شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
👈 طبق سنوات گذشته...
👈بر مبنای ضرایب سنوات گذشته...
👈آنچنانکه در سنوات گذشته اتفاق افتاد...
👇نکته
👈 در گزارش سالانۀ یک اداره -که ویراستاری کردم- واژۀ «سنوات» بارها تکرار شده است.
👈 نمیدانم واژۀ فارسی «سالهای» چه مشکلی دارد که در نامهها و گزارشهای اداری جای «سنوات» را نمیگیرد؟
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
👈 طبق سنوات گذشته...
👈بر مبنای ضرایب سنوات گذشته...
👈آنچنانکه در سنوات گذشته اتفاق افتاد...
👇نکته
👈 در گزارش سالانۀ یک اداره -که ویراستاری کردم- واژۀ «سنوات» بارها تکرار شده است.
👈 نمیدانم واژۀ فارسی «سالهای» چه مشکلی دارد که در نامهها و گزارشهای اداری جای «سنوات» را نمیگیرد؟
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
#گفتوگو
ولی شادی تصنعی حزینتر از غمی است که آشکارا به بیان آید.
گوستاو یانوش
گفتوگو با کافکا
#موسیقی
#بیکلام
خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
ولی شادی تصنعی حزینتر از غمی است که آشکارا به بیان آید.
گوستاو یانوش
گفتوگو با کافکا
#موسیقی
#بیکلام
خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
Telegram
attach 📎
درس تخصصی مهارت زندگی
در طول دوران تحصیلم، در هیچ کلاس درسی، نکتهایی در خصوص مهارت زندگی کردن را نیاموختم.
معلم دینی مرتب از نّفس صحبت میکرد دریغ از معنای اعتماد به نفس. از جهنمی که باید از یک تار مو عبور کنیم که در زیر آن آتشی جهنمی است.
در کلاس تاریخ اسم سلسه پادشاهان را حفظ میکردیم.
کلاس عربی هیچوقت در زندگی به کارم نیامد.
حتی اگر بلد بودم قرآن بخوانم از جلسه قرآنِ پیرزنهایی که مادرم مرا با خود میبرد، یاد گرفتم.
ریاضیات در حد حساب کتاب در زندگی به دردم خورد.
کلاس علوم تجربی را بیشتر تئوری حفظ کردم تا تجربه عملی در یک آزمایشگاه داغون در مدرسه.
کلاس جغرافی که یخچالها، درهها و موقعیت جغرافیایی که باز در زندگی به کارم نیامد.
در کلاس ادبیات، معلمی زیبا و خوش بیان داشتیم که بچهها به هوای دستشویی و آب خوردن از کلاس خارج میشدند زیرا او مهربان بود.
چیزی از اهمیت ادبیات در زندگی یادمان ندادند.
کسی نگفت بعدها این ادبیات چه کمکی به ما خواهد کرد.
کسی برای ما در کلاس ادبیات از حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا و طریقت زندگی آنها و دانش بزرگان ادبیات با زبانی مثل قصهگویی حرفی نزد.
من بیشترین اطلاعاتم را با مطالعه درست بهش رسیدم. آن هم در بزرگسالی.
کلاس درسها خشک بود. وقتی زنگ تفریح یا زنگ خانه به صدا درمیآمد، انگار از زندان خلاص شده بودم.
البته که هردرسی در حوزه تخصصی خودش بهکار میآید.اما برای من راهگشا نبود.
تنها درسی که گرفتم، دوم راهنمایی از معلم تاریخ خانم کمالی بود.
قبل از تمام شدن ساعت کلاس گفت:
"بچههایی که پدر و مادر خوبی نداشتند. بزرگ که شوند سعی میکنند مثل پدر و مادر خودشان نشوند. رفتاری غلط با فرزندشان و دیگران نداشته باشند.
چون درد کشیدند و نمیخواهند فرزندشون درد بکشد و یا دیگران را آزار بدهند."
"بچههایی هم، بزرگ که شوند، درست مثل پدر و مادرشان میشوند. رفتارِ غلطی را با فرزند و اطرافیان خود میکنند که پدر و مادرشان با آنها کردند.
در این باورند مگه ما امکانات داشتیم، مگه ما محبت دیدیم. ولی بزرگ شدیم و زندگی کردیم.
بچهها سعی کنید شما از دسته اول باشید."
آن زمان شاید درک درستی از حرفهایش نداشتم.
الان معنی آن حرف را میفهمم و در زندگی بهکارم آمد.
امروزه با انواع مشکلات و رنجها روبه رو میشویم که یکی میگوید طبیعیاست و یکی میگوید مشکلات را برای ما عادیسازی کردهاند.
#مریم_سلیمانی
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
در طول دوران تحصیلم، در هیچ کلاس درسی، نکتهایی در خصوص مهارت زندگی کردن را نیاموختم.
معلم دینی مرتب از نّفس صحبت میکرد دریغ از معنای اعتماد به نفس. از جهنمی که باید از یک تار مو عبور کنیم که در زیر آن آتشی جهنمی است.
در کلاس تاریخ اسم سلسه پادشاهان را حفظ میکردیم.
کلاس عربی هیچوقت در زندگی به کارم نیامد.
حتی اگر بلد بودم قرآن بخوانم از جلسه قرآنِ پیرزنهایی که مادرم مرا با خود میبرد، یاد گرفتم.
ریاضیات در حد حساب کتاب در زندگی به دردم خورد.
کلاس علوم تجربی را بیشتر تئوری حفظ کردم تا تجربه عملی در یک آزمایشگاه داغون در مدرسه.
کلاس جغرافی که یخچالها، درهها و موقعیت جغرافیایی که باز در زندگی به کارم نیامد.
در کلاس ادبیات، معلمی زیبا و خوش بیان داشتیم که بچهها به هوای دستشویی و آب خوردن از کلاس خارج میشدند زیرا او مهربان بود.
چیزی از اهمیت ادبیات در زندگی یادمان ندادند.
کسی نگفت بعدها این ادبیات چه کمکی به ما خواهد کرد.
کسی برای ما در کلاس ادبیات از حافظ، سعدی، فردوسی، مولانا و طریقت زندگی آنها و دانش بزرگان ادبیات با زبانی مثل قصهگویی حرفی نزد.
من بیشترین اطلاعاتم را با مطالعه درست بهش رسیدم. آن هم در بزرگسالی.
کلاس درسها خشک بود. وقتی زنگ تفریح یا زنگ خانه به صدا درمیآمد، انگار از زندان خلاص شده بودم.
البته که هردرسی در حوزه تخصصی خودش بهکار میآید.اما برای من راهگشا نبود.
تنها درسی که گرفتم، دوم راهنمایی از معلم تاریخ خانم کمالی بود.
قبل از تمام شدن ساعت کلاس گفت:
"بچههایی که پدر و مادر خوبی نداشتند. بزرگ که شوند سعی میکنند مثل پدر و مادر خودشان نشوند. رفتاری غلط با فرزندشان و دیگران نداشته باشند.
چون درد کشیدند و نمیخواهند فرزندشون درد بکشد و یا دیگران را آزار بدهند."
"بچههایی هم، بزرگ که شوند، درست مثل پدر و مادرشان میشوند. رفتارِ غلطی را با فرزند و اطرافیان خود میکنند که پدر و مادرشان با آنها کردند.
در این باورند مگه ما امکانات داشتیم، مگه ما محبت دیدیم. ولی بزرگ شدیم و زندگی کردیم.
بچهها سعی کنید شما از دسته اول باشید."
آن زمان شاید درک درستی از حرفهایش نداشتم.
الان معنی آن حرف را میفهمم و در زندگی بهکارم آمد.
امروزه با انواع مشکلات و رنجها روبه رو میشویم که یکی میگوید طبیعیاست و یکی میگوید مشکلات را برای ما عادیسازی کردهاند.
#مریم_سلیمانی
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
كاش مى شد يك صبح
كسى زنگ خانه هامان را بزند بگويد:
با دست پُر آمده ام!
از آن سوى دوست داشتنها
آمدهام بمانم و هرگز نروم ...
#سيدعلیصالحی
صبحتان سرشار از مهر و مهربانی
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
كسى زنگ خانه هامان را بزند بگويد:
با دست پُر آمده ام!
از آن سوى دوست داشتنها
آمدهام بمانم و هرگز نروم ...
#سيدعلیصالحی
صبحتان سرشار از مهر و مهربانی
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
Telegram
attach 📎
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
برهه یا برحه؟
گاهی برای نوشتن واژههایی که چند نویسه (حرف) دارند به اشتباه میافتیم که یکی از آنها «برهه» است.
بُرْهه ریشهای عربی دارد، بهمعنای دورهای از زمان. البته در فارسی به روزگار و زمان طولانی هم معنا شده است؛ اما «بُرحَه» شتر ماده نجیب و بَرحَه بهمعنای بارز است.
پس «برهه» بنویسیم:
برههای از شب گذشته بود؛ یعنی پاسی از شب گذشته بود.
مردم میتوانند در برههای از زمان اشتباه بکنند. (ایران و تنهاییاش، محمدعلی ندوشن)
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
برهه یا برحه؟
گاهی برای نوشتن واژههایی که چند نویسه (حرف) دارند به اشتباه میافتیم که یکی از آنها «برهه» است.
بُرْهه ریشهای عربی دارد، بهمعنای دورهای از زمان. البته در فارسی به روزگار و زمان طولانی هم معنا شده است؛ اما «بُرحَه» شتر ماده نجیب و بَرحَه بهمعنای بارز است.
پس «برهه» بنویسیم:
برههای از شب گذشته بود؛ یعنی پاسی از شب گذشته بود.
مردم میتوانند در برههای از زمان اشتباه بکنند. (ایران و تنهاییاش، محمدعلی ندوشن)
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
چند جایگزین فارسی
مرسولات 👈 بستهها
حالا اکنون
تأسف دریغ
تاجر بازرگان
تبعیت پیروی
تحتانی زیرین
فوقانی بالایی
تحجر واپسگرایی
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
چند جایگزین فارسی
مرسولات 👈 بستهها
حالا اکنون
تأسف دریغ
تاجر بازرگان
تبعیت پیروی
تحتانی زیرین
فوقانی بالایی
تحجر واپسگرایی
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
نهایی فارسی دوازدهم هنرستان.pdf
2.9 MB
#آزمون_نهایی
#فارسیونگارش_دوازدهم
۲۰خردادماه ۱۴۰۳ _ نوبت دوم
(جهت ایجاد سابقه تحصیلی و ترمیم معدل)
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
#فارسیونگارش_دوازدهم
۲۰خردادماه ۱۴۰۳ _ نوبت دوم
(جهت ایجاد سابقه تحصیلی و ترمیم معدل)
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
پاسخنامه فارسی دوازدهم هنرستان.pdf
149.5 KB
#پاسخنامه_آزمون_نهایی
#فارسیونگارش_دوازدهم
۲۰خردادماه ۱۴۰۳ _ نوبت دوم
(جهت ایجاد سابقه تحصیلی و ترمیم معدل)
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
#فارسیونگارش_دوازدهم
۲۰خردادماه ۱۴۰۳ _ نوبت دوم
(جهت ایجاد سابقه تحصیلی و ترمیم معدل)
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پیامصبح
ای دوست !
در بامداد بهاری
با کشیدن بوی اقاقی
بی منت کشیدن از ساقی
میتوان به مستی راستی رسید.
این میخانه معطر را
پیش از آفتاب دریاب.
#دکترعبدالرضامدرسزاده
بامدادتان پر از عطر اقاقی
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
ای دوست !
در بامداد بهاری
با کشیدن بوی اقاقی
بی منت کشیدن از ساقی
میتوان به مستی راستی رسید.
این میخانه معطر را
پیش از آفتاب دریاب.
#دکترعبدالرضامدرسزاده
بامدادتان پر از عطر اقاقی
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
Telegram
attach 📎
#نامهنگاری
«از کی اینقدر بیکس شدیم؟ من چرا اینقدر عصبانی هستم؟ چرا مردههایمان فردا دوباره به زندگی ما برنمیگردند؟ چرا همه آنهایی که ترکمان کردند آخر هفته نمیآیند سری بزنند؟ چرا باران اینقدر کم میبارد؟سهم ما از آب، از زندگی، از زیبایی چیست؟»
دریابند / نامه به عزالدین؛ زخماروز.
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
«از کی اینقدر بیکس شدیم؟ من چرا اینقدر عصبانی هستم؟ چرا مردههایمان فردا دوباره به زندگی ما برنمیگردند؟ چرا همه آنهایی که ترکمان کردند آخر هفته نمیآیند سری بزنند؟ چرا باران اینقدر کم میبارد؟سهم ما از آب، از زندگی، از زیبایی چیست؟»
دریابند / نامه به عزالدین؛ زخماروز.
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
#نوشتههای_داستانگونه
#طنز
داستان کوتاه
مرد : ماه من میشوی؟
زن : آن وقت دستت به من نمیرسد!
مرد : حالا میگی چکار کنم؟
زن : ماهیات می شوم!
مرد با خوشحالی گفت: چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!
زن گفت: حالا که ماهیات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!
مرد گفت: کجا میخواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان میدهد برای شنا کردن!
مرد گفت: راست میگویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازهاش را بده شنا کردن با من!
مرد قبول کرد و گفت: باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! میترسم غرق شوی!
زن به شکل ماهی درآمد و به داخل چشم مرد شیرجه زد و شناکنان وارد دل مرد شد و دید که ماهیهای دیگری در آنجا مشغول شنا و جستوخیز هستند.
او دیگر معطل نکرد و شناکنان برگشت و از چشم مرد بیرون پرید و به راه افتاد که برود.
مرد پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا میروی؟
زن جواب داد: میروم ماهت بشوم!
مرد گفت: آن وقت دستم به تو نمیرسد!
زن گفت: همان بهتر که نرسد!
مرد پرسید: آخه چرا؟!
زن گفت: چرایش را از دلت بپرس
دل كه نيست، حوضچه پرورش ماهيست
#عبدالصباح
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
#طنز
داستان کوتاه
مرد : ماه من میشوی؟
زن : آن وقت دستت به من نمیرسد!
مرد : حالا میگی چکار کنم؟
زن : ماهیات می شوم!
مرد با خوشحالی گفت: چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!
زن گفت: حالا که ماهیات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!
مرد گفت: کجا میخواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان میدهد برای شنا کردن!
مرد گفت: راست میگویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازهاش را بده شنا کردن با من!
مرد قبول کرد و گفت: باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! میترسم غرق شوی!
زن به شکل ماهی درآمد و به داخل چشم مرد شیرجه زد و شناکنان وارد دل مرد شد و دید که ماهیهای دیگری در آنجا مشغول شنا و جستوخیز هستند.
او دیگر معطل نکرد و شناکنان برگشت و از چشم مرد بیرون پرید و به راه افتاد که برود.
مرد پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا میروی؟
زن جواب داد: میروم ماهت بشوم!
مرد گفت: آن وقت دستم به تو نمیرسد!
زن گفت: همان بهتر که نرسد!
مرد پرسید: آخه چرا؟!
زن گفت: چرایش را از دلت بپرس
دل كه نيست، حوضچه پرورش ماهيست
#عبدالصباح
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هیچ کنجی
بی دد و بیدام نیست
جز به خلوتگاه حق
آرام نیست
#مولانا
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
بی دد و بیدام نیست
جز به خلوتگاه حق
آرام نیست
#مولانا
#موسیقی
#بیکلام
*خاص نگارش و نوشتن
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
Telegram
attach 📎
غلط املایی در تابلو فروشگاه!
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
شکّرشکن شوند همه طوطیان هند
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
حرف «به»:
در صورتهای واژگانیشده و تخفیفیافته پیوسته است، مانند: بجا (صفت)، بخْرد، بسامان، بسزا، بشْکوه، بنام، بهنجار، بهوش
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
«زین قند پارسی» که به بنگاله میرود
حافظ
حرف «به»:
در صورتهای واژگانیشده و تخفیفیافته پیوسته است، مانند: بجا (صفت)، بخْرد، بسامان، بسزا، بشْکوه، بنام، بهنجار، بهوش
#زین_قند_پارسی
#استادعلیرضاحیدری
🦋🦋
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
*🟠 جناب آقای داود منظور*
*بازنشستگان مردمی نجیب و باهوشاند!*
*(چهارصد و هفتاد و یکمین مطلب صنفی)*
*✍محمدسعید بهوندی، بازنشسته فرهنگی*
*بازنشستگان مردمی نجیب و باهوشند و هرگز یادشان نمیرود، چون زمان زیادی از آن نگذشته است، آن هنگامی که در روزهای پایانی سال 1402 و بررسی مواد پایانی برنامهی هفتم توسعه، شما بعنوان نماینده دولت در جلسات علنی بحث و بررسی پیرامون این برنامه و گزارش کمیسیون تلفیق آن، تا لحظات آخر تمامی تدبیر و تلاشتان معطوف به این بود تا از تصویب بند 1 الحاقی به مادهی 29 این برنامه که اتفاقاً در راستای دو برنامهی قبلی خصوصاً مادهی 30 برنامهی ششم، تاکید بر اجرای متناسبسازی حقوق بازنشستگان با شاغلین همتراز داشت، ممانعت بعمل آورید و حتی به این مقدار هم اکتفا ننمودید و بنا به گفتهی ریاست مجلس خطاب به شما در همان صحن علنی حتی تا نوشتن نامه به شورای محترم نگهبان با هدف عدم تایید آن، به بهانهی عدم توانایی دولت در تامین اعتبار، در حالیکه محل اعتبارش را نیز مجلس معین کرده بود(افزایش یک درصدی مالیات) پیش رفتید، اما خواست الهی و همراهی و هوشمندی نمایندگان دورهی یازدهم مجلس، مانعتراشیتان را برای عدم تصویب این بند با اکثریت آرا با عدم توفیق مواجه نمود!.*
*واقعاً بر ما پوشیده است، این اهمالکاری شبیه به لجاجتی که شما و دیگر متولیان مسئله حتی در آستانهی انتخابات سرنوشتساز ریاست جمهوری که افزایش یک رای نیز ممکن است بر حرکت قطار توسعهی کشور موثر باشد، باز هم حاضر نمیشوید از آن دست بردارید و برای اجرای این قانون دائماً این پا و آن پا کرده و آنرا با تاخیر مواجه ساخته و در نتیجه قشر خدوم بازنشستگان را نسبت به شرکت حداکثری در این انتخابات عملاً به نوعی از دلسردی سوق میدهید، چیست؟! و بسیار عجیب است که متوجه نیستید؛ شما در جایگاه معاون رئیس جمهور، رئیس سازمان حساسی هستید که میبایست مجربترین و هوشمندترین فرد در آن مسئولیت هدایت و راهبری را بر عهده داشته باشد، ولی متاسفانه حتی با پذیرش این بدیهیاتی که نسبت به آن مسئول هستید، بسیار فاصله دارید!.*
*امیدوارم این مختصر دردوارهی صریح، در بیاعتنایی و فراموش نمودن سالها حقالناس، هر چه سریعتر به رویت شما یا معاونینتان برسد و در همین خردادماه نسبت به دستور یا فراهم ساختن زمینه برای صدور احکام متناسبسازی توسط صندوقهای بازنشستگی مشمول اقدام نمایید و در این چندماه پایانی تا سپردن مسئولیتتان به شخص دیگری، حداقلی از رضایتمندی در نزد بازنشستگان و خانوادههایشان در این معیشت سخت برای خویش بجای بگذارید. این مطلب برای بسیاری از نمایندگان مجلس ارسال گردید تا در این زمان حساس بر اساس تعهدی که در قبال نظارت بر اجرای قانون دارند، عملاً وارد عمل شده و به ایشان در این خصوص تذکر جدی دهند. شما بازنشستگان نیز حداقل آنرا برای نمایندگان استانتان در مجلس شورای اسلامی ارسال نمایید. متشکرم 1403/3/23*
*🔸لینک کانال مطالب منتشر شدهی اینجانب در دفاع از حق و حقوق قانونی بازنشستگان مشمول متناسبسازی محضر شریفتان معرفی میگردد. ضمن افتخار و خرسندی از عضویتتان، لطفاً این پیام را برای دیگران، خصوصاً گروههای بازنشستگان نیز ارسال نمایید. از عنایت، لطف و همراهیتان بسیار متشکرم👇*
*https://www.tg-me.com/+ETIroBA5gDgwMTA8*
*🟠🟠🟠🟠🟠🟠🟠🟠🟠*
*https://instagram.com/behvandi1962*
*بازنشستگان مردمی نجیب و باهوشاند!*
*(چهارصد و هفتاد و یکمین مطلب صنفی)*
*✍محمدسعید بهوندی، بازنشسته فرهنگی*
*بازنشستگان مردمی نجیب و باهوشند و هرگز یادشان نمیرود، چون زمان زیادی از آن نگذشته است، آن هنگامی که در روزهای پایانی سال 1402 و بررسی مواد پایانی برنامهی هفتم توسعه، شما بعنوان نماینده دولت در جلسات علنی بحث و بررسی پیرامون این برنامه و گزارش کمیسیون تلفیق آن، تا لحظات آخر تمامی تدبیر و تلاشتان معطوف به این بود تا از تصویب بند 1 الحاقی به مادهی 29 این برنامه که اتفاقاً در راستای دو برنامهی قبلی خصوصاً مادهی 30 برنامهی ششم، تاکید بر اجرای متناسبسازی حقوق بازنشستگان با شاغلین همتراز داشت، ممانعت بعمل آورید و حتی به این مقدار هم اکتفا ننمودید و بنا به گفتهی ریاست مجلس خطاب به شما در همان صحن علنی حتی تا نوشتن نامه به شورای محترم نگهبان با هدف عدم تایید آن، به بهانهی عدم توانایی دولت در تامین اعتبار، در حالیکه محل اعتبارش را نیز مجلس معین کرده بود(افزایش یک درصدی مالیات) پیش رفتید، اما خواست الهی و همراهی و هوشمندی نمایندگان دورهی یازدهم مجلس، مانعتراشیتان را برای عدم تصویب این بند با اکثریت آرا با عدم توفیق مواجه نمود!.*
*واقعاً بر ما پوشیده است، این اهمالکاری شبیه به لجاجتی که شما و دیگر متولیان مسئله حتی در آستانهی انتخابات سرنوشتساز ریاست جمهوری که افزایش یک رای نیز ممکن است بر حرکت قطار توسعهی کشور موثر باشد، باز هم حاضر نمیشوید از آن دست بردارید و برای اجرای این قانون دائماً این پا و آن پا کرده و آنرا با تاخیر مواجه ساخته و در نتیجه قشر خدوم بازنشستگان را نسبت به شرکت حداکثری در این انتخابات عملاً به نوعی از دلسردی سوق میدهید، چیست؟! و بسیار عجیب است که متوجه نیستید؛ شما در جایگاه معاون رئیس جمهور، رئیس سازمان حساسی هستید که میبایست مجربترین و هوشمندترین فرد در آن مسئولیت هدایت و راهبری را بر عهده داشته باشد، ولی متاسفانه حتی با پذیرش این بدیهیاتی که نسبت به آن مسئول هستید، بسیار فاصله دارید!.*
*امیدوارم این مختصر دردوارهی صریح، در بیاعتنایی و فراموش نمودن سالها حقالناس، هر چه سریعتر به رویت شما یا معاونینتان برسد و در همین خردادماه نسبت به دستور یا فراهم ساختن زمینه برای صدور احکام متناسبسازی توسط صندوقهای بازنشستگی مشمول اقدام نمایید و در این چندماه پایانی تا سپردن مسئولیتتان به شخص دیگری، حداقلی از رضایتمندی در نزد بازنشستگان و خانوادههایشان در این معیشت سخت برای خویش بجای بگذارید. این مطلب برای بسیاری از نمایندگان مجلس ارسال گردید تا در این زمان حساس بر اساس تعهدی که در قبال نظارت بر اجرای قانون دارند، عملاً وارد عمل شده و به ایشان در این خصوص تذکر جدی دهند. شما بازنشستگان نیز حداقل آنرا برای نمایندگان استانتان در مجلس شورای اسلامی ارسال نمایید. متشکرم 1403/3/23*
*🔸لینک کانال مطالب منتشر شدهی اینجانب در دفاع از حق و حقوق قانونی بازنشستگان مشمول متناسبسازی محضر شریفتان معرفی میگردد. ضمن افتخار و خرسندی از عضویتتان، لطفاً این پیام را برای دیگران، خصوصاً گروههای بازنشستگان نیز ارسال نمایید. از عنایت، لطف و همراهیتان بسیار متشکرم👇*
*https://www.tg-me.com/+ETIroBA5gDgwMTA8*
*🟠🟠🟠🟠🟠🟠🟠🟠🟠*
*https://instagram.com/behvandi1962*
#حکایت
مردی خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت. زنش پیش یکی از دوستانش رفت و گفت چه نشستهای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده. مرد هم بخاطر دوستش یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیقش رساند.
مرد زندانی خوشحال شد و گفت:" زود باش زنجیرها را باز کن که الآن نگهبانها میرسند." دوستش گفت :"میدانی چه خطرها کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم."سپس زنجیرها را باز کرد.
به طرف در که رفتند، مرد گفت:" میدانی چه خطری کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم."رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند.مرد گفت:" میدانی چه خطری کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم."با دردسر خودشان را بالا کشیدند.
همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند، مرد گفت :"میدانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم." در این حال ناگهان مرد زندانی فریاد زد:" نگهبانها، نگهبانها، بیایید این مرد میخواهد من را فراری بدهد! تا نگهبانها آمدند، مرد فرار کرده بود.
از زندانی پرسیدند :"چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟"مرد زندانی گفت:" پنج سال در حبس شما باشم، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم...بهشت هم با منت، جهنمی بیش نیست.
؟
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
مردی خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت. زنش پیش یکی از دوستانش رفت و گفت چه نشستهای که دوستت پنج سال به محبس افتاد، برخیز و مرامی به خرج بده. مرد هم بخاطر دوستش یک شب از دیوار قلعه بالا رفت و از بین نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیقش رساند.
مرد زندانی خوشحال شد و گفت:" زود باش زنجیرها را باز کن که الآن نگهبانها میرسند." دوستش گفت :"میدانی چه خطرها کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم."سپس زنجیرها را باز کرد.
به طرف در که رفتند، مرد گفت:" میدانی چه خطری کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم."رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند.مرد گفت:" میدانی چه خطری کردهام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم."با دردسر خودشان را بالا کشیدند.
همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند، مرد گفت :"میدانی چه خطری کرده ام، از دیوار قلعه بالا آمدم، از بین نگهبانها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم." در این حال ناگهان مرد زندانی فریاد زد:" نگهبانها، نگهبانها، بیایید این مرد میخواهد من را فراری بدهد! تا نگهبانها آمدند، مرد فرار کرده بود.
از زندانی پرسیدند :"چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟"مرد زندانی گفت:" پنج سال در حبس شما باشم، بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم...بهشت هم با منت، جهنمی بیش نیست.
؟
🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿@negareshe10⚘꯭꯭꯭🦅*
*🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*