همچون مار كه پوستش را مىاندازد،
ما هم بايد گذشتهى خود را بارها و بارها بيندازيم.
#بودا
@shekohobidariroh
ما هم بايد گذشتهى خود را بارها و بارها بيندازيم.
#بودا
@shekohobidariroh
❤27👍2🤔2
مردم میگویند گذشته، گذشته است. اما آنها بارها و بارها در حال تکرار همان گذشته هستند.
فقط با گفتن اینکه “گذشته، گذشته است.” چیزی تغییر نخواهد کرد. تو باید از گذشته بیاموزی؛ فقط در اینصورت است که میتوانی گذشته را پشت سر بگذاری و زندگی تازهای را آغاز کنی.
تا زمانی که رفتارت عادتوار و مکانیکی است نمیتوانی تغییر کنی، تو فقط به تکرار گذشته ادامه میدهی.
بعنوان نمونه: اگر عاشق شده باشی، همان چیزهایی را به او میگویی که به دختران دیگر گفتهای.
ملانصرالدین عاشق زنی شد. به او گفت: “تو دوستداشتنیترین زن روی زمین هستی.” و البته آن دختر بسیار خوشحال شد و احساس بسیار خوبی پیدا کرد. نصرالدین نگاهی به صورت او انداخت و گفت: “صبر کن! من این را به زنان دیگر هم گفتهام!”
تو همیشه همانی هستی که بودی ــ فقط تماشا کن. وقتی عاشق میشوی، خودت را عیناً و دقیقاً تکرار میکنی! حتی یک مورد هم تغییر نمیکند، زیرا گذشته را بارها و بارها تکرار میکنی.
ملانصرالدین زنش را طلاق داده بود و آنان پس از دوازده سال همدیگر را در یک مراسم شام ملاقات کردند. از قضا این دو در کنار هم نشسته بودند و نصرالدین حسابی مست شده بود. او زمانی که به همین زن پیشنهاد ازدواج داده بود نیز مست بود و آن شب بازهم مست شده بود. نصرالدین به همسر سابقش گفت: “چطوره یک بار دیگر امتحان کنیم؟ ــ میشه یک بار دیگر ازدواج کنیم؟” زن گفت: ”مگر با جسدِ مردهی من ازدواج کنی!” نصرالدین خندهای کرد و گفت: “تو یک ذره هم تغییر نکردهای!” همسرش همین جمله را دقیقاً سی سال پیش، قبل از اینکه ازدواج کنند به او گفته بود و همین موقعیت در آن روز بازهم تکرار شده بود! آنان در مراسمی با همدیگر ملاقات کرده بودند و تصادفاً کنار همدیگر نشسته بودند و نصرالدین خیلی مست بود و به این زن پیشنهاد ازدواج داده بود! هیچ مردی وقتی که مست نیست پیشنهاد ازدواج نمیدهد! چطور میتواند چنین کاری کند؟! و آن روز هم زن گفته بود: “مگر با جسدِ مُردهی من ازدواج کنی!”
فقط به عقب بازگرد: فقط ببین، تماشا کن. شاید لحظهی مشاهدهگری را از دست داده باشی، ولی یک کار میتوانی بکنی ــ میتوانی دوباره آن را زندگی کنی.
«پس به گذشته بازگرد. و وقتی میگويم به گذشته برو، نمیگويم كه بايد گذشته را به خاطر بياوری. يادآوری كمكی نخواهد كرد؛ يادآوری، يك روند ناتوان است. اين تمايز بايد به خاطر سپرده شود: بهيادآوردن كمكی نخواهد كرد؛ شايد حتی خطرناك باشد. دوبارهزندگیكردن reliving راهش است. اين دو كاملاً متفاوت هستند. تمايز بسيار ظريف است و بايد درك شود.»
زندگیکردنِ دوبارهی واقعهای در گذشته، یک روند زیبا و یک مراقبهی عمیق است. اگر بتوانی در لحظه با هشیاری تمام زندگی کنی، نیازی به این روند نیست. ولی نمیتوانی، درحالحاضر برایت ممکن نیست. پس یک کار بکن ــ آن لحظه را دوباره زندگی کن.
هر شب قبل از خواب فقط چشمانت را ببند و بهعقب برو. بهیاد نیاور، دوباره زندگیاش کن! وقتی بخاطر میآوری، جدا و دور ایستادهای؛ این کمکی نمیکند. فقط تمامی آن لحظه را دوباره زندگی کن.
بهزنی پیشنهاد ازدواج میدهی؛ چه میگویی؟ ــ دقیقاً چه گفتی؟ دوباره آن را بگو، وارد آن موقعیت بشو، دوباره همان مرد جوان باش که بودی. و آن زن ــ به او نگاه کن، همانقدر زیبا که در آن روز بود. آهسته حرکت کن…. و زنان بسیاری را خواهی دید، و همیشه رفتار تو یکسان بوده است….
برای همین هندوها میگویند که دنیا یک چرخ wheel است. واژهی سامسار Samsar که هندوها برای “دنیا” بهکار میبرند به معنی چرخ است. نماد روی پرچم هندوستان یک چرخ است. این نماد از بودا گرفته شده زیرا بودا گفت که دنیا همچون یک چرخ است. و تو به آن چرخ چسبیدهای و با آن حرکت میکنی.
از اینکه تکرار میکنی هشیار شو. «تکرار» عملی ناهشیارانه است. از این هشیار شو که مانند یک آدمآهنی رفتار میکنی، نه مانند یک انسان. آگاه شو.
بهعقب برو و تماشا کن؛ لحظات رفته را دوباره زندگی کن و ببین که یک کار را بارها و بارها تکرار میکردهای ــ همان خشم، سپس باز هم توبه؛ همان ازدواج و باز هم طلاق؛ همان عاشقشدن و بار دیگر بهستوهآمدن!
اگر بتوانی تکرارها را در زندگیِ خودت ببینی و مشاهده کنی، خودِ همین ادراک که همیشه تکرار میکردهای، یک معرفت، یک شناخت خواهد شد.
و بار دیگر که به زنی دیگر پیشنهاد میدهی، ناگهان موجی از انرژی احساس خواهی کرد و قادر خواهی بود تا ببینی و حس کنی: که تکرار کافیست. آنگاه اوضاع فرق خواهد کرد. آنگاه آن گذشته برای همیشه پشت سر گذاشته خواهد شد.
#اشو
📚«بازگشت به منبع»
سخنان اشو در مورد ذن - دسامبر ۱۹۷۴
مترجم: م.خاتمی / ۲۰۲۱
@shekohobidariroh
فقط با گفتن اینکه “گذشته، گذشته است.” چیزی تغییر نخواهد کرد. تو باید از گذشته بیاموزی؛ فقط در اینصورت است که میتوانی گذشته را پشت سر بگذاری و زندگی تازهای را آغاز کنی.
تا زمانی که رفتارت عادتوار و مکانیکی است نمیتوانی تغییر کنی، تو فقط به تکرار گذشته ادامه میدهی.
بعنوان نمونه: اگر عاشق شده باشی، همان چیزهایی را به او میگویی که به دختران دیگر گفتهای.
ملانصرالدین عاشق زنی شد. به او گفت: “تو دوستداشتنیترین زن روی زمین هستی.” و البته آن دختر بسیار خوشحال شد و احساس بسیار خوبی پیدا کرد. نصرالدین نگاهی به صورت او انداخت و گفت: “صبر کن! من این را به زنان دیگر هم گفتهام!”
تو همیشه همانی هستی که بودی ــ فقط تماشا کن. وقتی عاشق میشوی، خودت را عیناً و دقیقاً تکرار میکنی! حتی یک مورد هم تغییر نمیکند، زیرا گذشته را بارها و بارها تکرار میکنی.
ملانصرالدین زنش را طلاق داده بود و آنان پس از دوازده سال همدیگر را در یک مراسم شام ملاقات کردند. از قضا این دو در کنار هم نشسته بودند و نصرالدین حسابی مست شده بود. او زمانی که به همین زن پیشنهاد ازدواج داده بود نیز مست بود و آن شب بازهم مست شده بود. نصرالدین به همسر سابقش گفت: “چطوره یک بار دیگر امتحان کنیم؟ ــ میشه یک بار دیگر ازدواج کنیم؟” زن گفت: ”مگر با جسدِ مردهی من ازدواج کنی!” نصرالدین خندهای کرد و گفت: “تو یک ذره هم تغییر نکردهای!” همسرش همین جمله را دقیقاً سی سال پیش، قبل از اینکه ازدواج کنند به او گفته بود و همین موقعیت در آن روز بازهم تکرار شده بود! آنان در مراسمی با همدیگر ملاقات کرده بودند و تصادفاً کنار همدیگر نشسته بودند و نصرالدین خیلی مست بود و به این زن پیشنهاد ازدواج داده بود! هیچ مردی وقتی که مست نیست پیشنهاد ازدواج نمیدهد! چطور میتواند چنین کاری کند؟! و آن روز هم زن گفته بود: “مگر با جسدِ مُردهی من ازدواج کنی!”
فقط به عقب بازگرد: فقط ببین، تماشا کن. شاید لحظهی مشاهدهگری را از دست داده باشی، ولی یک کار میتوانی بکنی ــ میتوانی دوباره آن را زندگی کنی.
«پس به گذشته بازگرد. و وقتی میگويم به گذشته برو، نمیگويم كه بايد گذشته را به خاطر بياوری. يادآوری كمكی نخواهد كرد؛ يادآوری، يك روند ناتوان است. اين تمايز بايد به خاطر سپرده شود: بهيادآوردن كمكی نخواهد كرد؛ شايد حتی خطرناك باشد. دوبارهزندگیكردن reliving راهش است. اين دو كاملاً متفاوت هستند. تمايز بسيار ظريف است و بايد درك شود.»
زندگیکردنِ دوبارهی واقعهای در گذشته، یک روند زیبا و یک مراقبهی عمیق است. اگر بتوانی در لحظه با هشیاری تمام زندگی کنی، نیازی به این روند نیست. ولی نمیتوانی، درحالحاضر برایت ممکن نیست. پس یک کار بکن ــ آن لحظه را دوباره زندگی کن.
هر شب قبل از خواب فقط چشمانت را ببند و بهعقب برو. بهیاد نیاور، دوباره زندگیاش کن! وقتی بخاطر میآوری، جدا و دور ایستادهای؛ این کمکی نمیکند. فقط تمامی آن لحظه را دوباره زندگی کن.
بهزنی پیشنهاد ازدواج میدهی؛ چه میگویی؟ ــ دقیقاً چه گفتی؟ دوباره آن را بگو، وارد آن موقعیت بشو، دوباره همان مرد جوان باش که بودی. و آن زن ــ به او نگاه کن، همانقدر زیبا که در آن روز بود. آهسته حرکت کن…. و زنان بسیاری را خواهی دید، و همیشه رفتار تو یکسان بوده است….
برای همین هندوها میگویند که دنیا یک چرخ wheel است. واژهی سامسار Samsar که هندوها برای “دنیا” بهکار میبرند به معنی چرخ است. نماد روی پرچم هندوستان یک چرخ است. این نماد از بودا گرفته شده زیرا بودا گفت که دنیا همچون یک چرخ است. و تو به آن چرخ چسبیدهای و با آن حرکت میکنی.
از اینکه تکرار میکنی هشیار شو. «تکرار» عملی ناهشیارانه است. از این هشیار شو که مانند یک آدمآهنی رفتار میکنی، نه مانند یک انسان. آگاه شو.
بهعقب برو و تماشا کن؛ لحظات رفته را دوباره زندگی کن و ببین که یک کار را بارها و بارها تکرار میکردهای ــ همان خشم، سپس باز هم توبه؛ همان ازدواج و باز هم طلاق؛ همان عاشقشدن و بار دیگر بهستوهآمدن!
اگر بتوانی تکرارها را در زندگیِ خودت ببینی و مشاهده کنی، خودِ همین ادراک که همیشه تکرار میکردهای، یک معرفت، یک شناخت خواهد شد.
و بار دیگر که به زنی دیگر پیشنهاد میدهی، ناگهان موجی از انرژی احساس خواهی کرد و قادر خواهی بود تا ببینی و حس کنی: که تکرار کافیست. آنگاه اوضاع فرق خواهد کرد. آنگاه آن گذشته برای همیشه پشت سر گذاشته خواهد شد.
#اشو
📚«بازگشت به منبع»
سخنان اشو در مورد ذن - دسامبر ۱۹۷۴
مترجم: م.خاتمی / ۲۰۲۱
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤22👍7
جوانى به سن و سال ربطى ندارد ــ به اين معناست كه هيچ وقت متوقف نشوى. هميشه در حال يادگيرى، هميشه در حال رشد، هميشه يك فرصت تازه.
#سادگورو
@shekohobidariroh
#سادگورو
@shekohobidariroh
❤29🔥5👍1
«بيدارى»
سخنرانی ۳۱ آگوست ۱۹۷۶ بودا میگوید: ”سوءاستفادهنکردن از قدرت دشوار است.” بله بسیار دشوار است ــ زیرا از همان ابتدا افراد قدرت را برای این میخواهند که از آن سوءاستفاده کنند. شما جملهی مشهور لُرد آکتون Lord Acton را شنیدهاید که میگوید: “قدرت فساد میآورد.”…
ادامه
بودا میگوید:
سوءاستفادهنکردن از قدرت دشوار است.
دشوار است زیرا از همان ابتدا فقط کسانی که میخواهند از قدرتشان سوءاستفاده کنند به کسب قدرت علاقمند هستند.
اگر قدری قدرت و اختیاراتی داری، مراقب باش. حتی اختیارات کوچک نیز مردم را فاسد میکند. شاید فقط یک پاسبان باشی که در چهارراهی ایستادهای، ولی اگر فرصتی پیدا کنی، از آن قدرت سوءاستفاده خواهی کرد؛ خودت را نشان خواهی داد.
* ملّانصرالدین یک پاسبان بود و زنی را در حال تخلف رانندگی دستگیر کرد. ملّا دفترچهی جریمهاش را برداشت و شروع به نوشتن کرد. زن گفت: “صبر کن! من شهردار را میشناسم. نگران نباش!” ولی ملا به نوشتن ادامه داد و اعتنایی نکرد. زن گفت: “هیچ میدانی که من استاندار را هم میشناسم!” باز هم ملّا اعتنا نکرد و به نوشتن جریمه ادامه داد.
زن گفت: “گوش بده؛ چکار میکنی. من حتی ایندیرا گاندی [نخستوزیر] را هم میشناسم!”
در اینجا ملّا گفت: “ببین خانم! آیا تو ملانصرالدین را میشناسی؟”
زن گفت: “نه؛ اسمش را هم نشنیدهام.”
نصرالدین گفت: “اسم من ملانصرالدین است و تا وقتی ملانصرالدین را نشناسی، هیچ فایدهای ندارد!”
وقتی که اختیاراتی داری، آنوقت به سمت زورگویی و فساد تمایل پیدا میکنی…. بسیار آسان است…. نه؟
میتوانی این را در همهجا مشاهده کنی. میتوانی کنار پنجرهی یک ایستگاه قطار بایستی و مسئول رزرو بلیط را ببینی که چگونه کار میکند ـــ میتوانی ببینی که او هیچ کاری ندارد که انجام دهد. او فقط دفترهایش را ورق میزند. او میخواهد که در کار خودش تاخیر داشته باشد. میخواهد به تو نشان بدهد که او صاحب اختیار است. میگوید: “صبر کن!” او نمیتواند این فرصت «نه گفتن» به تو را از دست بدهد!
در خودت نیز تماشا کن.
پسرت میآید و میگوید: “پدر، من بروم بازی کنم؟” میگویی: “نه!” و تو خوب میدانی و آن پسر هم خوب میداند که اجازه خواهی داد. آنوقت پسر شروع میکند به عربدهزدن و پریدن و جیغ زدن و میگوید: “میخواهم بروم بازی کنم.” آنوقت میگویی: “باشد، برو!” و تو این را میدانی، بارها در گذشته اتفاق افتاده است. و رفتن بیرون و بازی کردن هیچ اشکالی ندارد. پس چرا «نه» گفتی؟!
اگر قدرت داشته باشی، میخواهی آن را نشان بدهی. ولی آنوقت آن پسر هم قدرتی دارد: شروع میکند به بالاپایین پریدن و جیغ زدن و او خوب میداند که دردسر ایجاد میکند و همسایگان او را میشنوند و مردم در مورد تو فکر بد خواهند کرد، پس میگویی: “باشد، برو!”
این را در تمام برخوردهای انسانی خواهید دید ـــ مردم قدرت خودشان را در همهجا نشان میدهند: یا به دیگران زور میگویند و یا توسط زورگویان مورد ستم واقع میشوند.
و اگر کسی به تو زور بگوید، تو بیدرنگ فردی ضعیفتر از خودت را در جایی خواهی یافت تا انتقام بگیری.
اگر رییس تو در اداره به تو زور بگوید، تو بهخانه میروی و به زنت زور میگویی. و اگر او زنی آگاه و فهمیده نباشد، او نیز صبر میکند تا فرزندنش از مدرسه بیاید و به آن کودک زور میگوید. و آن کودک هم به اتاقش میرود و اسباببازیهایش را خُرد میکند، زیرا این تنها چیزی است که او میتواند به آن زور بگوید. او میتواند قدرتش را به عروسکهایش نشان بدهد.
این روند همیشه ادامه دارد. تمام بازی بهنظر همین است. سیاستبازی واقعی همین است. و بیرونزدن از ذهن سیاسی معنای این سوترا است: “سوءاستفادهنکردن از قدرت دشوار است.”
پس هرگاه قدرتی داشته باشی…. و هر کسی یک قدرتی در اختیار دارد. نمیتوانی هیچکس را پیدا کنی که هیچ قدرتی نداشته باشد؛ حتی آخرین فرد هم قدرتی دارد؛ حتی او نیز سگی دارد که میتواند به آن لگد بزند. هر کسی در جایی یک قدرتی دارد. پس همه در سیاست زندگی میکنند. شاید عضو هیچ حزب سیاسی نباشی؛ معنیاش این نیست که تو سیاسی نیستی. اگر از قدرت خود سوءاستفاده کنی، سیاسی هستی. اگر از قدرت خود سوءاستفاده نکنی؛ آنوقت غیرسیاسی هستی.
بیشتر هشیار باش که از قدرت خودت سوءاستفاده نکنی. این یک نور جدیدی به تو خواهد بخشید ـــ یک عملکرد جدید ـــ و تو را آرام و متمرکز میسازد. این به تو آرامش و راحتی خیال میبخشد.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤13🙏5👍2🏆1
چالشها و امتحانات در زندگی برای تنبیه کردن شما نیست
بلکه برای بیدار کردن شماست.
#پاراماهانسا_یوگاناندا
@shekohobidariroh
بلکه برای بیدار کردن شماست.
#پاراماهانسا_یوگاناندا
@shekohobidariroh
❤27👍4🙏2🔥1
یکی از بارزترین ویژگیهای انسان آگاه قدرشناسی است. و قدرشناسی او همیشگیست ــ مشروط به زمان، موقعیت و مناسبت خاصی نیست.
#داوید
@shekohobidariroh
#داوید
@shekohobidariroh
❤13🙏11👍7🏆2
📍سوتراهای بیداران همچون مخملی آگاهی ما را صیقل میدهند. با هم آنها را دنبال کنیم.
سپاس از حضورتان 🙏
سپاس از حضورتان 🙏
❤12🙏3🥰1🏆1
«بيدارى»
ادامه بودا میگوید: سوءاستفادهنکردن از قدرت دشوار است. دشوار است زیرا از همان ابتدا فقط کسانی که میخواهند از قدرتشان سوءاستفاده کنند به کسب قدرت علاقمند هستند. اگر قدری قدرت و اختیاراتی داری، مراقب باش. حتی اختیارات کوچک نیز مردم را فاسد میکند. شاید…
بودا میگوید:
“رعایت انصاف و خوشقلبی در تمام مراودات با دیگران دشوار است.”
بله بسیار دشوار است، زیرا مردم حیلهگر هستند. اگر قلبی ساده داشته باشی گول میخوری. بودا میگوید گول بخور... بهتر است گول بخوری تا گول بزنی.
اگر فقط اینها دو امکانِ موجود باشند ـــ گولخوردن و گولزدن ـــ آنوقت بودا میگوید که اولی را انتخاب کن؛ گول بخور. دستکم وجود درونیات آلوده نخواهد شد.
وقتی مسیح میگوید: “وقتی کسی به تو سیلی زد، طرف دیگر صورت خودت را به او بده؛ اگر کسی تو را مجبور کرد که بار او را یک مایل حمل کنی، دو مایل آن را ببر، و اگر کسی سعی داشت پیراهنت را بدزدد، پیراهنت را به او بده؛” منظورش همین است.
تمام معنی آن این است: بهتر است گول بخوری، زیرا وقتی کسی تو را گول بزند، فقط در موارد جزیی و بیمعنی میتواند تو را گول بزند [فقط در داشتههای بیرونی ضرر خواهی کرد.] اما وقتی تو کسی را گول بزنی، چیزی از وجود درونی خودت را از دست دادهای: چیزی بسیار ارزشمند.
ساده و صادق بودن وقتی که تنها هستی بسیار آسان است. برای همین است که بسیاری از مردم به هیمالیا و یا صومعهها میروند که در آنجا دنیا را رها کنند.
وقتی که تنها باشی، گولنزدن و حیلهگر نبودن بسیار آسان است. وقتی تنها باشی، ساده و صادق بودن بسیار آسان است ـــ ولی چه فایده دارد؟
البته که وقتی تنها هستی نمیتوانی ناصادق باشی و نمیتوانی دروغ بگویی. روشن است که وقتی تنها هستی نمیتوانی نفسانی، مغرور و در رقابت باشی؛ نمیتوانی فریب بدهی و نمیتوانی آسیب بزنی. ولی این به آن معنا نیست که تو تغییر کرده و دگرگون شدهای.
آزمون واقعی در دنیا [در مراودات با مردم] اتفاق میافتد. پس هرگز دنیا را ترک نکن ــ خودت را تغییر بده. تغییردادن موقعیت بسیار آسان است، ولی نکته واقعی این نیست ـــ آگاهی خودت را تغییر بده.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
“رعایت انصاف و خوشقلبی در تمام مراودات با دیگران دشوار است.”
بله بسیار دشوار است، زیرا مردم حیلهگر هستند. اگر قلبی ساده داشته باشی گول میخوری. بودا میگوید گول بخور... بهتر است گول بخوری تا گول بزنی.
اگر فقط اینها دو امکانِ موجود باشند ـــ گولخوردن و گولزدن ـــ آنوقت بودا میگوید که اولی را انتخاب کن؛ گول بخور. دستکم وجود درونیات آلوده نخواهد شد.
وقتی مسیح میگوید: “وقتی کسی به تو سیلی زد، طرف دیگر صورت خودت را به او بده؛ اگر کسی تو را مجبور کرد که بار او را یک مایل حمل کنی، دو مایل آن را ببر، و اگر کسی سعی داشت پیراهنت را بدزدد، پیراهنت را به او بده؛” منظورش همین است.
تمام معنی آن این است: بهتر است گول بخوری، زیرا وقتی کسی تو را گول بزند، فقط در موارد جزیی و بیمعنی میتواند تو را گول بزند [فقط در داشتههای بیرونی ضرر خواهی کرد.] اما وقتی تو کسی را گول بزنی، چیزی از وجود درونی خودت را از دست دادهای: چیزی بسیار ارزشمند.
رعایت انصاف و خوشقلبی در تمام مراودات با دیگران دشوار است.
ساده و صادق بودن وقتی که تنها هستی بسیار آسان است. برای همین است که بسیاری از مردم به هیمالیا و یا صومعهها میروند که در آنجا دنیا را رها کنند.
وقتی که تنها باشی، گولنزدن و حیلهگر نبودن بسیار آسان است. وقتی تنها باشی، ساده و صادق بودن بسیار آسان است ـــ ولی چه فایده دارد؟
البته که وقتی تنها هستی نمیتوانی ناصادق باشی و نمیتوانی دروغ بگویی. روشن است که وقتی تنها هستی نمیتوانی نفسانی، مغرور و در رقابت باشی؛ نمیتوانی فریب بدهی و نمیتوانی آسیب بزنی. ولی این به آن معنا نیست که تو تغییر کرده و دگرگون شدهای.
آزمون واقعی در دنیا [در مراودات با مردم] اتفاق میافتد. پس هرگز دنیا را ترک نکن ــ خودت را تغییر بده. تغییردادن موقعیت بسیار آسان است، ولی نکته واقعی این نیست ـــ آگاهی خودت را تغییر بده.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤25👍9🙏5
«بيدارى»
بودا میگوید: “رعایت انصاف و خوشقلبی در تمام مراودات با دیگران دشوار است.” بله بسیار دشوار است، زیرا مردم حیلهگر هستند. اگر قلبی ساده داشته باشی گول میخوری. بودا میگوید گول بخور... بهتر است گول بخوری تا گول بزنی. اگر فقط اینها دو امکانِ موجود باشند…
بودا میگوید:
“آموختن با تمامیت و کاملبودن در تحقیقات دشوار است.”
تمایل ذهن به تنبلی است ـــ تمام تنبلیها در ذهن است. ذهن میخواهد از هر کوششی پرهیز کند. برای همین است که ذهن نمیخواهد در ابعاد جدید حرکت کند؛ به دنیای کهنه و آشنا میچسبد، زیرا میداند که در آنجا بسیار کارآمد است.
ذهن با چیزهای آشنا نوعی مهارت و کارآمدی دارد. پس وقتی که به چیزی عادت کردی، نمیخواهی آن را تغییر بدهی.
مردمان بسیاری هستند که با یک زن یا یک مرد به زندگی ادامه میدهند، نه اینکه به آن زن یا مرد عشقی داشته باشند؛ بلکه فقط به این دلیل که این یک رابطهی آشنا است. حالا جدا شدن و رفتن با یک زن و یا مرد دیگر و دوباره شروع کردن از الف ب، دردسر دارد، دشوار است. آنان فقط تنبل هستند.
مردم همانگونه که همیشه زندگی کردهاند به زندگی ادامه میدهند ـــ حتی اگر رنجآور و دردناک باشد، حتی اگر حاصل این رابطه، چیزی جز رنج و تشویش نباشد؛ ولی ادامه میدهند؛ زیرا دستکم آشنا و شناختهشده است؛ به این نوع زندگی عادت کرده و در آن مهارت دارند. و اینگونه میتوانند به خوابیدن (ناهشیاری) ادامه دهند. ذهن تنبل است. و این تنبلی یکی از موانع است.
تو حتی کاملاً از زندگی خودت هشیار نشدهای، که مهمترین چیز در این دنیاست. تو حتی در این مورد تحقیق نکردهای ــ که این زندگی چیست. تو زندگی را چیزی سطحی و مفروض پنداشتهای. تمام دانش تو در مورد زندگی استقراضی است. هرآنچه که در مورد آن میدانی، شناخت خودت نیست ـــ آن را از دیگری گرفتهای.
* یک دانشجوی پرستاری در آزمون خود با این سوال برخورد کرد: “پنج دلیل را نام ببرید که شیر مادر از شیرگاو برای نوزادان بهتر است.”
او پاسخ داد: “اول: تازهتر است. دوم: تمیزتر است. سوم: چون گربهها نمیتوانند به آن دسترسی داشته باشند. چهارم: چون در وقت سفر حمل آن آسانتر است…..” اما هر چقدر فکر کرد دلیل دیگری به ذهنش نرسید! گرچه این چهارتا هم دلیلی نیستند.
دختر با درماندگی نگاهی به ورقهی پرستار مردی که کنار او نشسته بود انداخت و نوشت: “… پنجم: زیرا شیر مادر در پستانهای کوچک و بسیار خوشفُرمی میآید!”
تو اینگونه دانش خودت را قرض گرفتهای: با نگاه کردن به اینجا و آنجا. این تنها چیزی است که میدانی. مستقیم به زندگی نگاه نکردهای. و تا وقتی که مستقیم نگاه نکنی، نادان باقی میمانی، میانحاله باقی خواهی ماند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
“آموختن با تمامیت و کاملبودن در تحقیقات دشوار است.”
تمایل ذهن به تنبلی است ـــ تمام تنبلیها در ذهن است. ذهن میخواهد از هر کوششی پرهیز کند. برای همین است که ذهن نمیخواهد در ابعاد جدید حرکت کند؛ به دنیای کهنه و آشنا میچسبد، زیرا میداند که در آنجا بسیار کارآمد است.
ذهن با چیزهای آشنا نوعی مهارت و کارآمدی دارد. پس وقتی که به چیزی عادت کردی، نمیخواهی آن را تغییر بدهی.
مردمان بسیاری هستند که با یک زن یا یک مرد به زندگی ادامه میدهند، نه اینکه به آن زن یا مرد عشقی داشته باشند؛ بلکه فقط به این دلیل که این یک رابطهی آشنا است. حالا جدا شدن و رفتن با یک زن و یا مرد دیگر و دوباره شروع کردن از الف ب، دردسر دارد، دشوار است. آنان فقط تنبل هستند.
مردم همانگونه که همیشه زندگی کردهاند به زندگی ادامه میدهند ـــ حتی اگر رنجآور و دردناک باشد، حتی اگر حاصل این رابطه، چیزی جز رنج و تشویش نباشد؛ ولی ادامه میدهند؛ زیرا دستکم آشنا و شناختهشده است؛ به این نوع زندگی عادت کرده و در آن مهارت دارند. و اینگونه میتوانند به خوابیدن (ناهشیاری) ادامه دهند. ذهن تنبل است. و این تنبلی یکی از موانع است.
آموختن با تمامیت و کاملبودن در تحقیقات دشوار است.
تو حتی کاملاً از زندگی خودت هشیار نشدهای، که مهمترین چیز در این دنیاست. تو حتی در این مورد تحقیق نکردهای ــ که این زندگی چیست. تو زندگی را چیزی سطحی و مفروض پنداشتهای. تمام دانش تو در مورد زندگی استقراضی است. هرآنچه که در مورد آن میدانی، شناخت خودت نیست ـــ آن را از دیگری گرفتهای.
* یک دانشجوی پرستاری در آزمون خود با این سوال برخورد کرد: “پنج دلیل را نام ببرید که شیر مادر از شیرگاو برای نوزادان بهتر است.”
او پاسخ داد: “اول: تازهتر است. دوم: تمیزتر است. سوم: چون گربهها نمیتوانند به آن دسترسی داشته باشند. چهارم: چون در وقت سفر حمل آن آسانتر است…..” اما هر چقدر فکر کرد دلیل دیگری به ذهنش نرسید! گرچه این چهارتا هم دلیلی نیستند.
دختر با درماندگی نگاهی به ورقهی پرستار مردی که کنار او نشسته بود انداخت و نوشت: “… پنجم: زیرا شیر مادر در پستانهای کوچک و بسیار خوشفُرمی میآید!”
تو اینگونه دانش خودت را قرض گرفتهای: با نگاه کردن به اینجا و آنجا. این تنها چیزی است که میدانی. مستقیم به زندگی نگاه نکردهای. و تا وقتی که مستقیم نگاه نکنی، نادان باقی میمانی، میانحاله باقی خواهی ماند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤13👍6🙏2
«بيدارى»
بودا میگوید: “آموختن با تمامیت و کاملبودن در تحقیقات دشوار است.” تمایل ذهن به تنبلی است ـــ تمام تنبلیها در ذهن است. ذهن میخواهد از هر کوششی پرهیز کند. برای همین است که ذهن نمیخواهد در ابعاد جدید حرکت کند؛ به دنیای کهنه و آشنا میچسبد، زیرا میداند که…
بودا میگوید:
“رامکردن غرور نفسانی دشوار است.”
یکی از دشوارترین و طاقتفرساترین چیزها در زندگی این است که به خودت همچون موجودی فوقالعاده [از منظر برتریطلبی] نگاه نکنی.
البته این معمولیترین طرز تفکر در دنیاست، زیرا همه فکر میکنند که فوقالعاده هستند! هر کسی فکر میکند که او فردی فوقالعاده است؛ پس احساس «فوقالعادهبودن» معمولیترین چیز در دنیاست! اطراف خودت را ببین: بازهم فکر میکنی که موجودی فوقالعاده هستی!
بودا میگوید که این بسیار دشوار است، ولی اگر واقعاً بخواهی در طریقت گام برداری، شروع کن به این احساس…. «معمولی باش.» هیچ ادعای فوقالعادهبودن نداشته باش.
و تمام زیبایی آن در اینجاست: لحظهای که معمولی شوی، فوقالعاده میشوی. لحظهای که ادعای استثنایی بودن نداشته باشی، استثنایی هستی…. زیرا مدعی بودن بسیار معمولی و پیشپاافتاده است.
هر کسی مدعی است که موجودی استثنایی و فوقالعاده است. مردم شاید این را بگویند و شاید نگویند، ولی در عمق به این باور دارند.
هشیار شو. چگونه میتوانی فوقالعاده باشی؟! یا همه فوقالعاده هستند، آنوقت تو نیز فوقالعاده هستی ـــ ولی چه فایده؟ اگر فوقالعادهبودن فقط یک ویژگی عموم باشد، آنوقت ادعاکردن آن چه فایدهای دارد؟ یا همه فوقالعاده هستند، زیرا همه از یک منبع هستی میآیند؛ یا همه معمولی هستند: زیرا همه از همان منبع هستی میآیند.
هر آنچه در مورد خودت فکر میکنی، در مورد دیگران هم همانطور فکر کن. و هرچیزی که در مورد دیگران فکر میکنی، در مورد خودت نیز همانطور فکر کن. و سپس غرور از بین میرود. غرور همیشه باطل است.
غرور همیشه برای دلایل اشتباه است. غرور مانند تب است و با آن هرگز سالم نخواهی بود. غرور یک حرارت غیرطبیعی است.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
“رامکردن غرور نفسانی دشوار است.”
یکی از دشوارترین و طاقتفرساترین چیزها در زندگی این است که به خودت همچون موجودی فوقالعاده [از منظر برتریطلبی] نگاه نکنی.
البته این معمولیترین طرز تفکر در دنیاست، زیرا همه فکر میکنند که فوقالعاده هستند! هر کسی فکر میکند که او فردی فوقالعاده است؛ پس احساس «فوقالعادهبودن» معمولیترین چیز در دنیاست! اطراف خودت را ببین: بازهم فکر میکنی که موجودی فوقالعاده هستی!
بودا میگوید که این بسیار دشوار است، ولی اگر واقعاً بخواهی در طریقت گام برداری، شروع کن به این احساس…. «معمولی باش.» هیچ ادعای فوقالعادهبودن نداشته باش.
و تمام زیبایی آن در اینجاست: لحظهای که معمولی شوی، فوقالعاده میشوی. لحظهای که ادعای استثنایی بودن نداشته باشی، استثنایی هستی…. زیرا مدعی بودن بسیار معمولی و پیشپاافتاده است.
هر کسی مدعی است که موجودی استثنایی و فوقالعاده است. مردم شاید این را بگویند و شاید نگویند، ولی در عمق به این باور دارند.
هشیار شو. چگونه میتوانی فوقالعاده باشی؟! یا همه فوقالعاده هستند، آنوقت تو نیز فوقالعاده هستی ـــ ولی چه فایده؟ اگر فوقالعادهبودن فقط یک ویژگی عموم باشد، آنوقت ادعاکردن آن چه فایدهای دارد؟ یا همه فوقالعاده هستند، زیرا همه از یک منبع هستی میآیند؛ یا همه معمولی هستند: زیرا همه از همان منبع هستی میآیند.
هر آنچه در مورد خودت فکر میکنی، در مورد دیگران هم همانطور فکر کن. و هرچیزی که در مورد دیگران فکر میکنی، در مورد خودت نیز همانطور فکر کن. و سپس غرور از بین میرود. غرور همیشه باطل است.
غرور همیشه برای دلایل اشتباه است. غرور مانند تب است و با آن هرگز سالم نخواهی بود. غرور یک حرارت غیرطبیعی است.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤15👍5🎉1
اشو
۱۱ دسامبر ۱۹۳۱
۱۹ ژانویه ۱۹۹۰
هیچ چیزی نه متولد میشود و نه میمیرد. بلکه بین حضور و غیاب، حرکت میکند ــ پیدا میشود و سپس پنهان.
پنهان شدن، محلی است برای آرامش و راحتی. شما هر شب، نیاز به خواب احساس میکنید، خوابیدن برای سرزندگی و شادابی و طراوت... به همین ترتیب، پس از هر زندگی، نیاز به مرگ پیدا میکنید. مرگ، چیزی بیش از خواب و استراحتی عمیق نیست.
پس از هر زندگی، جسمتان خسته میشود و به جسم جدید و حضور جدیدی نیاز پیدا میکنید. موج قدیمی از روی آب ناپدید میشود ولی آب همچنان باقی میماند، و به شکل موجهایی جدید میآید ــ پیوسته، کهنه نو میشود.
به زندگی رخصت بده و با اعتمادی عمیق همراهش شو؛ این، تعریفی است که من از دیانت دارم ــ این نوع از اعتماد.
مبدأ ما هستی است، ما از آن آمدهایم. ما بیرون از هستی نیستیم، بلکه از اعضای آنیم. و به مبدا خودمان برخواهیم گشت؛ هستی، مبدا ماست.
آفرینش از هستی و بازگشت دوباره به آن، خوب است. همه چیز خوب است! درک این پدیده، شور و شعف میآورد.
همه چیز خوب است.
و این معنای اعتماد به خداست: همه چیز خوب است.
#اشو
📚«من آنم»
ترجمه: Devakavido
@shekohobidariroh
۱۱ دسامبر ۱۹۳۱
۱۹ ژانویه ۱۹۹۰
هیچ چیزی نه متولد میشود و نه میمیرد. بلکه بین حضور و غیاب، حرکت میکند ــ پیدا میشود و سپس پنهان.
پنهان شدن، محلی است برای آرامش و راحتی. شما هر شب، نیاز به خواب احساس میکنید، خوابیدن برای سرزندگی و شادابی و طراوت... به همین ترتیب، پس از هر زندگی، نیاز به مرگ پیدا میکنید. مرگ، چیزی بیش از خواب و استراحتی عمیق نیست.
پس از هر زندگی، جسمتان خسته میشود و به جسم جدید و حضور جدیدی نیاز پیدا میکنید. موج قدیمی از روی آب ناپدید میشود ولی آب همچنان باقی میماند، و به شکل موجهایی جدید میآید ــ پیوسته، کهنه نو میشود.
به زندگی رخصت بده و با اعتمادی عمیق همراهش شو؛ این، تعریفی است که من از دیانت دارم ــ این نوع از اعتماد.
مبدأ ما هستی است، ما از آن آمدهایم. ما بیرون از هستی نیستیم، بلکه از اعضای آنیم. و به مبدا خودمان برخواهیم گشت؛ هستی، مبدا ماست.
آفرینش از هستی و بازگشت دوباره به آن، خوب است. همه چیز خوب است! درک این پدیده، شور و شعف میآورد.
همه چیز خوب است.
و این معنای اعتماد به خداست: همه چیز خوب است.
#اشو
📚«من آنم»
ترجمه: Devakavido
@shekohobidariroh
❤22🏆6👍1🔥1🎉1
“تحقیرنکردن کسی که نیاموخته، دشوار است.”
بودا این را بخصوص اشاره میکند.
وقتی کسی را میبینی که از تو جاهلتر است، ناگهان میخواهی او را تحقیر کنی. احساس نکردن این تحقیر بسیار دشوار است. زیرا وقتی کسی را میبینی که از تو خردمندتر است، احساس حسادت میکنی.
این دو باهم میآیند ـــ تحقیر برای کسانی که از تو عقبتر هستند و حسادت برای کسانی که از تو جلوتر هستند. تحقیرکردن و حسود بودن فقط این را نشان میدهد که تو پیوسته خودت را با دیگران مقایسه میکنی.
هرگز مقایسه نکن، زیرا تمام مقایسهها احمقانه هستند. هر کسی درست مانند خودش است. مقایسه چه فایده دارد؟ تو کیستی که مقایسه کنی؟ و تو کیستی که معیاری را مشخص کنی ـــ که نشان بدهد چه کسی خردمند است و چه کسی خردمند نیست؟ تو کیستی که معیاری قرار بدهی که چه کسی زیباست و چه کسی زیبا نیست؟ تو کیستی؟ چرا باید قضاوت کنی؟ مسیح میگوید: “قضاوت نکنید.”
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
@shekohobidariroh
بودا این را بخصوص اشاره میکند.
وقتی کسی را میبینی که از تو جاهلتر است، ناگهان میخواهی او را تحقیر کنی. احساس نکردن این تحقیر بسیار دشوار است. زیرا وقتی کسی را میبینی که از تو خردمندتر است، احساس حسادت میکنی.
این دو باهم میآیند ـــ تحقیر برای کسانی که از تو عقبتر هستند و حسادت برای کسانی که از تو جلوتر هستند. تحقیرکردن و حسود بودن فقط این را نشان میدهد که تو پیوسته خودت را با دیگران مقایسه میکنی.
هرگز مقایسه نکن، زیرا تمام مقایسهها احمقانه هستند. هر کسی درست مانند خودش است. مقایسه چه فایده دارد؟ تو کیستی که مقایسه کنی؟ و تو کیستی که معیاری را مشخص کنی ـــ که نشان بدهد چه کسی خردمند است و چه کسی خردمند نیست؟ تو کیستی که معیاری قرار بدهی که چه کسی زیباست و چه کسی زیبا نیست؟ تو کیستی؟ چرا باید قضاوت کنی؟ مسیح میگوید: “قضاوت نکنید.”
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
@shekohobidariroh
❤17🙏2👍1
«بيدارى»
بودا میگوید: “رامکردن غرور نفسانی دشوار است.” یکی از دشوارترین و طاقتفرساترین چیزها در زندگی این است که به خودت همچون موجودی فوقالعاده [از منظر برتریطلبی] نگاه نکنی. البته این معمولیترین طرز تفکر در دنیاست، زیرا همه فکر میکنند که فوقالعاده هستند!…
...
“نظرندادن در مورد دیگران دشوار است.”
بسیار دشوار است. زیرا ما پیوسته در مورد دیگران نظر میدهیم. اما آیا دیگران را میشناسی؟ آیا تو حتی خودت را میشناسی؟
نظردادن در مورد دیگران چقدر احمقانه است. شاید با فردی برای چند روز آشنا شده باشی؛ نام او را میدانی و اینکه چگونه راه میرود؛ او را در چند موقعیت شناختهای که چطور عمل میکند ـــ ولی آیا او را واقعاً میشناسی؟! او یک قارهی وسیع است. و تو فقط بخشی از آن را شناختهای.
درست مانند این است که یک ورق پارهشده از انجیل به دستت رسیده باشد… کتاب پاره شده و باد آن ورق را سمت تو آورده و تو چند جمله از آن را میخوانی. حتی اینها هم کامل نیستند ـــ در جایی یک لغت جا افتاده و در جای دیگر، جوهر آن لغت توسط باران پاک شده و در جای دیگر گِلولای آن را پوشانده است…. و آنوقت تو در مورد مسیح و مسیحیت نظر میدهی. این احمقانه است.
یا مانند این است که در وسط فیلمی وارد سالن نمایش شدهای. از یک در وارد شدهای و به آن فیلم نگاه کردهای و از در دیگر خارج شدهای؛ فقط چند ثانیهای در سالن نمایش هستی ـــ و آنوقت در مورد تمام داستان نظر میدهی ـــ این ابلهانه است. این حماقت محض از جانب تو است که چنین نظر بدهی.
درست این است که تو نظر ندهی، بلکه فقط بگویی: ”من تمام فیلم را ندیدهام. نمیدانم قبلش چه گذشته و پس از آن چه شده و من فقط چند ثانیه از فیلم را دیدم؛ فقط چند تصویر از آن فیلم را دیدم که آنها هم تقریباً به من مربوط نمیشد ـــ من فضای فیلم را نمیشناسم.”
زندگی هر فرد یک پدیدهی بسیار عظیم است. شخص هرگز نمیشناسد، زیرا فقط بخشی از آن توسط اعمال دیده میشود، فقط نوک آن کوه یخی ـــ آن چیز واقعی در درون پنهان میماند. اعمال تو فقط بخشی بسیار کوچک از وجود تو است. کارهایی که میکنی فقط بخش بسیار کوچکی از تفکرات تو، از احساسات و از رویاها و تخیلات تو و آنچه در درونت میگذرد است…. فقط بخشهایی کوچک.
ما افراد را اینگونه میشناسیم.
بودا میگوید: “نظرندادن در مورد دیگران دشوار است.”
ولی این چالش را بپذیر؛ این وسوسه را طاقت بیاور. نظرت در مورد دیگران را بیان نکن و اینگونه در ادراک رشد خواهی کرد. زیرا نظرات تو برای ادراک یک مانع هستند؛ نظرات تو به تعصبات تو تبدیل میشوند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
@shekohobidariroh
“نظرندادن در مورد دیگران دشوار است.”
بسیار دشوار است. زیرا ما پیوسته در مورد دیگران نظر میدهیم. اما آیا دیگران را میشناسی؟ آیا تو حتی خودت را میشناسی؟
نظردادن در مورد دیگران چقدر احمقانه است. شاید با فردی برای چند روز آشنا شده باشی؛ نام او را میدانی و اینکه چگونه راه میرود؛ او را در چند موقعیت شناختهای که چطور عمل میکند ـــ ولی آیا او را واقعاً میشناسی؟! او یک قارهی وسیع است. و تو فقط بخشی از آن را شناختهای.
درست مانند این است که یک ورق پارهشده از انجیل به دستت رسیده باشد… کتاب پاره شده و باد آن ورق را سمت تو آورده و تو چند جمله از آن را میخوانی. حتی اینها هم کامل نیستند ـــ در جایی یک لغت جا افتاده و در جای دیگر، جوهر آن لغت توسط باران پاک شده و در جای دیگر گِلولای آن را پوشانده است…. و آنوقت تو در مورد مسیح و مسیحیت نظر میدهی. این احمقانه است.
یا مانند این است که در وسط فیلمی وارد سالن نمایش شدهای. از یک در وارد شدهای و به آن فیلم نگاه کردهای و از در دیگر خارج شدهای؛ فقط چند ثانیهای در سالن نمایش هستی ـــ و آنوقت در مورد تمام داستان نظر میدهی ـــ این ابلهانه است. این حماقت محض از جانب تو است که چنین نظر بدهی.
درست این است که تو نظر ندهی، بلکه فقط بگویی: ”من تمام فیلم را ندیدهام. نمیدانم قبلش چه گذشته و پس از آن چه شده و من فقط چند ثانیه از فیلم را دیدم؛ فقط چند تصویر از آن فیلم را دیدم که آنها هم تقریباً به من مربوط نمیشد ـــ من فضای فیلم را نمیشناسم.”
زندگی هر فرد یک پدیدهی بسیار عظیم است. شخص هرگز نمیشناسد، زیرا فقط بخشی از آن توسط اعمال دیده میشود، فقط نوک آن کوه یخی ـــ آن چیز واقعی در درون پنهان میماند. اعمال تو فقط بخشی بسیار کوچک از وجود تو است. کارهایی که میکنی فقط بخش بسیار کوچکی از تفکرات تو، از احساسات و از رویاها و تخیلات تو و آنچه در درونت میگذرد است…. فقط بخشهایی کوچک.
ما افراد را اینگونه میشناسیم.
بودا میگوید: “نظرندادن در مورد دیگران دشوار است.”
ولی این چالش را بپذیر؛ این وسوسه را طاقت بیاور. نظرت در مورد دیگران را بیان نکن و اینگونه در ادراک رشد خواهی کرد. زیرا نظرات تو برای ادراک یک مانع هستند؛ نظرات تو به تعصبات تو تبدیل میشوند.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۲/۴
مترجم: م.خاتمی / پاییز ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤20👍6😢1
در مدرسه از من پرسیدند وقتی بزرگ شدی میخواهی چه کاره شوی؟
پاسخ دادم: خوشحال!
گفتند: سوال را درست متوجه نشدی!
گفتم: شما زندگی را درست متوجه نشدهاید..!
#جان_لنون
@shekohobidariroh
پاسخ دادم: خوشحال!
گفتند: سوال را درست متوجه نشدی!
گفتم: شما زندگی را درست متوجه نشدهاید..!
#جان_لنون
@shekohobidariroh
❤28🏆2🕊1
John Lennon - Imagine-@haft_eghlim
آهنگی از #جان_لنون🎸🌠
Imagine there's no heaven
It's easy if you try
No hell below us
Above us only sky
Imagine all the people
Living for today...
تصور کن بهشتی وجود نداره
اگه یکم تلاش کنی میبینی که کار مشکلی نیست!
و جهنمی هم زیر پاهامون نیست
بالای سر ما فقط گسترهی آسمانه.
تصور کن همهی مردم
فقط برای امروزشون زندگی میکردند...
Imagine there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine all the people
Living life in peace...
فکرشو بکن که هیچ کشور خاصی وجود نداشت؛
خیلی سخت نیست
اون وقت چیزی برای کشتن و کشته شدن وجود نداشت.
فکرشو بکن هیچ مذهبی هم وجود نداشت،
اون وقت همهی مردم دنیا
با صلح و آرامش کنار هم زندگی میکردند.
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will be as one
شاید پیش خودت بگی که من یه خیال پردازم
ولی من تنها کسی نیستم که این طور فکر میکنه
آرزو میکنم تو هم روزی به ما بپیوندی
و اون وقت دنیای همهی ما یکی خواهد شد......
@shekohobidariroh
Imagine there's no heaven
It's easy if you try
No hell below us
Above us only sky
Imagine all the people
Living for today...
تصور کن بهشتی وجود نداره
اگه یکم تلاش کنی میبینی که کار مشکلی نیست!
و جهنمی هم زیر پاهامون نیست
بالای سر ما فقط گسترهی آسمانه.
تصور کن همهی مردم
فقط برای امروزشون زندگی میکردند...
Imagine there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die for
And no religion too
Imagine all the people
Living life in peace...
فکرشو بکن که هیچ کشور خاصی وجود نداشت؛
خیلی سخت نیست
اون وقت چیزی برای کشتن و کشته شدن وجود نداشت.
فکرشو بکن هیچ مذهبی هم وجود نداشت،
اون وقت همهی مردم دنیا
با صلح و آرامش کنار هم زندگی میکردند.
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will be as one
شاید پیش خودت بگی که من یه خیال پردازم
ولی من تنها کسی نیستم که این طور فکر میکنه
آرزو میکنم تو هم روزی به ما بپیوندی
و اون وقت دنیای همهی ما یکی خواهد شد......
@shekohobidariroh
❤20🕊4👍2🙏2
سخنرانی ۲۳ آگوست ۱۹۷۶
«خواسته» خواسته است،
چه این دنیایی باشد چه آن دنیایی.
بودا میگوید یک انسان واقعاً فهمیده حتی مشتاق اشراق هم نیست. زیرا حتی آرزوی اشراق را داشتن هم یک آرزو است و آرزو یعنی رنج. چه خواهان پول باشی و چه ساتوری را بخواهی، چه خواستهای برای یک شخص داشته باشی و چه خواستهای برای اشراق؛ چه خواهان اعتبار و قدرت و احترام باشی و یا خواهان مراقبه و سامادی و اشراق؛ خواسته در هر صورت همان است و طبیعت خواسته و آرزو همان است. خواسته یعنی خواسته؛ و خواسته رنج میآورد. آنچه را که بخواهی و آرزو کنی اهمیت ندارد ــ تو خواسته داری و همین برای رنج تو کفایت میکند.
خواسته یعنی تو از واقعیت خودت حرکت کردهای، از آنچه که هست، دور شدهای. خواسته یعنی که در دام رویاها افتادهای. خواسته یعنی تو در اینکاینجا نیستی، به جایی در آینده رفتهای.
اشراق، نداشتن خواسته است؛ پس چگونه میتوانی خواهانِ اشراق باشی؟ اگر اشراق را طلب کنی، همان طبیعت خواستهی تو از وقوع آن جلوگیری میکند. نمیتوانی اشراق را بخواهی. فقط میتوانی طبیعت خواسته را درک کنی، و در نور همان ادراک، خواسته از بین میرود ـــ گویی که چراغی را به اتاقی تاریک ببری، تاریکی از بین میرود.
خواسته، تاریکی است. وقتی شمعی از ادراک روشن کنی، خواسته ناپدید میشود. و وقتی خواستهای نباشد، اشراق وجود دارد. اشراق اینگونه است. سعی کن این را درک کنی؛ این یکی از چیزهایی است که بسیار به آن نیازمند خواهی بود.
عوضکردن موضوع خواسته از چیزهای دنیایی به چیزهای آندنیایی کاری آسان است.
من در شهری اقامت داشتم. برای پیادهروی عصر رفته بودم. وقتی از یک باغ عبور میکردم، زنی آمد و یک کتابچه به من داد. روی جلد آن تصویر یک خانه در باغی زیبا با یک چشمه در کنار آن، همراه با درختان تنومند و قلههای برفی در پسزمینه... کتابچه را باز کردم و تعجب کردم که در آنجا تبلیغات معمول مسیحیان را دیدم. نوشته بود: “اگر میخواهید خانهای در باغ خداوند داشته باشید، از مسیح پیروی کنید! اگر در دنیای دیگر خواهان چنین خانهی زیبایی هستند، مسیح را دنبال کنید!”
حالا، این نوع نگرش بسیار دنیایی بهنظر میرسد، ولی چنین بوده است.
بجز نگرش بودا، تمام مذاهب بههمین ترتیب از شما میخواهند که خواسته را رها نکنید، بلکه از شما میخواهند که موضوع خواسته را عوض کنید! تفاوت در همین است. آنها میگویند: “چیزهای دنیایی را نخواهید، چیزهای آسمانی را بخواهید! آرزوی پول نداشته باشید، بهشت را آرزو کنید!”
حالا میتوانید تفاوت را ببینید، یک تغییر انقلابی. بودا میگوید فقط خواسته نداشته باشید. موضوع این نیست که چه چیز را بخواهید. اگر خواسته داشته باشید، در رنج هستید. بدون خواسته باشید؛ همین. و وقتی بدون خواسته باشید، آرام و ساکت و محکم هستید. وقتی بدون خواسته باشید، نفْس ناپدید میشود، رنج از بین میرود و آنوقت با قانونِ هستی تنظیم هستید.
خواسته همیشه با قانون در تضاد است. خواستهی تو فقط میگوید که از آنچه که به تو داده شده راضی نیستی. خواهان بیشتر هستی و یا چیز دیگری را میخواهی. انسانِ بدون خواسته فقط میگوید ”هرچه که هست، هست. هر اتفاقی که بیفتد، بیفتد. من میپذیرم و با آن همراه میشوم. من ذهنیت دیگری ندارم. اگر چنین اتفاقی افتاده است، من فقط از آن لذت میبرم. با آن هستم.”
این چیزی است که من آن را تسلیم میخوانم: تسلیم یعنی بیخواستهبودن.
اگر خواهان بهشت باشی…. در واقعاً خودِ واژهی بهشت paradise یعنی یک باغ محصور در دیوارها... پس اگر خواهان قصری زیبا در دنیای دیگر باشی، آنوقت حتی خودِ طریقت، راه، دین… همگی مانع تو هستند و اخلال ایجاد میکنند ـــ زیرا یک ذهن آرزومند همیشه مختل است، همیشه در نوسان است، همیشه در این فکر است که آیا اتفاق خواهد افتاد یا نه، همیشه در این تردید هست که آیا هرگز برای کسی اتفاق افتاده یا نه! “آیا با درخواست این، من یک احمق هستم؟ آیا واقعاً بهشت وجود دارد؟ آیا بهشت، جهنم…. اینها وجود دارند یا فقط افسانه هستند و یا داستانهایی هستند برای کودکان، برای مردمی که نیاز به اسباببازی دارند؟” آنگاه حتی راه و طریقت هم یک تنش میشود، زیرا او از هر وسیلهای برای رسیدن به هدف خود استفاده میکند.
بودا میگوید حتی فکر راه و طریقت هم نمیتواند مانعی برای انسان فهیم باشد، زیرا او جایی [در آینده] نمیرود، او فقط همینجاست. وقتی زندگی را فهمیدی، فقط از بودن در اینجا لذت میبری. همین لحظه کافیست.
#اشو
📚«آموزش فراسو»
جلد ۱/۴
مترجم: م.خاتمی / شهریور ۱۴۰۲
ویرایش در کانال توسط داوید
@shekohobidariroh
❤13👍5🙏3🏆1