و زنده‌ی اشعارش است. و کم‌تر کسی ازمیانِ شاعرانِ انقلاب، در این عرصه جسارت و نوجویی‌ها او را داشته. زبانِ شعرِ او در نقطه‌ی صفرِ "معاصریّتِ" با ما ایستاده. او در‌این‌زمینه، جز آن‌چه از سهراب و فروغ آموخته، تجربه‌های جسورانه‌ی طاهره‌ی صفارزاده را نیز پشت‌سر داشته؛ شاعری که ازقضا با او هم‌مرام نیز بوده. زبانِ امروز (در دو ساحتِ صرف و نحو و تعابیر)، در آثارِ هراتی موج می‌زند. در نگاهی گذرا این واژه‌ها را در شعرِ او یافتم: بوتیک، کارتل، سیا (سازمان)، کوکتل‌مولوتوف، مارکس، آریستوکراسی، ماری‌جوانا، آرشیتکت، سازمان ملل و ...
درست است که صِرفِ حضورِ چنین واژه‌هایی مزیّتی برای هیچ شعری و شاعری نیست اما او درست و بجا آن‌ها را در شعرش نشانده و اصطلاحاً هیچ "تو ذوق‌نمی‌زند". همان‌طور که او بی‌دریغ و دست‌و‌دل‌بازانه از باورها و اصطلاحاتِ بومیِ شمالِ ایران در شعرش بهره‌‌می‌گرفته. و همین ویژگی‌ها (زبان امروز و واژه‌ها و باورهای شمال) نیز به‌گمان‌ام صدقِ عاطفیِ شعرش را دوچندان کرده.
کوتاه سخن آن‌که گرچه سلمان در فرم و قالب و وزنِ شعرش، در مرزِ میانِ تأثیرپذیری و استقلال ایستاده اما در محتوا و عاطفه، حرفِ نو و نگاهِ ویژه‌ی خودش را دارد؛ هرچند هنوز مانده‌بود تا چهره‌ای مستقل و صدایی رسا شود. او بیست‌و‌هفت‌سال داشت که درگذشت. و قطعاتی هم‌چون "من هم می‌میرم"، "تدفینِ مادربزرگ"، "آب در سماورِ کهنه" و "نیایش‌واره‌"هایش، حکایت از شاعری پیش‌رس دارد. در عالم ادب، جز انگشت‌شمار بزرگانی هم‌چون لرمانتف، رمبو، یسنین، مایاکوفسکی و فروغ، چند تنِ دیگر را می‌شناسیم که پیش‌از چهل سالگی به کمالِ کارِ خویش رسیده‌ یا نزدیک شده‌باشند؟! و سلمانِ هراتی "شاید" ازآن‌رو به کمالِ کارش نرسید که در میانه‌های راه بود که به‌پایان‌رسید!
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
#قرابت‌معنایی

با یادی از
شاعری با اشعاری لطیف چون باران
#سلمان‌هراتی

بگذار گریه کنم...
برای انسانی که
راه‌کوره‌های مریخ را شناخته است
اما هنوز
کوچه‌های دلش را نمی‌شناسد
(سلمان هراتی، از شعر: دوزخ و درخت گردو)

ای ره‌گشوده در دلِ دروازه‌های ماه
با توسنِ گسسته‌عنان
از هزار راه
رفتن به اوجِ قلهٔ مریخ و زُهره را
تدبیر می کنی
آخر به ما بگو
کی قلهٔ بلند محبت را
تسخیر می‌کنی؟
(فریدون مشیری، از دفترِ شعرِ از خاموشی)

ای دوست، ای برادر، ای همخون
وقتي به ماه رسيدی
تاريخ قتل عام گل‌ها را بنويس
(فروغ فرخزاد، از شعرِ پنجره)

🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
Forwarded from گالری تصاویر ادبی (Nazi Sojoudi langeroudi)
گالری تصاویر ادبی
#این_شعر_از_کیست #چون_بلبل_مست_راه_در_بستان_یافت #کمال_الدین_اسماعیل_اصفهانی #خیام_نیشابوری #انتساب_شعر #وزن_شعر #رباعی_دوبیتی #جعلیات_ادبی #ویرایش #ویراستاری ۹آبان۱۴۰۴ با سپاس از #دکترمیلادشمعی 🍁🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi ♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─ ‌‌‌‌‌‌‌
در فضای مجازی و به‌ویژه در میان خوانندگان معاصر، شعر زیر با نام حکیم عمر خیام  خوانده می‌شود:
چون بلبلِ مست، راه در بُستان یافت
روی گُل و جام باده را خندان یافت
آمد، به زبان حال، در گوشم گفت:
دریاب که روزِ رفته را نتوان یافت
حال آنکه شاعر واقعی این رباعی، کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی (شاعر نیمۀ اول سدۀ هفتم) است. رباعی در چاپ معتبر دیوان کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی، بدین شکل ضبط شده است:
چون بلبلِ مست راه در بستان یافت
روی گُل و جامِ باده را خندان یافت
آمد به زبان حال در گوشم گفت:
دریاب که روزِ رفته درنتوان یافت
(نک: دیوان کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی، به تصحیح محمدرضا ضیاء، تهران، انتشارات دکتر محمود افشار و انتشارات سخن، ۱۳۹۹، ص ۲۹۸، رباعی ۵۶۱).
در کتاب گرانسنگ «رباعیات خیام و خیامانه‌های فارسی» نوشتۀ استاد گرامی، سیدعلی میرافضلی، هم رباعی از آنِ کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی دانسته شده و بدین شکل آمده است:
چون بلبلِ مست، راه در بُستان یافت
روی گُل و جام باده را خندان یافت
آمد، به زبان حال، در گوشم گفت:
دریاب که روزِ رفته را نتوان یافت
(نک: رباعیات خیام و خیامانه‌های فارسی، سیدعلی میرافضلی، تهران، انتشارات سخن، ۱۳۹۹، ص ۳۸۱).

چند نکته:
۱. در گزینش اشعار برای خواندن، ملاکتان گوگل و گنجور و هوش مصنوعی نباشد؛ ملاکتان چاپ‌ها و تصحیحات معتبر و به‌روز باشد.
۲. خیام، شاعر نامداری است؛ اما بسیاری از رباعیاتی که در چاپ‌های نامعتبر رباعیات خیام آمده، از او نیست؛ «ترانه‌های خیام» صادق هدایت به لحاظ تصحیح ادبی، امروزه دیگر کتابِ معتبری نیست! فعلاً بهترین چاپ موجود از رباعیات خیام، همان کتاب «رباعیات خیام و خیامانه‌های فارسی» نوشتۀ سیدعلی میرافضلی است.
۳. نه‌فقط این رباعی بلکه تعداد دیگری از رباعیات کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی به کاروان رباعیات خیام پیوسته است. به گفتۀ سیدعلی میرافضلی «انتساب این رباعی به خیام  و فرد دیگری به نام فخرالدین مبارک‌شاه، بی‌پایه است... در رباعیات سرگردان، دیوان شاعران، مطمئن‌ترین منبع شناسایی گویندۀ واقعی رباعی است» (ص۳۸۲).
۴. خیام، دوبیتی ندارد؛ فقط رباعی دارد. دوبیتی و رباعی دو قالب شعری متفاوت هستند که در چهار مصراع بودن شبیه به یکدیگرند؛ اما به لحاظ وزنی با یکدیگر فرق دارند.
۵. تعبیراتی چون «از خیام فارسی‌تر مگر داریم» پوچ و بی‌معنی است. اغلب این شاعران بزرگ بوده‌اند و فرهنگ ایرانی را زنجیره‌وار به نسل سپسین خود انتقال داده‌اند.
#این_شعر_از_کیست
#چون_بلبل_مست_راه_در_بستان_یافت
#کمال_الدین_اسماعیل_اصفهانی
#خیام_نیشابوری
#انتساب_شعر
#وزن_شعر
#رباعی_دوبیتی
#جعلیات_ادبی
#ویرایش
#ویراستاری
۹آبان۱۴۰۴

#دکترمیلادشمعی
🍁🍂
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @GaleryeTasavireAdabi
♡჻ᭂ࿐✰⊰━━━━─
2025/10/31 10:13:00
Back to Top
HTML Embed Code: